نقش فاکتور درماندگی مالی در توضیح سودآوری صرف ارزش و اندازه
این پژوهش قصد دارد با استفاده از احتمال نکول کمپل، هیلشر و سیلاگی (2008) (امتیاز CHS) به عنوان نماگر درماندگی مالی بازارمحور و امتیاز O اولسن (1980) به عنوان نماگر مبتنی بر داده های حسابداری، سودآوری خلاف قاعده های صرف ارزش و صرف اندازه را توضیح دهد. احتمال نکول کمپل و همکاران (2008) (امتیاز CHS)، در واقع نسخه خلاصه شده یک مدل اقتصادسنجی است که برای پیش بینی درماندگی مالی شرکت ها در افق های زمانی کوتاه مدت و بلندمدت استفاده می شود. در میان خلاف قاعده های بازار، صرف ارزش و صرف اندازه، توجه بیشتری را به خود جلب کرده اند. پژوهشگران در پژوهش های قبلی متوجه وجود صرف ارزش در سهام شدند و دریافتند که سهام ارزشی در مقایسه با سهام رشدی، میانگین بازده بالاتری دارند. سهام ارزشی به سهام شرکتی اطلاق می شود که به نظر می رسد، نسبت به عوامل بنیادی آن با قیمت پایین تری معامله می شوند. ویژگی های مشترک سهام ارزشی عبارت اند از: بازده سود نقدی بالا، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار بالا و نسبت P/E پایین. با این حال، سهام رشدی، اغلب گران قیمت هستند و با نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار پایین معامله می شوند. علاوه بر این، پژوهشگران به وجود صرف اندازه پی بردند که طبق آن، سهام کوچک بهتر از سهام بزرگ عمل می کنند. این پدیده ها به شکل گیری استراتژی های سرمایه گذاری بر اساس صرف ارزش و صرف اندازه منجر شدند.
نمونه آماری شامل 168 شرکت بورسی و فرابورسی طی بازه انتهای مهر 1390 تا انتهای شهریور 1400 است. در این پژوهش، در مجموع از 3 مدل بهره گرفته شده است: 1. مدل سه عاملی فاما و فرنچ؛ 2. مدل سه عاملی بسط یافته با امتیاز CHS (کمپل و همکاران، 2008) و 3. مدل سه عاملی بسط یافته با امتیاز O (اولسن، 1980).
طبق یافته ها، ورود فاکتور درماندگی مالی به مدل سه عاملی فاما و فرنچ (1993)، عملکرد آن را در توضیح نوسان های میانگین بازده سهام شرکت های پذیرفته شده ارتقا می دهد. در این بین، نماگر امتیاز CHS (کمپل و همکاران، 2008)، در مقایسه با نماگر امتیاز O (اولسن، 1980)، سهم بیشتری در افزایش قدرت توضیح دهندگی مدل مذکور دارد. همچنین، مشخص شد که هم در مدل اولیه فاما و فرنچ (1993) و هم در نسخه های بسط یافته آن، صرف ارزش عمدتا در بین سهام ارزشی، چه کوچک و چه بزرگ، رویت می شود. اثر اندازه نیز پس از بسط این مدل، اهمیت خود را در بین سهام بزرگ ارزشی از دست می دهد؛ اما همچنان به عنوان فاکتوری تاثیرگذار در توضیح نوسان های میانگین بازده سهام کوچک ارزشی، سهام کوچک رشدی و سهام بزرگ رشدی، نقش ایفا می کند.
نتایج به دست آمده از پژوهش، وجود رابطه منفی و معنادار بین ریسک درماندگی مالی و بازده مازاد پرتفوی های تشکیل شده بر اساس اندازه و ارزش دفتری به ارزش بازار را اثبات و تایید می کند که در بلندمدت، سهام شرکت های درمانده مالی در مقایسه با همتایان سالم خود، بازده های مازاد کمتری را محقق می سازند. این یافته می تواند مورد توجه سازمان بورس و اوراق بهادار، موسسه های حسابرسی، سرمایه گذاران و اعتباردهندگان قرار گیرد