فهرست مطالب

حکمت معاصر - پیاپی 28 (بهار و تابستان 1398)

فصلنامه حکمت معاصر
پیاپی 28 (بهار و تابستان 1398)

  • تاریخ انتشار: 1398/03/11
  • تعداد عناوین: 12
|
  • صغری باباپور، جعفر شانظری* صفحات 1-29

    از موضوعات پیچیده و بحث برانگیز شناخت شناسی چه در فلسفه اسلامی و چه در فلسفه غرب مسئله کیفیت ارتباط ذهن و عین با یکدیگر است. بحث اصلی در شناخت شناسی بحث مطابقت تصورات با آنچه در واقعیت موجود است، یعنی چگونگی انطباق صور ذهنی با صور عینی می باشد. رئالیستها به مطابقت ذهن و عین قائلند، ولی گروهی از فلاسفه عقیده ای مخالف این دارند و مفاهیم ذهنی را جدای از حقایق خارجی پنداشته ، و یا حتی حقایق خارجی را تصویر مفاهیم ذهنی می دانند. این درحالیست که مطابقت ذهن وعین در حکمت متعالیه از اصولی ترین مباحث می باشد. ملاصدرا بابحث وحدت ماهوی ذهن و عین دروجود ذهنی و وحدت تشکیکی عینی وجود برتر ماهیت قصد در حل مساله مطابقت داشت. کانت نظریه انقلاب کپرنیکی خود را طرح می نماید که اگر متعلقات با ذهن ما مطابقت داشته باشند، این با شناخت پیشینی به اشیاء مطابق تر است. بر این اساس ذهن دارای فعالیتی خاص می شود و نوع معرفتی را که بدست می آورد، خودش مشخص می نماید. مقاله حاضر به بررسی کیفیت مطابقت ذهن و عین از دیدگاه ملاصدرا و کانت پرداخته و به دنبال تشابهات و اختلافات نظرات ملاصدرا و کانت در این زمینه می باشد

    کلیدواژگان: مطابقت، عین، ذهن، شناخت، ملاصدرا، کانت
  • سید جواد میری* صفحات 2-15

    دانش دیسیپلینر (disciplinar) در برابر دیگر اشکال معرفت که شکل های اشتباه یا غیرعلمی درک ابعاد واقعیات هستند، به عنوان شکل معتبری از دسته بندی دانش بی نقص مفهوم سازی شده است. علوم اجتماعی با درونی سازی شکل های دیسیپلینر معرفت ها، تسلیم بخش بندی دانش شده است و در نتیجه هر نوع تلاش در راستای «یکپارچگی دانش» را به عنوان شکل های «منسوخ درک پیچیدگی ها»، نامگذاری نموده است. در این مقاله، پرسش اصلی معرفت شناسی مبتنی بر مطالعه علامه جعفری در برابر معرفت شناسان کلاسیکی است که اصول پیکربندی معرفت دیسیپلینر را به اشتراک نگذاشته بودند. به بیانی دیگر، این خوانش، روش دیگری از شرح انتقاد کاملا مبسوط از ساختار دانش دیسیپلینر است و به این معنا نیست که روش رو به آتی، «حالت بین رشته ای از معرفت» است، زیرا همچنان براساس مفهوم «دیسیپلینر» است که دید واقعیت را به عنوان «موجودیت کل نگر» از دست می دهد. به عبارت دیگر، رویکرد بین رشته ای ممکن است روشی رو به جلو در غلبه بر نواقص معرفت شناسی رشته ای باشد، اما نمی تواند ما را از خطرات بخش بندی رها سازد و صرفا موضوعی از اهمیت شناختی نیست، بلکه شامل حالت وجودی «بودن» در جهان است. در این نوشتار برآنیم که این مسائل را از طریق دیدگاه علامه جعفری شرح دهیم؛ فردی که ظاهرا ریشه در سنت فلسفه حکمتی دارد و در عین حال راهبردهای جدیدی مانند تحلیل «تولید دانش»را مطرح کرده است. به عبارت دیگر به نظر می رسد علامه جعفری با اینکه ایده دانش دیسیپلینر را به دلیل اثرات بخش بندی آن از چنین راهبرد معرف شناختی رد کرده است، اما از راهبردهای بین رشته ای طرفداری نکرده است. چراکه در دیدگاه او این راهبردهای ظاهرا متفاوت منجر به شکل کاملی از «اندیشه کارمندوارانه» در علوم انسانی می شود.

    کلیدواژگان: معرفت شناسی، علامه جعفری، دانش دیسیپلینر، علوم انسانی، دانش
  • فرح رامین* صفحات 3-26

    مرگ به عنوان واقعیتی اجتناب ناپذیر موضوع مطالعه مکاتب مختلف فلسفی است. پیوند عمیق فلسفه ورزی و مرگ اندیشی سبب شده است که فیلسوفانی مانند شوپنهاور و صدرا به این امر به تفصیل بپردازند. این مقاله در پی پاسخ گویی به این سوال است که آیا می توان در تفکر شوپنهاور و ملاصدرا نوعی دیالوگ در باب چیستی و ماهیت مرگ انسان برقرار کرد؟ از نظر شوپنهاور، مرگ از بین رفتن هویت فردی و وجود پدیداری انسان است؛ اما وجود فی نفسه و راستین وی جاودانه خواهد بود. ملاصدرا معتقد است، مرگ اشتداد وجودی و تقویت جنبه ی تجرد نفس است که باعث تضعیف تعلق نفس به بدن و ترک بدن می شود. یافته های پژوهش نشان می دهد که به رغم تفاوت در مبانی، تفکر بدبینانه، انکار حیات و تجویز خودکشی و عرفان برهمنی شوپنهاور، می توان در روش هستی شناسانه، رویکرد عرفانی،  اشتراک در برخی مولفه ها و نتایج مرگ اندیشی، میان دو فیلسوف، مشابهت ها و هم زبانی هایی را نیز یافت. هر دو فیلسوف سرشت و ذات فناناپذیر انسان و تقسیم دوگانه در باب جهان را می پذیرند و به وجود رنج در جهان، زهدمحوری و وجود عشق در هستی باور داشته و در جستجوی عوامل مرگ هراسی و راهکاری برای برون رفت از آن بوده اند.

    کلیدواژگان: کلیدواژه ها: شوپنهاور، ملاصدرا، مرگ، اراده، نفس، معنای زندگی
  • سیدعلی علم الهدی، مهدی محمدزاده صفحات 4-19

    در فلسفه ملاصدرا طبق اصالت وجود و حرکت جوهری، معقولات اولی مابازای خارجی و مستقل از ذهن ندارند و ازآنجا که طبق  تشکیک وجود؛موجودات صرفا دارای نسبت طولی با هم میتوانند باشند(نه نسبت هم عرض). ماهیت هر موجود مختص به همان موجود خواهد شد و ضمنا امری انتزاعی از مرتبه ی همان موجود. پس دیگر بعنوان حقیقتی  خارجی و مشترک میان جزئیات نمی تواند لحاظ گردد. از همین رو معقول اولی در فلسفه صدرایی غیر قابل طرح می شود و به تبع آن معقول ثانی نیز بعنوان متضایف معقول اولی امکان طرح نخواهد داشت. علاوه بر این نشان داده شده در  فلسفه صدرایی اصولا  ملاک معقولیت مفاهیم نیز تغییر می کند  و "تجرد" نیست بلکه "عومیت" است. ضمنا سنخ جدیدی از معقولات بعنوان کلیات پیشینی ذهن؛ بازشناسی شده اند که در هیچیک از اقسام معقول اولی و ثانی منطقی و ثانی فلسفی قابل گنجانده شدن نیستند. از همین رو ضروری است؛مبتنی بر اصول حکمت متعالیه طرحی نو جهت تقسیم بندی معقولات در انداخته شود. در این مقاله نشان داده شده، می توان معقولات را به سه دسته انتزاعی و پیشینی و قراردادی در فلسفه ملاصدرا تقسیم نمود.

    کلیدواژگان: معقول، کلی، ملاصدرا، حکمت، اولی، ثانیه
  • وحید خادم زاده* صفحات 5-27

    زبان شناسان شناختی از دو ابزار «طرح واره تصویری» و «استعاره مفهومی» جهت تبیین فرایند شناخت در انسان بهره می برند. طرح واره تصویری ساختاری ذهنی است که حاصل مواجهه انسان با پدیده های تکرارشونده حسی است. استعاره مفهومی نیز این طرح واره تصویری را به صورت نظام مند به مفاهیم انتزاعی و غیر محسوس تعمیم می دهد. مواجهه روزمره انسان با ظرف های فیزیکی همانند بدن انسانی، خانه و وسایل نقلیه، طرح واره جهتی داخل - خارج (ظرف) را در ذهن انسان ایجاد می کند و انسان با توسل به استعاره های مفهومی از این طرح واره جهت فهم مفاهیم انتزاعی به مثابه ظرف بهره می برد. ملاصدرا جهت توصیف مفاهیم متافیزیکی وجود، ماهیت و عدم از الفاظی همانند «ظرف»، «وعاء»، «دار»، «بقعه» بهره می برد. او همچنین از ورود و خروج به ظرف وجود یا عدم سخن به میان می آورد. از وجود خارجی در تقابل با وجود ذهنی استفاده می کند. این شواهد در چارچوب طرح واره تصویری ظرف و استعاره های مفهومی مبتنی بر این طرح واره قابل فهم است.

    کلیدواژگان: استعاره مفهومی، ظرف، داخل، خارج، وجود، ملاصدرا
  • جلال درخشه، محمد مسرور* صفحات 29-51

    آنتونی گیدنز تلاش می کند جامعه شناسی را بر محور زمان بازآفرینی کند. این بازآفرینی با نقد تکامل گرایی تاریخی کلاسیک های جامعه شناسی به مثابه ساخت شکنی زمان طولی آغاز می گردد و با پیگیری آن در ساحت ها دیگر بروز زمانمندی همچون ازجاکندگی، آینده گرایی، ساخت جامعه و در نهایت تکنولوژی های زمان نظیر ساعت و تقویم، معانی و کارکردهای جدیدی از زمان را ارائه می دهد. هدف از نگارش این مقاله مقایسه این معانی با فلسفه زمان صدرالمتالهین است. با استفاده از روش مقایسه ای ابتدا به بررسی فلسفه زمان ملاصدرا و اندیشه های گیدنز پیرامون زمان پرداخته و سپس شباهت ها و تفاوت های دو اندیشه تبیین گشته اند. زمان در فلسفه ملاصدرا وجود سیال تلقی شده و از آنجا که افاضه وجود دائما ادامه دارد، زمانمندی بخشی از هستی موجودات تلقی می گردد و بدین دلیل که تقدم و تاخر زمانی ناشی از تقدم و تاخر ذاتی موجودات است لذا موقعیت تاریخی نه امری بیرونی، آنچنان که گیدنز تصور می کند بلکه در ذات هستی انسان و دیگر موجودات نهادینه شده است. ناشی شدن تقدم و تاخر زمانی از تقدم و تاخر وجودی، تعلیق زمان حال به گذشته یا آینده را منتفی ساخته و لحظه حال استقراری تام می یابد. شباهت عمده دو اندیشه در یکی دانستن بقا و زمان در این جهان است.

    کلیدواژگان: ملاصدرا، آنتونی گیدنز، زمان، زمانمندی، از جاکندگی، وجود سیال
  • حسین حسینی امین، فاطمه معین الدینی* صفحات 31-46
    حکیم سبزواری که از مدافعین مسئله اتحاد عاقل و معقول است علاوه بر شرح و تقریر براهین صدرالمتالهین خود، براهینی را در اثبات این مسئله اقامه کرده است. در این پژوهش سه برهان  ماده و صورت؛  تجرد معقول؛ و تبدیل مشتق به مبدا که از براهین ابتکاری وی می باشند، مورد نقد و ارزیابی صوری و مادی قرار گرفته اند. برهان ماده و صورت دچار مصادره به مطلوب است که در آن اصل مدعا در برهان اخذ شده است.  برهان تجرد معقول، مخدوش و اساسا باطل است؛ زیرا در مقدمه سوم این برهان خلط فاحشی میان حمل اولی و حمل شایع رخ داده است. در برهان سوم نیز تبدیل عاقل و معقول به عقل به معنای اتحاد آن دو نخواهد بود. بنابراین، هیچ یک از سه برهان، در جهت اثبات مدعای اتحاد عاقل و معقول تام نیست و توانائی اثبات مدعا را ندارد. صورت بندی براهین و نقدها همگی نو و حاصل تاملات نگارندگان می باشد.
    کلیدواژگان: اتحاد عاقل و معقول، معقول بالذات، تجرد علم، ملاصدرا، حکیم سبزواری
  • حسین سهیلی *، قدرت الله خیاطیان، عظیم حمزئیان، حمید مسجد سرایی صفحات 81-98

    میرزا جواد تهرانی از بزرگترین منتقدان نظریه اصالت وجود در دوره معاصر به شمار می رود. او در مجموع، یازده برهان اصالت وجود را نقد کرده است. این نوشتار با روش توصیفی تحلیلی در پی ارزیابی دیدگاه انتقادی او در مواجهه با این براهین است. بررسی ها نشان می دهد که میرزا جواد در نقد براهین اصالت وجود دو رویکرد عمده به کار گرفته است: نخست، ابطال ادله اصالت وجود از طریق اثبات به کارگیری دور و مصادره به مطلوب در آنها. پس از ارزیابی ها معلوم می شود که این رویکرد در هشت برهان موثر واقع شده است. دوم، ابطال ادله اصالت وجود از راه تلقی ماهیت من حیث هی به عنوان مفهوم ماهیت. به همین جهت، در سه برهان مرتکب اشتباه شده است. بنابراین، برخلاف دیدگاه رایج، بسیاری از ادله ای که برای اثبات اصالت وجود اقامه شده اند، برهان به معنای واقعی آن نیستند.

    کلیدواژگان: اصالت، اعتباریت، وجود، ماهیت، برهان
  • مرتضی درودی جوان، مهدی عظیمی* صفحات 91-109

    امشاسپندان در نظام باور شناختی مزدایی به شش مفهوم متعالی اطلاق می گردد که برترین آفریدگان خداوند شناخته شده اند. در پژوهش حاضر کوشش شده است تا با بهره گیری از روش تحلیل محتوا میزان آثار و نشانه های مستقیم و غیرمستقیم امشاسپند شهریور، که در باور مزدیسنان یکی از هفت فروزه اهورامزدا به شمار می رود، در مجموعه مصنفات شیخ اشراق تحلیل و بررسی گردد. در این پژوهش، پس از استقرای ویژگی های عمومی امشاسپندان و ویژگی های اختصاصی امشاسپند شهریور، با رجوع به متون مزدایی و منابع تحلیلی، به جست و جوی این ویژگی ها در آثار سهروردی پرداخته شده است. پس از محاسبه میزان فراوانی و بسامد ویژگی ها و نشانه های این امشاسپند، داده های به دست آمده مورد تحلیل محتوایی و مفهومی قرار گرفته است. در اثر این پژوهش، نتایجی همچون حضور شهریور به عنوان مثل اعلای نورانیت و اقتدار الهی، عدم حضور کارکرد رب النوعی این امشاسپند، و نیز کارکرد نجومی و نمادین آن در آثار سهروردی، اجتماع قوی ترین نشانه های شهریور در متون فارسی، و در ضمن یاد کرد از قهرمانان اساطیری ایرانی و موارد دیگر به دست آمده است.

    کلیدواژگان: سهروردی، امشاسپند، شهریور، هورخش، کیان خوره، ولایت
  • محمدعلی وطن دوست* صفحات 99-118

    در آیات و روایات اسلامی، دو اصطلاح «قلم» و «لوح» در کنار هم به کار رفته و از مراتب علم فعلی خداوند دانسته شده است. از همین رو، دو اصطلاح یاد شده در فلسفه اسلامی نیز راه یافته و جزو مسائل فلسفه اولی قرار گرفته است. در این میان، فیلسوفانی مانند ملاصدرا، به گونه ای اجمالی و علامه طباطبایی، به گونه ای تفصیلی، با بهره گیری از آموزه های دینی کوشیده اند از «قلم» و «لوح»، تبیین فلسفی ارائه دهند. در جستار حاضر، دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی درباره «قلم» به شیوه توصیفی - تحلیلی و با رویکرد روایی و فلسفی مورد بازخوانی، تحلیل و بررسی قرار گرفته است. در پایان این نتیجه به دست آمده که براساس روایات و مبانی حکمت متعالیه، «قلم» و «اقلام» از حقایق عالم عقل می باشند که در سلسله طولی هستی، نسبت به حقایق پایین تر از خود جنبه فاعلی داشته و واسطه فیض شمرده می شوند. همچنین می توان قلم را برابر با عالم عقل و لوح را برابر با عالم مثال دانست که نسبت به عالم عقل جنبه قابلی دارد و حقایق را از آن عالم دریافت می کند. شایان ذکر است که میان این دو تفسیر ناسازگاری وجود ندارد و تفاوت تنها به نحوه اعتبار عقلی باز می گردد.

    کلیدواژگان: ملاصدرا، علامه طباطبایی، روایات، حکمت متعالیه
  • مقصود فراستخواه* صفحات 173-192

    علوم انسانی ایران دست کم در دو مسیر متمایز عمل کرده است: انتقادی و اکتشافی. شایگان، سبکی از آفرینش دانش  ومعانی و یکی از کارنامه های فکری علوم انسانی را به دست می دهد و  تاثیر وتاثر دوسویه میان علوم انسانی ایرانی با وقایع ورویدادهای همبافت اجتماعی وفرهنگی را بر آفتاب می کند. روش مطالعه حاضر، تحلیل محتوای متون شایگان به علاوه زمینه کاوی اجتماعی است. دست کم پنج نسخه بدین شرح به دست آمد: نخست، تحقیقات علمی درباره حکمت معنوی آسیا؛ دوم، برساخته شدن آسیا در برابر غرب؛ سوم، آزمون تاریخی ایدئولوژی؛ چهارم؛ نسخه کثرت گرایی و حقیقت های چندگانه؛ پنجم، پناه بردن به بیان های حسی بیرون از ادراکهای مفهومی. بذرهایی از تمام این نسخه ها در هریک از آن ها در حالت کمونی به سر می برند و به کثرت شایگان، نوعی وحدت می بخشند. به گواهی شایگان ، علوم انسانی ما با بالا پایین شدن جامعه ایران و جهان، بسیار  پیچ وتاب خورده است ، گاه زبان ناظر و گاهی نیز زبان عامل گشوده است. مباحث شایگان درگیر آشنایی زدایی از کلمات مانوس ما هستند. شایگان از حکمت قدیم وفلسفه جدید سخن می گوید، تاریک اندیشی جدید را برملامی سازد و ضمن برحذر داشتن از تلفیق های آبکی وچند پارگی ذهنی، شوق حضور در فضاهای میانی را به دلهای ما می افکند. پوچی و معنا در این نسخه ها بر هم می پیچند و با هم دوئل می کنند.

    کلیدواژگان: علوم انسانی، جامعه ایران، شایگان، حکمت قدیم فلسفه جدید، زمینه کاوی
  • آریا یونسی، حسین کلباسی *، قاسم پورحسن صفحات 227-249

    لئو اشتراوس با تقلیل ذات جامعه به عقیده و ذات فلسفه به دانش، و رسم تضادی میان عقیده/دانش به این نتیجه رسید که فیلسوفان اغلب مجبور بوده اند به پوشیده نویسی و نوشتن بین سطور روی بیاورند. در نوشته های افلاطون، فارابی، ابن سینا، سهروردی و دیگر فلاسفه بزرگ می توان مویداتی برای لزوم پوشیده نویسی باشد. با این حال، چند نقد بر این نظریه وارد است: نخست، اشتراوس تمامی نظریه خود را بر مبنای تضاد دانش/عقیده استوار می سازد اما اگرچه میان آنها نوعی تضاد برقرار است، چنین نیست که مطلقا همدیگر را طرد کنند؛ دوم، وجود فلاسفه ای که در فلسفه تقلید می کنند هم کلیت نظریه را نقض می کند و هم تقابل میان دانش/عقیده؛ و سوم، وجود سنت شرح نویسی وسیع در میان فیلسوفان غربی و اسلامی، نیز برخلاف نظریات اشتراوس است؛ چراکه دلیل موجهی وجود ندارد که فیلسوف صاحب نظر دم فروبندد ولی شارح، اندیشه ها را بازگو کند؛ و نیز، چهارم، وجود فلاسفه ای که همعصر و هموطن بوده اند، اما یکی اهل پوشیده نویسی و دیگری اهل صریح نویسی، نظریه هرمنوتیکی اشتراوس را مورد نقد جدی قرار می دهد؛ چراکه نشان می دهد پوشیده نویسی احتملا سلیقه شخصی برخی از فلاسفه بوده است. در این مقاله نشان داده شده است که هرمنوتیک اشتراوس در عین نقاط قوتی که دارد، نمی تواند به عنوان نظریه ای کلی و عمومی برای تفسیر فلسفه باستانی و اسلامی کاربرد داشته باشد.

    کلیدواژگان: علم حضوری، ادراک حسی، تاثر مادی، خطای حسی، واقع گرایی، معرفت شناسی
|
  • Soghra Babapour, Jafar Shanazari * Pages 1-29

    From the complex and controversial issues of epistemology, both in Islamic philosophy and in Western philosophy, is the question of how the mind and the reality communicate with one another. The main argument in the epistemology of the debate is to reconcile the concepts with what is present in reality, That is, how to adapt mental forms to objective forms. The realists believe in the correspondence between the mind and the reality. But a group of philosophers have opposed this idea and considered mental concepts apart from foreign ones, or even consider foreign objects as images of mental concepts. This is while the consistency of mind and real in the transcendent philosophy one of the most principled issues. Mullasadra  intended to resolve the issue by discussing unity quiddity in mental existence and  the objective gradation unity of supreme existence. Kant proposes his Copernican Revolutionary Theory that if the known conform to our minds, this is more consistent with the prior knowledge of objects. Therefore, the mind has a special activity and Specifies the type of epistemic it gains. The present article examines the quality of matching the mind and the real from the viewpoint of MullaSadra and Kant, and looks for similarities and differences between them in conformity.

    Keywords: Conformity, reality, Mind, Knowledge, Mullasadra, Kant
  • Seyed Javad Miri * Pages 2-15

    The disciplinary knowledge has been conceptualized as the valid from of classifying sound knowledge vis-à-vis other from of epistemic which have been classified as erroneous or unscientific from of fathoming different modalities of realities. By internalizing disciplinary forms of cognitions the social sciences have conceded to compartmentalization of knowledge and thus branded any attempt towards unity of knowledge as archaic forms of understanding complexities. In this article I have taken issue with the question of epistemology based on the reading of Allama Jafari with reference to classical epistemologists who did not share the principle of disciplinary epistemic configuration. This, in other words, is another way of demonstrating a full-fledged critique of disciplinary knowledge construction but this does not mean that the way forward is interdisciplinarity which loses sight of reality as a holistic entity. it seems Allama Jafari while rejecting the idea of disciplinary knowledge due to compartmentalizing effect of such an epistemological strategy but he does not favor interdisciplinary strategies either as in his view these seemingly different strategies would lead us to a complete from of clerkish mentalite in humanities.

    Keywords: Epistemology, Allameh Jafari, Disciplinary Science, Humanities, Knowledge
  • Farah Ramin * Pages 3-26

    Death as an inevitable reality is a subject of study in various philosophical schools. The issue of death is one of the deepest philosophical reflections. This concept can be reviewed within three realms: semantics, ontology, and epistemology. The objective of this article is to examine death within ontological realm in the thoughts of Mulla Sadra and Schopenhauer, and it attempts to answer the question that whether philosophical discussions on the concept of death in Sadra's transcendental wisdom, despite differences in principles, methods, and objectives, are comparable to Schopenhauer's intellectual framework. Using a descriptive-analytical approach, the present study first investigates the issue of death in the thought of both philosophers and then focuses on their comparative analysis.The findings of this study show that, there are similarities, compatibility, and convergences between the two philosophers' attitudes toward death. Both philosophers-Molla Sadra and Arthur Schopenhaur- believe in the dichotomy in the world, immortality of human nature after death, existence of suffering in the world, asceticism, austerity, love, and affection to all human beings. However, each of them analyzes and explains the issue of death within his own intellectual framework. School of thought, intellectual principles, philosophical methods, and historical time of Mulla Sadra are very different from those of Schopenhauer.

  • Hossein Hosseiniamin, Fatemeh Moinoldini * Pages 31-46
  • Arya Younesi, hossein kalbasi *, ghasem pourhassan Pages 227-249

    Leo Strauss held that the essence of society is opinion and the essence of philosophy is knowledge and thought of these two as rivals; thus, he maintained that philosopher has to use esotericism and writing between lines to avoid persecution. Doing so, Strauss advanced a kind of hermeneutics which is invented for interpreting philosophical texts. One could find supportive idea to this hermeneutics in works of Plato, Farabi, Avicenna, Suhrawardi, Ghazali and others; but, there are, at the same time, a number of problems which Strauss’ hermeneutics face them: first of all, there are philosophers who hold opinions by strictly adhere to other philosophers thoughts rather than seeking knowledge; secondly, a long-lasting tradition of philosophical commentaries and interpretation undermine Strauss’, because it is not reasonable that a philosopher do not have enough courage and bravery to express their idea but commentators have; thirdly, a significant number of philosophers have not used esotericism in the ancient times, those philosophers weaken the universality of Strauss’ hermeneutics. In this paper, it is showed that hermeneutics of Leo Strauss is authentic for some ancient philosopher, but it could not be used as a general theory of interpretation for any given philosopher and philosophical school.

    Keywords: Strauss, hermeneutics, esotericism, writing between lines, knowledge, opinion