تبیین نقش تنظیم گرایانه علوم انسانی در مقابل توسعه گرایی علوم طبیعی (با بازنگری آراء هاینریش ریکرت)
در سالهای گذشته، بسیاری بر نقش موثری اشاره کرده اند که علومانسانی میتواند در امر کنترل و تنظیم برای حفظ محیطزیست و فرهنگ (نه در توسعه فناورانه) ایفا کند؛ با این حال درباره اینکه چه خصلت مشخصی در علوم انسانی سبب شده که چنین کارکردی به آن نسبت داده شود، توضیحی ارایه نشده است. پذیرش این کارکرد مستلزم پذیرش ماهیت متفاوت علوم انسانی از علوم طبیعی می باشد. یک ملاک برای این تمایز از سوی فلاسفه نوکانتی ساوتوست ارایه شده که میان علوم طبیعی و علوم فرهنگی مبتنی بر روش (نه موضوع) و نیز الزامات شناختی تمایز شده که جهان از راه آن تجربه میشوند. در مقاله حاضر با بازخوانی و تامل در این ملاک، تمایز و به هدف یافتن خصلتی در علومانسانی استدلال می شود که به امر تنظیم یاری میرساند و در فرایندهای توسعه، علوم سخت و کاربردی (یعنی علوم طبیعی و مهندسی)، برخلاف علوم انسانی به دریافت بخشی از واقعیت تجربی قادر نیستند که به ادراک و حساسیت ما در پایداری توسعه یاری میرساند. برای پیش بردن این استدلال با مقایسه و تطبیق اندیشه های قرن نوزدهمی ریکرت با برخی از رویکردهای معناشناختی فلاسفه در دوران معاصر، تبیین خواهد شد که چگونه نوع نگرش و روش در علوم انسانی (چگونگی دریافت و ارجاع به نمونه های انواع طبیعی) دریافت کامل و متوازن جهان تجربه را به همراه خواهد داشت.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.