نسبت ازخودبیگانگی و آرمانشهر در مکتب فرانکفورت
مکتب فرانکفورت با مشاهدهی وضع انسان در قرن بیستم میلادی، جامعهی موجود را یکسره تهی از عقلانیت و اجزاء آن را مانع رهایی انسان ارزیابی میکند، فلذا مشخص میسازد که این ساخت بریده از حقیقت، بحرانی را پدید آورده که در مبادی غرب مدرن ریشه دارد. پرسش اساسی پژوهش توصیفی – تحلیلی حاضر این است که مکتب فرانکفورت در جامعهی مدرن چه بحرانی را شناسایی میکند و برای برونرفت از آن چه راهحلی را ارایه میدهد؟ فرضیهی پژوهش توضیح میدهد که فرانکفورتیها با مطالعهی مدرنیته متوجه بحران «ازخودبیگانگی» شدند و گزارههایی از جمله ماشینیسم، تکنولوژی، عقل ابزاری، صنعت فرهنگ، هنر مستحیل، رسانه، کاپیتالیسم، ساینتیسم، پوزیتیویسم، بوروکراسی و ایدیولوژیهای بهظاهر متضاد را - به شکل تمثیلی و نه حصری- علل موجدهی بحران مزبور دانستند. مواردی که در دو دستهی علل عالی و علل تالی (عللی که همزمان مولود و مولد ازخودبیگانگی هستند) نیز قابل طرح است. راه حل مورد نظر آن ها منتهی به آرمانشهری است منهای ویژگیهای جامعهی موجود و مقرون به شناخت دیالکتیکی، یعنی جامعهای عقلانی و به غایت آزاد. جامعهای که در آن، تکنولوژی در شان اصلی خود یعنی ابزارگونگی قرار میگیرد تا از این رهگذر، انسان از وضعیت شیءگشتگی خارج و با فطرت اصیل خویش یگانه شود.
نظریه ی انتقادی ، مدرنیته ، الیناسیون ، شیءوارگی ، رسانه ، دیالکتیک منفی
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.