پدیدار شناسی هنر؛ رویکرد یا روش؟
این نوشتار بر آن است تا با بررسی مفهوم پدیدارشناسی بر اساس آنچه مرلو-پونتی معنی می کند، پدیدارشناسی را به عنوان اعتقادی به شرح دقیق چیزها، همان گونه که آن چیزها خود را در تجربه ما از آنها نشان می دهند، تا یک «روش» معنی نماید. این مقاله همچنین به بحث در این باره می پردازد که اگر چه تاثیر مستقیم پدیدارشناسی بر تاریخ هنر و تحلیل و نقد هنری محدود بوده، اما هم پدیدارشناسی و هم هرمنوتیک پدیدارشناسانه که اغلب به عنوان یک جنبش پذیرفته شده است تا یک روش، نقش قابل توجهی در فراهم آوردن زمینه برای بسیاری از گرایشها که به طور معمول تحت عنوان «تاریخ هنر نوین» نام گذاری می شوند، ایفا کرده است. بدین ترتیب، پدیدارشناسی کمابیش راه بسیار فراگیری از درک اینکه یک ابژه چه «گونه ای» از چیز است، و نتیجه آن در این سطح از کلیت ضرورتا ضد روش شناسانه، اگر ضد نظریه ای نباشد، خواهد بود. بدین معنی تاویل پدیدارشناسانه به توصیف باز می گردد، و شاید نهایتا به عنوان توصیف شناخته می شود. از یک منظر تاویل پدیدارشناسانه جهت گیری مداوم به سوی فرمالیسم است، و ممکن است این دیدگاه را مطرح کند که این ادراک حسی از پدیدارشناسی، آن را به عنوان ارتباط با پنداشت معنی می کند تا یک روش.