فهرست مطالب
فصلنامه فلسفه دین
سال بیست و یکم شماره 2 (پیاپی 63، تابستان 1403)
- تاریخ انتشار: 1403/07/18
- تعداد عناوین: 6
-
-
صفحات 89-102یکی از بحث هایی که حول موضوع تجربه دینی در فلسفه دین شکل گرفته این است که آیا می توان از تجربه دینی برای توجیه باورهای دینی استفاده کرد یا خیر. گرچه در این پرسش عنوان باور دینی می تواند باورهای متنوعی را در بر بگیرد ولی معمولا این بحث به اثبات وجود خدا بر اساس تجربه دینی منحصر شده است. این بدان دلیل بوده که متعلق تجربه دینی معمولا وجود مطلق پنداشته شده است و یا کسانی که این تجارب را دسته بندی کرده اند صرفا به نوع خاصی از تجارب نظر داشته اند. اما اگر به تنوع تجارب دینی و تنوع متعلق این تجارب توجه شود، می توان از این تجارب برای توجیه باورهای دینی دیگری چون ماوراء طبیعت، زندگی پس از مرگ، جهان آخرت، تجسم اعمال و... استفاده کرد. باورهایی که آنها هم در منظومه باورهای دینی به نوبه خود مهم هستند و بعضی از آنها می توانند در نهایت بر اساس استدلال های چندی توجیه کننده باور به خدا هم باشند. در این مقاله می خواهیم بر اساس تنوع تجارب دینی نشان دهیم که این تجارب می توانند توجیه کننده باورهای دینی مختلفی باشند. برای این منظور از تجارب نزدیک به مرگ که خود می توانند نوعی تجربه دینی تلقی شوند کمک خواهیم گرفت و نشان خواهیم داد اگر قرار باشد از تجارب دینی برای توجیه باور دینی استفاده شود این تجارب مزایای مهمی نسبت به تجربه وجود مطلق دارند.کلیدواژگان: تنوع تجربه دینی، تجارب نزدیک به مرگ، توجیه باور دینی، معرفت شناسی باور دینی، اثبات وجود خدا، زندگی پس از مرگ
-
صفحات 103-116الحاد جدید یک جنبش جدید التاسیس است که از اوایل قرن جاری شروع به فعالیت کرده است. این جنبش که توسط کسانی مانند داوکینز، دنت، سم هریس، و هیچنز تاسیس شده است برای توجیه الحاد جدید از مفاهیم بنیادینی مانند عقلگرایی بهره برده است. بانیان این جنبش تلاش کردهاند با استفاده از این مفهوم بنیادین خداناباوری را عقلانی و خداباوری را کاملا غیر عقلانی جلوه دهند. آن ها این کار را با بیان محاسن و فواید خداناباوری و معایب و مضرات خداباوری انجام دادهاند. در این نوشتار، که به شیوه تحلیلی توصیفی نگاشته شده، سعی میکنیم، ضمن پذیرش اصل احترام به عقل، عقلگرایی را مورد نقادی قرار دهیم. بدین منظور، ابتدا با چیستی عقلگرایی آشنا میشویم. سپس نشان خواهیم داد که چگونه خداناباوران جدید از این مفهوم به نفع خداناباوری و در رد خداباوری استفاده کردهاند. در پایان با تکیه بر اندیشه فیلسوفان عقلگرایی را مورد نقادی قرار می دهیم. عقلگرایی به مثابه قرائت دیگری از علمگرایی، عقلگرایی نسخه دیگری از حداکثرسازی سود، عقلگرایی به مثابه زمینه جدایی دانش از ارزش و عدم توجه به هدف تنها برخی از نقدهایی است که بر این مکتب وارد است. با مطرح شدن این نقدها همه اشکالاتی که بر علمگرایی، سودگرایی، و دیدگاه جدایی دانش از ارزش وارد است بر این مکتب نیز وارد خواهد شد و با این وصف این مکتب نمیتواند توجیه کننده خوبی برای الحاد جدید باشد.کلیدواژگان: الحاد جدید، خدا، سودگرایی، عقلگرایی، علمگرایی
-
صفحات 117-128برهان امکان و وجوب یکی از برهان های اثبات وجود خداوند متعال است که علاوه بر اندیشمندان مسلمان، مانند فارابی و ابن سینا، اندیشمندان غربی، مانند توماس آکوئیناس و لایب نیتس، نیز تقریرهایی برای این برهان ارائه داده اند. در مقاله حاضر بررسی می شود که از میان تقریرهای موجود برای برهان امکان و وجوب کدام یک در مقابل نقدهای بیان شده از اتقان بیشتری برخوردار است؟ در مجموع شانزده نقد مختلف بر تقریرهای گوناگون برهان امکان و وجوب بیان و تحلیل خواهند شد. برخی از این نقدها بر اساس هر سه تقریر و برخی صرفا بر اساس تقریر ابن سینا قابل پاسخ هستند. با تحلیل این نقدها مشخص می شود از میان تقریرهای مختلفی که برای برهان امکان و وجوب بیان شده تقریر ابن سینا به سبب استناد این اندیشمند به مبانی متقن تر، مانند در نظر گرفتن امکان ماهوی به عنوان ملاک نیاز معلول به علت و شروع برهان از مفهوم امکان، نسبت به تقریرهای اندیشمندان دیگر، مانند توماس آکوئیناس و لایب نیتس، از قوت و اتقان بیشتری برخوردار است و با دستگاه فلسفی ابن سینا می توان به همه نقدهای واردشده بر این تقریر پاسخ گفت.کلیدواژگان: برهان امکان و وجوب، تقریر ابن سینا، تقریر توماس آکوئیناس، تقریر لایب نیتس
-
صفحات 129-144
نظریه فطرت در میان اندیشمندان توحیدی آیین مسیحیت و اسلام جایگاه ممتازی دارد. در آیین مسیحیت از این جهت نظریه فطرت پررنگ شد، که آموزه های مسیحیت از ظرفیت معقولیت مطلوبی برخودار نبود؛ لذا اندیشمندان مسیحی در صدد رفع این نقیصه برآمده و نظریه فطرت را تاسیس کردند. مطابق این نظریه می توانستند بسیاری از آموزه های مسیحی را معقول جلوه دهند. در جهان اسلام نیز بسیاری از متفکرین معاصر با توجه به برخی آیات و روایات اسلامی به نظریه فطرت ملتزم شدند. اما آنچه مهم است، این است که این نظریه در چند دهه اخیر، در میان اندیشمندان مسلمان؛ با توجه به دیدگاه علمی استاد شهید مطهری فراگیر شده است. مرحوم مطهری در مقابل نظریات انسان شناسانه مکاتب مادی مانند مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم؛ که گوهر وجود انسان را مادی می دانستند؛ با طرح نظریه فطرت، دیدگاه آنان در مادی انگاری انسان را نفی و رد کردند و بنای جدیدی را در انسان شناسی اسلامی تاسیس کردند. هدف از این پژوهش بررسی انتقادی آراء استاد مطهری در خصوص نظریه فطرت می باشد که برآمده از معرفت شناسی باور دینی ایشان است. ایشان باور دینی را از رهگذر نسبت عقل و ایمان بررسی کرده و قائل به نظریه فطرت می شوند. در این پژوهش با توجه به تاملات صورت گرفته و انتقاداتی که می توان به نظریه فطرت وارد نمود؛ مشخص می گردد این نظریه آن کارکرد مطلوب ایشان را ندارد. لذا اهل نظر می بایست بنایی را استوار سازند که ویژگی اصلی معقولیت باور (های دینی) را دارا باشد.
کلیدواژگان: رویکردانتقادی، معرفت شناسی، باور دینی، فطرت، مطهری -
صفحات 145-158نسبت علم ودین، یکی از مسائل فلسفه دین بوده که تحلیل های پرشمار و برخاسته از نظرگاه های مختلف، ازجمله نگاه علمی و فرهنگی ارزشی را نیز به خود دیده است. پژوهش حاضر درصدد است دیدگاه امام خمینی«ره» را درباره چیستی علم ودین و نسبت این دو به دست آورد. این پژوهش، به روش تحلیلی و تطبیقی و با تتبع در منابع مکتوب و در کانون بحث، متمرکز بر آثار امام خمینی«ره» شکل گرفته است. یکی از تقسیمات مشهور که امام خمینی«ره» دیدگاه خود را از آن نقطه سازمان می بخشد، تقسیم علم به «حقیقی» و «اعتباری» است. در دیدگاه ایشان، علوم طبیعی به عنوان علوم اعتباری و علوم انسانی به عنوان علوم حقیقی شناخته شده اند. در دیگرسو، دین در نظر امام خمینی«ره» حقیقتی متنزل از عالم غیب برای اداره همه امور و شئون حیات دنیوی انسان است که در این زمینه هیچ امر لازمی را فروگذار نکرده است. بر این اساس هدف این تحقیق، یافتن مناسبات علم ودین، با ملاحظه تقسیمات و ویژگی های بیان شده در آراء امام خمینی«ره» می باشد. آنچه این نوشتار بدان دست یافته، نفی تعارض علم ودین، تداخل علم ودین در علوم انسانی و تعامل، تعدیل و تکمیل متقابل در علوم طبیعی از نظرگاه امام خمینی«ره» است.کلیدواژگان: امام خمینی«ره»، تداخل، تعارض، تعامل، دین، علم، معنا
-
صفحات 159-171هرچند دغدغه اصلی ریچارد رورتی پراگماتیسم و فلسفه تحلیلی بود، هیچ گاه از امکانات موجود در دیگر سنت های فکری و حتی ادبی برای بهبود و اصلاح داشته های خود و در صورت امکان گسترش و بسط آن ها غافل نبود. او از غربی و یونانی بودن فلسفه و نیز نفی فلسفه شرقی به طور عام و فلسفه چینی به طور خاص سخن گفته است؛ البته بدون آنکه همچون کانت و هگل نگاه نژادپرستانه و سلسله مراتبی به شرق داشته باشد. در نگاه نخست، رویکرد رورتی درباره تفکر شرق با روح حاکم بر تفکرش ناسازگار می نماید. زیرا از متفکری که درصدد برقراری ارتباط بین دو سنت فلسفی قاره ای و تحلیلی، به رغم تفاوت های بنیادین آن ها، بوده و فراتر از آن از همنشینی فلسفه با ادبیات سخن گفته و همواره توصیه می کرده برای پیشبرد اهداف فلسفی باید از رمان استفاده کرد انتظار می رفت خود را از امکانات فلسفه شرق، که به لحاظ غنای اندیشه ای به مراتب برتر از رمان های مورد نظر اوست، محروم نسازد. رورتی با مطالعه تطبیقی در سنت فلسفی غرب نه تنها مخالفتی نداشت که در برخی از موارد پیشتاز بود. از این رو، در این مقاله بر فلسفه تطبیقی با رویکرد میان فرهنگی تمرکز شده و دلایل مخالفت وی با این نوع خاص از تطبیق مورد ارزیابی قرار گرفته است.کلیدواژگان: فلسفه تطبیقی، رورتی، رویکرد میان فرهنگی، عدم توازن بین شرق و غرب، فقدان میراث مشترک
-
Pages 89-102One of the debates surrounding the issue of religious experience in the philosophy of religion is whether religious experience can be used to justify religious beliefs. Although the term “religious belief” can include various beliefs, this discussion is usually limited to proving God's existence based on religious experience. This limitation is because it is generally supposed that what is experienced in religious experience is absolute existence, or those who categorized these experiences only considered a certain type of religious experience. But if we consider the diversity of religious experiences and what is experienced within them, these experiences can be used to justify other religious beliefs, such as supernatural entities, the afterlife, and the embodiment of deeds, ideas which are also important in the system of religious beliefs. Some of them can ultimately justify belief in God based on several arguments. In this article, regarding the variety of religious experiences, we want to show that these experiences can justify different religious beliefs. For this purpose, we will take help from near-death experiences, which can be considered a kind of religious experience, and we will show that if religious experiences are to be used to justify religious belief, these experiences have important advantages over the experience of absolute existence.Keywords: Varieties Of Religious Experience, Near-Death Experiences, Justification Of Religious Belief, Epistemology Of Religious Belief, Evidence Of Afterlife
-
Pages 103-116New atheism is a new movement that has been active since the beginning of this century. This movement, founded by thinkers, such as Dawkins, Dennet, Sam Harris and Hitchens, has used fundamental concepts such as rationalism to justify its principles. The founders of this movement have tried to use this fundamental concept to make atheism appear rational, and belief in God completely irrational. They have done this by stating the merits and benefits of disbelief in God and the disadvantages and harms of belief in God. In this article, which is written in an analytical-descriptive way, we aim to critique rationalism. For this purpose, first we get to know what rationalism is. Then we will show how the new atheists have used this concept in favor of atheism and in rejecting theism. In the end, relying on the thoughts of philosophers, we will critique rationalism. Rationalism as another reading of scientism, rationalism as another interpretation of profit maximization, rationalism as the ground for separating knowledge from value, and rationalism as a school that does not pay attention to its goals are just some of the criticisms that have been made against this school. Taking these criticisms into account, all the problems that affect scientism, utilitarianism, and the view of separating knowledge from value will also affect this school. With this description, this school cannot be a good justification for the new atheism.Keywords: God, New Atheism, Rationalism, Scientism, Utilitarianism
-
Pages 117-128The argument of possibility and necessity is one of the arguments to prove the existence of God. In addition to Muslim thinkers such as Farabi and Avicenna, Western thinkers such as Thomas Aquinas and Leibniz have also presented interpretations for this proof. In this article, we examine which of the existing interpretations for the proof of possibility and necessity possesses more mastery compared to the criticisms expressed. In total, sixteen different criticisms on various interpretations of the proof of possibility and necessity will be presented and analyzed. Some of these critiques can be answered based on all three interpretations, while some can only be answered based on Avicenna's interpretation. By analyzing these criticisms, it is clear that among the various interpretations expressed for the argument of possibility and necessity, Avicenna's interpretation stands out due to this thinker's reference to more accurate foundations, such as considering eidetic possibility as the criterion for the effect's need for a cause and starting the argument from the concept of possibility. This interpretation demonstrates more strength and mastery than the interpretations of other thinkers, such as Thomas Aquinas and Leibniz. Furthermore, with Avicenna's philosophical system, we can respond to all the criticisms directed at this interpretation.Keywords: Argument Of Possibility, Necessity, Avicenna', Thomas Aquinas', Leibniz', S Interpretation
-
Pages 129-144
The theory of nature has a privileged position among monotheistic thinkers in both Christianity and Islam. In Christianity, the theory of nature became prominent because the teachings of Christianity lacked the capacity of reasonableness. Therefore, Christian thinkers tried to address this shortcoming by establishing the theory of nature. According to this theory, they could make many Christian teachings seem reasonable. In the Islamic world, many contemporary thinkers were committed to the theory of nature according to some Islamic verses and traditions. However, what is important is that this theory, in the last few decades, has gained traction among Muslim thinkers, according to Motahari's scientific point of view.. Motahari in opposition to the anthropological theories of materialist schools, such as Marxism and existentialism which considers the essence of human existence to be material, proposed the theory of nature to negate the view of human materialism, and established a new framework in Islamic anthropology. The purpose of this research is to critically examine Professor Motahari's opinions regarding the theory of nature, which is derived from the epistemology of his religious belief. He examines religious belief through the relationship between reason and faith, advocating for the theory of nature. In this research, according to the reflections and criticisms that can be directed at the theory of nature, it becomes clear that this theory does not have the desired function. Therefore, those who hold opinions on this matter should build a foundation characterized by the reasonableness of religious belief(s).
Keywords: Critique Of Epistemology, Religious Belief, Reason, Faith, Purification, Agreement Of Minds, First Axiom, General Perceptions -
Pages 145-158Regarding the meaning and relationship between science and religion, there are various views, and most Islamic and Western thinkers have expressed the meaning of science and religion and the relationship between them. This research deals with presenting Imam Khomeini's chosen meaning of science and religion and then explores his opinion about their relationship. The present research, using the analytical-adaptive method, and using library data, has studied and analyzed the works of Imam Khomeini on this subject. According to Imam Khomeini, the meaning of science and knowledge is expressed in two types: true and conventional. Experimental science (both natural and human), as a side of the conflict in the new theological problem of the relationship between science and religion, is defined based on true and conventional knowledge. Imam Khomeini considers natural sciences as conventional sciences, and human sciences as true sciences. Regarding the meaning of religion, Imam Khomeini believes that religion is the True Law, and the great law of God for the management of the individual and social life of man, and his eternal happiness. This does not overlook any point, no matter how insignificant, in the education of man and society, and material and spiritual progress. Imam Khomeini, by rejecting the conflict and distinction between science and religion, believes in the penetrability of science and religion in the case of human sciences, and in the case of natural sciences, believes in the interaction, adjustment, and mutual completion of science and religion.Keywords: Meaning, Science, Religion, Interaction, Penetrability, Conflict, Imam Khomeini
-
Pages 159-171Richard Rorty never limited himself to a single philosophical school. Although pragmatism and analytical philosophy are his primary philosophical concerns and most of his works are in this field, he was never unaware of the possibilities available in other intellectual and even literary traditions to improve and modify his own thinking, and, if possible, to expand them. Rorty has discussed the Western and Greek foundations of philosophy and the negation of Eastern philosophy in general, and Chinese philosophy in particular, without having a racist and hierarchical view to the East like Kant and Hegel. At first glance, Rorty's approach to Eastern thought seems incompatible with the spirit that governs his thinking. Therefore, this question naturally arises for the readers of Rorty's works: how can a thinker who tried to establish a connection between the two continental and analytical philosophical traditions -considering their fundamental differences- and who also spoke about the coexistence of philosophy with literature, while constantly recommending that novels should be used to advance philosophical goals, neglect the possibilities offered by Eastern philosophy? In terms of richness of thought, Eastern philosophy is far superior to his novels. In this article, citing Rorty's works, the reasons for his opposition to comparative philosophy are evaluated.Keywords: Comparative Philosophy, Rorty, Cross-Cultural Approach, Asymmetry Between East, West, Lack Of Common Heritage