ظهور استتیک در مباحث نظری و عمل معماری: تحقیقی در خاستگاه رابطه معماری با استتیک
استتیک به عنوان شاخه ای از فلسفه که درباره امر زیبا و خصوصا هنرها به طریق حسی حکم می کند، در آرای فیلسوفان سده هجدهم غرب ظاهر شد. از همان دوران، این متفکران به معماری نیز توجه داشتند. بااین حال، این اصطلاح بعد از حدود یک سده به مباحث معماران و نظریه پردازان معماری وارد شد. نظریه پردازان دو عامل اصلی که در این فاصله زمینه ساز ظهور استتیک در معماری شده اند را تحولات رخ داده در «هنرهای تجسمی» و سلطه تفکر «عقلی-منطقی» بر نحوه شناخت معماران و نظریه پردازان معماری برشمرده اند. موضوعی که در این تحقیقات کم تر به آن توجه شده است، نقش های متفاوت این دو عامل در ظهور استتیک در معماری است. پرسش تحقیق حاضر این است که «هرکدام از این عوامل چه نقشی را در ظهور استتیک معماری ایفا کرده اند؟» در پاسخ به این پرسش، پس از بررسی پیشینه نظری نسبتا مفصل تحقیق، نخست نشان دادیم که اتخاذ روش عقلی-منطقی برای شناخت مسایل معماری چگونه خواستی را در نزد معماران و نظریه پردازان برای رابطه با استتیک به وجود آورد. سپس استدلال کردیم که چگونه به واسطه میانجی گری هنرهای تجسمی، زمینه برای تحقق این خواست فراهم شد و رابطه ای از سوی معماران و نظریه پردازان معماری با تفکر استتیکی شکل گرفت. نتیجه حاصل حاکی از این است که محدودیت های «تفکر عقلی-منطقی» در شناخت زندگی بهتر برای انسان، خواستی را در معماران و نظریه پردازان معماری برای فراتر رفتن از صرف پاسخ به نیازهای عملی به وجود آورد و سبب شد آن ها پاسخ را در رابطه معماری و هنر جستجو کنند. در همین دوران، تحت تاثیر استتیک، تحولاتی در «هنرهای تجسمی» و خصوصا هنر نقاشی رخ داد که ظاهرا وسایل تحقق این خواست و ظهور استتیک در معماری را فراهم کرد. بااین حال، بررسی این رابطه نشان می دهد که نتایج حاصل از آن با خواست معماران برای رابطه با استتیک، فاصله دارد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.