واکاوی تلقی هوسرل از وجود
بحث وجودشناسی و چگونه عیان شدن وجود بر آدمی، از مهم ترین و بنیادی ترین مباحث فلسفی بوده است اما در دوره جدید به دست فراموشی سپرده می شود و محور اصلی فلسفه از وجودشناسی به معرفت شناسی تبدیل می گردد. سیوال اصلی این مقاله آن است که هوسرل، بنیانگذار پدیدارشناسی در دوره معاصر که عصر غفلت از وجود است، چه تلقی و برداشتی از وجود دارد؟ آیا در مباحث پدیدارشناسی که شعارش «به سوی خود چیزها» ست و به مطالعه تقوم جهان در آگاهی می پردازد، می توان اثری از وجودشناسی و تلقی هوسرل از وجود پیدا کرد؟ این نوشتار با روش تحلیلی توصیفی به این یافته ها دست می یابد که در آثار هوسرل هیچ بحثی به طور مستقیم از وجود و وجودشناسی نمی توان یافت. با این حال، در ضمن تحلیلهای او، مثلا، از شهود مقولی و دو رویکرد طبیعی و پدیدارشناسانه، یا در مباحث ابژه های التفاتی و طرح وجود در بافتار باور و نیز در اعمال اپوخه می توان تلقی ضمنی وی را از وجود فهمید. نتیجه بحث مهم اپوخه، اثبات من محض و آگاهی مطلق است و این آگاهی به منزله وجود مطلق معیار قرار می گیرد. نزد هوسرل از کانال آگاهی، وجود معنا پیدا می کند. آگاهی برای وجود داشتن به چیزی نیاز ندارد؛ بنابراین فقط آگاهی می تواند وجود جهان را که حالت تلاقی با آگاهی است، برای ما معلوم سازد. بالاخره اینکه جهان تا جایی وجود دارد که به ساحت آگاهی وارد می شود.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.