فهرست مطالب

نشریه علوم محیطی
سال بیست و یکم شماره 3 (پیاپی 81، پاییز 1402)

  • تاریخ انتشار: 1402/12/08
  • تعداد عناوین: 15
|
  • احسان خدارضایی، کورس خوشبخت*، هادی ویسی، محمد رضا نظری صفحات 1-30
    سابقه و هدف

    مصرف انرژی در بخش کشاورزی، رشد سریع تری را نسبت به سایر بخش های اقتصاد کشاورزی تجربه کرده است. در کشورهای در حال توسعه، میزان قابل توجهی از انرژی برای تولید و امنیت غذایی مصرف می شود. مصرف انرژی در بخش کشاورزی منجر به انتشار گازهای گلخانه ای و آلاینده های محیط زیستی شده است که عواقبی مانند گرمایش جهانی و تغییر اقلیم را در پی دارد. مصرف انرژی در ایران سه برابر میانگین جهانی است. تجزیه و تحلیل جریان انرژی و انتشار گازهای گلخانه ای در بوم نظام های کشاورزی می تواند از طریق بهینه سازی عملیات تولید به کاهش اثرات محیط زیستی کمک کند. دشت قزوین در ایران یکی از دشت های مهم کشاورزی است که در کنار استفاده از آب زیرزمینی، بزرگترین شبکه کانال کشی آبیاری و زهکشی در ایران را دارا است. در پژوهش حاضر، جریان انرژی و پتانسیل گرمایش جهانی تولید یونجه و ذرت علوفه ای در دو سیستم تامین آب از چاه و شبکه کانال آبیاری در دشت قزوین ارزیابی شد.

    مواد و روش ها

    در این پژوهش، تجزیه و تحلیل شاخص های انرژی و اثر گرمایش جهانی بررسی شد. داده های پژوهش از طریق پرسشنامه و مصاحبه با کشاورزان در سال 97-98 جمع آوری شد. پتانسیل گرمایش جهانی با روش ارزیابی چرخه حیات و با استفاده از نرم افزار SimaPro 9 محاسبه شد.

    نتایج و بحث: 

    نتایج نشان داد تولید یونجه با سیستم تامین آب از چاه به میزان 128697 مگاژول در هکتار بیشترین و تولید ذرت با سیستم تامین آب از کانال به میزان 64975 مگاژول در هکتار کمترین انرژی ورودی را به خود اختصاص دادند. کارایی مصرف انرژی در تولید ذرت (6/3) و یونجه (4/3) در سیستم کانال کشی بیشتر از سیستم تامین آب از چاه (3/2 در ذرت و 49/1 در یونجه) محاسبه شد. پتانسیل گرمایش جهانی در سیستم تامین آب زیرزمینی برای ذرت و یونجه به ترتیب 9/7466 و 76/7995 و در سیستم کانال کشی به ترتیب 34/5533 و 67/4947 معادل کیلوگرم دی اکسید کربن در هکتار برآورد شد. الکتریسیته و انتشارات مستقیم از مزرعه بیشترین سهم را در مصرف انرژی و انتشار گازهای گلخانه ای داشتند.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که تولید یونجه و ذرت علوفه ای در شبکه کانال کشی آبیاری در مقایسه با تولید با آبیاری آب زیرزمینی به دلیل مصرف کمتر الکتریسیته برای آبیاری، میزان پتانسیل گرمایش جهانی و مصرف انرژی کمتری را در دشت قزوین دارد. مطابق نتایج، سیستم های تحت فشار و انرژی های تجدیدپذیر برای آبیاری، خاک ورزی حفاظتی و مدیریت کارآمد شبکه کانال کشی برای کاهش مصرف منابع و اثرات محیط زیستی پیشنهاد شدند.

    کلیدواژگان: تغییر اقلیم، کشاورزی پایدار، کارایی مصرف انرژی، اثرات محیط زیستی
  • نفیسه سادات موسوی، ابراهیم صداقتی*، پژمان خدایگان، نرگس حاتمی صفحات 31-48
    سابقه و هدف

    قارچ های میکوریز آربوسکولار یکی از مهم ترین ریز جانداران مفید خاکزی هستند که قادر به برقراری رابطه هم زیستی همیاری با ریشه بیش از 80 درصد گونه های گیاهی آوندی می باشند. این قارچ ها سبب بهبود جذب مواد معدنی (به ویژه فسفر) و آب شده و تحمل گیاه میزبان در برابر تنش های زیستی و غیرزیستی مختلف مانند عوامل بیماری زا، شوری، خشکی و آلودگی فلزات سنگین را افزایش می دهند. از این رو، نقش مهمی در استقرار و تشکیل جوامع گیاهی در بوم نظام های مختلف دارند. مطالعه حاضر با هدف شناسایی گونه های میکوریز آربوسکولار همزیست با ریشه گیاهان مختلف براساس ویژگی های ریخت شناسی، مقایسه جمعیت اسپوری و تعیین درصد کلونیزاسیون ریشه در پناهگاه حیات وحش کلاه قاضی استان اصفهان انجام گردید.

    مواد و روش ها

    ابتدا گونه های گیاهی غالب میزبان قارچ های میکوریز آربوسکولار شناسایی و از بین آن ها، 12 گیاه انتخاب شد. نمونه برداری از عمق 5 تا 30 سانتی متری ناحیه فرا ریشه هر گیاه صورت گرفت و نمونه های ریشه و خاک جمع آوری شدند. رنگ آمیزی ریشه ها با استفاده از محلول لاکتوگلیسرول بلو انجام و درصد کلونیزاسیون میکوریزی تعیین گردید. اسپورهای میکوریز آربوسکولار از هر نمونه خاک (500-300 گرم) با استفاده از روش های سری الک مرطوب و سانتریفیوژ در محلول شکر جداسازی شدند. همچنین، شمارش اسپور در یک گرم خاک با سه تکرار انجام گردید. سپس، اسپورهای جداسازی شده براساس ویژگی های ریخت شناسی مانند رنگ، شکل، اندازه، ساختار دیواره، هیف اتصال و غیره شناسایی شدند.

    نتایج و بحث: 

    بررسی های میکروسکوپی نشان داد تمام ریشه های گیاهی نمونه برداری شده توسط قارچ های میکوریز آربوسکولار کلونیزه شده بودند. درصد کلونیزاسیون میکوریزی بین گونه های گیاهی از 9 تا 92 درصد متغیر بود و بیشترین و کمترین آن به ترتیب در گیاه آویشن و قدومه مشاهده شد. بیش ترین تعداد اسپور در فراریشه گیاه آویشن و کم ترین آن مربوط به ازمک بود. همچنین، تجزیه و تحلیل آماری نشان داد که در اکثر گیاهان بین درصد کلونیزاسیون میکوریزی و تعداد اسپور همبستگی مثبت وجود داشت. براساس بررسی های ریخت شناسی، 12 گونه میکوریز آربوسکولار متعلق به هشت جنس Claroidoglomus (C. etunicatum و C. luteum)، Funneliformis (F. caesaris و F. geosporum)، Glomus (G. ambisporum)، Rhizophagus (Rh. aggregatum وRh. fasciculatus)، Septoglomus (Se. africanum، Se. constrictum و Se. deserticola)، Entrophospora (E. infrequens)، Gigaspora (Gi. gigantea) و Scutellospora (Scutellospora sp.) شناسایی شدند. گونه Se. africanum برای فلور قارچی ایران جدید می باشد و سایر گونه های شناسایی شده پیش از این از مناطق و محصولات مختلف گزارش شده اند.

    نتیجه گیری

    با توجه به اهمیت قارچ های میکوریز آربوسکولار، شناسایی و تکثیر این گروه قارچی برای بهره برداری از پتانسیل آن ها در برنامه های احیای مناطق خشک، به خصوص مناطق حفاظت شده، ضروری می باشد. با این حال، بررسی های بیشتر برای شناسایی دقیق تر گونه های میکوریز آربوسکولار مورد نیاز است.

    کلیدواژگان: جمعیت اسپوری، شناسایی ریخت شناسی، میکوریز آربوسکولار، همزیستی
  • مهرناز مولوی، علی رحیمی*، عبدالباسط درزاده مهر صفحات 49-72
    سابقه و هدف

     امروزه گردشگری به عنوان محرک توسعه اقتصادی و اجتماعی، به امری فراگیر تبدیل شده است. گردشگری خلاق با متبلور نمودن ارزش های فرهنگی سرزمینی متناسب با خرده فرهنگ های متعدد در ایران، نقشی اساسی در برنامه های راهبردی گردشگری این سرزمین دارد. تغییر روند گردشگری و اهمیت ویژه تجارب معنادار برای گردشگران، توجه به عوامل موثر بهره برداری بهینه از ظرفیت های موجود و نقش خلاقیت در موفقیت کسب و کارهای گردشگری ضرورت پژوهش در زمینه گردشگری خلاق را دوچندان می نماید. استراتژی خلاق و نوآور با آینده نگری روندهای جدید گردشگری خلاقانه، مطمین ترین روندهای توسعه آینده را شناسایی می کند. هدف اصلی گردشگری خلاق ارایه تجربیات فعال به گردشگران از طریق مشارکت فعال در دوره ها و تجربیات یادگیری است. بنابرین، هدف پژوهش حاضر ارزیابی عوامل استراتژیک داخلی و خارجی و تعیین راهبرد مناسب توسعه گردشگری خلاق در شهر زاهدان می باشد. 

    مواد و روش ها

    روش تحقیق، توصیفی - تحلیلی و نوع آن کاربردی - توسعه ای است. اطلاعات به دو صورت اسنادی و پیمایشی (پرسشنامه و مصاحبه) جمع آوری شده است. جامعه آماری شامل 300000 نفر از شهروندان شهر زاهدان که از بین آنها 383 نفر به عنوان نمونه آماری پژوهش، بر اساس فرمول کوکران انتخاب گردید و داده های حاصل از آن با استفاده از مدل های SOWT و QSPM تجزیه و تحلیل شدند.

    نتایج و بحث:

     طبق نتایج بدست آمده از تکنیک SOWT، راهبرد کلی برای توسعه ی گردشگری خلاق در زاهدان تدافعی (WT) با وزن نهایی 98/7 بوده است. نتایج حاصل از ماتریس برنامه ریزی استراتژیک کمی (QSPM) نیز نشان می دهد که از چهار استراتژی گروه WT، اولویت با استراتژی «ایجاد مکان های فرهنگی و هنری برای عرضه ی محصولات خلاق فرهنگی» (با نمره جذاب 966/11) می باشد.

    نتیجه گیری

    به منظور تحقق گردشگری خلاق در محدوده مورد مطالعه، متناسب با یافته های پژوهش، پیشنهاداتی از قبیل بازاریابی خلاقانه از طریق فناوری اطلاعات و ارتباطات، آموزش صنایع و تولیدات محلی، برگزاری جشنواره گویش های محلی، آموزش دوخت لباس های محلی و بومی و همچنین پختن غذاهای محلی در سطح استانی و ملی و... با بکارگیری روش های ایجاد مشارکت بین گردشگر و محیط ارایه می گردد.

    کلیدواژگان: گردشگری، گردشگری خلاق، مشارکت فعال، شهر زاهدان
  • مجتبی اسماعیل زاده، حسین مرادی*، فاطمه دواتگر صفحات 73-87
    سابقه و هدف

    رادیکال های آزاد با فساد مواد غذایی و آسیب به سلامت انسان، به عنوان ترکیباتی مضر و آسیب رسان به سلول های گیاهی و جانوری محسوب می شوند. فنل ها گروه وسیعی از ترکیبات هیدروکسیلی هستند که ترکیباتی نظیر فلاوونوییدها و آنتوسیانین ها در آن قرار دارند. نسترن کوهی، ولیک سرخ و ولیک سیاه سه میوه دارویی با ترکیبات ارزشمندی نظیر پلی فنول ها، فلاوونوییدها، ویتامین ها، در شمال کشور بصورت خودرو دارای رشد رویشی و زایشی بسیار مطلوبی می باشند.

    مواد و روش ها

    جهت بررسی و تعیین بیشترین میزان استخراج ترکیبات آنتی اکسیدانی، روش های مختلف عصاره گیری در این سه میوه مورد استفاده قرار گرفت. میوه های این گیاهان از منطقه نوا (°35٫854شمالی °52٫209شرقی، ارتفاع از سطح دریا 2300متر) واقع در شهرستان آمل جمع آوری و پس از خشک کردن با چهار حلال آب، اتانول، هیدروالکل (آب و اتانول 50:50) و متانول عصاره گیری صورت گرفت. سپس مقادیر فنل، فلاوونویید و درصدمهار رادیکال آزاد DPPH برای هرکدام از میوه ها و روش عصاره گیری اندازه گیری شد.

    نتایج و بحث: 

    نتایج این پژوهش نشان داد که روش های مختلف عصاره گیری میوه نسترن اختلاف معنی داری درسطح 1درصد (p<0.01) برروی فنل و آنتی اکسیدان  و درسطح پنج درصد (p<0.05) برروی فلاوونویید می باشد. همچنین براساس مقایسه میانگین روش های عصاره گیری در میوه نسترن،  استفاده از حلال هیدروالکل (آب و اتانول) باعث ایجاد اختلاف معنی داری نسبت به دیگر حلال ها بود و توانست بیشترین مقدار فنل کل در این گیاه را نشان دهد. همچنین نتایج این پژوهش نشان داد روش های مختلف عصاره گیری در میوه ولیک سرخ (آب، هیدروالکی، اتانولی و متانولی) بر میزان فنل، فلاوونویید و آنتی اکسیدان موثر بوده و در سطح 1درصد معنی دار بودند. براساس جدول مقایسه میانگین روش های عصاره گیری در میوه ولیک سرخ، عصاره های بدست آمده از حلال هیدروالکل بیشترین عدد را در صفات فنل و فلاوونویید نشان داده و تیمار برتر بودند. روش های عصاره گیری در صفات فلاوونویید و آنتی اکسیدان در سطح1 درصد(p<0.01) و بر فنل درسطح پنج درصد (p<0.05) در میوه ولیک سیاه معنی دار بود. همچنین براساس نتایج حاصل از جدول مقایسه میانگین روش های عصاره گیری در میوه ولیک سیاه حلال هیدروالکل  بهترین حلال در استخراج ترکیبات فنلی نسبت به دیگر حلال ها بوده است.

    نتیجه گیری

    ترکیبات فنلی از سه میوه دارویی نسترن کوهی، ولیک سرخ و ولیک سیاه توسط حلال هیدروالکل نسبت به دیگر حلال ها یعنی آب، اتانول و متانول مطلوب تر بود. همچنین بیشترین مقدار فنل در بین سه میوه مورد آزمایش در میوه نسترن کوهی مشاهده گردید. در حالی که در ولیک سرخ هیدروالکل (آب و اتانول) و در ولیک سیاه متانول بیشترین فلاوونویید اندازه گیری شده را شامل شدند. به طور کل و با توجه به اهمیت ترکیبات فنلی، جهت استخراج این نوع ترکیبات در این گیاهان، استفاده از حلال هیدروالکل پیشنهاد می گردد.

    کلیدواژگان: اتانولی، رادیکال های آزاد، روش استخراج، گیاهان دارویی و متانولی
  • کیوان عزی مند، حسین عقیقی*، داود عاشورلو، علیرضا شکیبا صفحات 89-112
    سابقه و هدف

    جزیره گرمایی شهری به عنوان یکی از اثرات توسعه شهرنشینی می تواند بر روی گیاهان و جانوران درگیر در اکوسیستم شهری و حومه ای، غلظت آلاینده ها، کیفیت هوا، مصرف انرژی و آب و همچنین سلامت و اقتصاد انسان تاثیر منفی بگذارد. بنابراین، تجزیه وتحلیل مکانی-زمانی تغییرات جزیره گرمایی شهری به عنوان رویکردی موثر برای درک تاثیر شهرنشینی بر اکوسیستم شهری و حومه ای در نظر گرفته شده است که می تواند از توسعه و برنامه ریزی شهری پایدار نیز حمایت کند. بر این اساس، این مطالعه یک رویکرد جدید برای شناسایی روند و پیش بینی الگوی تغییرات جزایرحرارتی شهری با استفاده از تجزیه و تحلیل آماری، آنتروپی شانون و آمار کای اسکور ارایه می کند.

    مواد و روش ها

    منطقه موردمطالعه در این تحقیق شامل شهر رشت و اطراف آن است که در شمال کشور ایران واقع است. این مطالعه با استفاده از تصاویر سنجش از دور از سال 1991 تا 2021 که توسط ماهواره لندست 5 و 8 با فاصله زمانی ثابت 10 سال جمع آوری شده است، اجرا شد. تمامی تصاویر مربوط به فصل تابستان است. برای انجام این مطالعه ابتدا پیش پردازش های موردنیاز همچون تصحیحات اتمسفری و رادیومتریکی بر روی تصاویر اعمال شده است سپس در گام دوم شاخص های بیوفیزیکی سطح منطقه از تصاویر ماهواره ای استخراج شده است. در گام سوم دمای سطح زمین نیز با استفاده از تصاویر ماهواره ای در سال 2021 محاسبه شد. در گام چهارم، رگرسیون خطی چند متغیره خصوصیات بیوفیزیکی سطح و دمای سطح زمین در سال 2021 اعمال شد و سپس از مدل سلول های خودکار - زنجیره مارکوف برای پیش بینی دمای سطح زمین برای سال 2031 استفاده شد. در نهایت الگوی تغییرات جزایر حرارتی شهر رشت با استفاده از تحلیل های آماری در جهات جغرافیایی مختلف و دوره های زمانی متفاوت مورد بررسی قرار گرفت.

    نتایج و بحث: 

    نتایج این مطالعه نشان داد که بیشترین همبستگی مثبت (R=0.89) بین شاخص NDBI و دمای سطح زمین بوده است. همچنین بیشترین همبستگی منفی (R = -0.81) بین شاخص سبزینگی و دمای سطح زمین و در نهایت کمترین همبستگی (R = 0.42) بین شاخص درخشندگی با دمای سطح زمین بود. پیش بینی دمای سطح زمین با استفاده از مدل رگرسیون چند متغیره و شاخص های بیوفیزیکی سطح حاکی از خطای پایین این مدل (RMSE=1.33K) برای پیش بینی دمای سطح زمین در سال 2021 است. این بدان معناست که مقادیر پیش بینی شده در سال 2021 به مقادیر واقعی نزدیک است و بنابراین می توان به این مدل برای پیش بینی دمای سطح زمین در سال 2031 اعتماد کرد. تجزیه و تحلیل آماری درباره الگوی تغییرات جزایر حرارتی مشاهده شده و مورد انتظار نشان می دهد که میزان نرخ تغییرات برحسب زمان و مکان متفاوت بوده است و همچنین به صورت پیوسته از سال 1991 تا 2031 رو به افزایش است. علاوه بر این این تجزیه و تحلیل ها همچنین نشان داد که جزایر حرارتی شهر رشت از درجه آزادی بالا و درجه پراکندگی بالایی برخودار است. بنابراین درجه خوب بودن آن منفی است.

    نتیجه گیری

    الگوی تغییرات جزایر حرارتی از گذشته تا به زمان حال و پیش بینی آن در آینده نشان می دهد که وابستگی بالایی با الگوی تغییرات اراضی ساخته شده دارد. در نتیجه با نظارت و کنترل مستقیم الگوی اراضی ساخته شده (همچون توسعه عمودی از طریق بام و دیوارهای سبز و مصالح ساختمانی با توان بازتابی بالا) و جلوگیری از ساخت و سازها در زمین های کشاورزی حاشیه شهر الگوی تغییرات جزایر حرارتی را کنترل نمود.

    کلیدواژگان: داده های سنجش ازدور، سلول های خودکار- مارکوف، تحلیل های آماری، جزایر حرارتی شهری
  • محدثه میر، حمید محمدی* صفحات 113-130
    سابقه و هدف

    در مناطق خشک و نیمه خشک وجود تالاب ها اهمیت بسیاری دارد. نتایج به دست آمده از تحقیقات مختلف نشان داده است که تالاب ها علاوه بر منافع زیست محیطی از جمله تثبیت خاک، تنظیم درجه حرارت، کاهش خشکی هوا و... منافع اقتصادی نیز بر جوامع محلی داشته است. به صورتی که امرار معاش آن ها بستگی به تالاب ها داشته و با ایجاد خشکسالی های پی در پی و خشک شدن بستر تالاب ها بسیاری از جوامع محلی مجبور به مهاجرت شده اند. تالاب هامون از جمله اکوسیستم های طبیعی می باشد که در منطقه سیستان منافع زیست محیطی و اقتصادی با ارزشی برای جوامع محلی داشته است اما به دلیل خشکسالی های ایجاد شده خسارت های جانی و مالی بسیاری در منطقه سیستان ایجاد شده است. هدف از این مطالعه بررسی منافع بهره برداران از تالاب هامون در زمان پرآبی تالاب و بررسی خسارت های ایجاد شده برای بهره برداران در زمان خشکسالی می باشد.

    مواد و روش ها

    در این مقاله به منظور بررسی منافع بهره برداران از تالاب هامون، با مشورت جوامع محلی و تحقیقات قبلی انجام شده، سه شغل کشاورزی، صیادی و دامداری به منظور مصاحبه انتخاب شد. داده های مورد استفاده از پرسشنامه ها استخراج شد و منافع کشاورزان، صیادان و دامداران به روش قیمت های بازار بررسی گردید، از روش ارزش گذاری مشروط به منظور بررسی خسارت های ایجاد شده در تالاب استفاده شد.

     نتایج و بحث:

     نتایج نشان می دهد در سال 1399 منفعت حاصل از بخش صیادی 7967002800 ریال، منفعت بخش دامداری 77452923610 ریال و کشاورزی 318165282120 ریال می باشد. بررسی خسارت ایجاد شده در سال 1401 نیز مشخص کرد 116834541600 ریال خسارت به بهره برداران تحمیل شده است. همچنین بررسی تمایل به پرداخت به منظور حفظ و احیای تالاب هامون 23445559200 ریال به دست آمد. با توجه به نتایج این مطالعه و مقایسه منافعی که ذینفعان از تالاب هامون داشته اند و خسارت هایی که به دلیل خشکسالی به آن ها تحمیل شده است، در می یابیم که لازم است اقداماتی جدی به منظور مدیریت مناسب جهت آبگیری تالاب (حق آبه تالاب هامون) و ایجاد معیشت های جایگزین برای ذینفعان تالاب در دستور کار قرار بگیرد.

    نتیجه گیری

    نتایج این تحقیق نشان می دهد، جوامع محلی با بهره برداری های انجام شده از تالاب منافع اقتصادی بسیاری داشته اند و با خشکسالی ایجاد شده خسارت زیادی به آن ها تحمیل شده است. بنابراین با توجه به بهره برداری های صورت گرفته در زمان پرآبی تالاب هامون، از جمله استفاده از آب برای کشاورزی، رفت و آمد صیادان به منظور صید ماهی و برداشت علوفه توسط دامداران و حتی ورود دام ها به منظور چرای در نیزارها این فعالیت های انسانی می تواند یکی از عوامل مهم در تخریب و کاهش منابع آبی تالاب هامون باشد.

    کلیدواژگان: تالاب بین المللی هامون، منافع اقتصادی، خسارت های اقتصادی، ارزش گذاری مشروط، معیشت های جایگذین
  • زهرا دهقان منشادی، پرستو پریور* صفحات 131-147
    سابقه و هدف

    مدیریت سیستم های اجتماعی و بوم شناختی مانند شهرها، به دلیل وابستگی زیرسیستم ها به یکدیگر، روابط علت و معلولی بین آن ها و همچنین تاثیرات بر پایداری، بسیار پیچیده است. اهمیت ظرفیت و توان بوم شناختی در شهرها برای حفظ قابلیت آن ها در ارایه کالاها و خدمات هم برای نسل کنونی و هم برای نسل های آینده اهمیت دارد. درک چگونگی پاسخ بوم سازگان های خشک در برابر اختلالات با توجه به وسعتی که تحت اشغال خود دارند و شکنندگی آن ها، چه ازنظر ساختاری و چه ازنظر عملکردی، برای مدیریت پایدار این مناطق از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف پژوهش حاضرارزیابی اثرات توسعه شهری بر ظرفیت برد شهر اصفهان است. در این راستا، استفاده از مدل های شبیه سازی می تواند ابزار موثری در ارایه تصمیمات علمی در برخورد با سیستم های اجتماعی و بوم شناختی پیچیده و ناشناخته باشد.

    مواد و روش ها

    در این پژوهش از مدل سازی پویایی سیستم و تحلیل ساختار سیمای سرزمین برای تعیین روابط علت و معلولی بین متغیرهای اثرگذار و اثرپذیر بر ظرفیت برد شهر اصفهان استفاده شده است. به منظور بررسی ساختار سیمای سرزمین، متریک های DIVISION، SPLIT و IJI برای نشان دادن پیوستگی و متریک های ED، SHDI و AI برای مشخص کردن وضعیت ناهمگنی سیمای سرزمین شهر اصفهان به کاربرده شده اند. در اولین گام از فرایند مدل سازی بعد از طرح مسیله، تعریف مرز مدل با ترسیم نمودار زیرسیستم ها انجام شد. زیرسیستم های جمعیت، محیط زیست، سیمای سرزمین و ظرفیت برد در نظر گرفته شد. در گام بعد، نمودار علت و معلولی به گونه ای رسم شد که بیانگر ساختار بازخوردی سیستم باشد. سپس با ایجاد نمودار جریان و سناریوسازی، وضعیت ظرفیت برد شهر اصفهان ارزیابی شد. به منظور اعتبارسنجی مدل نیز روند تاریخی و شبیه سازی دو متغیر جمعیت شهری و تعداد صنایع با استفاده از ضریب تبیین مقایسه شده است.

    نتایج و بحث: 

    در این پژوهش متغیرهای کلیدی در سیستم مانند نسبت تولید به مصرف آب که نشان دهنده پایداری منابع آب است و کیفیت هوا تجزیه و تحلیل شد. با تحلیل تغییرات ساختار سیمای سرزمین، به وسیله متریک های سیمای سرزمین، عوامل فشار روی ظرفیت برد شهر اصفهان، شناسایی و سپس بر اساس مدل توسعه داده شده، ارزیابی شد. یافته های پژوهش نشان داد، حدود 90 درصد مصرف آب در این شهر مربوط به مصرف خانگی است، بنابراین سناریوی اول مربوط به کنترل مصرف آب در این بخش و تاثیر آن بر شاخص نسبت تولید به مصرف آب می باشد. این سناریو نشان داد، چنانچه مصرف آب در بخش خانگی کنترل نشود مقدار این شاخص تا سال 2040 به نزدیک 7/0 خواهد رسید که نشان دهنده افزایش آسیب پذیری منابع آب در این منطقه است. سناریوی دوم مربوط به کنترل روند افزایش ساخت و سازها و تعداد صنایع در شهر است که تاثیر آن بر ظرفیت برد نشان داده شده است.

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش حاضر، بر اساس دو سناریوی بسط داده شده، نشان داد که ظرفیت برد شهر اصفهان به شدت تحت تاثیر مصرف آب، تغییرات ساختار سیمای سرزمین شهری و رشد صنایع است. به طوری که با کنترل و مدیریت مصرف آب در بخش خانگی، ایجاد محدودیت در رشد صنایع، جلوگیری از تخریب باغات، گسترش فضاهای سبز و باز شهری و پیشگیری از رشد سطوح نفوذناپذیر شهری، ظرفیت برد شهر اصفهان شرایط بهتری پیدا خواهد کرد.

    کلیدواژگان: ظرفیت برد، اندازه شهر، تفکر سیستمی، ساختار و عملکرد سیمای سرزمین، اکوسیستم های خشک
  • لطفعلی کوزه گر کالجی*، پرویز آقایی، سجاد سعیدی صفحات 149-168
    سابقه و هدف

    یکی از مهم ترین و پیچیده ترین تحولات اجتماعی جهان در نیم قرن اخیر توسعه شهرنشینی است. به دلیل رشد پراکنده در بسیاری از شهرها در سطح جهان، منابع طبیعی به درستی بهره گرفته نمی شود. افزایش نگرانی های زیست محیطی، نابرابری های اقتصادی و اجتماعی درنتیجه گسترش محدوده های شهری، عامل توجه به راهبردهای جدید طراحی و برنامه ریزی شهری از جمله راهبرد رشد هوشمند شهری شد. در حقیقت راهبرد رشد هوشمند یکی از مقبول ترین رویکردها برای رویارویی با چنین وضعیتی می باشد که در عین حفظ محیط زیست، پاسخگوی نیازهای امروز جامعه شهری باشد.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر از نوع کاربردی و عملی است که هدف آن هم پوشانی شاخص های محیط زیستی محله باشگاه نفت با تاکید بر رویکرد رشد هوشمند، با روش توصیفی _ تحلیلی انجام گرفته است و به منظور ارزیابی شاخص ها و چگونگی وضعیت موجود به روش پیمایشی و سنجش آراء و افکار پیش می رود. فرآیند گردآوری اطلاعات تحقیق به صورت بررسی متون کتابخانه ای بوده و بیشترین منابع مورد استفاده کتاب ها و مجلات تخصصی و استفاده از شبکه جهانی اطلاع رسانی است. محدوده مورد مطالعه محله باشگاه نفت از منطقه 21 شهر تهران می باشد، طبق آخرین سرشماری 1395، جمعیت محله 60.163 نفر می باشد، نمونه گیری بر پایه روش تصادفی و با استفاده از فرمول کوکران با ضریب خطای 5 درصد، نمونه آماری 381 نفر است. در تحلیل داده ها از آزمون های آماری تی تک نمونه ای مستقل، استفاده می شود.

    نتایج و بحث: 

    با توجه به مبانی نظری ارایه شده و همچنین پس از بررسی شاخص های محیط زیست شهری و شاخص های رشد هوشمند شهری و بررسی پیشینه پژوهش های آن ها، شاخص های محیط زیست شهری با تاکید بر رویکرد رشد هوشمند شهری هم پوشانی شدند و در قالب چهار معیار، 12زیر معیار و 47 شاخص مطرح شدند و رابطه شاخص ها با زیر معیار و معیار آن ها مشخص گردیده است. شاخص های پژوهش با استفاده از آزمون آماری تی تک نمونه ای مورد بررسی قرار گرفت و پس از سنجش آزمون تی در شاخص ها و زیر معیارها مشخص گردید که فقط چهار شاخص از 47 شاخص و دو زیرمعیار از 12 زیرمعیار در حد متوسط هستند. در خصوص 44 شاخص و 10 زیر معیار دیگر، با توجه به سطح معناداری آن ها، در برخی از آن ها با توجه مثبت بودن اختلاف میانگین و عددهای کران های بالا و پایین بدست آمده نشان دهنده شدت در آن شاخص یا زیرمعیار بوده و در مابقی آن ها با توجه منفی بودن اختلاف میانگین و عددهای کران های بالا و پایین بدست آمده نشان دهنده ضعف در آن شاخص یا زیرمعیار می باشد.

    نتیجه گیری

    با توجه به فرض پژوهش که محله باشگاه نفت تا حد متوسط با شاخص های هم پوشانی شده محیط زیست شهری با تاکید بر رویکرد رشد هوشمند تطابق دارد؛ پس از انجام آزمون مورد نظر و تحلیل های صورت گرفته می توان اینگونه نتیجه گرفت که میزان تطابق پذیری محله باشگاه نفت با شاخص های هم پوشانی شده تا حد متوسط نمی باشد.

    کلیدواژگان: محیط زیست شهری، رشد هوشمند شهری، محله باشگاه نفت
  • نگین فلاح حقیقی*، قاسم رمضان پور نرگسی، غلامحسین عبدالله زاده، زینب شریفی صفحات 169-194
    سابقه و هدف

    امروزه توسعه تغییری بنیادی در متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در هر جامعه محسوب می شود و تحقق آن مستلزم ایجاد هماهنگی میان ابعاد آن است. به بیان دیگر، توسعه واقعی، توسعه همه جانبه است و توسعه فرهنگی جزء جدانشدنی آن است. بنابراین، هیچ توسعه و تکاملی بدون توسعه و تکامل فرهنگی ممکن نیست و توسعه اقتصادی بدون توسعه فرهنگی، توسعه ای ناقص است. لازم به ذکر است هدف اصلی توسعه از جمله توسعه فرهنگی حذف نابرابری ها است. بنابراین، وجود نابرابری و عدم تعادل فضایی از موانع توسعه امکانات و زیرساخت های مختلف بصورت متوازن سبب دستیابی به توسعه یکپارچه می گردد. به منظور دستیابی به توزیع عادلانه امکانات فرهنگی، نیاز به شناسایی سطح برخورداری واحدهای مختلف جغرافیایی از نظر میزان برخورداری آنها از امکانات و خدمات فرهنگی است؛ تا از این طریق نقاط محروم و توسعه یافته مشخص شده و برنامه ریزان بتوانند برای تعادل و کاهش فواصل بین مناطق اقدام کنند. بنابراین، این پژوهش با هدف تفاوت های منطقه ای در سطح برخورداری از شاخص های توسعه فرهنگی استان ها انجام گرفته است تا با ارایه تصویر روشنی از امکانات و خدمات فرهنگی در استان ها، گامی در جهت هدایت صحیح بودجه جهت بهبود توسعه فرهنگی کشور برداشته شود.

    مواد و روش ها

    روش مورد استفاده در این تحقیق مبتنی بر ساخت شاخص ترکیبی توسعه فرهنگی است. برای رفع اختلاف مقیاس شاخص ها از روش نرم خطی، از روش تحلیل مولفه های اصلی برای وزن دهی به شاخص ها، و برای ترکیب شاخص های انفرادی در یک شاخص ترکیبی نهایی از روش تاپسیس استفاده شد. برای محاسبه نابرابری در سطح برخورداری استان ها از ضرایب تغییرات و ضریب ویلیامسون و در نهایت از نرم افزار GIS و نیز روش تحلیل خوشه ای سلسله مراتبی برای طبقه بندی سطح توسعه فرهنگی استان ها استفاده شد. بر این اساس، تعداد 19 شاخص فرهنگی انتخاب و داده های آن از نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن کشور در سال 1397 و نتایج سالنامه های آماری کشور در سال 1397 به دست آمد.

    نتایج و بحث: 

    نتایج تحقیق نشان داد که به ترتیب شاخص های "نسبت تعداد عناوین کتاب های منتشر شده به کل کشور"، "تعداد بازدیدکنندگان از موزه های تحت پوشش سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به کل کشور" و"نسبت تعداد ناشران فعال به کل کشور" بیشترین نابرابری را داشتند. در مقابل، شاخص های "سهم جمعیت تحت پوشش شبکه های سیما از کل جمعیت استان"، " نسبت کتاب های مراکز فرهنگی و هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به تعداد اعضای آن" و "سرانه کتابخانه‎ها به ازای هر 100 هزار نفر جمعیت" کمترین نابرابری را داشتند و تا حدودی الگویی متعادل در وضعیت برخورداری استان ها در این شاخص‎ها وجود داشت. افزون بر این، استان های تهران، مازندران، خراسان رضوی، اصفهان و بوشهر بهترین وضعیت و استان های لرستان، کردستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی، گلستان به ترتیب پایین ترین رتبه را به خود اختصاص دادند. نتایج سطح بندی استان ها حاکی از آن بود که استان های تهران و مازندران در سطح توسعه یافتگی خیلی زیاد قرار داشتند. بیشتر استان های مرکزی، شمال شرقی و جنوب غربی در سطح توسعه بافتگی زیاد شناسایی شدند. در سطح توسعه یافتگی متوسط استان خراسان شمالی، برخی استان های جنوبی (مانند کرمان، هرمزگان)، مرکزی (مانند قم، چهارمحال بختیاری)، غربی (مانند لرستان، کرمانشاه)، شمالی و شمال غربی (مانند البرز، قزوین، زنجان، آذربایجان شرقی، اردبیل، گیلان) مشاهده شدند. در نهایت 5 استان گلستان، سیستان و بلوچستان، همدان، کردستان و آذربایجان غربی در سطح توسعه یافتگی کم مشاهده شدند. نتیجه تحلیل خوشه ای سلسله مراتبی جهت طبقه بندی سطح توسعه فرهنگی استان ها نشان داد که دو خوشه اصلی تشکیل شده که خوشه اول (خوشه 1-1) فقط شامل استان های تهران و مازندران بود و در خوشه دیگر (خوشه 1-2) سایر استان ها قرار گرفتند.

    نتیجه‎ گیری:

     نتایج نشان داد که نابرابری بالایی در شاخص های مربوط به نشر کتاب و ناشران و همچنین تعداد بازدیدکنندگان موزه ها بوده است که تمرکز عمده آنها در تهران است، بنابراین توجه به شاخص های مذکور در سایر استان ها به منظور بهره مندی سایر استان ها از شاخص های مذکور ضروری است. افزون بر این، استان های تهران، مازندران، خراسان رضوی، اصفهان، بوشهر بهترین وضعیت و استان های لرستان، کردستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی، گلستان به ترتیب پایین ترین رتبه را به خود اختصاص داده اند. نتایج سطح بندی استان ها و تحلیل خوشه ای نیز موید وجود شکاف در سطح برخورداری از شاخص های توسعه فرهنگی بین استان ها بوده است. بنابراین، بهبود توسعه فرهنگی استان های با سطح توسعه پایین بایستی مورد توجه بیشتر برنامه‎ریزان فرهنگی واقع گردد.

    کلیدواژگان: سطوح توسعه، شاخص های فرهنگی، نابرابری، تحلیل فضایی
  • حمید نظری پور*، حسین جهانتیغ، مختار جعفری صفحات 195-211
    سابقه و هدف

    خشکسالی بعنوان یکی از مخاطرات طبیعی عمده، بر محیط زیست، جامعه، کشاورزی و اقتصاد تاثیر می گذارد. نمایه های متعددی برای کمی سازی خشکسالی بر مبنای داده های زمینی و سنجش از دور توسعه یافته اند. روش های سنتی کمی سازی خشکسالی مبتنی بر داده های هواشناسی و معیارهای قراردادی بوده و معمولا در زمان واقعی نزدیک در دسترس نمی باشند. از سوی دیگر، داده های مبتنی بر سنجش از دور، پیوسته در دسترس بوده و می توانند برای تشخیص چندین جنبه و مشخصه خشکسالی مورد استفاده قرار گیرند. هدف از این پژوهش، بررسی و مقایسه نمایه های مختلف استنتاجی از داده های سنجش از دور و هواشناسی برای پایش خشکسالی مقیاس محلی (بخش شرقی استان کردستان) می باشد.

    مواد و روش ها

    هفت شاخص خشکسالی مقایسه شده شامل شاخص وضعیت پوشش گیاهی (VCI)، شاخص خشکی پوشش گیاهی (VDI)، شاخص سلامت پوشش گیاهی (VHI)، شاخص ذخیره آب پوشش گیاهی (VSWI)، شاخص پوشش گیاهی تفاوت نرمال شده (NDVI)، شاخص وضعیت دمایی (TCI) و شاخص بارش استاندارد (SPI) می باشند. شاخص های سنجش از دور از داده های مودیس استنتاج شده است. شاخص هواشناسی SPI از تلفیق داده های ایستگاه های باران سنجی و بارش شبکه بندی شده حاصل شده است. نقشه های رقومی شاخص های هفت گانه خشکسالی برای دوره 2021 - 2002 با تفکیک زمانی مشابه (16 روزه) تهیه شده اند. برای تجزیه و تحلیل ویژگی های هر شاخص خشکسالی از روش مقایسه ای شامل انتخاب دوره های خاص از خشکسالی رخ داده و ویژگی های شناسایی خشکسالی فضایی استفاده گردیده است. مقایسه شاخص های خشکسالی در ماه اردیبهشت انجام گردیده که زمان رویشی است. در نهایت، از تجزیه و تحلیل همبستگی پیرسون برای ارزیابی تشابه رفتاری شاخص ها استفاده گردیده است.

    نتایج و بحث: 

    تحلیل مقایسه ای فضایی بین شاخص های خشکسالی نشان داد که همه شاخص ها در توزیع مقیاس منطقه ای خشکسالی انطباق معین دارند؛ به ویژه آن هایی که از مجموعه داده های مشابه مشتق شده اند. در حالی که، آشکارا تفاوت توزیع مقیاس محلی در میان گروه های مختلف شاخص ها یافت شد. نتایج نشان داد که روند کلی شاخص ذخیره آب پوشش گیاهی انطباق بهتری با شاخص بارش استاندارد شده دارد. بر اساس تحلیل همبستگی، اثبات گردید که شاخص ذخیره آب پوشش گیاهی می تواند بازتاب بهتری از میزان بارندگی و شدت خشکسالی به دلیل کمبود بارندگی باشد. علاوه بر این، دمای سطح زمین (LST)، بیشتر از اطلاعات بازتابی به نتایج شاخص پیوندی (VSWI) کمک می کند. یک تاخیر 32 روزه از شاخص های بیانگر وضعیت پوشش گیاهی به خوبی بیانگر شرایط خشکسالی هواشناسی در منطقه مورد مطالعه است. نبود و کمبود بارندگی در حداقل پنج دوره (80 روز) قبل تر می تواند بر وضعیت پوشش گیاهی در شرایط موجود تاثیر جدی داشته باشد. مناطق دشتی و پایکوهی واقع در بخش های مرکزی، شرقی و جنوب شرقی منطقه مورد مطالعه با غلبه کشاورزی غلات به ویژه کشت دیم، نسبت به شرایط خشکسالی حساس تر از سایر قسمت ها می باشند.

    نتیجه گیری

    علیرغم مزیت های فراوان شاخص های خشکسالی سنجش از دوری در تجزیه و تحلیل خشکسالی در زمان نزدیک به واقع، همچنان شاخص های خشکسالی هواشناسی در اولویت پایش خشکسالی می باشند. این جایگاه ناشی از وابستگی سیستم های هیدرولوژیکی و کشاورزی به شرایط هواشناسی است. عمدتا این سیستم های هیدرولوژیکی و کشاورزی در مناطق مختلف با تاخیر زمانی متفاوت به نوسانات هواشناسی پاسخ می دهند. درک این روابط پیچیده میان سیستم های هواشناسی، هیدرولوژیکی و کشاورزی می تواند در برنامه های آمادگی زودهنگام در برابر خشکسالی و مدیریت آن مفید واقع گردد.

    کلیدواژگان: تحلیل خشکسالی، سنجش از دور، شاخص ذخیره آب پوشش گیاهی، شاخص بارش استاندارد شده، شاخص سلامت پوشش گیاهی
  • نرگس حسین پور محمدآبادی*، احمد شاهیوندی، محمود محمدی صفحات 213-231
    سابقه و هدف

    کاهش فضای سبز شهری و اهمیت آن اتخاذ راهبردهای همه جانبه را ضروری می نماید. موضوع اساسی در این بحث علاوه بر توسعه فیزیکی، مقوله توسعه انسانی یعنی مشارکت توسط مردم محلی و کنترل آن ها بر فرآیند توسعه است. بر اساس بررسی انجام شده و طبق سرانه ی فضای سبز بدست آمده در پژوهش، سرانه فضای سبز محله مهرآباد اصفهان 4.4 مترمربع می باشد که براین اساس با چالش کمبود فضای سبز مواجه است. پژوهش حاضر با هدف سنجش تمایل به توسعه ی کمی و کیفی فضای سبز خصوصی در محله مهرآباد با استفاده از برنامه ریزی مشارکتی و سنجش اثرات این توسعه بر زندگی ساکنین انجام شد.

    مواد و روش ها

    برای دستیابی به این هدف ابتدا ابعاد، معیارها، زیرمعیارها و شاخص های برنامه ریزی مشارکتی و توسعه ی فضای سبز خصوصی شناسایی شد. سپس این شاخص ها در غالب پرسشنامه ای با طیف پنج تایی لیکرت تنظیم شد و این پرسشنامه با استفاده از فرمول کوکران بین 30 نفر از ساکنین محله ی مهرآباد توزیع شد. پس از سنجش روایی و پایایی، پرسشنامه بین 375 نفر از ساکنین توزیع شد. سپس با استفاده از نرم افزار SPSS و مدل رگرسیون گام به گام به تجزیه و تحلیل استنباطی معیارها و شاخص ها پرداخته شد.

    نتایج و بحث: 

    در تجزیه و تحلیل استنباطی معیارها و شاخص ها دو تحلیل رگرسیون گام به گام انجام شد. به منظور تحلیل در رگرسیون گام به گام جدولی تحت عنوان میانگین نمرات ابعاد برنامه ریزی مشارکتی، تمایل به توسعه ی فضای سبز خصوصی و ابعاد اثرات توسعه ی فضای سبز خصوصی بر زندگی ساکنین محله تنظیم شد. در مجموع 61 شاخص در نظر گرفته شد. بدلیل اینکه داده های استفاده شده در رگرسیون باید به صورت فاصله ای یا نسبی باشند، بنابراین میانگین هریک از ابعاد درنظر گرفته شده است. در تحلیل رگرسیون گام به گام اول اثرات ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برنامه ریزی مشارکتی بر تمایل شهروندان به توسعه ی کمی و کیفی فضای سبز خصوصی مورد بررسی قرار گرفت. می توان گفت از بین ابعاد برنامه ریزی مشارکتی تنها بعد اقتصادی اثرگذار و ابعاد فرهنگی و اجتماعی بر تمایل ساکنین محله به توسعه ی فضای سبز خصوصی موثر نیستند. در تحلیل دوم هم از رگرسیون گام به گام استفاده شد. در این تحلیل تمایل به توسعه ی کمی و کیفی فضای سبز خصوصی به عنوان متغیر مستقل و هرکدام از بعدهای اثرات توسعه ی فضای سبز خصوصی بعنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شدند. از تحلیل دوم می توان نتیجه گرفت، توسعه ی کمی و کیفی فضای سبز خصوصی بر ابعاد کالبدی، فرهنگی و زیست محیطی ساکنین محله تاثیرگذار است و بر ابعاد اجتماعی و اقتصادی تاثیری ندارد.

    نتیجه گیری

    تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده نشانگر آن است که بین ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برنامه ریزی مشارکتی، ساکنین از نظر اجتماعی و فرهنگی تمایل به توسعه ی فضای سبز خصوصی دارند. از بین این ابعاد مشکل ساکنین در بعد اقتصادی و کمبود زمین و هزینه برای فضای سبز می باشد. همچنین توسعه ی فضای سبز خصوصی بر ابعاد کالبدی، زیست محیطی و فرهنگی ساکنان محله تاثیر مطلوب و بر ابعاد اجتماعی و اقتصادی تاثیر مطلوبی ندارد.

    کلیدواژگان: توسعه کمی و کیفی، سرانه، توسعه انسانی
  • محمدعلی پویان، شهیندخت برق جلوه* صفحات 233-247
    سابقه و هدف

    آلودگی های محیط زیستی ناشی از تخلیه و تلنبارکردن پسماند ساخت و تخریب عمرانی اثرات نامطلوبی بر بهداشت محیط زیست می گذارد. این پژوهش با هدف مدیریت برنامه ریزی کاشت گیاهان مقاوم نسبت به عناصر سنگین در مرکز استحصال پسماندهای ساختمانی - عمرانی گود آبعلی تهران انجام شده است.            

    مواد و روش ها

    روش پژوهش، ضمن بسترسازی نظریه شناختی، آزمایشی - تحلیلی بوده است که بصورت مقطعی در سال 1401 انجام شد. نمونه های پژوهش را گیاهان خرزهره (nerium oleander)، اکالیپتوس (eucalyptus camaldulensis)، زیتون تلخ (melia azedarach)، مورد (myrtus communis)، گل رز rosa damascena))، پسته (pistacia vera) و کاج (pinus) تشکیل دادند که بصورت تصادفی انتخاب شدند. اراضی بر اساس ضرورت ده درصد کاشت گیاهان اطراف کارخانجات صنعتی بر طبق ضوابط محیط زیستی سازمان محیط زیست و در محیط پیرامونی کارخانه شن و ماسه انتخاب شده اند. نمونه ها در خاک پساب (روان آب حاصل از شستشوی شن و ماسه کارخانجات بازیافت نخاله های ساختمانی) مرکز استحصال گود آبعلی تهران کاشته شدند و طی چند ماه مراقبت و آبیاری، در شرایط نور و دمای منطقه (37 درجه) نگهداری شدند. ابزار اندازه گیری مشاهده عینی بوده است که روایی آن تایید متخصصان امر و پایایی آن معیارهای رشد گیاهان بوده است. سپس یافته ها با استفاده از بررسی آزمایشگاهی و تحلیل محتوا و نرم افزار SPSSp مورد تحلیل قرار گرفتند.

    نتایج و بحث:

    یافته ها نشان دادند افزایش غلظت فلزات سنگین Cd و Pb در خاک پساب منطقه موجب کاهش تنوع و تراکم گونه های گیاهی می شود و با مدیریت برنامه ریزی کاشت گیاهان مقاوم نسبت به عناصر سنگین می توان اثرات نامطلوب این عناصر بر تنوع و تراکم پوشش گیاهی منطقه را کاهش داد. همچنین یافته ها نشان دادند گیاه اکالیپتوس در ابتدای فصل رشد، به دلیل جذب بالای فلزات سنگین رشد نکرد، اما گیاهان خرزهره، زیتون تلخ، مورد، گل رز، پسته و کاج به رشد خود ادامه دادند. گسترش پوشش گیاهی منطقه گود آبعلی تهران بدون ارزیابی میزان تاب آوری گونه های گیاهی مقاوم نسبت به عناصر سنگین منطقه ممکن نیست و به کارگیری این یافته ها در ارایه الگوی کاشت گونه ها، روند ناپایداری زیستی پوشش گیاهی سرزمین را کاهش خواهد داد. لذا هدف پژوهش حاضر ضمن اشاره به عوامل موثر بر تاب آوری بوم شناختی و تاثیر عناصر سخت بر رشد گونه های گیاهی توسعه فضای سبز منطقه، ارایه فهرستی از گونه های سازگار با شرایط محیطی و اقلیمی خاص سرزمین بوده است. این تحقیق سعی بر کمی کردن شاخص های کیفی کاشت گونه های گیاهی مقاوم به عناصر سنگین در جهت ارزیابی آن ها در ارتباط با معیارهای تاب آوری عناصر سنگین منطقه را داشته است. بدین منظور معیارها و زیرمعیارهای تاب آوری گونه های گیاهی بر اساس مطالعات کتابخانه ای و اسنادی و تجربه نگارندگان تعیین شدند.

    نتیجه گیری

    کاشت گیاهان مقاوم نسبت به عناصر سنگین می تواند اثرات نامطلوب غلظت عناصر سنگین خاک بر رشد پوشش گیاهی سرزمین را کاهش دهد. در این راستا، گیاه پالایی در راستای کاهش غلظت عناصر سنگین خاک پساب مرکز استحصال پسماندهای ساختمانی - عمرانی گود آبعلی تهران توصیه می شود.

    کلیدواژگان: گود آبعلی تهران، گیاهان مقاوم نسبت به عناصر سنگین، پسماند ساختمانی-عمرانی
  • سجاد رحیمی مقدم* صفحات 249-265
    سابقه و هدف

    تغییرات آب و هوایی و برداشت بی رویه و همچنین چرای خارج از توان اکولوژیک مراتع مختلف کشور باعث از بین رفتن و همچنین کاهش پوشش های گیاهی در مراتع مختلف کشور شده است. این موضوع بویژه برای گیاهان خاص از جمله گیاهان دارویی در دهه اخیر شدیدتر بوده است. با تشخیص جوامع گیاهی و تجزیه و تحلیل سرشت اکولوژیکی هر یک از گونه ها می توان برای مدیریت صحیح و منطبق بر اصول اکولوژیک برای زمان حاضر و آینده برنامه ریزی نمود. با توجه به موارد مطرح شده در بالا، مطالعه حاضر با استفاده از رهیافت تحلیل سلسه مراتبی و نرم افزار ArcGIS به منظور ارزیابی اکولوژیک کشت گیاهان دارویی در مراتع مختلف استان لرستان برای احیای مراتع و حفاظت از این گیاهان گیاهان دارویی انجام شد.

    مواد و روش ها

    منطقه مورد مطالعه مراتع درجه یک استان لرستان در غرب کشور بود. در انجام این پژوهش داده های مورد نیاز شامل داده های خاکی، داده های بلندمدت اقلیمی (2020 - 1970) و توپوگرافی بودند. داده های اقلیمی و توپوگرافی از بانک داده WorldClim تهیه شدند. داده های خاکی نیز از مرکز خاک بین المللی اطلاعات مرجع (ISRIC) بدست آمدند. گیاهان دارویی مورد بررسی در این تحقیق شامل آنغوزه، باریجه، شیرین بیان، کرفس کوهی و گل گاوزبان ایرانی بودند. از قضاوت 15 کارشناس خبره جهت مقایسات زوجی و وزن دهی به پارامترهای اکولوژیک برای هر گیاه دارویی به روش دلفی استفاده شد و وزن هر کدام از گزینه ها و معیارها در نرم افزار Expert Choice11 تعیین شد. بعد از آن جهت انطباق نیازمندی های محیطی گیاه دارویی با خصوصیات اراضی، از روش طبقه بندی شکست های طبیعی جنکس (Natural breaks -Jenks) در نرم افزار ArcGIS استفاده شد.

    نتایج و بحث: 

    نتایج نشان داد که نقش عامل اقلیمی میانگین دمای سالانه با ضریب وزنی 309/0 در کشت گیاهان دارویی بیشتر از سایر عوامل بوده و بعد از آن ارتفاع و بارندگی تجمعی سالانه با ضریب وزنی 212/0 است. همچنین در بین عوامل مورد بررسی کمترین وزن متعلق به درصد کربن آلی خاک (057/0) بود. از نظر میانگین دمای سالانه، بیش از 53 درصد از مراتع استان لرستان دمایی بین 10 تا 15 درجه سانتی گراد را تجربه می کند. مراتع استان لرستان به طور میانگین 350 میلی متر بارش را دریافت می کنند. بیش از 60 درصد از مراتع استان لرستان در ارتفاع بین 2000 تا 3000 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارند. از نظر شیب بیش از 54 درصد از مراتع دارای شیبی بین 25 تا 60 درصد هستند. خاک مراتع لرستان دارای بافتی سنگین بود به طوری که بیش از 75 درصد از مراتع استان لرستان دارای بافت خاک رسی لوم بودند. بیش از 59 درصد مراتع استان لرستان دارای کربن آلی خاکی 2 تا 5 درصد بودند. همچنین بیش از 74 درصد از این اراضی دارای اسیدیته بین 7/7 تا 9/7 بودند. همچنین مراتع استان لرستان از نظر پتانسیل و داشتن شرایط اکولوژیکی مناسب جهت رویش گیاهان دارویی آنغوزه، باریجه، گل گاو زبان ایرانی، کرفس کوهی و شیرین بیان به سه کلاس؛ متوسط، خوب و خیلی خوب تقسیم شدند. به‎ترتیب 98، 97 و 94 درصد از مراتع استان لرستان برای کشت گیاهان دارویی آنغوزه، باریجه و کرفس کوهی مجموعا در طبقه خیلی خوب و خوب قرار گرفتند. با این وجود این مقدار برای کشت گل گاو زبان و شیرین بیان به ترتیب برابر با 26 و 27 درصد بود.

    نتیجه گیری

    به طور کلی مراتع استان لرستان پتانسیل خوبی برای کشت گیاهان دارویی آنغوزه، باریجه و کرفس کوهی داشتند و برای کشت گیاهان دارویی گل گاو زبان ایرانی و شیرین بیان دارای پتانسیل متوسطی می باشند. با این وجود با توجه به موقعیت جغرافیایی مراتع، تناسب کشت گیاهان دارویی متفاوت بود که توصیه برای کشت هر گیاه دارویی باید بر اساس هر ناحیه جغرافیایی مورد بررسی باشد.

    کلیدواژگان: آنغوزه، اقلیم، باریجه، تحلیل سلسله مراتبی، کرفس کوهی
  • سمانه حبیبی، محمود بهروزی، احمد نوحه گر* صفحات 267-288
    سابقه و هدف

    انتشار ذرات معلق از اگزوز خودروها، سایش لاستیک و لنت، روان کننده های موتور و سایش حصار خیابانی، حاوی فلزات سنگینی است که سلامت اکوسیستم شهری را با خطر آلودگی مواجه می سازد؛ اما عمده ی ذرات بر اندام هوایی گیاه و خاک بستر آن رسوب نموده و جذب گیاه می شود. گونه های مقاوم به آلودگی و دارای ظرفیت بالا برای جذب ذرات معلق، می تواند برای حذف ذرات معلق از هوای محیط شهری به کار آیند. به همین دلیل در پژوهش حاضر، سعی در سنجش و ارزیابی غلظت فلزات سنگین در اندام هوایی و خاک بستر گونه های درختی شهر بندرعباس است و گونه ای که بیشترین پتانسیل جذب فلزات سنگین را دارد، شناسایی گردد.

    مواد و روش ها

    به منظور دستیابی به رهیافت پژوهش، ابتدا سه گونه ی درختی شامل: چریش (Azadirachta indica)، کونوکارپوس (Conocarpus erectus L.) و کهور (Prosopis juliflora) بعنوان گیاهان غالب شهر بندرعباس انتخاب گردید و در 30 نقطه از میدان ها و خیابان های اصلی شهر به همراه پنج نقطه از محیط غیرآلوده در بیرون شهر (شاهد)، از خاک سطحی و برگ این گونه ها نمونه برداری شد و پس از آماده سازی و هضم نمونه ها، غلظت فلزات سنگین (کادمیوم، منگنز، روی و سرب) با استفاده از دستگاه جذب اتمی در نمونه های خاک و برگ درختان اندازه گیری شد. سپس اختلاف غلظت فلزات سنگین بین گونه های درختی با آزمون تحلیل واریانس و همچنین بین خاک و برگ و بین محیط شهری و شاهد با آزمون تی استیودنت بررسی شد. درنهایت برای تعیین گونه ی درختی با تجمع دهندگی بالای فلزات سنگین، از دو شاخص تجمع زیستی (BCF) و شاخص تجمع فلز (MAI) استفاده گردید.

    نتایج و بحث: 

    نتایج نشان داد که الگوی فلزات سنگین در خاک و برگ گونه های درختی به صورت Mn > Zn > Pb > Cd بود. بیشینه ی غلظت فلزات سنگین به ترتیب در خاک و برگ گونه ی کونوکارپوس، چریش و کهور بود. ازلحاظ مکانی، بیشترین غلظت فلزات سنگین در نقاط نمونه برداری مربوط به بلوار امام حسین بود که امتداد شرقی - غربی داشته و از شمال شهر بندرعباس عبور کرده و بلوارهای شمالی - جنوبی شهر نیز به آن متصل اند؛ اما کمینه ی غلظت فلزات سنگین در بلوار خلیج فارس مشاهده شد. غلظت فلزات منگنز و سرب در خاک گونه های گیاهی متفاوت بود و اختلاف آن ها در سطح 95 درصد معنادار بود، اما غلظت کادمیوم و روی در خاک گونه های درختی اختلافی مشاهده نشد. در اندام هوایی گونه های درختی موردمطالعه، غلظت سرب، منگنز و روی تفاوتی مشاهده نشد و اختلاف آن ها در سطح 95 درصد معنادار نبود؛ اما غلظت کادمیوم در اندام هوایی گونه ها (برگ درختان)، متفاوت بوده و اختلاف بین گونه ها در سطح 95 درصد معنادار بود. اختلاف آماری غلظت فلزات سنگین بین خاک و برگ درختان در سطح 95 و 99 درصد معنادار بود؛ همچنین غلظت فلزات سنگین در خاک و برگ درختان بین محیط شهری و شاهد در سطح 95 درصد اختلاف معناداری داشت. الگوی شاخص تجمع زیستی در همه ی گونه ها Zn > Pb > Mn > Cd بود و فلزات سنگین دارای انباشت گر متوسط برای گونه های درختی بودند. شاخص تجمع زیستی (MAI) نشان داد که کونوکارپوس دارای بیشترین پتانسیل جذب فلزات سنگین است و کمترین پتانسیل جذب نیز در گونه ی کهور مشاهده گردید. در توزیع مکانی این شاخص نیز، بلوار امام حسین و خیابان هایی که از آن انشعاب می گیرند، دارای بیشترین شاخص تجمع زیستی فلزات سنگین هستند.

    نتیجه گیری

    گونه ی کونوکارپوس با جذب آلاینده های ناشی از ترافیک شهری، موجب پالایش هوای آلوده ی شهر بندرعباس می شود. کهور یا سمر که یکی از درختان مهاجر در شهر بندرعباس می باشد، با ریشه های قوی و عمیق موجب خشکیدن آب های سطحی و زیرزمینی منطقه می شود. از طرف دیگر، پتانسیل آن برای جذب آلاینده های هوای شهری بسیار ضعیف است. بنابراین کونوکارپوس و دیگر گیاهانی که علی رغم مقاومت در برابر خشکی و گرما، پتانسیل بالایی در پالایش آلودگی شهری دارند، می تواند جایگزین کهور گردد.

    کلیدواژگان: کنوکارپوس، بندرعباس، کادمیوم، شاخص تجمع فلز، شاخص تجمع زیستی
  • هدی یزدان پناه، محسن عبداللهی*، عباس پورهاشمی، منصور پورنوری صفحات 289-305
    سابقه و هدف

    جامعه بین المللی، جامعه ای  است متشکل از دولت ها، که خود واضع مقررات و قواعد حقوق بین الملل و نیز مجری آن هستند. مبنای حقوق بین الملل، زاییده ی نیاز و ضرورتی است که دولت ها در جامعه ی بین المللی برای همزیستی احساس می کنند و تا موافقت نداشته باشند؛ نمی توان آن ها را ملزم به پذیرش قاعده جدید کرد. با وجود این، ضمانت های اجرایی مبتنی بر یک ساختار دوجانبه؛ شامل اعتراض دیپلماتیک و اقدامات متقابل می باشد که بر رفتار دولت ها تاثیر گذار است. در حقوق محیط زیست هم ضمانت های اجرایی برای حفاظت بیشتر از محیط زیست، بعد از نقض تعهد مبتنی بر قواعد عام الشمول ایجاد شده است. علاوه بر ضمانت های اجرایی، ساز و کار هایی قبل از نقض تعهد توسط دولت ها یا سازمان های بین المللی برای حمایت و حفاظت از محیط زیست، وضع گردیده است. هدف این پژوهش؛ تبیین و بررسی توسعه ضمانت ها و ساز و کار های اجرایی نوین در حقوق بین الملل محیط زیست به منظور حفاظت کارآمد و موثر از محیط زیست و همچنین ارایه راهکارهایی جهت برون رفت از چالش های حقوقی در زمینه اجرای تعهدات و بررسی کفایت ساز و کار ها و ضمانت های اجرایی کلاسیک در حقوق بین الملل محیط زیست می باشد.

    مواد و روش ها

    روش تحقیق پژوهش حاضر توصیفی و تحلیلی است و روش گردآوری داده ها مبتنی بر مطالعه کتابخانه ای و مراجعه به اسناد با جستجوی اینترنتی است. از این رو، با روش توصیفی و تحلیلی و با اتکا به منابع کتابخانه ای و داده های موجود، در بخش اول ساز و کارها و ضمانت های اجرایی موجود در زمینه حفاظت از محیط زیست بررسی می شود و در بخش دوم ساز و کارها و ضمانت های اجرایی نوین و دلایل شکل گیری آن ها، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.

    نتایج و بحث: 

    سوال اصلی تحقیق بیان می دارد که آیا در حقوق محیط زیست برای حفاظت بیشتر از محیط زیست ساز و کار ها و ضمانت های اجرایی نوینی در حال پیدایش و شکل گیری است؟ از این رو، با به ره گیری از مبانی نظری پژوهش، به این فرضیه پرداخته می شود که در حقوق محیط زیست برای حفاظت بیشتر از محیط زیست، ساز و کار ها و ضمانت های اجرایی نوینی در حال پیدایش و شکل گیری است. در این پژوهش با تفکیک مفهوم ضمانت اجرا از مکانیزم، در صدد بیان ناکارآمدی ضمانت های اجرایی کلاسیک شامل ضمانت های اجرایی مدنی و کیفری و ساز و کار های کلاسیک حفاظت از محیط زیست می باشد. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل یافته ها حاکی از آن است که بدلیل ماهیت خاص مسایل محیط زیستی و ارتباط آن با ضرورت ایجاد و توسعه ساز و کار ها و ضمانت های اجرایی نوین و با توجه به این که با وجود توسعه ساز و کار ها و ضمانت های اجرایی کلاسیک در حقوق بین الملل محیط زیست، بدلیل محدودیت های موجود در آن ها، این توسعه به تنهایی برای حفاظت از محیط زیست کافی نبوده، ساز و کار های جدیدی مانند مالیات سبز، بیمه های زیست محیطی و صندوق تامین خسارات زیست محیطی و همچنین ضمانت های اجرایی نوینی ایجاد و در حال توسعه می باشد.

    نتیجه گیری

    در حقوق محیط زیست، دو نوع ضمانت اجرایی نوین شامل"پرداخت خسارت بدون موافقتنامه و مراجعه به دادگاه در مواردی که تخریب شدید در محیط زیست ایجاد شده" و همچنین "کنترل پایبندی و عدم پایبندی دولت های عضو، به کنوانسیون های زیست محیطی" برای حفاظت کارآمد و موثراز محیط زیست شناسایی و در حال توسعه می باشد.

    کلیدواژگان: ضمانت اجراهای نوین، سازوکارهای اجرایی نوین، پرداخت خسارت بدون موافقتنامه و مراجعه به دادگاه، کنترل پایبندی و عدم پایبندی دولت
|
  • Ehsan Khodarezaie, Korous Khoshbakht *, Hadi Veisi, MohammadReza Nazari Pages 1-30
    Introduction

    Energy use in agriculture has grown faster than other sectors of the global economy. In developing countries, most agricultural systems consume significant amounts of energy to increase production and food security. Energy consumption leads to the emission of greenhouse gases and environmental pollutions in the agriculture sector. Besides, the use of fossil fuels in the production process and transfer of inputs emits greenhouse gases, which in turn cause global warming and climate change. Analyzing and good understanding of energy flow and Greenhouse Gas (GHG) emissions in agricultural production systems can help to optimize crop management practices thereby reducing environmental problems.Qazvin Plain is one of the most important agricultural plains in Iran, which along with the use of groundwater, has the largest irrigation canal network in the country. Differences in agricultural water supply sources can lead to differences in energy consumption and GHG emissions as electricity and other inputs may be affected. Alfalfa and maize silage are major forage crops in Qazvin Plain. Alfalfa and maize silage need a relatively high irrigation water requirement. This paper evaluates the energy flow and Global Warming Potential (GWP) of alfalfa and maize silage farms with two different water supply sources (well and canal) in Qazvin Plain.

    Material and methods

    The data were collected through face-to-face interviews with farmers in the years 2018-2019. Energy indices were estimated based on the analysis of farm inputs and outputs. GWP was calculated using the Life Cycle Assessment (LCA) method and SimaPro 8.2 software. GHGs were calculated using the conversion coefficients presented by the IPCC GWP 100 method. 

    Results and discussion

    The output energy values of maize silage and alfalfa were calculated as 232726, 191812 MJ ha-1 for well water irrigation system and 234167 and 248060 MJ ha-1 for the canal water irrigation, respectively. Results showed higher net energy values for alfalfa (176218 MJ ha-1) and maize silage (169192 MJ ha-1) in canal water irrigation system compared to well water irrigation (63115 MJ ha-1 and 132956 MJ ha-1 for alfalfa and maize silage, respectively) mainly because of the relatively lower input energy. The results showed that the highest and lowest values of input energy were related to alfalfa production with well water irrigation (128697 MJ ha-1) and maize silage with canal water irrigation (64975 MJ ha-1), respectively. Also, the energy use efficiency of maize silage (3.6) and alfalfa (3.4) were higher in canal water irrigation systems compared to well water irrigation systems (2.3 for maize silage and 1.49 for alfalfa). In the well water irrigation systems, GWP was calculated to be 7466.9 kg CO2-eq ha−1 and 7995.7 kg CO2-eq ha−1 for maize silage and alfalfa, respectively. These values were 5533.3 kg CO2-eq ha−1 and 4947.6 kg CO2-eq ha−1 for maize silage and alfalfa in the canal water irrigation systems, respectively. Electricity and direct emission showed the highest share of total energy consumption and GHG emission.

    Conclusion

    Generally, our results showed that energy consumption and GWP were lower in the canal irrigation systems than well irrigation systems mainly as a result of electricity used for water pumping in well irrigation operations. It can be inferred from the present study that for efficient use of resources and decreasing environmental problems in the study area, practices such as optimal management of irrigation water, conservation tillage, and optimal management of chemical fertilizers can help to achieve these goals.

    Keywords: climate change, Sustainable agriculture, Energy use efficiency, environmental impacts
  • Nafiseh Sadat Moosavi, Ebrahim Sedaghati *, Pezhman Khodaygan, Narges Hatami Pages 31-48
    Introduction

    Arbuscular mycorrhizal fungi (AMF-phylum Glomeromycota) are one of the most important beneficial soil microorganisms that form a mutualistic symbiotic relationship with the roots of more than 80% of terrestrial plant species. These fungi improve the mineral nutrients (especially phosphorus) and water uptake and enhance plant tolerance to various biotic and abiotic stresses such as pathogens, salinity, drought and heavy metals contamination. Hence, they play a key role in the establishment of plant communities in different ecosystems. The present study aimed to identify AMF species associated with different plants roots based on morphological characteristics, comparison of spore’s population and determine the percentage of root colonization in the Kolah'ghazi protected region in Isfahan Province.

    Material and methods

    At first, 12 plants were selected from the predominant plants that are AMF hosts. The sampling was conducted from a depth of 5 to 30 cm in the rhizosphere of each plant and the soil and root samples were collected. Roots fragments were stained in lactoglycerol blue and the percentage of root colonization was calculated. AMF spores were extracted from each air-dried soil sample (300-500 g) by wet sieving and centrifugation in sugar solution methods. Also, spore populations were determined in a gram of soil with three replications. Then, the isolated spores were identified based on morphological characteristics such as color, shape, size, wall structure, hyphal attachment, etc.

    Results and discussion

    Microscopic observations indicated that all the sampled plant roots were colonized by AMF. The percentage of AMF colonization ranged from 9-92% among plants species and the highest and lowest of it were observed in Thymus vulgaris and Alyssum homolocarpum plants, respectively. The highest spore density was in the rhizosphere of the Th. vulgaris and the lowest was related to Lepidium draba. The statistical analysis showed that there is a positive correlation between the percentage of mycorrhizal colonization and the number of spores in most plants. Based on morphological criteria, 12 species of AMF belonging to 8 genera Claroidoglomus (C. etunicatum and C. luteum), Funneliformis (F. caesaris and F. geosporum), Glomus (G. ambisporum), Rhizophagus (Rh. aggregatum and Rh. fasciculatus), Septoglomus (Se. africanum, Se. constrictum and Se. deserticola), Entrophospora (E. infrequens), Gigaspora (Gi. gigantea) and Scutellospora (Scutellospora sp.) were identified. Se. africanum is new for mycoflora from Iran and other identified species have previously been reported from different regions and crops.

    Conclusion

    Due to the importance of AMF, identification and reproduction of these fungi for exploiting their potential in regenerate arid areas, especially protected areas, can be necessary. However, further research is needed to more accurately identify AM species.

    Keywords: Arbuscular mycorrhizal, Morphological identification, symbiosis, Spore population
  • Mehrnaz Molavi, Ali Rahimi *, Abdolbaset Dorzade Mehr Pages 49-72
    Introduction

    Nowadays, tourism has become an all-encompassing aspect as a driver of economic and social development. Creative tourism has a fundamental role in the strategic plans of tourism in Iran, by crystallizing the cultural values of the land according to the many subcultures in Iran.The change in tourism trends and the importance of meaningful experiences for tourists, attention to the effective factors of optimal utilization of existing capacities and the role of creativity in the success of tourism businesses shows the necessity of research in the field of creative tourism.Incorporating creative and innovative strategies while anticipating emerging tourism trends helps identify the most reliable paths for future development.  . The main goal of creative tourism is to provide favorable experiences for tourists through active participation in courses and learning experiences. Therefore, the purpose of the current research was to evaluate the internal and external strategic factors and determine the appropriate strategy for the development of creative tourism in Zahedan.

    Material and methods

    The research method is descriptive-analytical and its type is applied-developmental. The information has been collected in two ways: documents and surveys (questionnaires and interviews). The statistical population includes 300,000 citizens of Zahedan city, of which 383 people were selected as the statistical sample of the research, based on Cochran's formula, and the resulting data were analyzed using SOWT and QSPM models.

    Results and discussion

    According to the results of the SOWT technique, the overall strategy for the development of creative tourism in Zahedan was defensive (WT), with a final weight of 7.98. The results of the Quantitative Strategic Planning Matrix (QSPM) also showed that out of the four strategies of WT Group, priority is given to the strategy of "creating cultural and artistic places  to supply creative cultural products" (with an attractive score of 11.966).

    Conclusion

    In order to realize creative tourism in the studied area, in accordance with the findings of the research, suggestions such as creative marketing through information and communication technology, training of local industries and productions, holding a festival of local dialects, training in sewing local and indigenous  clothes as well as cooking local dishes at the provincial and national level, etc., are presented by using the methods of creating partnership between tourists and the environment.

    Keywords: Tourism, Creative Tourism, Active Participation, Zahedan City
  • Mojtaba Esmailzadeh, Hossein Moradi *, Fatemeh Davatgar Pages 73-87
    Introduction

    Free radicals are considered harmful and damaging compounds to plant and animal cells and damage human health. Phenols are a large group of hydroxyl compounds that include compounds such as flavonoids and anthocyanins. Mountain dog-rose, red hawthorn and black hawthorn are three medicinal fruits with valuable compounds such as polyphenols, flavonoids, and vitamins, in the north of the country, with very favorable vegetative and reproductive growth. 

    Material and methods

    In order to investigate and determine the maximum amount of extraction of antioxidant compounds, different extraction methods were used in these fruits. The fruits of these plants were collected from Nava area (52.209 and 35.854, altitude 2300 meters above sea level) located in Amol City. After drying, they were extracted with four solvents i.e. water, ethanol, hydroalcohol (water and ethanol 50:50) and methanol. Then the amount of phenol, flavonoid and percentage of DPPH free radicals were measured for each fruit and extraction method. 

    Results and discussion

    The results of this research showed that different extraction methods of dog-rose fruit have a significant difference at the level of 1% (p<0.01) on phenol and antioxidants and at the level of 5% (p<0.05) on flavonoids. Also, based on the comparison of the average extraction methods in the dog-rose fruit, the use of hydroalcoholic solvent (water and ethanol) caused a significant difference compared to other solvents and was able to show the highest amount of total phenol in this plant. The effects of different extraction methods on the fruit of the red hawthorn showed all extraction methods (water, hydroalcoholic, ethanolic and methanolic) were effective on the amount of phenol, flavonoid and antioxidant and were significant at 1% level. Based on the comparison of the average extraction methods in the red hawthorn fruit, the extracts obtained from the hydroalcohol solvent showed the highest number in phenolic and flavonoid traits and were the superior treatment. Extraction methods were significant in flavonoid and antioxidant traits at the level of 1% (p<0.01) and in phenol at the level of 5% (p<0.05) in the black hawthorn fruit. Also, based on the results of the comparison table of the average extraction methods in the fruit of black hawthorn, hydroalcohol solvent was the best solvent in extracting phenolic compounds compared to other solvents.

    Conclusion

    The phenolic compounds of the three medicinal fruits were more favorable by hydroalcohol solvent than other solvents, such as water, ethanol and methanol. Also, the highest amount of phenol among the three tested fruits was observed in the dog-rose mountain fruit. While in the red hawthorn, hydroalcohol (water and ethanol) and in the black hawthorn, methanol contained the most measured flavonoids. In general and considering the importance of phenolic compounds, it is suggested to use hydroalcohol solvent to extract these types of compounds in these plants.

    Keywords: ethanol, free radicals, extraction method, medicinal plants, methanol
  • Keyvan Ezimand, Hossein Aghighi *, Davod Ashourloo, Alireza Shakiba Pages 89-112
    Introduction

    The urban heat island (UHI) as a climatic effect of urbanization can negatively impact the flora and fauna involved in urban and suburban ecosystems, the presence of pollutants, air quality, energy and water consumption, as well as human health and economy. Therefore, spatiotemporal analysis of the urban heat island changes has been considered an effective approach to understanding the impact of urbanization on the urban and suburban ecosystem, which also can support sustainable urban development and planning. Accordingly, this study contributes a novel approach to identifying the trend and predicting the pattern of UHI changes using statistical analysis, Shannon's entropy and chi-score statistics.

    Material and methods

    The study area of this research is the city of Rasht and its surroundings, a region located in the north of Iran. This research was implemented using remote sensing images from 1991 to 2021 that were collected by LANDSAT 5 and 8 with a fixed time interval of 10 years. All images were captured in the summer. In order to conduct this research in the pre-foresight stage, first, the required preprocessing, including atmospheric and radiometric corrections applied to the satellite images. Then, the surface biophysical characteristics of the study area were extracted from the satellite images. In the third step, the land surface temperature was computed using satellite images in 2021. In the fourth step, Multivariate linear regression between surface biophysical characteristics and the land surface temperature in 2021 was applied and then the cellular automata-Markov chain model was utilized to predict the land surface temperature for 2031. Finally, the pattern of changes in the urban heat island of Rasht city was investigated using statistical analysis in different geographic directions and different time periods.

    Results and discussion

    The results of this study indicate that the highest positive correlation (R=0.89) was between NDBI and LST. Moreover, the highest negative correlation (R=-0.81) was between the greenness and LST. Our results also showed that the lowest correlation (R=0.42) was between the brightness and LST. The predicted LST corresponding to surface biophysical characteristics using a multivariate linear regression model illustrates the low error of this approach (RMSE=1.33K) in 2021. This means that the predicted values in 2021 are close to the real values, and therefore, this model can be trusted to predict LST in 2031. Statistical analysis of the patterns of observed and expected changes in UHI clearly illustrated that Rasht urban expansion and the UHI expansion will consistently continue to increase from 1991 to 2031. However, the expansion rate changes over time and space. Moreover, these analyses also showed that the UHI of Rasht city has a high degree of freedom and a high degree of sprawl. Thus, and as a result, its degree of goodness is negative.

    Conclusion

    The pattern of UHI changes is highly dependent on the pattern of built-up land changes: as a result, sustainable development, resilience and environmental protection of Rasht requires direct monitoring and control of the pattern of urban growth, such as preventing changes in built-up areas and agricultural lands in suburban areas by incorporating a vertical form of development as well as constructing green roofs and walls and using high-reflectance building materials.

    Keywords: Remote sensing data, cellular automata-Markov chain modeling, Statistical analysis, urban heat island (UHI)
  • Mohaddeseh Mir, Hamid Mohammadi * Pages 113-130
    Introduction

    In arid and semi-arid regions, the existence of wetlands is very important. The results obtained from various researches have shown that wetlands, in addition to environmental benefits, such as soil stabilization, temperature regulation, reducing air dryness, etc., also have economic benefits for local communities. As their livelihood depends on the wetlands, many local communities have been forced to migrate due to successive droughts and the drying up of the wetlands. Hamon Wetland is one of the natural ecosystems that has had valuable environmental and economic benefits for local communities in the Sistan region, but due to the droughts, many human and financial losses have been caused in the Sistan region. The purpose of this study is to investigate the benefits of the users of the Hamon Wetland when the wetland is flooded and to investigate the damages caused to the users during the drought.

    Material and methods

    In this article, in order to investigate the interests of Hamon wetland users, with the consultation of local communities and previous researches, three occupations of agriculture, fishing and animal husbandry were selected for the purpose of interview. The data used in the questionnaires were extracted and the interests of farmers, fishermen and ranchers were checked by the market price method, the conditional valuation method was used to check the damage caused in the wetland.

    Results and discussion

    The results showed that in the year 2020, the profit from the fishing sector was 7967002800 Rials. The benefits of the livestock and agriculture sectors were 77452923610 and 318165282120 Rials, respectively. The damage caused in 2022 was determined 11,683,454,1600 Rials. Also, the willingness to pay for the preservation and restoration of the Hamon Wetland was 23,445,559,200 Rials. Our findings showed that it is necessary to take serious measures in order to properly manage the wetland (Hamoun Wetland water rights) and creating alternative livelihoods for wetland beneficiaries should be on the agenda.

    Conclusion

    This research showed that the local communities had lots of benefits with the exploitation of the lagoon but the drought caused a lot of damage to them. Therefore, according to the exploitations that took place during the flood of the lagoon, including the use of water for agriculture, the movement of fishermen to catch fish and the harvesting of fodder by ranchers and even the entry of livestock to graze in the reeds can be one of the important factors in the destruction and reduction of water resources of Hamon Wetland.

    Keywords: Hamon International Wetland, economic benefits, economic damages, Contingent valuation, alternative livelihoods
  • Zahra Dehghan Manshadi, Parastoo Parivar * Pages 131-147
    Introduction

    The management of social-ecological systems such as cities is extremely complicated due to the interdependence of subsystems, the cause-and-effect relationships that exist between them, and the impacts on sustainability. The necessity of ecological capacity and the ability of cities to sustain their potential to provide goods and services to both current and future generations cannot be overstated. Understanding how arid ecosystems adapt to disturbances is critical for the sustainable management of such areas, given the global extent of this type of ecosystem and its fragility, both structurally and functionally. The purpose of this study is to assess the impacts of urban growth on the carrying capacity of Isfahan, which is located on Iran's central plateau. In this regard, simulation models can be an effective tool in providing scientific decisions in dealing with complex and unknown social and ecological systems.

    Material and methods

    In this study, system dynamics modeling was used to determine the cause-and-effect relationships between variables affecting Isfahan's carrying capacity. In order to examine the landscape structure, DIVISION, SPLIT, and IJI metrics have been used to show connectivity, and ED, SHDI, and AI metrics have been used to determine the heterogeneity of the landscape of Isfahan City. After problem articulation, the model boundary was defined in the initial step of the modeling process by developing the subsystem diagram. After the population, environment, landscape, and carrying capacity subsystems were evaluated, a cause-and-effect diagram was made. The flow diagram and scenario were also made to evaluate the state of Isfahan's carrying capacity. In order to validate the model, the historical trend and simulation of two variables of urban population and the number of industries have been compared using the coefficient of determination.

    Results and discussion

    The pressure factors on the urban carrying capacity were detected and analyzed by assessing key variables in the system, such as water sustainability (WSI) and air quality, as well as changes in the landscape structure of Isfahan using landscape metrics. The research findings indicate that approximately 90% of the urban water demand is dedicated to the domestic sector; therefore, the first scenario is related to the management of water consumption in this sector and its influence on the Water Supply–Demand Index. This scenario showed that if domestic water demand is not controlled, the result of this index will reach nearly 0.7 by 2040, indicating greater vulnerability to the region's water resources. The second scenario is related to the city's increasing trend of construction and the number of industries, the impact of which has been shown on the carrying capacity.

    Conclusion

    The current study's findings, based on two enlarged scenarios, demonstrated that water demand, changes in the structure of the urban landscape, and the growth of industries all have a major impact on Isfahan's carrying capacity. Therefore, by controlling and managing water consumption in the domestic sector, limiting industrial growth, preventing the destruction of gardens, enhancing urban green and open areas, and limiting the increase of impervious urban surfaces, Isfahan's carrying capacity will improve.

    Keywords: carrying capacity, Urban size, System thinking, Landscape structure, function, Arid ecosystems
  • Lotfali Kozegar Kaleji *, Parviz Aghaei, Sajad Saeedi Pages 149-168
    Introduction

    One of the most important and complex social developments in the world in the last half century is the development of urbanization. Due to scattered growth in many cities in the world, natural resources are not used properly. The increase in environmental concerns, economic and social inequalities as a result of the expansion of urban spaces, caused attention to new urban design and planning strategies, including the smart urban growth strategy. In fact, the smart growth strategy is one of the most acceptable approaches to face such a situation, which, while preserving the environment, meets the needs of today's urban society.

    Material and methods

    The current research is of a practical and practical type, the purpose of which is to overlap the environmental indicators of the Bashgah Naft neighborhood, with an emphasis on the smart growth approach, with a descriptive-analytical method, and in order to evaluate the indicators and the state of the situation, a survey method was used to measure opinions and Thoughts go on. The process of collecting research information is a review of library texts and the most used sources are specialized books and magazines and the use of the global information network. The studied space of Bashgah Naft neighborhood is from district 21 of Tehran city, according to the last census of 2015, the population of the neighborhood is 60,163 people, sampling is based on random method and using Cochran's formula with an error rate of 5%, the statistical sample is 381 people. Independent sample t-tests are used in data analysis.

    Results and discussion

    According to the presented theoretical foundations and also after examining the indicators of urban environment and indicators of smart urban growth and examining the background of their researches, the indicators of urban environment were overlapped with an emphasis on the approach of smart urban growth and in the form of four criteria, 12 sub-criteria and 47 Indicators were proposed and the relationship between the indicators and their sub-criteria and criteria has been determined. The indicators of the research were investigated using the t-test of one sample, and after measuring the t-test in the indicators and sub-criteria, it was determined that only four indicators out of 47 indicators and two sub-criteria out of 12 sub-criteria are average. Regarding 44 indicators and 10 other sub-criteria, according to their significance level, in some of them, due to the positive difference of the mean and the numbers of the upper and lower limits obtained, it indicates the intensity in that index or sub-criteria, and in the rest of them, according to The negativity of the average difference and the numbers of the upper and lower limits obtained indicates weakness in that index or subcriterion.

    Conclusion

    According to the assumption of the research that the Bashgah Naft neighborhood is moderately compatible with the overlapped indicators of the urban environment with an emphasis on the smart growth approach; After conducting the desired test and analyzes, it can be concluded that the level of compatibility of  Bashgah Naft neighborhood with the overlapped indicators is not up to the average level.

    Keywords: Urban environment, smart urban growth, Bashgah Naft neighborhood
  • Negin Fallah Haghighi *, Ghasem Ramezanpour Nargesi, Gholamhossein Abdollahzadeh, Zeinab Sharifi Pages 169-194
    Introduction

    Nowadays, development is considered a fundamental change in economic, social and cultural variables in any society and its realization requires coordination between its dimensions. In other words, real development is a comprehensive development and cultural development is an integral part of it. Hence, no development is possible without cultural development and economic development is incomplete without cultural development. It should be noted that the main goal of development, including cultural development, is to eliminate inequalities. Therefore, the existence of inequality and spatial imbalance is one of the obstacles to the development of various facilities and infrastructure in a balanced way leads to the achievement of integrated development. In order to achieve a fair distribution of cultural facilities, it is necessary to identify different settlements in terms of the extent to which they have cultural facilities and services; In this regard, deprived and developed areas are identified and planners can take action to balance and reduce the distances between the areas. Hence, the study was conducted to measure regional differences in the level of cultural development indicators of the provinces to provide a clear picture of cultural facilities and services in the provinces to guide the budget to improve the cultural development of the country.

    Material and methods

    The research method was based on the construction of a composite indicator, the linear norm method was used to free scale, the principal component analysis method to weigh the indicators, the TOPSIS method to construct a composite indicator of provincial development, coefficients of variation and Williamson to calculate inequality, and finally GIS software as well as hierarchical cluster analysis method to classify the level of development of the provinces were applied. In this regard, 19 indicators were selected and their data were obtained from the results of the general census of population and housing in 2018 and the results of statistical yearbooks in 2018.

    Results and discussion

    The results of the research indicated the indicators including "ratio of the number of book titles published to the whole country", "number of visitors to museums under the Cultural Heritage, Handicrafts and Tourism Organization to the whole country" and "ratio of the number of active publishers to the whole country" and "number of cinema spectators per 100,000 population" had the highest inequality in the country, respectively. In contrast, the indicators including "share of the population covered by the TV channels of the total population of the province", "ratio of books in the Institute for the Intellectual Development of Children and Young Adults to the number of its members" and "per capita libraries per 100,000 population" and had the least inequality and the state of the provinces were balanced in these indicators. In addition, the provinces of Tehran, Mazandaran, Khorasan Razavi, Isfahan, and Boushehr were in the best situation and Lorestan, Kurdistan, Sistan and Baluchestan, West Azerbaijan and Golestan, respectively, had the lowest rank in terms of the composite indicator. The findings of leveling the provinces indicated that the provinces of Tehran and Mazandaran were at a very high level of development. Most of the central, northeastern and southwestern provinces were identified at the level of high development. At the level of average development, provinces including North Khorasan, some southern (e.g., Kerman, Hormozgan), central (e.g., Qom, Chaharmahal and Bakhtiari), western (e.g., Lorestan, Kermanshah), northern and northwestern (e.g., Alborz, Qazvin, Zanjan, East Azerbaijan, Ardabil, Gilan) provinces were observed. Finally, five provinces of Golestan, Sistan and Baluchestan, Hamedan, Kurdistan, and West Azerbaijan were observed at a low level of development. The result of hierarchical cluster analysis to classify the level of cultural development of the provinces showed that two main clusters were formed, the first cluster (cluster 1-1) included only the provinces of Tehran and Mazandaran, which indicates that the distance between their cultural development and the rest is greater. In the other cluster (clusters 1-2), other provinces were located.

    Conclusion

    The findings showed that there was high inequality in the indicators related to book publishing and the number of visitors to museums which are mostly focused in Tehran. Thus, it is necessary to take those indicators in other provinces into consideration. Furthermore, the results revealed that the provinces of Tehran, Mazandaran, Khorasan Razavi, Isfahan, and Boushehr were in the best situation and the provinces of Lorestan, Kurdistan, Sistan and Baluchestan, West Azerbaijan and Golestan, respectively, have the lowest rank. The findings of leveling provinces as well as cluster analysis confirmed the significant difference in the level of cultural development among provinces. Therefore, improving the cultural development of provinces with low-level development should be taken more into account.

    Keywords: Development levels, Cultural indicators, Inequality, Spatial analysis
  • Hamid Nazaripour *, Hossein Jahantigh, Mokhtar Jafari Pages 195-211
    Introduction

    Drought, as one of the major natural hazards, affects the environment, society, agriculture and economy. Several indices have been developed for drought quantification based on ground data and remote sensing. Traditional drought quantification methods are based on meteorological data and conventional criteria and are usually not available in near real- time. On the other hand, data based on remote sensing are continuously available and can be used to detect several aspects and characteristics of drought. The purpose of this research is to investigate and compare different indices derived from remote sensing and meteorological data for local scale drought monitoring (eastern part of Kurdistan Province).

    Material and methods

    Seven drought indices were compared, including Vegetation Condition Index (VCI), Vegetation Drought Index (VDI), Vegetation Health Index (VHI), Vegetation Supply Water Index (VSWI), Normalized Difference Vegetation Index (NDVI), Temperature Condition Index (TCI) and Standardized Precipitation Index (SPI). Remote sensing indicators are derived from MODIS data. The meteorological index SPI is obtained by combining the data of rain gauge stations and gridded precipitation data. The digital maps of the seven drought indicators have been prepared for the period of 2002-2021 with the same time interval (16-days). To analyze the characteristics of each drought index, a comparative method including the selection of specific periods of drought and spatial drought identification characteristics has been used. The comparison of drought indicators was done May, which is the growing season. Finally, Pearson's correlation analysis was used to evaluate the behavioral similarity of the indicators.

    Results and discussion

    The spatial comparative analysis between the drought indicators showed that all the indicators had certain adaptations in the distribution of the regional scale of drought, especially those derived from similar data sets. Meanwhile, the difference in local scale distribution was found among different groups of indicators. The results showed that the general trend of the VSWI had a better compliance with the standardized precipitation index. Based on the correlation analysis, it was proved that the VSWI  can be a better reflection of the amount of rainfall and the severity of drought due to the lack of rainfall. In addition, the land surface temperature (LST) contributes more to the VSWI results than the reflectance information. A two-period (32-day) delay of the indicators indicating the state of vegetation is a good indicator of the meteorological drought conditions in the study area. The absence and lack of rainfall in at least five periods (80 days) earlier can had a serious effect on the state of vegetation in the existing conditions. Plain and mountainside areas located in the central, eastern and south-eastern parts of the study area were more sensitive to drought conditions than other parts due to the dominance of grain farming, especially rainfed farming.

    Conclusion

    While remote sensing drought indicators have many advantages in the analysis of drought in real-time, meteorological drought indicators are still the priority for drought monitoring. This is due to the dependence of hydrological and agricultural systems on meteorological conditions. Mainly, these hydrological and agricultural systems in different regions respond to meteorological fluctuations with different time delays. Understanding these complex relationships between meteorological, hydrological and agricultural systems can be useful in early preparation programs against drought and its management.

    Keywords: Drough t Analysis, remote sensing, Vegetation Supply Water Index (VSWI), Standardised Precipitation Index (SPI), Vegetation Health Index (VHI)
  • Narges Hosseinpour Mohammadabadi *, Ahmad Shahivandi, Mahmoud Mohammadi Pages 213-231
    Introduction

    The reduction of urban green space and its importance makes it necessary to adopt comprehensive strategies. In addition to physical development, the main issue in this discussion is the category of human development, which means the participation of local people and their control over the development process. According to the survey conducted and according to the per capita green space obtained in the research, the per capita green space in Mehrabad district of Isfahan is 4.4 square meters, which is why it faces the challenge of lack of green space. The present study was conducted with the aim of measuring the desire for the quantitative and qualitative development of private green space in the Mehrabad neighborhood by using participatory planning and measuring the effects of this development on the lives of residents.

    Material and methods

    To achieve this goal, first, dimensions, criteria, sub-criteria and indicators of participatory planning and private green space development were identified. Then, these indicators were set in a questionnaire with a five-point Likert scale, and this questionnaire was distributed among 30 residents of  the Mehrabad neighborhood using Cochran's formula. After measuring validity and reliability, the questionnaire was distributed among 375 residents. Then, using SPSS software and a step-by-step regression model, an inferential analysis of criteria and indicators was done.

    Results and discussion

    In the inferential analysis of criteria and indicators, two stepwise regression analyzes were performed. In order to analyze in step-by-step regression, a table was prepared under the title of average scores of dimensions of participatory planning, desire to develop private green space and dimensions of the effects of private green space development on the lives of neighborhood residents. A total of 61 indicators were considered. Because the data used in regression must be distance or relative, so the average of each dimension is considered. In the first step-by-step regression analysis, the effects of economic, social and cultural aspects of participatory planning on citizens' willingness to quantitatively and qualitatively develop private green spaces were examined. It can be said that among the dimensions of participatory planning, only the economic dimension is effective and the cultural and social dimensions are not effective on the neighborhood residents' desire to develop private green spaces. In the second analysis, stepwise regression was used. In this analysis, the desire for quantitative and qualitative development of private green space was considered as an independent variable, and each of the dimensions of the effects of private green space development were considered as a dependent variable. From the second analysis, it can be concluded that the quantitative and qualitative development of private green space has an impact on the physical, cultural and environmental dimensions of the residents of the neighborhood and does not affect the social and economic dimensions.

    Conclusion

    The analysis of the obtained information shows that among the social, economic and cultural dimensions of participatory planning, residents have a social and cultural desire to develop private green spaces. Among these dimensions, the problem of the residents is in the economic dimension and lack of land and cost for green space. Also, the development of private green space does not have a favorable effect on the physical, environmental and cultural dimensions of the residents of the neighborhood, and does not have a favorable effect on the social and economic dimensions.

    Keywords: Quantitative, Qualitative Development, Per capita, Human development
  • Moodamadali Pouyan, Shahindokht Barghjelveh * Pages 233-247
    Introduction

    Environmental pollution caused by growing dumps of increasing urban construction wastes has adverse effects on the health of the environment. This research was carried out with the aim of planting plants resistant to heavy elements in the construction waste recovery center of Gud Abali - Tehran.

    Material and methods

    The research method, while laying the foundation of cognitive theory, was experimental-analytical, which was carried out cross-sectionally in 2022. The research samples are oleander (Nerium oleander), eucalyptus (Eucalyptus camaldulensis), bitter olive (Melia azedarach), Myrtus communis L., rose (Rosa damascena), pistachio (Pistacia vera) and pine (Pinus). They were randomly selected. Lands were selected based on the necessity of ten percent planting of plants around industrial factories according to the environmental regulations of the Environmental Organization and in the surrounding environment of the sand factory. The samples were planted in the effluent soil of the Abali Mining Center in Tehran and were kept under light and temperature conditions of 37 degrees during several months of care and irrigation. The measurement tool was objective observation, the validity of which was confirmed by experts and the reliability of plant growth criteria. Then the findings were analyzed using laboratory investigation and content analysis and SPSS software.

    Results and discussion

    The findings showed that the increase in the concentration of heavy metals Cd and Pb in the sewage soil of the region causes a decrease in the diversity and density of plant species, and by managing the planning of plants resistant to heavy elements, the adverse effects of these elements on the diversity and density of vegetation in the region can be reduced. The findings showed that the eucalyptus plant did not grow at the beginning of the growing season due to the high absorption of heavy metals, but the oleander, bitter olive, case, rose, pistachio and pine plants continued to grow. Since it is not possible to expand the vegetation of Gud Abali area of Tehran without evaluating the resilience of resistant plant species to heavy elements of the region, the application of these findings in presenting the species planting pattern will lead to the biological instability of the land's vegetation.

    Conclusion

    Assessing plants resistant to heavy elements can reduce the adverse effects of heavy elements on plant diversity and density in the region. In this regard, plant remediation is recommended in order to manage the concentration of heavy elements in the effluent soil of Gud Abali Construction Waste Recovery Center of Tehran.

    Keywords: Tehran Gud Abali, Plants resistant to heavy elements, Construction waste
  • Sajjad Rahimi-Moghaddam * Pages 249-265
    Introduction

    Climate changes and indiscriminate harvesting as well as overgrazing of different Iranian rangelands have caused the destruction and reduction of vegetation in the rangelands. This has been especially severe for medicinal plants, in the last decade. By identifying the plant communities and analyzing the ecological nature of each species, it is possible to plan for optimal management based on ecological principles for the present and the future. Based on the above-mentioned issues, the current research was conducted regarding the ecological evaluation of cultivating medicinal plants in different rangelands of Lorestan Province through analytic hierarchy process (AHP) approach and ArcGIS software in order to restore the rangelands and protect the medicinal plants.

    Material and methods

    The studied area was the rangelands class 1 of Lorestan Province in the west of Iran. Required data included soil, long-term climatic (1970-2020), and topographic data. Climatic and topographical data were obtained from the WorldClim database. Soil data were gathered by the International Soil Reference and Information Centre (ISRIC). Studied medicinal plants were Asafoetida, Galbanum, Liquorice, Keluss, and Borago Oxtongue flower. The judgment of 15 experts was used for pairwise comparisons and weighting of ecological data for each medicinal plant using the Delphi method, and the weight of each of the options and criteria was calculated in Expert Choice11 software. Then, to match the environmental requirements of the medicinal plants with the characteristics of the rangelands, the natural breaks –(Jenks) classification method was employed in ArcGIS software.

    Results and discussion

    The results showed the major role of annual mean temperature with a weighting coefficient of 0.309 in cultivating medicinal plants, followed by elevation and annual cumulative rainfall (0.212). Also, among the studied factors, the lowest weight belonged to soil organic carbon percentage (0.057). For annual mean temperature, more than 53% of rangelands in Lorestan Province experienced a temperature between 10 and 15 °C. The rangelands received an average of 350 mm. More than 60% of the rangelands were located at an elevation between 2000 and 3000 m. For slope, more than 54% of rangelands had a slope between 25 and 60%. The soil of Lorestan rangelands had a heavy texture, so that more than 75% of the rangelands had clay loam soil texture. More than 59% of the rangelands had soil organic carbon of 2-5%. Also, more than 74% of the rangelands had a pH between 7.7 and 7.9. Also, the rangelands were divided into three classes (very good, good, and medium) in terms of potential and having suitable ecological conditions for growing Asafoetida, Galbanum, Liquorice, Keluss, and Borago Oxtongue flowers. Ninety-eight, 97, and 94% of the rangelands were placed in the very good and good categories for cultivating Asafoetida, Galbanum, and Keluss, respectively. However, these values were 26 and 27% for planting Liquorice and Borago Oxtongue flower, respectively.

    Conclusion

    Overall, the rangelands of Lorestan Province had a good potential for growing Asafoetida, Galbanum, and Keluss, and they had a medium potential for cultivating Liquorice and Borago Oxtongue flowers. However, the suitability of medicinal plants cultivation varied based on the geographical position of the rangelands, and the recommendation for cultivating each medicinal plant should be considered according to each geographical zone.

    Keywords: Analytic Hierarchy Process, Asafoetida, Climate, Galbanum, Keluss
  • Samaneh Habibi, Mahmoud Behrouzi, Ahmad Nohegar * Pages 267-288
    Introduction

    Emissions of particulate matter from car exhaust, tire wear, engine lubricants and street fence wear contain heavy metals, which are dangerous for the urban ecosystem. However, most of the particles are deposited on the canopy and soil of plants, which are absorbed by them. Pollution-resistant species with a high capacity to absorb suspended particles can be used to remove suspended particles from the urban environment. For this reason, in this study, concentrations of heavy metals in the leaves and soil of tree species in Bandar Abbas were measured and evaluated. Also, species with the highest potential for adsorption of heavy metals were identified. 

    Material and methods

    First, three tree species including Azadirachta indica, Conocarpus and Prosopis juliflora were selected as the dominant plants in Bandar Abbas and in 30 points of the fields with 5 points of the non-polluted environment outside the city (control), and sampled from the surface soil and leaves of these species. After preparing and digesting the samples, the concentration of heavy metals (cadmium, manganese, zinc and lead) emitted from urban traffic was measured using atomic absorption spectrometry in soil and tree leaf samples. Next, the difference in heavy metal concentrations between tree species was analyzed by ANOVA and between soil and leaves and between urban and control environments was analyzed by t-student test. Then, to determine the tree species with high accumulation of heavy metals, two indices of heavy metal accumulation (BCF) and bioaccumulation index (MAI) were used.

    Results and discussion

    The results showed that the pattern of heavy metals in soil and leaves of tree species was Mn> Zn> Pb> Cd. The maximum concentrations of heavy metals in the soil and leaves were detected in Conocarpus, Azadirachta indica and Prosopis juliflora, respectively. Spatially, the highest concentration of heavy metals in the sampling points was related to Imam Hossein Street. However, the minimum concentration of heavy metals was observed in the Persian Gulf Street. The concentrations of Mn and Pb in the soil of plant species were different and their differences were significant at 95% level, but the concentration of Cd and Zn was not different in the soil of tree species. Pb, Mn and Zn concentrations were not different in the shoots of the studied tree species and their differences were not significant at the 95% level. However, the concentration of Cd in the shoots of the species was different and the difference between the species was significant at the 95% level. There was a significant difference in the concentration of heavy metals between soil and leaves at 95 and 99%. Also, the concentration of heavy metals in soil and leaves between urban and control fields was significantly different at 95%. The pattern of the BCF index in all species was Zn> Pb> Mn> Cd and heavy metals had moderate accumulation for tree species. Bioaccumulation index (MAI) showed that Conocarpus had the highest adsorption potential of heavy metals and the lowest adsorption potential was observed in Prosopis juliflora.

    Conclusion

    Conocarpus, by absorbing pollutants from urban traffic, purifies the polluted air of Bandar Abbas; However, Prosopis juliflora, which is one of the migratory trees in the city of Bandar Abbas, with strong and deep roots, dries up the surface and groundwater of the region. On the other hand, its potential to absorb urban air pollutants is weak. Therefore, despite their resistance to drought and heat, Conocarpus trees have a high potential to purify urban pollution and can replace Prosopis juliflora.

    Keywords: Conocarpus erectus, Bandar Abbas, Cadmium, MAI index, BCF index
  • Hoda Yazdanpanah, Mohsen Abdollahi *, Abbas Poorhashemi, Mansour Pournouri Pages 289-305
    Introduction

    The international community includes states that enact and execute the rules and regulations of international law. The basis of international law derives from the need for states to coexist in the international community. In other words, the states cannot be forced to accept a new rule when they do not agree. However, sanctions are based on a mutual structure including diplomatic protest and countermeasures influencing the behavior of states. In addition, some sanctions have been enacted in environmental law, after breach of obligation for more protection of the environment based on erga omnes. In addition to the sanctions, some mechanisms have been enacted by international organizations and states for support and protection of the environment before breach of obligation. The present study aims to explain and evaluate the development of new sanctions and mechanisms in international environmental law for efficient and effective protection of the environment and offer solutions for handling legal challenges in executing the obligations and assessing the adequacy of classic sanctions and mechanisms in international environmental law.

    Material and methods

    The method was descriptive-analytical and the data were collected based on library study and reference to documents by searching the Internet. Therefore, with a descriptive and analytical method and relying on library resources and existing data, in the first part, the existing mechanisms and executive guarantees in the field of environmental protection are reviewed, and in the second part, new mechanisms and executive guarantees and reasons are examined.

    Results and discussion

    The main research question states; whether new sanctions and mechanisms are emerging in international environmental law for more protection of the environment based on theoretical foundations. investigate the new sanctions and mechanisms emerging in international environmental law to further protect the environment.  This research expresses the inefficiency of classic sanctions including civil and criminal ones and classic mechanisms for the protection of the environment by separating the concept of sanction from mechanism. Based on the results, new limitations such as green taxes, environmental insurance, and Environmental Damage Fund (EDF) have been emerging and developing due to the specific nature of environmental issues and their relationship with the necessity of creating and developing new sanctions and mechanisms, and given that the development fails to be enough for protection of the environment due to the existing limitations, despite the  development of classic sanctions and mechanisms.

    Conclusion

    In environmental law, two types of new sanctions have been identified and developed for efficient and effective protection of the environment, which include "pay compensation without agreement and going to the court in cases of severe damage to the environment" and "compliance and noncompliance control of member states to environmental conventions".

    Keywords: New sanctions, new mechanisms, pay compensation without agreement, going to the court, compliance, noncompliance of state