پاگشایی مواجهه با مرگ در داستان «فال خون»
اسطورهها و آیینها از عناصر بنیادین زیست و فرهنگ بشریاند که آرزوها و هراسهای آدمی را بازتاب میدهند. مواجهه با مرگ و مرگآگاهی یکی از بنیادیترین درونمایههای اسطورهای و آیینهای آن است. از برجستهترین قالبهایی که میتواند محملی برای درونمایههای اسطورهای و آیینی ازجمله مرگآگاهی قرار گیرد، روایتهای داستانی معاصر است. نوشتار حاضر براساس رویکرد اسطورهشناسی، با روشی توصیفی تفسیری و با هدف آشکارگی تاثیر درونمایه مواجهه با مرگ و رسیدن به مرگآگاهی، که از خلال آیین پاگشایی شکل میگیرد، به بررسی ساختار و ژرفساخت داستان «فال خون» نوشته داوود غفارزادگان میپردازد. داستان «فال خون»، برای برجسته کردن درونمایه مرگآگاهی، آشکارا براساس ساختار پاگشایی: جدایی، رازآموزی و رازآموختگی شکل میگیرد. شخصیت اصلی داستان که سربازی نوآموز است، در ماموریت خود با پدیدار و رویدادهای گوناگونی در رسیدن به مقصد خویش روبهرو میشود. این رخدادها زمینهای را فراهم میکنند تا سرباز نوآموز دشوارترین و نهاییترین آزمون خویش را پشت سر بگذارد. دشوارترین آزمون شخصیت اصلی داستان «فال خون»، رسیدن به مرگآگاهی و پذیرفتن مرگ به سان جزیی از هستی خویش است. این درونمایه که از دغدغههای نخستین و همیشگی بشر بوده است، در داستان «فال خون» در کنار عناصر اسطورهای همچون کوه، درخت، عدد، گاو، نام و کلبه مینشیند تا به روایت داستانی مدرن، رنگ اسطورهای و آیینی کهن ببخشد. بدینترتیب، هنر، ادبیات و اندیشههای مدرن امروزی نهتنها از سویههای اسطورهای و آیینی کهن نمیتوانند جدا شوند، بلکه این سویهها با درآمیختن با تاملات همیشگی آدمی، ازجمله مرگآگاهی، زمینه غنا و پرتوشگی روایتهای داستانی امروزین را مهیا می سازند.
-
سودای شنیده شدن در ملت عشق؛ گذر شخصیت ها از افق تک صدایی به جهان چندصدایی
*، فاطمه ادراکی
پژوهشنامه ادبیات داستانی، تابستان 1403 -
زیسته در افق روایت؛ بررسی موردی تحلیل کارکرد روایت و روایت پردازی در آموزش و فهم دانش
*
نشریه پویش در آموزش علوم تربیتی و مشاوره، تابستان 1395