درآمدی بر زمینه ها و رهیافت های حقوق بین الملل انتقادی
برخلاف آنچه ممکن است در بادی امر به نظر برسد، حقوق بینالملل انتقادی روایت بینالمللی از مطالعات حقوقی انتقادی نیست. با این حال، مطالعات حقوقی انتقادی در کنار نقدهای جهانی بر لیبرالیسم، سهمی موثر در تکوین نظریهی حقوق بینالملل انتقادی داشتهاند. مقالهی حاضر، با هدف تبیین مفهومی موسع از حقوق بینالملل انتقادی، بر آن است تا نشان دهد که هر رهیافتی به حقوق بینالملل، که از طریق به پرسش کشیدن و بازخوانی نظام عقیدتی و رویههای آن، در صدد دریچهگشایی سیاست و نشان دادن ناهماهنگی میان وعدهها و غایات حقوق بینالملل و واقعیت موجود روابط بینالمللی، یا به عبارتی فاصلهی میان وضع موجود و وضع مطلوب نظم حقوقی بینالمللی باشد و این ناهماهنگی را به محدودیت ساختار یا نحوهی عملکرد نظام حقوق بینالملل ارجاع دهد و با ارایهی برنامههایی در صدد تغییر یا تجدید ارزشها، ساختار یا عملکرد این نظام برآید، به طور کلی از یک ظرفیت انتقادی بالقوه برخوردار است. مروری بر شاخصترین نمونههای رهیافتهای انتقادی در مطالعات حقوق بینالملل و بررسی مدعاهای بنیادین آنها، در کنار بیان اهم انتقادات مطرحشده بر آنها، در مجموع نشان میدهد که رهیافت انتقادی با تاکید بر طرح مسیله به جای حل مسیله و توجه مضاعف به نقش آموزههای برجستهترین صاحبنظران حقوق بینالملل، ظرفیتهای وسیعی برای توسعهی تدریجی و مترقیانهی حقوق بینالملل پیش مینهد و از طریق مقابله با سیاستزدایی از حقوق بینالملل، در جستوجوی مشارکتی فعالتر در صورتبندی نظم حقوقی جهانی بر میآید. از چنین منظری، رهیافت انتقادی معرفتی است به سوی امید، پویایی و تکامل.