فهرست مطالب

مطالعات عرفانی - پیاپی 27 (بهار و تابستان 1397)

نشریه مطالعات عرفانی
پیاپی 27 (بهار و تابستان 1397)

  • تاریخ انتشار: 1397/05/10
  • تعداد عناوین: 7
|
  • محمدهادی توکلی* صفحات 5-30
    زینر با این پیش فرض که اسلام فی نفسه شنزاری است که فاقد توانایی کافی در به ثمر آوردن عرفان است، سعی نموده تا برخی از ریشه های درخت پربار عرفان اسلامی را در سرزمین هندوان نمایان سازد. او در آثار خود با تمرکز بر بایزید بسطامی، سعی بسیاری در نشان دادن مطابقت گفته های او با آموزه های اوپانیشادی کرده است. به زعم زینر، «فتکون انت ذاک» که در ضمن یکی از مناجات های بایزید بیان شده، به لحاظ لفظ و معنا معادل با تعبیر «تت توام اسی» در اوپانیشاد چاندوگیه است. اما به نظر می رسد که از یک سو عدم ترجمه صحیح او از بیان بایزید و عدم دقت در معنای بیان او با توجه به کل ساختار گفتار او و از سوی دیگر فقدان اطلاعات کافی زینر در خصوص آموزه های اسلامی که منشا تفوه بایزید به بیان مذکور شده اند، سبب ارائه نظریه ای نادرست در خصوص عینیت لفظی و معنوی دو گفتار شده است.
    کلیدواژگان: بایزید بسطامی، زینر، آربری، فنای ذاتی، اوپانیشادها، ودانته، اتحاد، شانکره
  • فاطمه حاجی اکبری*، محمد علی مهدوی راد، حسین ستار صفحات 31-54

    تجربه های درونی عرفانی سالکان که بر اساس مجاهده (مراقبات معنوی) شکل می گیرد، سبب ساز گشودن باب فهم و تاویل شهودی جدیدی بر آن ها می گردد. زبان و نوع گفتمان انتخابی، برای بیان این کشف و شهودها متفاوت است. از سده چهارم تا نهم هجری، تفاسیر صوفیان سهم منحصربه فردی در تفسیر قرآن به خود اختصاص دادند. در سنت دوم عرفانی که از سده هفتم آغاز می شود، حصول معرفت با هستی شناسی پیوند می خورد. در این میان، عبدالرزاق کاشانی (م730) در تاویلات که تفسیری انفسی با رویکردی فلسفی عرفانی است، شناخت بطن قرآن را تاویل می داند و در مواردی از جمله تاویل ناپذیر بودن آیه، اصطلاح «تطبیق» را به کار می گیرد. آن طور که خود کاشانی اشاره کرده، در موارد اندکی این تطبیق ها را به کار گرفته است تا راه سلوک را به تازه کاران نشان دهد و زمینه ترقی و تنشیط آن ها را فراهم گرداند. هرچند قبل از وی تاویل هایی از جنس انطباق قصص قرآنی با قوای روحی بی سابقه نبوده، به نظر می رسد عبدالرزاق تطبیق را با کارکردی خاص و شاید به عنوان مبنایی برای تاویل به کار گرفته است. این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی نمونه های به کار گرفته شده اصطلاح تطبیق در این تفسیر را بررسی کرده است تا حیطه معنایی دقیق این اصطلاح و ارتباط تطبیق با تاویل را روشن سازد. بر اساس نتایج به دست آمده، اصطلاح تطبیق در تاویلات غیر از تاویل است و محور اصلی کاربرد این اصطلاح نزد کاشانی، خودشناسی یا وجودشناسی صوفیان تاثیر متقابل عناصر وجودی انسان در هنگام اوج یا سقوط روحی است.

    کلیدواژگان: تفاسیر صوفیانه، اصطلاح تطبیق، تاویل، التاویلات فی القرآن الکریم، عبدالرزاق کاشانی
  • خدیجه حاجیان* صفحات 55-86
    شعر حافظ در تاریخ مطالعات ادبی همواره محل توجه و موضوع تامل بوده است. بیشتر تحقیقات حافظ‏پژوهی، کم وبیش پرتویی بر جهان شعر وی افکنده و سویی از اندیشه وی را روشن کرده اند. توجه به جنبه فلسفی و کلامی شعرش همواره یکی از موضوعات چالش انگیز بوده است. در این پژوهش، صرف نظر از جست وجوی نیت حافظ، در پی خوانشی فلسفی حکمی از شعرش هستیم؛ بنابراین، بیش از هر چیز، با متن روبه رو هستیم و سعی شده است در حدود دلالت های متنی اندیشه وی از منظری فلسفی یا حکمی بررسی و با آراء دو فیلسوف بزرگ ابن‏سینا در مقام فیلسوفی مشائی و سهروردی در جایگاه فیلسوفی اشراقی مقایسه شود. این خوانش به دلیل برخی ویژگی های خاص شعر حافظ از جمله وجود ای هام که امکان خوانش‏های متعدد را فراهم می‏کند و دیگر ظرفیت تاویل پذیری بسیار، ممکن می‏گردد. نتایج تحقیق نشان می‏دهد از دریچه اندیشه سهروردی به اشعار حافظ نگریستن، وی را متفکری می نمایاند که به عقل پشت پا می زند و نگاهی وحدت گرایانه به هستی دارد و با نگریستن از دریچه تفکر عرفانی، حکمی به آراء ابن سینا، برخی ویژگی‏های مشترک به ویژه در زمینه‏های وجود و فرشته‏شناسی، طعنه زدن به صوفی، زهد، ریا(زهد ریایی) و تاکید بر زندگی رندانه، اندیشه حافظ با تفکر ابن سینا مطابقت دارد. ابن سینا به مدد ابتکار خویش مبنایی عقلانی و وجودشناختی برای اشراق عقل فراهم آورد؛ ویژگی ای که هر اندیشه عرفانی واجد آن است. از چنین دیدگاهی، بی تردید اندیشه اشراقی وی است که زمینه را برای فلسفه اشراقی سهروردی، که حافظ از آن بهره جسته است، فراهم می کند.
    کلیدواژگان: حافظ شیرازی، ابن سینا، سهروردی، فلسفه، حکمت
  • پرویز رستگار*، محسن قاسم پور، محمدعلی صابری صفحات 87-112
    یکی از روایات مطرح و مورد استناد عارفان مسلمان، حدیث «ما رایت شیئا الا و رایت الله فیه» (چیزی را ندیدم مگر آنکه خدا را در آن دیدم) است. این روایت همانندهایی دارد که با واژه «قبله»، «معه» و «بعده» در برخی متون هم آمده است. حدیث مورد نظر در نوشته های پیشین صوفیان به برخی مشایخ آن ها و در دوره پسینی، به پیشوای مومنان علی ابن ابی طالب(ع) منسوب شده است. این در حالی است که در میراث سترگ و استوار (از منابع درجه اول) شیعه و اهل سنت چنین حدیثی گزارش نشده است.
    عارفانی در طول تاریخ از حلاج گرفته تا معاصران از این حدیث و بر مبنای واژه انتهایی آن برداشت هایی هم سو با نظریه وحدت وجود داشته اند. در عرفان اسلامی به ویژه از افق اندیشه کسانی مانند ابن عربی، وحدت وجود وحدت حقیقی اطلاقی است. به این معنا که وجود واحد و یگانه، خداست که تجلیات و مظاهر آن دارای کثرت است.
    برخی عارفان بر اساس آیات قرآن و مستنداتی از برخی نصوص حدیثی، در جهت تحکیم این انگاره (وحدت وجود) بهره گرفته اند. نقد و بررسی این روایت از حیث سندی و متنی در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است. صرف نظر از اینکه این متن با گونه های متفاوتش روایتی از پیشوایان دینی نیست، باید گفت گرچه برخی از این برداشت ها به لحاظ قواعد فهم متن غریب نیست، می توان معانی دیگری نیز مطابق با فهم عرفی و قواعد عقلی بر آن حمل کرد.
    کلیدواژگان: ما رایت شیئا الا و رایت الله فیه، روایات عرفانی، وحدت وجود، نقد حدیث
  • هادی عدالت پور* صفحات 113-136
    بررسی آثار صوفیه نشان می دهد که عارفان از مصطلحات و روش های علم فقه که علمی شرعی و مربوط به نظام شریعت است، سود جسته اند و مجموعه ای از اندیشه ها و تجارب روحانی و عرفانی خود را در نظام مباحث علم فقه گنجانیده و شکل بخشیده اند. بسیاری از بزرگان صوفیه به ارتباط بین دانش فقه و تصوف اشاره کرده اند؛ منابع و روش های فقه در طریقت مورد استفاده قرار گرفته است؛ به مذاهب فقهی در متون تصوف اشاره شده است؛ بزرگان صوفی از علم معامله به عنوان علمی که به احکام اعمال باطن می پردازد یاد کرده اند؛ از مشایخ صوفیه به عنوان مفتیان قلوب یاد شده است و... . همه این موارد نشان می دهند که صوفیه در پی طرح فقه طریقت و فقه القلوب برای نظام تصوف بوده اند. در این مقاله سعی شده تا با استفاده از نقل شواهد و مستندات در آثار صوفیه، نشانه های استفاده و بهره برداری صوفیه از علم فقه در طریقت جست وجو شود. در نهایت می توان نتیجه گرفت که صوفیه به دنبال سازگاری و جمع بین فقه و تصوف، برخی از مسائل مربوط به طریقت را با بهره برداری از اصطلاحات و سبک بیان فقها و الگوبرداری از روش کار آن ها تبیین نموده اند.
    کلیدواژگان: روش صوفیه، فقه القلوب، ارتباط فقه و تصوف
  • مصطفی گرجی* صفحات 137-174
    تیپ فرزانه (پیر خردمند/ حکیم/ قدیس/ فیلسوف شاه) با توجه به جایگاه آن در نظام اندیشگانی کارل گوستاو یونگ، کارل پیرسون و هیو- مار، مایرز- بریگز، جرجیوف و...، یکی از تیپ های شخصیتی است که از ادوار پیشین نیز محل توجه بوده است. فرزانگی نیز در مقام نظر و عمل به عنوان یک تیپ متمایز همواره مورد توجه ادیان و مذاهب از یک سو و نگره های عرفانی از سوی دیگر بوده است. با توجه به تحدید و تعریف فرزانه در متون عرفانی، باید گفت «فرزانه» درکنار پیامبران و اولیای الهی در مقام طبیبان دردهای معنوی انسان ها آمده و البته دارای کارکرد و اهمیت ویژه ای است. فرزانه که در قاموس دینی با عنوان انسان کامل، حکیم و پیر برنامیده شده، در متون گذشته دارای اهمیت و جایگاه خاصی بوده است؛ به گونه ای که یکی از دلایل و عوامل اصلی بحران های انسان معاصر را عدم حضور تاثیرگذار این تیپ شخصیتی برشمرده اند. در این مقاله، با توجه به احصای ویژگی های این دسته از تیپ های شخصیتی، دیدگاه دو شخصیت فرزانه و تاثیرگذار ایران و چین به صورت تطبیقی بررسی شده است؛ دو شخصیتی که با وجود مبانی، جهان بینی و نظام اندیشگانی متفاوت، نقش و کارکردهای مشترکی دارند و هریک نیز با توجه به دو اثر بزرگ و تاثیرگذار خویش، یعنی دائو د جینگ و مثنوی جهانی شده اند و هر دو بر نقش و اهمیت فرزانگی در قالب واژه/ مفهوم «شنگ ژن/ انسان مقدس» و «حکیم/ فرزانه» تاکید کرده اند. توجه به ساحت های پنج گانه مدنظر مولوی و لائودزه در تببین مقام فرزانگی نشان می دهد که این دو ضمن تشریح اوصاف و احوال این تیپ، با توجه به مبانی و جهان بینی متفاوت به ضرورت حضور و نمود آن در تبیین و تشریح درد و رنج انسان ها توجه کرده اند. مقاله در صدد است ضمن تاکید بر وجود تفاوت در نگره لائودزه و مولوی، نقش و کارکرد فرزانگان را در مهم ترین آثار این دو بررسی و تحلیل کند.
    کلیدواژگان: فرزانه، مولوی، فرزانگی، تیپ شناسی، لائودزه، ادبیات عرفانی
  • الیاس نجاری* صفحات 175-202
    تفسیر عرفانی و ظاهرگرایانه، دو منهج تفسیری در فهم آیات قرآن کریم است که از صدر اسلام تابه حال مطرح و مورد توجه قرآن پژوهان بوده است. مراد از تفسیر عرفانی، کشف معانی باطنی و درونی آیات الهی است که با کشف و شهود و صفای باطنی امکان پذیر است و مراد از تفسیر ظاهرگرایانه، بیان معنای ظاهری واژه ها و الفاظ قرآن است. معنای ظاهری الفاظ قرآن امری قطعی و مفروغ عنه است اما برای وجود معنای باطنی می توان به دلایلی همچون حقیقت دارای مراتب، مراتب فهم مخاطب، روایات متعدد و... استدلال کرد.
    آیه 169 آل عمران از جمله آیات برجسته و مهم قرآن کریم است. در این پژوهش، تفاسیر عرفانی و ظاهرگرایانه ذکرشده در کتب تفسیری (شیعه و سنی) ذیل آیه مذکور با استفاده و کمک از آیات مرتبط و روایات معصومین(ع) مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. ظاهرگرایان، قتل فی سبیل الله را به معنی شهادت در میدان رزم گرفته اند اما تفاسیر عرفانی و عرفای مسلمان، معانی و مراحل متعددی برای آن بیان کرده اند که مهم ترین آن ها کشته مبارزه با نفس است. چون در هر دو منهج تفسیری، به کتاب، سنت و عقل استناد شده است و از طرفی معانی ظاهری و باطنی در طول هم قرار دارند و همچنین هرکدام مخاطب، جایگاه و پیام خاص خود را دارند؛ ازاین رو تغایری با یکدیگر نداشته و هر دو تفسیر اگر مخالف قرآن و سنت و عقل نباشد، قابل قبول خواهد بود.
    کلیدواژگان: تفسیر ظاهرگرایانه، تفسیر عرفانی، قتل، سبیل الله