تاثیر شاخص های مدیریت آموزش عالی با رویکرد علوم اعصاب تربیتی بر راهبردهای شناختی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان تهران
استفاده از علوم اعصاب تربیتی در طراحی و اجرای برنامه های آموزشی می تواند بهینه سازی فرایندهای شناختی را تسهیل کند لذا در این مطالعه به بررسی و تاثیر شاخص های مدیریت آموزش عالی با رویکرد علوم اعصاب تربیتی بر راهبردهای شناختی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان تهران انجام شد.
این تحقیق از نظر هدف، بنیادی- کاربردی و از نظر نوع داده ها، ترکیبی (کیفی- کمی) از نوع اکتشافی بود که در بخش کیفی از روش گراند تئوری و در بخش توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری در بخش کیفی شامل کارشناسان و مدیران دانشگاهی (اعضای هیات علمی) و کارشناسان سازمانی و در بخش کمی شامل کلیه دانشجویان دانشگاه های فرهنگیان تهران بود. حجم نمونه در بخش کیفی با توجه به اصل اشباع و روش نمونه گیری هدفمند 12 نفر از 25 نفر و در بخش کمی بر اساس محاسبه حجم نمونه در معادلات ساختاری و به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای ای 370 نفر از 12473 نفر انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساختاریافته در بخش کیفی و پرسشنامه محقق ساخته 50 سوالی مدیریت آموزش عالی با رویکرد علوم اعصاب تربیتی و پرسشنامه 49 سوالی راهبردهای شناختی بود. روش تجزیه و تحلیل داده ها در بخش کیفی، کدگذاری نظری (باز، مرکزی و انتخابی) و در بخش کمی شامل آمار توصیفی و استنباطی (مدل سازی معادلات ساختاری و تحلیل عاملی تاییدی) بود.
نتایج نشان دهنده وجود یک رابطه قوی و معنادار بین مدیریت آموزش عالی با رویکرد علوم اعصاب تربیتی (متغیر مکنون برون زا) و راهبردهای شناختی (متغیرهای مکنون درون زا) است. ضرایب مسیر 531/0 برای راهبردهای شناختی نشان می دهند که مدیریت آموزش عالی مبتنی بر علوم اعصاب تربیتی تاثیر مثبتی بر هر دو نوع راهبرد دارد.
نتایج نشان می دهند که آموزش عالی که بر مبنای درک علمی از چگونگی عملکرد مغز طراحی و مدیریت می شود، به دانشجویان کمک می کند نه تنها در یادگیری اطلاعات بلکه در مدیریت و بهینه سازی فرایند یادگیری خود نیز بهتر عمل کنند.