فهرست مطالب
نشریه دانش شهرسازی
سال چهارم شماره 1 (پیاپی 10، بهار 1399)
- تاریخ انتشار: 1399/03/06
- تعداد عناوین: 7
-
-
صفحات 1-18بیان مساله
منفعت عمومی یکی از زیربنایی ترین و مهم ترین موضوعات در حوزه ی شهرسازی است. اهمیت این موضوع به اندازه ای است که هیچ اقدام شهرسازی بدون داشتن توجیهی مبنی بر قرارگیری آن در راستای منفعت عمومی، به انجام نمی رسد؛ اما مساله زمانی بروز می یابد که تلقی ها از این که منفعت عمومی چیست و از چه طریقی باید به دست آید، متفاوت می شود. در این شرایط تعیین این که کدام برنامه یا اقدام شهری در راستای منفعت عمومی است، بسیار دشوار می شود.
هدفبا توجه به شکاف عمیق موجود در ارتباط با موضوع منفعت عمومی در شهرسازی ایران، این مقاله تلاش می کند تا نتایج پژوهشی در این حوزه را که با هدف فهم رویکرد حاکم بر شهرسازی ایران نسبت به مفهوم منفعت عمومی یا به عبارتی فهم مشترک موجود در شهرسازی ایران از مفهوم منفعت عمومی انجام شده است را ارایه دهد.
روشدر این پژوهش از تحلیل محتوای 15 مصاحبه ی عمیق نیمه ساختاریافته و همچنین تحلیل 12 سند قانونی و اسناد و مدارک دو طرح معاصر شهرسازی ایران بهره گرفته شد. مصاحبه های انجام شده، بر مبنای یک شاکله ی واحد منتج از بخش مبانی نظری و مساله انجام شد. همچنین با توجه به ماهیت پژوهش، کدگذاری تا زمان دستیابی به اشباع داده ادامه یافت و به منظور کاهش خطا و همسان سازی کدها در فرایند تحلیل محتوا از روش های کدگذاری توافقی و قیاس دایمی استفاده شد.
یافته هاآنچه به عنوان یافته ی این پژوهش می توان بیان کرد این است که منفعت عمومی در شهرسازی ایران مقوله ای عینی، همگانی، رویه ای و محتوایی است که به وسیله ی نهادهای رسمی متولی شهرسازی تعیین می شود.
نتیجه گیریعلی رغم این که نمی توان تبیینی رسمی از منفعت عمومی در شهرسازی ایران را به طور مستقیم در اسناد، قوانین و ادبیات شهرسازی پیدا کرد، به نظر می رسد فهم مشترکی از این مفهوم در میان فعالان و فعالیت های مختلف حوزه ی شهرسازی قابل فهم است.
کلیدواژگان: منفعت عمومی، مصلحت عمومی، نظام شهرسازی ایران، طرح توسعه دانشگاه تهران، خیابان 17 شهریور -
صفحات 19-32بیان مساله
استفاده مداوم از درآمدهای ناپایدار شهری برای توسعه شهرها، مشکلات عدیده ای را برای این جوامع بوجود آورده و ادامه این روند، شهرها و مناطق را با چالش جدی مواجه کرده است.
هدفهدف بررسی نقش مناطق دانش بنیان در توسعه شهری و منطقه ای بر اساس مبانی نظری و تجربیات جهانی است.
روشاین مقاله با روش اسنادی و کتابخانه ای به مطالعه مبانی نظری و سوابق تجربی و پیشینه علمی پرداخته شده است.
یافته هامبحث نوآوری به عنوان یکی از ارکان اصلی شهرهای دانش بنیان همواره مطرح می باشد یکی از نتایج مناطق نوآوری شکل گیری شهرهای دانشی است. از این رو، شهر- منطقه ها مرکز رشد و مرکز دانش هستند. فرآیند نوآوری به این مسئله می پردازد که چه چیزی دانش را به ارزش تبدیل می کند و از طریق روابط متقابل و پیچیده در یک محیط نهادی ایجاد می شود. به عبارتی دیگر عناصر اصلی این مجموعه دانشگاه ها، صنعت و دولت می باشند چنانچه این ارتباط به نحو مطلوب برقرار گردد رسیدن به توسعه از طریق شهرها و مناطق دانش بنیان حاصل می گردد. تجربیات جهانی مطرح شده، گویای این واقعیت است.
نتیجه گیریپیوند بین افراد خلاق و سرمایه گذاران عمده و حکمروایان شهری و منطقه ای، محیط مساعدی برای ظهور مفهوم جدیدی در جامعه علمی تحت عنوان "شهر دانش بنیان" را فراهم آورده است، دو نیروی پیشران در شکل گیری شهرها و مناطق دانشی، ساختار فضایی برنامه ریزی را در سه سطح برنامه ریزی منطقه ای، برنامه ریزی شهری و طراحی شهری تغییر داده اند. با توجه نقش مهم ارتباط بین برنامه ریزی شهری و منطقه ای در یک نظام سلسله مراتبی منسجم، توجه به سیستم نوآوری منطقه ای و ارتباط منسجم بین سطوح برنامه ریزی منطقه ای، برنامه ریزی شهری و طراحی شهری در راستای ایجاد و راه اندازی شهرهای دانش بنیان حایز اهمیت است.
کلیدواژگان: شهر دانش بنیان، نوآوری، نوآوری منطقه ای، توسعه شهری و منطقه ای، مدیریت دانش -
صفحات 33-48بیان مساله
رویکرد «کم کربن» به عنوان هدفی برای اقتصاد، جامعه و شهر در ابتدای قرن اخیر مطرح گردید. این رویکرد در سال های اخیر در مقیاس های خرد و «محله »های شهری پیگیری گردیده است. اما به نظر می رسد در ادبیات علمی شهرسازی در کشور ما به خصوص در مقیاس محله هنوز به قدر کافی به آن پرداخته نشده است.
هدفاین پژوهش در پی آن است که ضمن تدوین مدل نظری «محله کم کربن»، به کمک متخصصان داخلی و با رویکرد بومی، شاخص های آن را به منظور کاربست در راهبردهای برنامه ریزی و طراحی شهری، اولویت بندی نموده و اثرگذاری آن ها را بررسی نماید.
روشابتدا ضمن بهره گیری از مطالعات کتابخانه ای، بیش از 30 منبع علمی در حوزه توسعه کم کربن، مولفه ها و شاخص های «محله کم کربن» شناسایی و دسته بندی گردیده است. پس از آن به کمک پرسشنامه ای به شیوه ماتریس، از 9 تن از پژوهش گرانی که در این حوزه موضوعی مطالعه یا پژوهش داشته اند، تاثیرگذاری مولفه ها و شاخص ها در تحقق محله کم کربن، مورد پرسش قرار گرفته است. تحلیل داده های حاصل از پیمایش، به کمک روش ترکیبی «دنپ» انجام گرفت و مدل محله کم کربن در قالب 6 مولفه و 19 شاخص تدوین و تحلیل گردید.
یافته هابا توجه به یافته ها مهم ترین مولفه/ شاخص ها در تحقق محله کم کربن، «اجتماع محلی» و شاخص های «فرهنگ سازی و افزایش آگاهی مردم» و «مشارکت مردمی» است. در دسته شاخص های مولفه «فرم» نیز «زمینه گرایی بافت» و «فشردگی بافت» به عنوان اثرگذارترین شاخص ها در تحقق محله کم کربن شناخته شدند. در این مدل تحلیلی «اجتماع محلی» و «فرم» به عنوان مولفه های اثرگذار (علت) و سایر چهار مولفه، به عنوان مولفه های اثرپذیر (معلول) شناخته شدند.
نتیجه گیریدر نظر گرفتن اولویت ها در تحقق محله ای با حداقل مصرف انرژی های تجدیدناپذیر و حداقل انتشار آلودگی، هدفی است که بایست به طور جدی از جامعه دانشگاهی به مطالبه ای در حوزه تصمیم سازی و تصمیم گیری تبدیل شود.
کلیدواژگان: محله کم کربن، برنامه ریزی شهری، طراحی شهری -
صفحات 49-71بیان مساله
مخمصه تولید فضاهای تهی با تلاش نیروهای فرادست برای قبضه فضا شدت بیشتری یافته و پاسخ بدین مسیله، نیازمند راهکاری خلاقانه است. محدوده پژوهش (پیادهراه شهر رشت) ازجمله فضاهای شهری در کشور است که از دیرباز تاکنون، شاهد فرآیندهای تولید و بازتولید آمرانه فضا بوده است. در مقابل، پاسخ خلاقانه در شیوه های مصرف فضا از سوی مردم یافت میشود.
هدفهدف این پژوهش یافتن چگونگی بهرهگیری از ضرباهنگکاوی برای ساماندهی بهتر مصرف فضا است تا با کاوش ضرباهنگهای زندگی روزانه در فضای شهری، به تعدیل نگاه تخصصگرایی کمک و همچنین، مقاومت خلاقانه مردم در مصرف فضا و اعمال نظم خودخواسته و متناسب با زندگی روزانه بهتر درک شود.
روشبا رجوع به شاکله مفهومی جدل سه سویه، برای بررسی تاثیر سه مولفه اقلیم-فرهنگ-قدرت انتظامبخش بر ضرباهنگهای فضای دریافته-پنداشته-زیسته، از روش پیشرونده-پسرونده و شامل دو راستا، یعنی پیچیدگی عمودی فضا و افقی فضا، بهره گرفته شد. برای مطالعه پیچیدگی عمودی، به تاریخ فضای شهر رشت مراجعه و از روش مطالعات اسنادی و تحلیل آنها به صورت سند گزینی، تحلیل اسناد و مداقه استفاده شد. در مطالعه پیچیدگی افقی، به ضرباهنگهای مختلف محدوده موردپژوهش در بازه زمانی معین پرداخته و تلاش شد تا فعالیتهای گروه های مختلف مصرفکنندگان فضا از طریق پژوهش میدانی (مشاهده با روش ساده و غیرمداخله گر) و روش توصیفی مطالعه شود. سپس، با استفاده از رویکرد ترکیبی و طرح همسوسازی، نتایج حاصل از مطالعه هر سطح، در تفسیری کلی ادغام گردید.
یافته هایافته های ضرباهنگکاوی در پیادهراه شهر رشت نشان داد که حضور همزمان و هماهنگ چندین ضرباهنگ، حاصل هماهنگی آیینهای قدرت با چرخه های اقلیمی و فرهنگی در فضای موردپژوهش است که موجب شده تا این فضای عمومی یا همان فضای بازنمایی، به رغم طراحی آمرانه خود، فضایی برای سازش و ایتلاف باشد که به شکلی خودانگیخته، به نمایش زمان مردم و ضرباهنگهای حضور آنان اختصاص یافته است.
نتیجه گیریاقلیم و فرهنگ نقش مهمی در تولید ضرباهنگهای ماندگار در فضا دارند. از این رو، به رغم تلاش قدرت برای یکدست سازی فضا، همچنان، ضرباهنگهای پرشوری در فضای موردمطالعه جریان دارد.
کلیدواژگان: ضرباهنگ کاوی، مصرف فضا، رشت، فضای شهری، زندگی روزانه -
صفحات 73-96بیان مساله
تاریخ شهرها به عنوان امری قصار و شواهد لال، مشحون از آثار و لایه هایی هستند که در گذر زمان به تدریج در زیر لایه های جدید پنهان گردیده یا در اثر عوامل مختلف، در معرض فرسایش و دگرگونی قرار گرفته اند. با این وجود، قصه تطور شهرها و عناصر مهم و شاخص آنها در همین لایه ها مضبوط گردیده است. در این میان، محلات در شهرهای سنتی ایرانی - اسلامی دارای نقشی فراتر از تنها یک محدوده فضایی؛ در بردارنده محل سکنا و فعالیت جمعی از شهروندان و از جایگاه تعریف شده ای در سلسله مراتب توسعه و مدیریت امور شهری برخوردار بوده و ماهیت آن در بستر زمانی با نگرشی نو قوام یافته است.
هدفلذا نوشتار حاضر قصد آن دارد با بررسی متون تاریخ مند؛ مساله ی فهم محله به عنوان مفهومی با بار فضایی - اجتماعی، را در مظروف لایه تاریخی آن (دوره اسلامی) فرمول بندی نموده و ستیز بین محلات شهر ایرانی(محلات حیدری- نعمتی) را در دوره اسلامی مورد واکاوی قرار دهد.
روشدست یابی به پاسخ مناسب در این نوشتار به کمک روش توصیف و تحلیل اطلاعات و داده های گردآوری شده اسنادی و کتابخانه ای صورت گرفته است. آمیزه ی این گروایته ذهنی به شهر علاوه بر درک ستیز محله ای در شهر دوره اسلامی؛ می تواند درک استحاله گرایی ستیز محله ای در شهر ایرانی معاصر نیز باشد. یافته ها: چنانکه عصاره زمینه حاکم بر ذوب مفهوم ستیز بین محله ای در این نوشتار نشان می دهد دیگرگونی مفهوم ستیز محله ای در دوران باستان و قبل از اسلام، با خون و رگ و ریشه پیوند می خورد و در دوره اسلامی تا دوران معاصر، ایدیولوژی، مذهب و قومیت اهمیت پیدا نموده و با آغاز مدرنیزاسیون و ورود سرمایه داری به ایران، اقتصاد و پول قدرت برتر تفکیک کننده گروه ها از یکدیگر و اختلافات محله ای را به نمایش می گذارند.
نتیجه گیریستیز محله ای که قبلا تابعی از فاکتورهای فرهنگی اجتماعی همچون قومیت، نژاد، زبان، فرقه، دین و مذهب و... بوده؛ امروزه تابعی از فاکتورهای مادی و اقتصادی شده و موجبات اقتدار تولید و مصرف شهر را در میان برخی پیکسل های محله ای سبب شده است.
کلیدواژگان: محله، ستیز محلات، گذار شهری، اجتماعات شهری، حیدری- نعمتی -
صفحات 97-112بیان مساله
مقوله تغییر اقلیم و پایداری، پس از دهه 1970 میلادی، تبدیل به بزرگترین چالش عصر حاضر شده است. از بین عناصر انسان ساخت موثر در تغییرات اقلیمی، شهرها در اولویت اول می باشند. بااین حال مبانی نظری در خصوص شهرسازی پایدار بسیار محدود بوده و از طرفی مسئله افزایش سرعت تغییراقلیم، این چالش را به عنوان بزرگ ترین دغدغه جهان باقی گذاشته است.
هدفلذا هدف این نوشتار باز تعریف اصول تعاملی طراحی شهری و پدیده تغییر اقلیم و معرفی شاخص های آن در ساختار طراحی می باشد.
روشپژوهش حاضر تحقیقی بنیادی است که در آن از رویکرد تفسیرگرایی کمک گرفته شده است. تکنیک های به کار رفته در این رویکرد، تحلیل محتوای کیفی با استفاده از روش دلفی در دو مرحله توسط پرسشنامه های نیمه ساختاری و بسته از جمع بندی نظرات 25 متخصص و ارزیابی کمی با استفاده از تحلیل شبکه ای می باشد.
یافته هادستاورد پژوهش حاضر باز تعریف اصول طراحی شهری در عناصر شهری (ساختمان ها/ فضاهای باز طبیعی، فضاهای باز عمومی، خیابان ها و معابر به عنوان فضای شهری/ فضای تبادل و حمل و نقل)، معرفی شاخص ها و سنجه های طراحی برای هر اصل شامل آسایش اقلیمی، کاهش آلودگی، هماهنگی بستر و زمینه، استفاده از انرژی تجدیدپذیر و حفظ محیط زیست می باشد.
نتیجه گیریاین مقاله بحث می نماید که تغییر اقلیم و طراحی شهری دارای تعامل دو جانبه می باشد و جهت کنترل تغییر اقلیم می بایست در طراحی شهرها به شاخص های آن توجه نمود.
کلیدواژگان: طراحی شهری، تغییر اقلیم، اصول طراحی شهر، شاخص های طراحی شهر، سنجه های ارزیاب -
صفحات 113-132بیان مساله
انسان موجودی اجتماعی و دارای نیاز به تعامل و برقراری ارتباط با دیگران است و بدین سان نیازمند فضاهایی برای حضور است. کیفیت این حضور وابسته به معنایابی فضا و به تبع آن آفرینش مکان می باشد. مکان ها بر پایه وقایعی که در آنها روی می دهد معنا می یابند. آفرینش مکان به مردم این حس را القا می کند تا فصاهای عمومی را به عنوان قلب هر جامعه ای دوباره متصور شوند یا دوباره بسازند.
هدفپژوهش حاضر در پی آن بوده تا بتوان از طریق فعالیت ها و رویدادهای اجتماعی، فضاهای عمومی شهر رشت را معنادارتر نمود تا اینگونه فضاها به مکان ارتقا یابند.
روشروش این پژوهش از نوع کیفی با رویکرد پدیدارشناسانه بوده و پدیده مورد نظر یعنی رویدادهای برپا شده در بافت پیاده مرکزی شهر رشت در بازه زمانی بهار 1396 تا بهار 1398، بر اساس تجربه حضور و مواجهه مردم با مکان از طریق مصاحبه های عمیق، مورد بررسی قرار گرفته است.
یافته هانتایج حاصله، الگوی سلسله مراتبی معناپذیری رویدادها برای آفرینش مکان را در دو طیف مخاطبان و مدیریت فضای شهری ارایه نموده است. «بهانه حضور» حداقل زمینه معناپذیری برای آفرینش مکان از سوی شهروندان است که در مقابل به منظور بسترسازی این عامل، مدیریت فضای شهری بیشترین نقش را ایفا می نماید. «میزان لذت بردن از حضور» درجه بالاتر معناپذیری است. اگرچه نقش مدیریت فضایی در این مرتبه کم رنگ تر می شود، اما کیفیت، نوع اجرا و میزان همراه سازی، همچنان از وظایف آن به حساب می آید. در این روند سلسله مراتبی، «میزان مشارکت موثر در رویداد» درجه معنادارتر و بالاتری از آفرینش مکان را ایجاد می نماید.
نتیجه گیریمعناپذیرترین مرتبه آفرینش مکان در یک رویداد، «میزان پیش بری فضای رویداد» است. در این مرحله مخاطبان با نمایش میزان خلاقیت و توانایی های خود در پیشگاه دیدگان عموم، به خودشناسی عمیق تری دست می یابند.
کلیدواژگان: فضای شهری، رویداد، معنا، مکان
-
Pages 1-18Background
Public interest is one of the most basic and significant issues in urban planning discipline. Action in urban planning would seem futile if the public interest is ignored. The problem shows itself when there are different understandings of the concept of public interest and when there are disagreements on how one can achieve it. In such a diversity of opinions, it would be difficult to identify which urban actions or plans are in the interest of the public and which ones are not.
ObjectivesBy reviewing available literature in Iran`s planning journals, we could not find a common definition or a theoretical explanation of public interest in Iran`s planning system. Therefore, it is crucial to have a common understanding of what this concept is all about among the planning professionals. Accordingly, this paper aims to understand the concept of public interest in Iran`s planning by finding planners' common understanding of this concept.
MethodologyThis paper first looks at the importance of public interest in the planning literature as well as the changes in approaches to this concept from the mid-twentieth century. Next, using content analysis as a qualitative method, we attempt to find a common understanding of public interest in Iran’s urban planning sphere. In our analysis, three different datasets including 15 interviews and 12 sets of regulations and codes regarding two different projects were used.
ResultsThe results of our analysis points to a shared understanding of public interest in Iran`s planning system. We have concluded that public interest in Iran`s planning system has an objective character and is similar to the unitary concept of public interest. It is a substantive as well as a procedural notion that is determined and defined through official institutions of urban planning.
ConclusionWhile an official explanation of public interest in Iran`s planning cannot be found directly through planning rules and regulations, a common understanding of this concept can be understood among planners.
Keywords: public interest, Common good, Iran`s planning system, Tehran University Development plan, 17 Shahrivar Street -
Pages 19-32Background
The overuse of unstable urban income to develop cities has created a lot of problems for communities. Indeed, continuing this trend has posed a serious challenge to cities and regions.
ObjectivesInvestigating the role of knowledge-based areas in urban and regional development based on theoretical foundations and global experiences.
MethodologyTheoretical and library methods have been used to study the theoretical foundations and experimental records.
ResultsInnovation is one of the main pillars of knowledge-based cities that is the focus of interest in recent decades. One of the outcomes of innovation areas is the formation of knowledge-based cities. Hence, city-regions are the center of growth and the center of knowledge. Therefore, the competitive advantage of urban areas will not be based only on natural resources or cheap labor; indeed, the role of knowledge becomes more important. The process of innovation actually addresses what makes knowledge valuable and how it is created through interactive and complex relationships in an institutional setting. In other words, the key elements of this complex are universities, industries, and governments. If they connect optimally, good development will be achieved through knowledge-based cities and regions. The global experiences have represented this fact clearly.
ConclusionThe link between creative individuals, major investors, and urban and regional rulers has provided a conducive environment for the emergence of a new concept in the scientific community. This emerging concept has been called Knowledge-Based City. The two driving forces in the formation of cities and areas of knowledge have changed the spatial structure of planning and divided it into three levels of regional planning, urban planning, and urban design. Given the important role of the relationship between urban and regional planning in a coherent hierarchical system, It is important to focus on the regional innovation system and the coherent relationship between the levels of regional planning, urban planning and urban design in the creation and operation of knowledge-based cities.
Keywords: Knowledge-Based City, Innovation, Regional Innovation, Urban, Regional Development, Knowledge Management -
Pages 33-48Background
The "low carbon" approach emerged as a goal for the economy, society and the city at the beginning of the last century. This approach has been pursued in recent years on micro scales and urban “neighborhoods”. But it seems that the scientific literature of urban planning in our country, especially at the neighborhood scale, has not been sufficiently addressed.
ObjectivesThis study seeks to develop a theoretical model of "low carbon neighborhood", with the help of local experts and with an indigenous approach, to prioritize and evaluate its indices for application in urban planning and design strategies.
MethodologyTo this end, while utilizing library studies, more than 30 low-carbon scientific sources, components and indicators of the "low-carbon neighborhood" have been identified and categorized. Then, using a matrix-based questionnaire, 9 of the researchers who studied or researched in this area examined the influence of the components and indicators on the realization of low carbon neighborhood. The survey data were analyzed using the combined "Danp" method and the low-carbon neighborhood model was formulated and analyzed in the form of 6 components and 19 indices. The main components in this model are "form", "access", "user and activity", "natural environment", "facilities and infrastructure", and "local community".
ResultsThe findings show that the most important components / indicators in the realization of low carbon neighborhoods are "local community" and indicators of "culture-raising and public awareness" and "public participation". In the category of "component" indices, "Contextual Fabric" and "Compactness" were identified as the most effective indices in the realization of low carbon neighborhood. In this analytical model, 'local community' and form were identified as affective factors (cause) and the other four components as affective components.
ConclusionConsidering priorities in achieving a neighborhood with minimal renewable energy consumption and minimal emissions -as followed in this paper- is a goal that should be seriously sought after by the academic community in decision-making.
Keywords: Low carbon neighborhood, Urban design, urban planning -
Pages 49-71Background
The plight of empty spaces is heightened by the efforts of upstream forces to occupy space, and answer to this problem requires a creative solution. The study area includes the pedestrian path in the city of Rasht which has long been witnessing the production/reproduction process of commanding space. In return, creative solution is in people’s modes of consumption of space.
ObjectivesFinding out how to Use Rhythmanalysis to better regulate space consumption, in order to Modify the view of professionalism. Rhythmanalysis of daily life in urban spaces helps to understand the creative resistance of people in consumption of space and their practice of self-order relevant to the daily life so that one can use it for better handling of space consumption.
MethodologyReferring to the conceptual framework of Trialectics of Spatiality, the impact of three components of climate-culture-regulated power on the rhythms of perceived-conceived-lived space was studied, based on the progressive-aggressive method. The research includes two directions, namely studying vertical and horizontal complexity of space. In studying the horizontal complexity of the space, different rhythms were studied at a given time interval, scanning the activities of different groups of users in space. For this purpose, field research (observation by simple and non-interventional method) and descriptive method were used. Thenceforth, using mixed approach and the alignment design, the results of each level of the study were integrated into a general interpretation.
Resultssimultaneous and harmonious presence of multiple rhythms is the result of power rituals, climatic and cultural cycles working in harmony in the study area, so that this public space or simply put the representation space, in spite of commanding plans is a space for compromising and coalition that is spontaneously dedicated to people showing their time and the rhythms of their presence.
ConclusionClimate and culture play an important role on the production of lasting rhythms in space. So, despite power's efforts to unify the space, there are still passionate rhythms in the space of study area.
Keywords: Rhythmanalysis, Consumption of Space, Rasht, Urban space, Daily Life -
Pages 73-96Background
Statement of the problem: The history of cities as a short story and evidence is full of works and layers that have gradually hidden under new layers or have been exposed to erosion and change due to various factors over time. However, the story of the evolution of cities and their important and significant elements is intertwined in these layers. Meanwhile, neighborhoods in traditional Iranian-Islamic cities have a role beyond just one spatial area; it includes the place of residence and collective activity of citizens and has a defined position in the hierarchy of development and management of urban affairs and its nature in the context.
ObjectivesThe present paperintends to formulate the problem of understanding the neighborhood as a concept with a spatial-social burden and to study it in the Islamic period through examining historical texts in the manifestation of its historical layer (Islamic period) and the conflict between Iranian neighborhoods (Heydari – Nemati neighborhoods).
MethodologyAchieving the appropriate answer in this paper has been done with describing and analyzing the collected documentary and library information and data. In addition to understanding the neighborhood's anti-Semitism in the city of the Islamic period, the mixture of this mental tendency of the city can also be the understanding of the neighborhood's anti-transformationalism in the contemporary Iranian city.
ResultsAs the extract of the context governing the anti-neighborhood concept is shown in this article, the difference between the anti-neighborhood concept in ancient times and before Islam is deeply enrooted. Religion and ethnicity are important, and with the beginning of modernization and the arrival of capitalism in Iran, the economy and money show the superior power that separates groups from each other and neighborhood disputes.
ConclusionThe conflict in a neighborhood which used to be a function of social and cultural factors such as ethnicity, race, language, sect, religion, etc., has become a function of material and economic factors and causes the authority to produce and consume in some neighborhoods of the city.
Keywords: Neighborhood_anti-neighborhood_urban transition_urban communities_Heydari – Nemati -
Pages 97-112Background
Climate change and sustainability have become the biggest challenges of the present era since the 1970s. Among the elements of human construction that are effective in climate change, cities are the first priority. At present, climate change and its effects have accounted for a wide range of urban and urban issues Cities occupy a very small percentage of the planet, but consume an extraordinary share of its resources. The impact of urban development (building and transportation) on climate change in developed countries is up to about 60% and in developing countries is about 80%. This trend shows the importance of cities and the design of cities in the phenomenon of climate change. One of the theories of climate change is the impact of humans on the natural environment. Urbanization is contributing to climate change by changing energy consumption due to increased greenhouse gas emissions. However, the theoretical foundations for sustainable urbanization are very limited, and on the other hand, the issue of increasing the rate of climate change has left this challenge as the world's biggest concern.
ObjectivesThe purpose of this paper is to redefine the interactive principles of urban design and the phenomenon of climate change and introduce its indicators in the design structure.
MethodologyTechniques used in this approach are qualitative content analysis using two-stage Delphi method by semi-structured and closed questionnaires from 25 expert opinions and quantitative evaluation using network analysis.
ResultsThe result of the present study is to redefine the principles of urban design in urban elements (buildings/natural open spaces, public open spaces, streets and passages as urban space /exchange and transportation space), to introduce design indicators and metrics for each principle. It includes climate comfort, pollution reduction, bed and field coordination, renewable energy use and environmental protection.
ConclusionThis article discusses that climate change and urban design has a two-way interaction, and in order to control climate change, its indicators should be considered in urban design.
Keywords: Urban design, Climate Change, Urban Design Principles, Urban Design Indicators, Evaluation Measures -
Pages 113-132Background
Human is a social creature that needs interaction and relationship with others, hence he needs some spaces for presence. The quality of such a presence depends on the meaningfulness of the space and consequently on the place creation. Places find their meanings based on the events taking place there. This is why the place is defined as a part of the space that is specified by the social relationships with their own meanings and values. Place making encourages people to consider the public spaces as the heart of their society and reimagine or rebuild it.
ObjectivesThis research attempted to make Rasht public spaces more meaningful through the social activities and events and hence to promote such spaces to places.
MethodologyIt was a qualitative research based on the phenomenological approach. The related phenomenon, i.e. the conducted events at the central pedestrian district of Rasht during the spring 2017 up to the spring 2019 were scrutinized based on the real experience of being and confronting with the places extracted from the in-depth interviews.
ResultsThe results led to a hierarchical model of meaningfulness of events for place making among the audiences of the events and the urban space management. The “cause of presence” is the minimum setting for the meaningfulness of the place making among the citizens, while the urban space management plays the most important role in paving the way. The higher degree of meaningfulness belongs to the “pleasure of the presence”. Although the role of the urban space management is not so prominent, however, the quality, type and degree of companionship are still the responsibility of the urban space management. The factor of “degree of effective participation in the event” creates a more meaningful and higher degree of place making.
ConclusionThe most meaningful degree of place making for an event is the “degree of advancement of the event space”. At this level, the audiences show their own creativity and ability to the public and hence they gain a deeper self-scrutiny.
Keywords: Urban space, event, meaning, place