فهرست مطالب

مطالعات تاریخ فرهنگی - پیاپی 58 (زمستان 1402)

فصلنامه مطالعات تاریخ فرهنگی
پیاپی 58 (زمستان 1402)

  • ویژه نامه تاریخ فرهنگی
  • تاریخ انتشار: 1403/08/30
  • تعداد عناوین: 6
|
  • علی شهبانی نصری، محمدامیر احمدزاده* صفحات 1-39
    ایرج افشار را بیشتر در جایگاه یک ایران شناس، نسخه شناس و کتابدار می شناسند؛ بااین حال بخش گسترده ای از فعالیت های ایران شناسانه و نسخه شناسانه او ذیل فعالیت تاریخ نگارانه نیز قرار می گیرد. او مانند هر تاریخ نگار و تاریخ پژوه پرتوان، جدی و فعال دیگر روش های مقبول خود را در پژوهش تاریخی به کار می بست و در کنار میراث دیگر خود، توانست از نظر روش شناسی نیز بر بسیاری از همکاران هم نسل و نسل های بعدی تاثیر بگذارد و آنان از وی بسیار آموختند که چگونه سرگذشت آدمی را پژوهش کنند تا به درک بهتری از واقعیت گذشته دست یابند؛ به همین دلیل شناخت روش ها و گرایش های وی در تاریخ نگاری و تاریخ پژوهی حائز اهمیت بسیار است. در این مقاله کوشش شده است این روش ها بهتر شناخته شود و پاسخی به این پرسش داده شود که ایرج افشار چگونه تلاش می کرد که واقعیت گذشته ایران را بهتر بشناسد.
    کلیدواژگان: ایرج افشار، روش شناسی، تاریخ نگاری، نسخه شناسی
  • امیرحسین حاتمی* صفحات 41-69
    تاریخ فرهنگی یکی از انواع و شاخه های دانش تاریخ است که در طول سده بیستم میلادی به تدریج شکل گرفت و گسترش یافت. تاریخ فرهنگی به طور مشخص به موضوع شدن «فرهنگ» در تاریخ یا داشتن رویکردی فرهنگ گرا به تاریخ اشاره دارد. پیدایش و تکامل تاریخ فرهنگی طی مراحل مختلفی صورت گرفت. امروزه شکل مسلط این گونه از دانش تاریخ، «تاریخ فرهنگی جدید» (NCH) است که در طول دهه 80 میلادی پدید آمد و خیلی زود به یکی از پررونق ترین حوزه‍ های پژوهشی تاریخ بدل شد، اما با وجود داشتن صفت «جدید»، این گونه از دانش تاریخ بر زمینه ها و بنیان های کلاسیکی مبتنی بود که بدون آگاهی از آن، شناخت تاریخ فرهنگی جدید نیز میسر نخواهد بود؛ با این وصف در این مقاله بدون واردشدن به مجادلات مربوط به تشریح و توضیح مفهوم تاریخ فرهنگی جدید، به دنبال پاسخ به این پرسش اصلی هستیم که مهم ترین زمینه ها و بنیان های کلاسیک تاریخ فرهنگی جدید کدام اند؟ بر پایه یافته های پژوهش، بنیان های کلاسیک تاریخ فرهنگی جدید هم از جنبه معرفت شناسی و هم از جنبه روش شناسی قابل شناسایی اند؛ از جنبه معرفت شناسی، تاریخ فرهنگی جدید بر تمایز اساسی استوار است که در قرن نوزدهم میان علوم طبیعی و علوم روحی/ فرهنگی نهاده شد. از منظر روش شناسی نیز تاریخ فرهنگی جدید مبتنی بر روش های تفسیری هرمنوتیکی است که از اواخر سده هجدهم و سراسر سده نوزدهم از سوی نظریه پردازان علوم فرهنگی تئوریزه شد؛ همچنین مورخان بزرگ فرهنگی در سده نوزده و ابتدای سده بیستم نظیر بورکهارت، هویزینگا، وبر و دیگران آثار کلاسیکی در تاریخ فرهنگی پدید آوردند که همگی زمینه ای تاریخی برای ظهور تاریخ فرهنگی جدید فراهم کردند.
    کلیدواژگان: تاریخ فرهنگی، تاریخ فرهنگی جدید، بنیان های کلاسیک، معرفت شناسی، روش شناسی
  • حسن زین الصالحین* صفحات 71-111

    عکس های بسیاری از دوره قاجار وجود دارد که بخشی از آن ها متعلق به زنان، به خصوص زنان حرم ناصری است. فارغ از نوع پوشش زنان، بدن و چهره خاص برخی از آن ها مسئله ساز است. فربگی بدن و به ویژه ویژگی های چهره پرسش هایی را برمی انگیزد که نه پاسخ های ساده و سطحی، بلکه تحلیلی عمیق تر با توجه به تاریخ فرهنگی یا تاریخ فرهنگ دیداری ایران را می طلبد؛ بنابراین می توان پرسید چه تفاوتی میان بازنمایی زنان در نقاشی و عکس های دوره قاجار وجود دارد و موی پشت لب در چهره این زنان چه کارکردی داشته است؟ اینکه این ویژگی، صرفا امری زیباشناختی یا نوعی آرایش چهره بوده و قابل تعمیم به تمام زنان یا امری جنسی و متعلق به خواص است، فصل اختلاف با تحقیقات پیشین و دلیل بر ضرورت انجام این تحقیق است؛ بنابراین، موضوع را باید در حوزه «جنسیت» (سکسوالیته) صورت بندی کرد. این تحقیق از نوع کیفی و بنیادین بوده و رویکرد آن توصیفی- تحلیلی و به نحوی انتقادی کاربست یافته است. روش شناسی به مفهوم «تبارکاوی» و آراء فوکو و لکان برمی گردد که مبانی نظری تحقیق را در رویکردی «روان کاوانه» از حیث اجتماعی و ناخودآگاهی سامان می بخشد. یکی از تفاوت های فاحش میان چهره زنان بازنمایی شده در نقاشی و عکاسی این دوره همان شبه سبیل است که در یک جامعه مردسالار می توان آن را «نقابی» برای چیرگی بر «فقدان» و البته دال بر داشتن قدرت مردانه برای برخی از زنان حرم، تحت مفهوم «مذکر نمادین» در برابر دیگر زنان، مردان و جماعت در حاشیه یا قاعده هرم، ذیل عنوان «مونث نمادین» دانست.

    کلیدواژگان: زنان قاجار، عکس، سبیل، جنسیت، بازنمایی، تبارکاوی
  • زهره شیرین بخش* صفحات 113-136
    تاریخ فرهنگی یکی از شاخه های نوپای علوم تاریخی است که نگاهی از منظر تاریخ به مباحث فرهنگی دارد. در این الگو که درپی فروریختن سلطه تاریخ سیاسی و برآمدن رویکردهای جدید تاریخی و فلسفی بنیان نهاده شد، فرهنگ به مثابه میراث اجتماعی، موضوع اصلی رویکردی تاریخ نگارانه قرار می گیرد؛ در این میان یکی از حوزه های مطالعاتی پراهمیت و از قضا مغفول، تاریخ نگاری هنر است که سابقه ای بیش از دو سده در ثبت میراث هنری جهان و از جمله ایران دارد؛ بر همین اساس، این مقاله بر مبنای مطالعه موردی چهار اثر شاخص تاریخ نگاری هنر (دو مورد در هنر جهان و دو مورد در هنر اسلامی) و با هدف شناسایی میزان توجه این آثار به مقوله های تاریخ فرهنگی در نگارش تاریخ هنر استوار شده است تا از این میان میزان ملاحظه این مورخان به بافت و زمینه های فرهنگی هنر در ایران و موارد مغفول معین شود. مقاله با رویکرد کیفی و توصیفی- تحلیلی سامان یافته و یافته ها حاکی است که این آثار در توجه به مقولات فرهنگی در تحلیل هنر ایران یکسان نبوده اند؛ چنان که از لحاظ کمی نیز با توجه به تمرکز دو کتاب گامبریچ و گاردنر بر تاریخ جهان، حجم کمی در این دو مجموعه به هنر ایران اختصاص یافته است. این یافته به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که ارنست گامبریچ خود از پیشگامان نگارش تاریخ فرهنگی هنر است، اما به نظر می رسد این رویکرد او تحت تاثیر میزان بسیار اندک و محدود توجه او به تاریخ هنر ایران قرار گرفته است. بیشترین نمودهای عناصر فرهنگی نیز در کتاب هنر اسلامی (ایروین) مشهود است که با درنظرگرفتن گرایش های فکری و ملاحظه بافت فرهنگی و اجتماعی جوامع اسلامی در نگارش تاریخ هنر توسط این مورخ قابل تحلیل است.
    کلیدواژگان: تاریخ نگاری هنر، هنر ایران، تاریخ هنر، تاریخ فرهنگی، بافت فرهنگی
  • توران طولابی* صفحات 137-169
    نقد برساخت فرهنگی «ازدواج» در سپهر زبانی سنتی و ارائه تعریفی نوآیین از آن، دغدغه طیفی از نویسندگان تجددگرای ایران دوره قاجاریه بود. این نویسندگان قالب های نوشتارهای نوین را ابزار کارآمدی برای این مقصود تشخیص دادند. مسئله کانونی پژوهش پیش رو که با رویکرد تاریخ فرهنگی و تمرکز بر «زبان» به مثابه ابزاری برای تغییر و نوسازی فرهنگی نوشته شده، واکاوی تلاش این تجددگرایان برای رخنه در ساختارهای فرهنگی کهن بر محور ازدواج و نقد شالوده شکنانه این ساختارها با محوریت دادن به «حق انتخاب» است. نویسندگان نوگرا با نگارش آثاری در قالب های ادبی نوظهور مسیری را گشودند تا مسئله ازدواج و تاکید بر انتخاب چونان یک «حق» به ادبیات انتقادی راه گشاید؛ در این زمینه، عامل «ترجمه» سهم محوری داشت؛ سپهر فکری ایران متاثر از زندگی متجددان در محیط های مدرنی چون اروپا، قفقاز و استانبول، در معرض ترجمه/بومی گردانی آثار چهره های ممتاز عرصه ادبیات انتقادی قرارگرفت تا پیمودن این مسیر سنگلاخ از رهگذر ترجمه آسان تر شود. حاصل بررسی محتوای این متون بیانگر آن است که بازنمایی انتقادی ازدواج سنتی یکی از جنبه های اصلی این نگرش انتقادی بوده است. تلاش برای رخنه در مرجعیت پذیرفته شده خانواده به مثابه یک واحد فرهنگی در الگوی کلاسیک ازدواج، نقد ساختارهایی چون آبرو/شرم و واحدهای فرهنگی مسلط بر مقوله انتخاب چون اقوام بر آن و انتقاد از تسلط نگرش مالی/منزلتی بر این حق، از مهم ترین مولفه های سلبی این عاملیت است. وجه دوم این رویکرد ناظر بر عاملیت ایجابی و پیشنهاد الگوی بدیل فرهنگی برآمده از تجدد مبنی بر حق انتخاب و تاکید بر نقش فرد در ازدواج است.
    کلیدواژگان: ازدواج، انتخاب، تاریخ فرهنگی، تجدد، زبان، ساختار، عاملیت، قاجاریه
  • مهدی نوریان، آرش حیدری* صفحات 171-198

    رویکرد روان تاریخی به مطالعه تاریخ، رویکردی است میان رشته ای که در اواسط قرن بیستم میلادی در آمریکا زاده شد و با وجود مشکلات و محدودیت هایی که پیش رو داشت، رفته رفته موفق شد شکلی مدون به خود بگیرد. این مولود البته مناقشات زیادی را، چه به لحاظ نظری و چه از حیث روش شناختی، در میان مورخین، روان شناسان، عالمان علوم اجتماعی، و درکل عالمان علوم انسانی و تجربی ایجاد کرد؛ یکی از این مناقشات مربوط است به پیوند میان امر روانی و امر فرهنگی؛ معضلی که بر سر راه برساختن پلی میان رفتار فردی و رفتار جمعی، یا به تعبیر بهتر، پلی میان تاریخ زندگی که بیشتر به امر روانی معطوف است و تاریخ فرهنگی که بیشتر معطوف به زمینه فرهنگی و اجتماعی است ظاهر می شود. نقش انکارناشدنی امر جهان رواست که انسان ها را با وجود تفاوت های فرهنگی آن ها در زمینه ها و زمانه ها، در تجربیاتی بنیادین مشترک می کند. این قاعده همان طور که ما را در فهم سوژگی کمک می کند، در درک گذشته نیز یاری می رساند. بر این اساس، مقاله حاضر تلاش می کند تا با کندوکاو در رویکرد روان تاریخی (نه به مثابه رویکردی کامل و جایگزین دیگر رویکردها، بلکه به مثابه رویکردی مکمل که می تواند برای مطالعه تاریخ بصیرت ها و بینش هایی نو به ارمغان آورد) در باب یک چشم انداز روش شناختی برای مطالعه تاریخ فرهنگی بحث کند. در این چارچوب تلاش می شود با تمرکز بر تاریخ انتقادی از امکانات مفهومی روان کاوی، جامعه شناسی، و فلسفه بهره گرفته شود تا بتوان در باب چشم اندازی روش شناختی درباره فهمی تاریخی از فرهنگ سخن گفت. در این چارچوب هستی شناسی سوژه و داشتن یک چشم انداز معرفتی درباره مکانیسم های عمل روانی، نسبتی وثیق پیدا می کند با مکانیسم ها و دینامیسم های تاریخی. این تلاقی در نگاه روان شناسانی همچون فروید، جامعه شناسانی همچون دورکیم، و فیلسوفانی همچون نیچه عمیقا موردتوجه بوده است؛ با این اوصاف، مقاله حاضر تلاش دارد نشان دهد که چگونه می توان الگوی تاریخ نگاری رویکردهای مبتنی بر روان تاریخ را بسط و توسعه داد و چشم اندازی روش شناختی را پیش کشید که بتواند از دوگانه امر خرد-امر کلان فراتر برود و شکلی از تاریخ فرهنگی را طرح کند که درعین انتقادی بودن بر فهمی هستی شناسانه از سوژه و تجربه سوژگی مبتنی باشد.

    کلیدواژگان: روان تاریخ، تاریخ فرهنگی، روان کاوی، سوژگی، هستی شناسی
|
  • Ali Shahbani Nasri, Mohammad Amir Ahmadzadeh * Pages 1-39
    Iraj Afshar is mostly known as an Iranologist, Manuscript expert and bibliographer; However, a large part of his Iranological and manuscript studies activities is also included under historiographical activity. Like every capable, serious and active history researcher and historian, he used his preferred methods in historical research, and along with his other legacy, he influenced many colleagues of the same generation and subsequent generations in terms of methodology. They learned a lot from him; including how to research human history to achieve a better understanding of the past. For this reason, it is very important to know his methods and tendencies in historiography and historical research. In this article, has been tried to achieve a better understanding of these methods and to give an answer to the question of how Iraj Afshar tried to better understand the reality of Iran's past.
    Keywords: Iraj Afshar, Methodology, Historiography, Manuscript Studies
  • Amir Hossein Hatami * Pages 41-69
    Cultural history is one of the types and branches of historical knowledge that was gradually formed and expanded during the 20th century. Cultural history specifically refers to becoming “culture” a subject in history or having a culturalist approach to history. The emergence and evolution of cultural history took place during different stages. Today, the dominant form of this type of historical knowledge is “New Cultural History” (NCH), which emerged during the 1980s and soon became one of the most prosperous research fields in history, but despite having the attribute “new”, this kind of knowledge of history was based on classical contexts and foundations, without being aware of which, knowledge of new cultural history will not be possible; With this description, in this article, without entering into the controversies related to the description and explanation of the concept of new cultural history, we are looking for an answer to the main question, which are the most important fields and classical foundations of new cultural history? Based on the findings of the research, the classical foundations of modern cultural history can be identified both from the epistemological and methodological aspects; from the aspect of epistemology, the new cultural history is based on the basic distinction that was established in the 19th century between natural sciences and the spiritual / cultural sciences. From the methodological point of view, the new cultural history is based on interpretative-hermeneutic methods that were theorized by cultural science theoreticians from the end of the 18th century and throughout 19th century. Also, great cultural historians in the nineteenth century and the beginning of the twentieth century, such as Burckhardt, Huizinga, Weber and others, wrote classic works in cultural history, which all provided a historical background for the emergence of new cultural history.
    Keywords: Cultural History, New Cultural History, Classical Foundations, Epistemology, Methodology
  • Hassan Zeinolsalehin * Pages 71-111

    There are many photos from the Qajar period, some of which belong to women, especially the women of the Naseri harem. Regardless of the type of women's clothing, the body and face of some of them raises question. Fatness of the body and especially the features of the face raises questions that do not require simple and superficial answers, but a deeper analysis with regard to the cultural history or the history of the visual culture of Iran; Therefore, we can ask: What is the difference between the representation of women in the paintings and photographs of the Qajar period, and what was the function of the hair behind the lips on the face of these women? That this feature is merely an aesthetic issue or a kind of facial makeup and can be generalized to all women or a sexual issue and belongs to nobles, is the chapter of disagreement with previous research and the reason for the necessity of conducting this research; Therefore, the issue should be formulated in the field of sexuality. This research is qualitative and fundamental, and its approach is descriptive-analytical and used in a critical way. The methodology goes back to the concept of “Gene-analysis” and the opinions of Foucault and Lacan, which organizes the theoretical foundations of research in a “psychoanalytic” approach in terms of social and unconsciousness. One of the major differences between the faces of women represented in paintings and photography of this period is the pseudo-mustache, which in a patriarchal society can be considered a “mask” to overcome “lack” and of course signifying the presence of masculine power for some women in the harem, under the concept of “Symbolic male” in front of other women, men and the congregation at the edge or base of the pyramid, under the title of “symbolic female”.

    Keywords: Qajar`S Women, Photograph, Mustache, Sexuality, Representation, Geneanalysis
  • Shirin Shirinbakhsh * Pages 113-136
    Cultural history is one of the nascent branches of historical sciences that looks at cultural issues from the perspective of history. In this model, which was established after the collapse of political history authority and the emergence of new historical and philosophical approaches, culture as a social heritage is the main subject of a historiographical approach; Among these, one of the most important and ironically neglected fields of study is art historiography, which has a history of more than two centuries in recording the artistic heritage of the world, including Iran; Accordingly, this article is based on the case study of four works of art historiography (two in world art and two in Islamic art) with the aim of identifying the importance of these works to the categories of cultural history in the writing of art history, and to Determine the extent of these historians' attention to the context and cultural contexts of art in Iran and the neglected cases. The article is organized with a qualitative and descriptive-analytical approach and the findings indicate that these works were not the same in regard to cultural categories in the analysis of Iranian art; In terms of quantity, due to the focus of the two books by Gombrich and Gardner on world history, a small volume is devoted to Iranian art in these two collections.  This finding is especially important because Ernst Gombrich himself is one of the pioneers of writing the cultural history of art, but it seems that his approach has been influenced by the very small and limited amount of his attention to the history of Iranian art. The most manifestations of cultural elements are also evident in the book of Islamic Art (Irwin), which can be analyzed by considering the intellectual trends and observing the cultural and social context of Islamic societies in the writing of art history by this historian.
    Keywords: Art Historiography, Iranian Art, Art History, Cultural History, Cultural Context
  • Tooran Toolabi * Pages 137-169
    Criticizing the cultural structure of “marriage” in the traditional linguistic sphere and providing a new definition of it was the concern of a number of modernist writers of Iran during the Qajar era. These authors recognized new writing formats as an efficient tool for this purpose. The focal issue of the upcoming research, which is written with the approach of cultural history and focusing on “language” as a tool for cultural change and modernization, is the analysis of the attempt of these modernists to break into olden cultural structures based on marriage and the foundational criticism of these structures by focusing on “the right to choose”. By writing works in emerging literary formats, modern writers introduced into critical literature the issue of marriage and emphasizing the choice as a “right”; In this context, the “translation” factor had a central contribution; sphere of thought of Iran, influenced by the life of modernists in modern environments such as Europe, Caucasus and Istanbul, was exposed to the translation/localization of the works of prominent figures in the field of critical literature to make it easier to pass this difficult path through the translation. The results of the analysis of the content of these texts indicate that the critical representation of traditional marriage has been one of the main aspects of this critical attitude. Trying to break into the accepted authority of the family as a cultural unit in the classic model of marriage, criticizing structures such as honor/shame and cultural units that dominate the category of choice such as relatives and criticizing the dominance of the financial/status attitude over this right, are among the most important components of this activity. The second aspect of this approach is looking at the positive function and proposing an alternative cultural model emerging from modernity based on the right to choose and emphasizing the individual's role in marriage.
    Keywords: Marriage, Choice, Cultural History, Odernity, Language, Structure, Function, Qajar
  • Mehdi Nourian, Arash Heydari * Pages 171-198

    The psychohistorical approach to the study of history is an interdisciplinary approach that was born in the middle of the 20th century in America and despite the difficulties and limitations it faced, it gradually managed to take a codified form. Of course, this birth led to many controversies, both theoretically and methodologically, among historians, psychologists, social scientists, and humanities and experimental scientists in general; One of these controversies is related to the link between the psychological matter and the cultural matter; A problem that appears on the way to build a bridge between individual behavior and collective behavior, or to put it better, a bridge between life history, which is more focused on psychological matters, and cultural history, which is more focused on cultural and social contexts. It is the undeniable role of universality that makes people share fundamental experiences despite their cultural differences in contexts and times. As this rule helps us in understanding the subject, it also helps in understanding the past. Based on this, the present article tries to discuss a methodological perspective for the study of cultural history by exploring the psychohistorical approach (not as a complete and alternative approach to other approaches, but as a complementary approach that can bring new insights to the study of history). In this context, an attempt is made to use the conceptual possibilities of psychoanalysis, sociology, and philosophy by focusing on critical history in order to be able to talk about a methodological perspective about a historical understanding of culture. In this framework, the ontology of the subject and having an epistemological perspective about the mechanisms of psychological action finds a close relationship with historical mechanisms and dynamism. This intersection has been deeply considered by psychologists such as Freud, sociologists such as Durkheim, and philosophers such as Nietzsche; With these words, the present article tries to show how the historiography model of approaches based on psychohistory can be expanded and developed, and presents a methodological perspective that can go beyond the duality of micro-macro matter and propose a form of cultural history that In order to be critical, it should be based on an ontological understanding of the subject and the subject's experience.

    Keywords: Psychohistory, Cultural History, Psychoanalysis, Subjectivity, Ontology