فهرست مطالب

فصلنامه سیاست خارجی
سال سی و ششم شماره 3 (پیاپی 143، پاییز 1401)

  • تاریخ انتشار: 1401/11/20
  • تعداد عناوین: 8
|
  • سید حامد حسینی* صفحات 5-34
    این پژوهش به ماهیت رفتاری دولت های کوچک می پردازد. دولت های کوچک نماینده اکثریت کشورها در نظام بین الملل هستند اما مطالعه مسایل و چالش های امنیتی آن ها نادیده گرفته شده است. این غفلت تا حد زیادی به این دلیل است که تمرکز نظری روابط بین الملل، به ویژه از دریچه رویکرد واقع گرایی، عمدتا بر تبیین تغییرات موازنه قدرت ناشی از تعاملات بین قدرت های بزرگ بوده و به همین ترتیب، از نظر تحلیل سیاست خارجی و امنیتی، تمرکز بر تبیین رفتار قدرت های بزرگ بوده است. نتیجه این است که دولت های کوچک در درک پویایی نظام بین الملل تا حد زیادی بی ربط تلقی می شدند. به طور مشخص، پرسش این مقاله این است که چگونه می توانیم درباره سیاست های خارجی و امنیتی کشورهای کوچک فکر کنیم و ویژگی های محیطی که دولت های کوچک در آن تکامل می یابند، چیست. پاسخ به این سوال مستلزم تبیین محیط بین المللی از یک سو و شناسایی رابطه ساختاری بین دولت های کوچک و معضل امنیتی از سوی دیگر است. این رابطه مشوق ها و محدودیت هایی را برای دولت های کوچک ایجاد می کند و منجر به تصمیماتی می شود که ممکن است راهبردی باشند یا نباشند. این نوشتار با بهره گیری از روش تبیینی و گردآوری کتابخانه ای به نتایج و فرآیندهای سیاست خارجی و امنیتی دولت های کوچک می پردازد و فرضیه خود را بر وجود الگوهای متفاوتی از روابط حمایت گرایانه در نظر گرفته است که لزوما با نتایج یکسانی در ساختار امنیتی دولت های کوچک همراه نیست. یافته های تحقیق نشان دهنده تغییر از تعاریف سنتی امنیتی با تاکید بر ویژگی های دفاعی و تسلیحاتی، به نگرانی های امنیتی جدید است که در آن همکاری نهادی و حمایت گرایانه بزرگ تر نزد دولت های کوچک ضروری به نظر می رسد.
    کلیدواژگان: دولت های کوچک، تهدید، اتحاد، امنیت، سیاست خارجی
  • جمشید پرویزی* صفحات 35-66

    دایاسپوراها یا جوامع دور از وطن نقش مهمی در کارکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع مبدا و مقصد خود دارند. درحالی که نظریات جریان اصلی روابط بین الملل توجهات کانونی خود را بر دولت و بازار قرار داده اند، با ظهور نظریات انتقادی و اجتماعی فضای بزرگی برای بررسی نقش عوامل غیر دولتی در سیاست بین الملل ایجاد شده است. سوال تحقیق این است که آیا دایاسپوراها که تحلیل دوگانه مثبت و منفی آن ها از منظر اقتصادی و همچنین هویتی- امنیتی موضوع مکاتب مختلف جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی بین المللی است، به عنوان بازیگران غیردولتی مورد توجه نظریه های روابط بین الملل نیز قرار گرفته اند؟ و آیا نظریه های روابط بین الملل اساسا ظرفیت تحلیل نقش دایاسپوراها در نظام بین الملل را دارند؟ یافته های این تحقیق نشان می دهد که رویکردهای انتقادی روابط بین الملل به لحاظ توجه به مسایل اجتماعی، هنجاری، بین فرهنگی و معنایی و توجه به بازیگران غیر دولتی، قادر به ارایه فهم گسترده ای از نقش دایاسپوراها در روابط بین الملل هستند. مقاله حاضر با رویکرد تحلیلی و تفسیری و مطالعات کتابخانه ای جایگاه دایاسپورا را در نظریه های انتقادی روابط بین الملل نشان می دهد.

    کلیدواژگان: رویکرد انتقادی، دایاسپورا، هویت، هویت فرهنگی، امنیت
  • علی اصغر غفاری چراتی، حسن خداوردی*، گارینه کشیشیان سیرکی صفحات 67-93
    خلیج فارس یکی از مناطق ژیوپلیتیک، ژیواستراتژیک و ژیواکونومیک جهان است که از جایگاهی ویژه در استراتژی ها و اسناد امنیت ملی ایالات متحده آمریکا برخوردار است. بررسی سناریوهای آینده حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس می تواند چشم انداز روشنی را جهت تبیین سیاست خارجی اصولی بر پایه تامین حداکثری منافع ملی، پیش روی سیاستمداران جمهوری اسلامی ایران و نخبگان نظامی این کشور قرار دهد. پرسش پژوهش حاضر این است که سناریوهای محتمل از آینده حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس کدامند؟ با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی جهت آزمون فرضیه و روش کتابخانه ای، فیش برداری برای گردآوری داده ها، با رویکردی آینده پژوهانه این نتیجه حاصل گردید که آمریکا دیگر تمایلی به حضور مستقیم نظامی و بی واسطه در تحولات منطقه خلیج فارس نخواهد داشت، لذا در راستای کاهش حضور نظامی فیزیکی در این منطقه، سناریوی هوشمند سازی حضور نظامی در منطقه خلیج فارس، ایتلاف منطقه ای و موازنه از راه دور، سناریویی موجه و باورپذیر در خصوص آینده حضور نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس می باشد که امکان تحقق و وقوع آن وجود دارد. هم چنین به موازات وقوع سناریوی قبلی، گسترش و تمرکز نیروهای نظامی آمریکا به منطقه شرق آسیا، در جهت مهار قدرت چین نیز سناریویی ممکن بوده که از لحاظ عقلانی، احتمال تحقق آن وجود خواهد داشت.
    کلیدواژگان: آینده پژوهی، سناریو، حضور نظامی، ایالات متحده آمریکا، منطقه خلیج فارس
  • حسین هژیر سرور*، سید جلال دهقانی فیروز آبادی صفحات 95-118
    هدف اصلی این پژوهش این است که با استفاده از مولفه های نظریه واقع گرایی نیوکلاسیک سیاست خارجی دولت های احمدی نژاد و روحانی را در سه سطح خرد فردی، خرد ملی و سطح کلان مقایسه شود. در این پژوهش در صدد پاسخ به این سوال هستیم که مهم ترین تشابهات و تفاوت های سیاست خارجی دولت های احمدی نژاد و روحانی از منظر ریالیسم نیوکلاسیک کدامند؟ روابط راهبردی با روسیه و مدیریت تعارضات با آمریکا وجه تشابه سیاست خارجی دو دولت است با این تفاوت که دولت احمدی نژاد از روابط راهبردی با روسیه به عنوان ابزاری برای کاهش فشارهای آمریکا بهره می برد اما دولت روحانی از رابطه با روسیه به عنوان ابزاری برای چانه زنی با آمریکا برای حل بحران هسته ای و عادی سازی روابط ایران در نظام بین الملل استفاده می کرد. هر دو دولت نظم حاکم بر نظام بین الملل را یک نظم ناعادلانه و سلطه گر می دانستند که در عرصه عمل دولت احمدی نژاد برای مقابله با این نظم ناعادلانه با رویکرد قاطعانه به سمت شرق گرایی و رابطه با کشورهای همسایه می رود اما دولت روحانی با رویکردهای نرم و تدریجی سیاست مذاکره و تعامل با کشورهای غربی را پیش می گیرد. در عرصه داخلی آقای احمدی نژاد علاوه بر سیاست خارجی به مسایل داخلی نیز توجه داشت و سیاست خارجی را دنباله سیاست داخلی می دانست، درحالی که آقای روحانی بیشتر توجه خود را به سیاست خارجی گذاشته بود و حل مسایل داخلی را نیز در گرو تعامل با کشورهای غربی می دید. راهبرد پژوهش از نوع قیاسی و گونه پژوهش از نوع کاربردی است.
    کلیدواژگان: سیاست خارجی، محمود احمدی نژاد، حسن روحانی، واقع گرایی نئوکلاسیک
  • احسان محمدی* صفحات 119-148
    از سال 2011 و به دنبال تلاش رییس جمهور یمن به منظور واگذاری ریاست جمهوری به پسرش، اعتراضات مردمی در یمن آغاز شد. جنگ داخلی یمن در سال 2015 با مداخله ایتلاف نظامی به رهبری عربستان شرایط وخیم تری پیدا کرد. از سال 2011، سازمان ملل متحد به منظور حل و فصل بحران یمن، مساعی جمیله و میانجی گری خود را به کار گرفته است و تاکنون سه نماینده ویژه از سوی دبیرکل ملل متحد جهت ماموریت میانجی گری در این کشور انتخاب شده اند.
    در این پژوهش تلاش شده است با مرور بحران یمن، میزان موفقیت و نقش نمایندگان ویژه دبیرکل و عملکرد آنها در کاهش تنش ها مورد مداقه قرار گیرد. سوال اصلی این پژوهش را می توان این گونه مطرح کرد که ماموریت میانجی گری سازمان ملل متحد در جنگ داخلی یمن چه تاثیری بر تحولات این کشور و حل بحران آن داشته است؟ فرض بر آن است که کارکرد ماموریت های میانجی گری سازمان ملل متحد در حل و فصل بحران های بین المللی متحول و به کارآمدی آن افزوده شده به طوری که در بحران یمن سهم به سزایی در کاهش تنش ها داشته است؛ هرچند هنوز راه زیادی تا استقرار یک صلح پایدار در این کشور باقی مانده است. علاوه بر آن، یافته ها نشان می دهد که جهت موفقیت یک ماموریت میانجی گری از سوی سازمان ملل متحد، حمایت، تعامل و همکاری قدرت های جهانی و منطقه ای امری ضروری بوده و وجود اختلاف میان قدرت های مذکور بر عملکرد نمایندگان ویژه اثری منفی و مخرب دارد.
    کلیدواژگان: ماموریت های میانجیگری، سازمان ملل متحد، نمایندگان ویژه دبیرکل، یمن
  • علیرضا خداقلی پور* صفحات 149-180
    آلمان به عنوان یکی از بزرگ ترین و مهم ترین قدرت های اروپایی با موقعیت جغرافیایی ویژه در قلب قاره سبز، همواره از بازیگران موثر این قاره بوده و در شکل گیری بسیاری از تحولات جهانی در یک سده اخیر، نقش بسیار پررنگی ایفا کرده است. اینک، سی سال پس از اتحاد مجدد آلمان و با روند تحولات شگرف و عمیق جاری در نظام بین المللی، نقش و جایگاه واقعی آلمان به عنوان یک بازیگر تاثیرگذار و یک رهبر اروپایی کماکان هم در داخل و هم در خارج از آلمان مورد سوال و تردید است و دولت مردان آلمانی به شکلی روزافزون به اتخاذ یک سیاست خارجی و امنیتی ناپیوسته و باری به هر جهت، بدون راهبرد و بینش مشخص و متناسب با مقتضیات دنیای امروز و تنها بر پایه مدیریت بحران های مستحدثه متهم می شوند. مقاله حاضر با اتکا به مشاهدات و مطالعات میدانی نگارنده با روش توصیفی- تحلیلی و عمدتا با استفاده از منابع دسته اول، این سوال را در نظر دارد که فرهنگ استراتژیک آلمان چگونه بر شکل گیری سیاست خارجی این کشور تاثیر می گذارد و با توجه به تحولات چند دهه اخیر و مقتضیات دنیای امروز، چه کاستی هایی را به دنبال داشته است. در پایان، این فرضیه مطرح می شود که فرهنگ احتیاط و انفعال بیش از حد آلمان در نتیجه دو جنگ جهانی، یک سیاست خارجی کند و منفعل و تا حدی آرمان گرایانه را برای آن کشور به ارمغان آورده است. بر اساس یافته های این مقاله؛ آلمان با توجه به قدرت فزاینده اقتصادی- سیاسی و ارتقاء جایگاه بین المللی خود و هم چنین با توجه به بستر آماده، تقاضا و فشار جامعه بین المللی بر این کشور برای پذیرش مسیولیت بیشتر، در آغاز یک دوره جدید در جهت ایفای نقش یک بازیگر تاثیرگذار در عرصه بین المللی قرار دارد. با این همه، سرعت این روند، در بسیاری اوقات بسیار کند و اخیرا بیش از حد تند ارزیابی می شود.
    کلیدواژگان: فرهنگ استراتژیک، سیاست خارجی، مشارکت فراآتلانتیکی، اتحادیه اروپایی، آلمان
  • حسین کریمی فرد* صفحات 181-202
    موقعیت ژیوپلیتیک و مولفه های هویتی در جهت گیری سیاست خارجی اوکراین در مقطع زمانی 1991 تا 2022 نقش مهمی داشته اند. موقعیت جغرافیایی این کشور که حایل بین روسیه و غرب (به رهبری آمریکا) است، چالش بزرگی برای سیاست گذاری خارجی ایجاد کرده است. قدرت های بزرگ جهانی جهت در اختیار گرفتن مزیت جغرافیایی و ژیوپلیتیک قدرت اوکراین، تلاش نموده اند که توازن قدرت را به نفع خود دگرگون نمایند. از سوی دیگر بعد از استقلال اوکراین از شوروی، فرایند هویت سازی و ملت سازی در این کشور شروع شد. نخبگان متمایل به غرب بعد از انقلاب رنگی در سال 2006، جداشدن شبه جزیره کریمه و حوادث سیاسی در میدان اروپا، تلاش نمودند هویت غربی را برجسته نمایند و روسیه را به عنوان «دگر» معرفی نمایند. طرفداران روسیه نیز با وجود اقلیت روسی و زبان روسی در این کشور، تلاش نمودند اشتراکات هویتی با روسیه را مدنظر قرار دهند. هدف این پژوهش بررسی مولفه های هویتی و موقعیت ژیوپلتیکی اوکراین و نقش آن ها در جهت گیری سیاست خارجی این کشور نسبت به کنش گران مهم بین المللی مثل ناتو، اتحادیه اروپا، آمریکا و روسیه است. با توجه با مطالب فوق پرسش ذیل مدنظر قرار می گیرد: موقیعت ژیوپلیتیک و مولفه های هویتی چه تاثیری بر سیاست خارجی اوکراین در مقطع زمانی 1991-2022ایفاء نموده اند؟ فرضیه این پژوهش که تلاش می شود با روش توصیفی و تبینی اثبات شود، عبارتست از: مولفه -های هویتی غرب گرایی و شرق گرایی نخبگان اجرایی و موقعیت ژیوپلیتیک اوکراین، زمینه لازم را برای قطبی شدن سیاست خارجی(غرب گرایی و شرق گرایی) و دخالت قدرت های بزرگ از جمله روسیه، امریکا، ناتو و اتحادیه اروپا را در مقطع زمانی 1991 تا 2022 فراهم نمود. یافته های این پژوهش نشان می دهد که سیاست گذاران و نخبگان اجرایی این کشور به دلیل ناتوانی در ایجاد و حفظ انسجام هویت ملی؛ وابستگی به قدرت های بزرگ؛ عدم توجه به الزامات ژیوپلیتیک قدرت؛ ثبات، استقلال و تمامیت ارضی این کشور را  در مقطع زمانی 1991 تا 2022 با مشکل مواجه ساختند.
    کلیدواژگان: واژگان کلیدی: هویت ملی، اوکراین، ژئوپلیتیک، روسیه، غرب
  • مهدی محمدنیا*، عبدالمجید سیفی صفحات 203-229

    در روابط بین الملل، وجود منافع مشترک در حوزه های مختلف، زمینه همکاری بین کشورها را فراهم می کند و رشد این همکاری ها در طول زمان منجر به وابستگی متقابل می شود. بسط همکاری ها به حوزه های مختلف و کنار رفتن سلسله مراتب در موضوعات همکاری، می تواند سبب گذار به وابستگی متقابل پیچیده شود. هدف این مقاله بررسی روابط هند و ایالات متحده در چارچوب وابستگی متقابل پیچیده است. بعد از جنگ سرد، هند و ایالات متحده روابط رو به رشدی را به سمت وابستگی متقابل تجربه نموده و به طور خاص بعد از توافق اتمی سال 2005، دو کشور به سوی نوعی وابستگی متقابل پیچیده حرکت کرده اند. پژوهش حاضر به دنبال پاسخ گویی به این پرسش است که آیا می توان از نظریه وابستگی متقابل پیچیده برای تبیین روابط هند و ایالات متحده پس از جنگ سرد بویژه از زمان توافق هسته ای غیر نظامی (2005) با هند، استفاده کرد؟ فرضیه مقاله این است که با توجه به وجود سه ویژگی کانال های ارتباطی متعدد بین دو کشور، کاهش نقش نیروی نظامی و عدم وجود سلسله مراتب مشخص در روابط دو کشور، نظریه وابستگی متقابل پیچیده از قابلیت بیشتری برای توضیح روابط هند و آمریکا بعد از توافق اتمی سال 2005، برخوردار است». یافته مقاله این است که با توجه به تعمیق و تنوع روابط هند و ایالات متحده، روابط آن ها از مرحله وابستگی متقابل عبور کرده و وارد مرحله وابستگی متقابل پیچیده شده است. این مقاله با روش توصیفی و تببینی نگاشته شده و شیوه گردآوری داده ها به صورت کتابخانه ای، استفاده از مجلات تخصصی و سایت های معتبر اینترنتی بوده است.

    کلیدواژگان: وابستگی متقابل پیچیده، ایالات متحده، هند، چین