مولفه های طنز کارناوالی در ادبیات مشروطه با رویکردی به نظریه باختین
تاریخ ادبیات فارسی به پیروی از تحولات سیاسی و اجتماعی، دگرگونیهای شگرفی پیدا کرده و فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده است. در این مسیر پرپیچ وخم، عصر مشروطه در عرصه های مختلف بویژه ادب فارسی تاثیر قابل توجهی داشته است. از سوی دیگر یکی از خاستگاه های اصلی طنز در ادبیات فارسی، دوره مشروطه است. از آنجا که ادبیات طنز با دستمایه کارناوالی در دوره مشروطه نوعی نوآوری به شمار میرود، کالبدشکافی این نوع ادبیات و بررسی ویژگیهای آن از جنبه ها و ابعاد مختلف دارای اهمیت ویژه ای است. کوششی که در این پژوهش صورت پذیرفته تحلیل و بررسی مولفه های طنز کارناوالی در آثار علی اکبر دهخدا، میرزاده عشقی و نسیم شمال است.
در این تحقیق تلاش بر این بوده است که فضای کارناوالی حاکم بر آثار مشروطه با توجه به نظریه کارناوال باختین مورد بررسی قرار گیرد و از روش توصیفی-تحلیلی جهت دستیابی به منظور تحقیق استفاده شده است.
باید گفت در اکثر مولفه های طنز کارناوالی در آثار این شاعران، مصادیق و مطالب قابل انطباق وجود دارد که نشان میدهد طنز مشروطه با نظریه طنز کارناوالی باختین قابل تبیین و تطبیق است.
گفتمان چندصدایی، نسبیت و در کنار هم قرار گرفتن مفاهیم متضاد، نافرمانی از قدرت حاکم، غیرمذهبی بودن، داشتن شخصیتی بهلول وار، گروتسک، و خنده کارناوالی یا خنده مرگ مولفه هایی هستند که در آثار این سه ادیب مشروطه در طنزپردازی به کار گرفته شده اند. در این میان «شخصیت بهلول وار» بیشترین مولفه در طنز کارناوالی آثار دهخداست. میرزاده عشقی نیز «نافرمانی از قدرت حاکم» را بیش از سایر مولفه ها به کار برده است. نسیم شمال اما «گفتمان چندصدایی» را بر دیگر مولفه ها ترجیح داده است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.