مقایسه انسان انگاری مرگ در حدیقه الحقیقه و مثنوی معنوی بر اساس دیدگاه لیکاف و جانسون

پیام:
نوع مقاله:
مقاله پژوهشی/اصیل (دارای رتبه معتبر)
چکیده:

استعاره «انسان انگاری» از دیدگاه لیکاف و جانسون، به معنای اختصاص دادن برخی از جنبه های وجودی انسان (حوزه مقصد) به مفاهیم ذهنی و اشیا بی جان (حوزه مبدا) است.اهمیت این نوع استعاره، در این است که انسان، می تواند با قالبی انسانی بخشیدن به مفاهیم انتزاعی، به درک و پذیرش بهتر آنها کمک کند.هدف دراین پژوهش نیز بررسی مقایسه ای انسان انگاری مرگ در حدیقه الحقیقه ومثنوی معنوی، بر مبنای دیدگاه لیکاف و جانسون و با روش اسنادی است. یافته های پژوهش نشان می دهد انسان انگاری مرگ در این دو اثر،در قالب استعاره کلی «مرگ به مثابه انسانی با روابط و تعامل اجتماعی» به تصویر کشیده شده که این استعاره، خود دارای دو زیر مجموعه «مرگ به مثابه انسانی با رابطه و تعامل تقابلی» و «مرگ به مثابه انسانی با روابط و تعامل مودت آمیز» است.نتایج پژوهش نشان دهنده این است که در اندیشه سنایی، مرگ در رابطه و تعامل «تقابلی»، در جایگاه سرهنگ، جنگجو و قاتلی است که در پی اعمال قدرت، به سویه فرودست است و دررابطه و تعامل «مودت آمیز»،در قالب چوپان، پیر و مهمان، به «همکاری» با سایر انسا ن ها می پردازد.دراندیشه مولانا انسان انگاری مرگ، بیشتراز نوع «تقابلی» است که در آن، مرگ به مثابه قاضی و جنگجو درتقابل با انسان هایی چون مجرم، محکوم و آگاهی گیرنده است.در نتیجه مرگ،دراندیشه سنایی،انسانی «یاریگر» و «تنبیه کننده»به مخاطب معرفی می شود؛در حالی که از دید مولانا،مرگ انسانی اصلاح کننده و عادل است.در واقع مولانا بر اساس فضایی نظامی و خشن، رابطه بین انسان و مرگ را ترسیم کرده است.اما، سنایی در کنار چنین توصیفاتی، بر رابطه و تعامل از نوع صلح، همبستگی وآرامش نیز توجه داشته است.

زبان:
فارسی
صفحات:
297 تا 324
لینک کوتاه:
https://www.magiran.com/p2734578 
مقالات دیگری از این نویسنده (گان)