فهرست مطالب
فصلنامه نقد و نظر
پیاپی 3-4 (تابستان و پاییز 1374)
- ویژه دفاع عقلانی از دین 2
- تاریخ انتشار: 1374/06/11
- تعداد عناوین: 21
- سرمقاله
-
و اما بعدصفحه 1
- اقتراح
-
دفاع عقلانی از دین (قسمت دوم) در نظر خواهی از دانشوران: غلامرضا اعوانی، رضاداوری، جعفر سبحانی، محمد لگنهاوزن، مصطفی ملیکانصفحه 2
- مقالات
-
آیات الهی فراخوانی به تعقل یا ایمانصفحه 9
این مقاله به قصد توضیح شناخت خداوند ازطریق آیه های او و تحلیل ماهیت این نوع شناخت نگاشته شده است. نویسنده بابررسی چهار تفسیر برای شناخت آیه ای(علمی، فلسفی، تعبیر دینی، تذکر) نتیجه میگیرد که دو تفسیر شناخت آیه ای را در قالب استدلال گنجانده و دو تفسیر دیگر ماهیت شناخت آیه ای را غیراستدلالی میداند. نویسنده در پایان مقاله سه تفسیر از شناخت آیه ای را قابل جمع میداند و تعدد این تفسیرها را برحسب تنوع ساحتهای وجودی خود انسان موجه و تفسیر جان هیک از شناخت آیه ای (تعبیر دینی) را نادرست میداند. قرآن کریم در آیات فراوانی آدمی را به توجه به خلقت آسمان و زمین و حیوانات و خلقت انسان فرا میخواند: «افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها» «فانظر الی آثار رحمه الله کیف یحیی الارض بعد موتها» «فلینظر الانسان مما خلق. خلق من ماء دافق...» و از سوی دیگر تمام این مخلوقات از نظر قرآن آیات الهی هستند: «کذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته» «و من آیاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون» «و من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات».
-
عقلگرایی و نصگرایی در کلام اسلامیصفحه 13
چگونگی رویارویی متکلمان اسلامی با مساله عقل و وحی موضوعی است که نویسنده این مقاله به بررسی آن پرداخته و دو سوی افراط و تفریط آن را نشان داده است. در این مقاله نصگرایی اهل حدیث، عوامل پیدایش عقلگرایی، عقلگرایی در ماتریدیه و غزالی، رویارویی عقلگرایی و نصگرایی در سده های متاخر، عقلگرایی در شیعه امامیه مورد بحث و بررسی واقع شده است. اگرچه رگه های بحث در سده های متاخر و معاصر نشان داده شده است، ولی دامنه تحلیل به شش قرن اولیه هجرت متمرکز شده است. آنچه درپی میآید نگاهی است گذرا به چگونگی رویارویی متکلمان مسلمان با مساله پردامنه «عقل» و «وحی». سخن گفتن از موضوعی چنین گسترده و بس پرپیچ و تاب، آن هم در یک مقالهکوتاه، جرات و جسارت بسیار میخواهد. بویژه آنکه در این زمینه تحقیقات اندکی صورت گرفته و همین نکته مسوولیت نویسنده را دشوار میسازد. این نوشتار، گذشته از یک گزارش تاریخی، چند پیام اصلی دارد که یادآوری آن را پیشاپیش مناسب میدانم. چنانکه خواهیم دید، تلاش برای حل مساله عقل و وحی و جمع میان «دینداری» و «خردباوری» از نخستین و مهمترین مشغله های ذهنی متفکران مسلمان بوده است; خواه آنانکه داوری عقل را در شناخت دین ارج می نهادند و خواه کسانی که دین را در فراسوی دریافتهای عقل می نشاندند و عقل خویش را در فهم دین یکسره معاف میداشتند. به هرحال هر دو نشان دادهاند که سخت دلشمغول این مساله هستند و تا پایان نیز خارخار این پرسش، آرامش اندیشه را بر آنان حرام کرده است. کشاکش میان عقل و دین چیزی نیست که انسان دردمند آزاده را بسادگی رها سازد. اگر عقل ریشه در گوهر و ذات آدمی دارد، دین نیز با بنیادیترین و نهاییترین حقیقت و دلبستگی انسان پیوند میخورد. دین را در محدوده تنگ تجربه و خرد بشری محبوس کردن همان قدر سادهاندیشی است که عقل را به چند حکم و ضابطه کلی تحویل بردن. از کوششهای فراوان دانشمندان اسلامی در سازش میان عقل و دین، که تنها اندکی را در این مقاله بازگفته ایم، این نکته را میتوان آموخت که تنها با یک حکم کلی و یک راه حل ساده نمیتوان بر این داستان پرماجرا نقطه پایان گذاشت.
- گفتگو
-
دین و هگلصفحه 18
- نقد کتاب
-
نقبی به کتاب فلسفه الفکر الدینی بین الاسلام و المسیحهصفحه 19
-
الموجزصفحه 20
- کتابشناسی
-
کتابشناسی توصیفی تاریخ ادیانصفحه 21
- مقالات
-
صفحات 30-41
فرآیند تکوین اندیشه کلامی در جامعه اسلامی و نقش عقل در این میان، از مباحثی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. به باور نویسنده برای متکلمان سنی، عقل و استدلال عقلانی مرجع تصمیم گیرنده نهایی بود و برای متکلمان شیعه، عقل ابزار بود و نه منبع. و این مشخصه اصلی تا اواسط قرن سوم هجری در شیعه باقی مانده بود. با این همه علت عنایت ایمه به متکلمین، دفاع آنان از اصول مکتب تشیع بوده است. هرچند ایمه به آنان خاطرنشان میساختند که دین قلمرو وحی است و نه عقل. بحثها و مناظرات کلامی در مباحثی مانند جبر و قدر و صفات باری، خیلی زود در جامعه اسلامی آغاز شد. این مساله تا حدودی به سبب شیوه طرح این مباحث در قرآن کریم بود که گاه در نظر اول موجب توهم تعارض میان آیات مختلف است، و قسمتی نیز به سبب برخورد افکار مسلمانان با مذاهب غیر اسلامی از راه افراد تازه مسلمان یا تماس با غیر مسلمانان بود. گزارشهایی در منابع هست که بر مبنای آن مشاجرات کلامی بر سر مساله جبر و قدر از زمان پیامبر اکرم(ص) آغاز شده بود (2) . شاید این گزارشها قابل اثبات نباشد، ولی بنا به گزارشهای قابل اطمینانتری، این گونه بحثها بیست و چند سال پس از رحلت آن حضرت در مکانهایی مانند کوفه (3) و بصره (4) بسیار رایجبود و بزودی بحثهای دیگری را در مورد مباحث کلامی دیگر به دنبال آورد و سرانجام به پدیدار شدن مذاهب و فرق کلامی گوناگون در جامعه اسلامی انجامید. بر اساس نقل منابع سنی، عمر، خلیفه دوم، با هر گونه بحث در مباحث مذهبی، حتی با سوال و تفحص از معنی عبارات و کلمات مشکل در قرآن، مخالف بود و خود هرگز درگیر چنان مباحثی نمیشد (5) و کسانی را که درگیر میشدند مجازات و تبعید میکرد (6) . به پیروی از او بیشتر بزرگان اهل سنت نیز با مباحثات کلامی مخالفت کرده (7) و آن را همواره مباحثی غیر اسلامی، با ریشه یهودی یا مسیحی، تلقی میکردهاند (8).
-
صفحات 42-61
نویسنده در این مقاله کلیات فرآیند فهم متون، اعم از دینی و غیر دینی، را آنچنانکه در دانش هرمنوتیک مطرح است تحلیل کرده و در این تحلیل روی سه مساله اساسی تاکید نموده است: (1) فهم هر متن به تفسیر آن موقوف است. (2) تفسیر خاستگاه های انتقادی دارد. (3) تفسیر و فهم هر متن مقدمات و مقومات اجتناب ناپذیری دارد که مهمترین آنها عبارتند از: الف. پیش دانسته ها و پیش فهم های مفسر ب.علایق و انتظارات هدایت کننده مفسر ج.پرسش مفسر از تاریخ د.کشف مرکز معنای متن ه.ترجمه معنای متن در افق تاریخی مفسر. نویسنده ضمن توضیح این مراحل مشکل اصلی هر کدام از آنها را یادآور شده و در مقام استنتاج از تحلیل خود این دعوی را مطرح کرده که فهم صحیح هر متن(اعم از دینی و غیر دینی) به تنقیح کامل مقدمات و مقومات تفسیر و فهم آن متن موقوف است. فهمیدن گونهای شناخت است. خواندن یک متن یا شنیدن یک گفتار غیر از فهمیدن آن است و ممکن استشخصی سخنی را بشنود یا متنی را بخواند، ولی آن را نفهمد. پس از رویارویی با یک متن یا گفتار میتوان با آن دو گونه برخورد کرد: یک گونه برخورد، تبیین آن متن یا گفتار به عنوان یک «پدیده» است; در روش تبیین، ارتباطاتی را که پدیده از آنها ناشی شده با استفاده از «قواعد مربوط» توضیح میدهند و معلوم میکنند که این پدیده چگونه واقع شده است. برخورد دیگر تفسیر آن متن یا گفتار و فهمیدن آن است. با عمل تفسیر، متن یا گفتار شفاف میشود و «معنای» خود را نشان میدهد. تفسیر بر این پیشفرض مبتنی است که خواندن و شنیدن یک متن یا گفتار، گرچه مدلولات کلمات و جملات آنها معلوم باشد آنچه را متن و گفتار در خود پنهان دارند آشکار نمیگرداند. این امر پنهان را تنها با تفسیر میتوان آفتابی و برملا کرد.
-
صفحات 62-81
متن اول برگرفته است از کتاب تعلیقه غیرعلمی نهاییءء به قلم فیلسوف دانمارکی، سورن کرگگور (1813-1855)، پدر اگزیستانسیالیسم. کرگگور روایت تندروانهای از اصالت ایمان (فیدییزم) ارایه میکند که به موجب آن ایمان نه فقط برتر از تعقل ستبلکه، به یک معنا، مخالف آن است. ایمان، و نه تعقل، عالی ترین فضیلتی است که انسان بدان نایل تواند آمد. ایمان شرط لازم کمال انسانی، به عمیقترین معنای آن، است. کرگگور استدلال میکند که کسی که سعی دارد تا ایمان دینی خود را بر اسناد و مدارک عینی یا تعقل مبتنی سازد اساسا برخطاست. این کار هم بیهوده است (نتیجه بخش نخواهد بود) و هم امری است نامطلوب (شخص را باز میدارد از اینکه به وظیفه اصلیاش، که افزایش ایمان است، عمل کند). سپس، نظریهای در باب انفسی بودن میپردازد که در آن ایمان جایگاهی اصیل دارد. حتی اگر به سود خداباوری یا مسیحیتبرهان قاطعی میداشتیم، خواستار آن نمیبودیم; زیرا چنین یقین عینیای این امر خطیر را از صورت یک سیر وسلوک دینی بیرون میآورد و آن را به مجموعه ای از یقینهای ریاضی کسالت آور فرو میکاهد. مسالهای که در مقام بررسی آنیم حقیقت (1) مسیحیت نیست، بلکه نسبت (2) فرد انسانی (3) با مسیحیت است. بحث ما درباره حرص و ولع نظام ساز محققان به تنظیم حقایق مسیحیت در قالب مقولات شسته رفته نیست، بلکه درباره ارتباط (4) شخصی فرد با این آیین است; ارتباطی که برای فرد دقیقا کششی بی نهایت دارد. به تعبیر ساده، سمن، یوهانس کلیماکوس (5) ، که در این شهر به دنیا آمدهام، الآن سیسالهام، مثل بیشتر مردم، انسانی محترمم، تصور میکنم که یک خیر اعلی’، که سعادت ابدیاش میخوانند، در انتظار من است، چنانکه در انتظار خدمتکار و استاد دانشگاه هم هست. شنیدهام که مسیحیت طریق وصول به آن خیر است، و از این رو میپرسم: من چگونه میتوانم ارتباطی درست با مسیحیت برقرار کنم؟
-
صفحات 82-103
در متن دوم، رابرت مری هیو آدامز، استاد فلسفه دانشگاه کالیفرنیا (2) ، در لس آنجلس (3) ، سه دلیل کرگگور را بر ضد دلیل آفاقی در دین که در متن اول آمدهاند بررسی میکند. وی، اگرچه ژرفبینی کرگگور را قدر مینهد، استدلال میکند که آن نوع از اصالت ایمان که مقبول کرگگور است اشکالات عدیدهای دارد. سه دلیلی که آدامز [در نوشته کرگگور] تشخیص میدهد دلیل تقریب و تخمین، دلیل تعویق، و دلیل شورمندی نامیده شدهاند. گاهی گفته میشود که در سرشتخود ایمان دینی چیزی هست که استدلال آفاقی در تایید آن را بیهوده یا نامطلوب میسازد، حتی اگر استدلال مقبولیت معتنابهی هم داشته باشد. تعلیقه غیر علمی نهایی سورن کرگگور احتمالا سندی است که معمولا از آن به عنوان سندی که ارایه کننده این نظر استیاد میکنند. در جستار حاضر سه دلیلی را که به سود این نظر اقامه شدهاست مورد بحث قرار میدهم و آنها را دلیل تقریب و تخمین (4) ، ، و دلیل شورمندی (6) مینامم. نظرم این است که هر سه دلیل را میتوان در تعلیقه یافت. میکوشم تا نشان دهم که دلیل تقریب و تخمین دلیلی است ضعیف. اما دو دلیل دیگر را به آن آسانی نمیتوان رد کرد. به عقیده من، این دو دلیل نشان میدهند که خود نتیجهای که کرگگور گرفته است، یا چیزی مانند آن، واقعا از دل تصور خاصی از متدین بودن برمیآید تصوری که جاذبیتی دارد، هر چند خود من، بنا به ادلهای که باختصار خواهم آورد، حاضر به قبول آن نیستم.
-
صفحات 104-122
-
صفحات 122-132
نویسنده در آغاز به طرح مساله اسما و صفات حق تعالی پرداخته و میگوید: این مساله و کیفیت آن بین متکلمان از یکسو و حکما از سوی دیگر مورد اختلاف است. به نظر قاضی سعید اقوال در این باب به دو قول بازگشت میکند: زیادت صفات بر ذات و عینیت صفات با ذات. سپس هر دو قول نقد شده است. به نظر قاضی سعید اگر کسی به ممکن نبودن شناخت درباره اسما و صفات حق باور نداشته باشد، نه تنها از ادراک درستبرخوردار نیست، بلکه از انصاف و صفات انسانی نیز دور است. در لابلای مقاله به دو جریان فکری، صدرالمتالهین و ملارجبعلی تبریزی، اشاره شده است. قاضی سعید بهپیروی از ملارجبعلی تبریزی قایل به اصالت ماهیت و اشتراک لفظی وجود بین واجب تعالی و ممکنات است. در میان شاگردان برجسته ملا رجبعلی تبریزی، از عارف متاله، قاضی سعید قمی و برادرش محمدحسن قمی (1) میتوان نام برد. قاضی سعید قمی از محضر درس ملامحسن فیض کاشانی بهره برده و در خلال آثارش از او به عنوان استاد نام برده است. ولی حقیقت این است که این عارف متاله بیش از آنکه از اندیشه های فیض کاشانی بهره مند شود، تحت تاثیر مواضع فکری ملا رجبعلی تبریزی بوده است. قاضی سعید دارای آثار متعدد و ارزنده ای است که در خلال آنها مسایل بدیعی را مطرح ساخته است. او در جمع میان فلسفه و دین کوشش فراوان کرده و درهمه این موارد مذاق عارفانه خود را اساس و ملاک کار قرار داده است. از جمله مسایل اساسی و مهمی که قاضی سعید آن را مطرح کرده و به طور مکرر درباره آن سخن گفته است، مساله اسما و صفات حق تعالی را باید نام برد. بر اهل بصیرت پوشیده نیست که این مساله و کیفیت آن بین متکلمان از یکسو و حکما از سوی دیگر همواره مورد اختلاف بوده است. البته در میان متکلمان نیزراجع به این مساله اتفاق نظر وجود ندارد و هر گروهی به نوعی در این باب اتخاذ موضعکردهاند.
-
صفحات 150-165
امروزه بسیاری از منتقدان اندیشه دین به جای آنکه حقانیت اعتقادات دینی را محل تردید بدانند، معقولیت آن اعتقادات را مورد تردید قرار میدهند. نویسنده در این مقاله، معقولیت اعتقادات دینی، خصوصا وجود خداوند را به عنوان محوریترین اعتقاد دینی، بر پایه تقریری از نظریه فطرت(نظریه الوین پلنتینجا) استوار و مبانی معرفت شناختی این مدعا را تبیین کرده است. به باور قرینه گرایان، هیچ دینی مقبول نیست، مگر آنکه معقول باشد و هیچ دینی معقول نیست، مگر آنکه موید به قراین باشد. درپایان مقاله تذکر داده شده است که این تقریر از نظریه فطرت، تقریری مامتیافته نیست و مشکلات معرفت شناختی آن همچنان مورد بحث دانشوران معاصر است. 1. دانشوران مسلمان از نظریه فطرت برای تحکیم مدعیات گوناگونی بهرهجستهاند. به طور کلی، نظریه فطرت در دو حوزه متفاوت طرح شده است: 1-1. حوزه امور اعتباری، بویژه مسایل حقوقی و اخلاقی: در این عرصه، کوشش بر آن بوده است که با استناد به نظریه فطرت برای پذیرش و مقبولیت دستگاه احکام و تکالیف حقوقی و اخلاقی دین، مبنایی خردپسند و استوار فراهم آورند. در این حوزه، «فطری بودن» دین دستکم دو تفسیر متفاوت یافته است: 1-1-1. تفسیر نخست، در ابتدا برای تمامی انسانها طبع و سرشت واحد، ثابت و مشترکی را فرض یا اثبات میکند و سپس بر مبنای آن، «فطری بودن» دستگاه حقوقی و اخلاقی دین را تبیین میکند. در اینجا «فطری بودن» به معنای ملایمتبا طبع است. این تفسیر در میان دانشوران مسلمان رای شایع و غالب است. 2-1-1. تفسیر دوم، «فطری بودن» دین (و به طور اخص، دستگاه احکام و تکالیف حقوقی و اخلاقی آن) را به معنای «انسانی بودن» آن میداند. در اینجا مقصود از «انسانی بودن»، نفی «تکلیف مالایطاق» است. به بیان دیگر، در این تفسیر، دین فطری است; به این معنا که حد طاقتبشری و حقوق طبیعی و اولیه انسانها را ملحوظ میدارد. (1) 2-1. حوزه امور غیر اعتباری: نظریه فطرت در این عرصه در دو سطح متفاوت مورد استفاده قرار گرفته است: 1-2-1. استفاده وجودشناختی (2) : پارهای از دانشوران کوشیدهاند تا با استناد به نظریه فطرت، موجودیت موجودی خاص (مانند خداوند) را در عالم بیرون، یا موجودیت کیفیت وجودی خاصی (مانند گرایش و قوه خداجویی) را در عالم درون انسان به اثبات برسانند. به بیان دیگر، نظریه فطرت در این سطح، ناظر به موجودات عالم و لذا نظریهای در حوزه وجودشناسی است. 2-2-1. استفاده معرفت شناختی (3) : نظریه فطرت در این سطح، ناظر بهاعتقادات است، نه موجودات از آنحیثکهموجودند. اما استفاده معرفت شناختی از این نظریه هم در دو سطح امکانپذیر است: الف. اثبات حقانیت اعتقادات دینی به مدد نظریه فطرت: بسیاری از منتقدان اندیشه دینی صدق اعتقاد به وجود خداوند و حقانیت دین را مورد تشکیک جدی قرار داده اند. در مقابل، پارهای از دانشوران دینی کوشیدهاند به مدد نظریه فطرت از حقانیت اعتقادات دینی دفاع کنند. اساسیترین مطلوب دانشوران دینی در این مقام، آن بوده است که نشان دهند اعتقاد به وجود خداوند (به عنوان محوریترین اعتقاد دینی) فطری است; به این معنا که اثبات حقانیت و صدق آن، محتاج قرینه و برهان نیست. ایشان برای تحکیم این مدعا دلایل و براهین متعددی اقامه کردهاند و از جمله تمسک به «علم حضوری» و استناد به «درک وجدانی» را برای حصول آن مطلوب، کارساز دانستهاند. ب. اثبات معقولیت اعتقادات دینی: امروزه بسیاری از منتقدان اندیشه دینی به جای آنکه حقانیت اعتقادات دینی را محل تردید بدانند، معقولیت آن اعتقادات را مورد تشکیک قرار میدهند. به بیان دیگر مدعی میشوند که اعتقاد به وجود خداوند و پذیرش حقانیت دین اساسا امری نامعقول و خردناپسند است. بنابراین اگر فرض نامعقولیت اعتقادات دینی پذیرفته شود، بحث درخصوص صدق و کذب آن اعتقادات زاید خواهد شد. روشن است که بحث درباب معقولیت اعتقادات دینی بربحث در خصوص صدق و کذب آن اعتقادات تقدم دارد. البته معقولیتیک اعتقاد ضامن صدق آن نیست، اما اثبات صدق آن اعتقاد، مستلزم فرض معقولیت آن است.
-
صفحات 166-183
نویسنده با طرح این سوال که آیا میتوان از تمام گزارههای دینی، اعم از انشایی و اخباری، دفاع عقلانی کرد یا نه، به تاریخچه بحث در جهان اسلام میپردازد. نویسنده این سوال را مطرح کرده که آیا مفهوم عقل در قاموس دینی و در آیات و روایات همان مفهوم فلسفی وعلمی است؟ سپس برای جواب به این سوال به تعاریف عقل فلسفی و عقل در کتاب و سنت پرداخته و نتیجه گرفته که عقل در قرآن ملازم ایمان و عشق و عاطفه است و تعقل در قرآن به معنای تدبر در امور است. نویسنده به این باور است که این تفاوت فاحش با عقلی دارد که بخواهد از طریق تشکیل صغرا و کبرا به نتیجه برسد. بنابراین دفاع عقلانی از دین به معنای نظری مقدور نیست، بلکه مطلوبترین راه برای تبیین مبانی و معارف دین راه عملی خواهد بود. پایان بخش مقاله درباره دفاع عقلانی از دین در مغرب زمیناست. قلمرو عقل آدمی در عرصه معارف دینی تا کجاست؟ آیا عقل انسانی توان تجزیه و تحلیل گزاره های دینی را دارد؟ آیا میتوان با ابزار منطق، که سلاح عقل است، از تمام گزاره های دینی، اعم از انشایی و اخباری، دفاع عقلانی کرد و آنها را به تعبیر فلسفه «تحلیل زبانی» معنا دار ساخت تا بدین سان میان دین و عقل تضاد و چالشی رخ ندهد و دینداران و فیلسوفان همدگر را برتابند و عقل و دین را عرصه معرفت با تلایم و سازش در آغوش هم جای دهند.
-
صفحات 184-204
نویسنده با بررسی معانی لغوی و اصطلاحی عقل،به تفاوت عقل اصطلاحی و عقل به کار رفته در قرآن و سنت از ناحیه وجودشناختی و معرفت شناختی پرداخته است. در بخشی از مقاله با طرح صورتهای مختلف تعارض عقل و وحی به مباحثی بدین قرار اشاره رفته است: ارتباط روح و عقل، زمان بهره مندی از عقل و کمال آن، درجات عقل، حجیت عقل، ارتباط اراده و عقل، محدوده داوری عقل و دین، تعارض عقل فطری با نقل قطعی، تعارض عقل اصطلاحی با نقل قطعی. اغلب مباحث طرح شده در شماره دوم مجله نقدونظر درباره عقل و دفاع عقلانی از دین و ارتباط عقل و وحی بود. روشن ساختن معنای عقل و مشخص کردن حدود آن، از مهمترین و اولیترین بحثهاست و حل منطقی و درست بسیاری از منازعات اعتقادی در گرو ارایه تصویر روشنی از آن است. از این رو انتخاب مساله عقل در شمارههای نخستین مجله ای که سمت و سوی آن در حوزه مباحث اعتقادی و کلامی است، کاری است شایسته و بجا. چنانکه در سرتاسر اظهارات و نوشتههای مندرج در مجله دیده میشود، نویسندگان در ضمن بحث معانی متفاوتی را از عقل مراد میکنند و گاهی نیز خود بر این اختلاف معانی تصریح میکنند. از جمله این معانی میتوان از این موارد نام برد: «مجموعه علوم و معارف بشری»، «عقلی که نه محدود به روش های علوم طبیعی و نظری است و نه در بند قوانین منطق و مابعدالطبیعه ارسطویی»، «عقل ظاهربین و جزوی»، «عقل الهی و کلی»، «قوه ای که همه یا تقریبا همه انسانها از آن بهره مندند و احکامش مورد قبول عمومی و همگانی است» و بالاخره «قوه ای که مسایل دنیوی را حل میکند.» (1) یکی از استادان محترم ضمن بیان این مطلب که عقل افلاطون و ارسطو، عقل متکلمان، عقل فارابی و ابنسینا و دکارت و... با هم فرق میکنند، بحق اظهار فرمودهاند. «همه کسانی که دم از عقل و منطق میزنند، صورتی از عقل را، هرچند به ابهام و اجمال، در نظر دارند. البته آن عقل را عقل مطلق یا عقل اصلی و اصیل میدانند و اصلا درباب عقل بحث نمیکنند و چه خوب بود بحث میکردند». (2)
-
صفحات 233-253
نویسنده با طرح این مساله که اصل وجود ارتباط عقل و وحی محل تردید و شبهه نیست، به بحث در میزان دخالت عقل و قلمرو و کیفیت آن پرداخته است. در این مقاله سه دیدگاه مهم درباره عقل و دین ارزیابی میشود: دیدگاه عقلگرایی افراطی، دیدگاه ایمانگرایی، دیدگاه عقلگرایی انتقادی. براساس دیدگاه عقلگرایی افراطی «برای اینکه یک مجموعه باور دینی به طور عقلانی و درستی پذیرفته شود، باید اثبات صدق آن سیستم باور ممکن باشد.» دیدگاه ایمانگرایی معتقد است که سیستمهای باور دینی در معرض ارزیابیها و نقد و بررسیهای عقلانی قرار ندارند و نباید هم آنها را در معرض چنین نقادیهایی قرار داد. دیدگاه عقلگرایی انتقادی معتقد است که ارزیابی و بررسی سیستمهای باوردینی امری است ممکن و شدنی، بلکه هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. اولین نکتهای که در این بحثباید بدرستی روشن شود، این است که سوال اصلی و محوری این بحث چیست؟ آیا بحثبر سر «اصل دخالت عقل» در فهم، اثبات یا انکار و تفسیر مدعیات دینی است؟ یا اینکه آنچه محل تردید و سوال میباشد، کیفیت و میزان این دخالت است (روش دخالت و حوزه و قلمرو آن)؟ به عبارت دیگر، آیا محل نزاع اصلی در بحث عقل و ایمان، اصل وجود ارتباط بین این دو میباشد و یا اینکه «اصل وجود ارتباط» محل شبهه و تردید نیست و همه بحث در «میزان دخالت عقل و قلمرو و کیفیت آن» است؟ یا اینکه هر دو امر، هم اصل دخالت عقل و هم چگونگی دخالت و قلمرو آن، محل شک و تردید است؟ به نظر میرسد که با اندک مطالعهای در نظریات علمی متفکران متدین و سیره عملی جوامع دینی روشن گردد که: اولا در همه جوامع دینی، متدیننان به نحوی از انحا عقل را در جریان تفهیم و تفهم باورهای دینی به کار برده و از ثمره این شجره طیبه استفاده میکنند و در سایه آن آرامش مییابند. به عنوان مثال همه جوامع دینی در مقام آموزش «سیستم» باورهای دینی» (1) به فرزندان خود و یا در مقام دعوت ابتدایی دیگران به دین (در رابطه با نومتدیننان) از عقل و آموزشهای عقلانی در اثبات یا تفسیر باورهای دینی استفاده میکنند.
-
صفحات 254-271
نویسنده در این مقاله به بررسی نظریات توماس آکویناس درباره تعلیم مقدس میپردازد. منظور او از تعلیم مقدس همه علوم و معارفی است که معلم آنها خداست و کتاب مقدس شایسته این عنوان است. آکویناس بر این باور است که برای رستگاری انسان ضروری استحقایق خاصی که فراتر از عقل است، از طریق وحی الهی برای انسان آشکار شود. حقایق درباره خدا، آنچنان که عقل قادر به شناختن آن باشد، فقط توسط افراد معدود قابل شناخت است; آن هم پس از مدتهای طولانی و همراه با خطاهای فراوان. بنابراین ضروری است که انسانها حقایق الهی را از طریق وحی بیاموزند. در این مقاله عناوینی نظیر: ضرورت وحی، قلمرو عقل و وحی، الهیات و تعلیم مقدس، شرافت تعلیم مقدس و تقدم آن بر علوم دیگر هنگام تعارض، بحث گردیده است. اولین موضوعی را که قدیس توماس اکویناس در کتاب «کلیات کلام» مطرح میکند، درباره قلمرو و ماهیت تعلیم مقدس (1) است. منظور توماس از این تعبیر، مجموعه ای از تعالیم است که به سبب داشتن منشا الهی، مقدس شدهاند; و به طور خلاصه، مجموعه ای از تعالیم و دستورات است که معلم آنها خداست. بیتردید کتاب مقدس شایسته این عنوان است، زیرا متضمن عین کلام خداست. با وجود این، همان طور که خواهیم دید، قلمرو این عنوان شامل همه چیزهایی است که تحت هر شکلی حقیقتخود را از وحی الهی گرفتهاند و یا با وحی در جهت هدف مقرر الهی اش تشریک مساعی دارد. مشخصه موضع توماس آکویناس این است که اولین سوال او درباره تعلیم مقدس، باید سوال از ضرورت آن باشد; مانند: آیا ضروری بود که خداوند انسانها را تعلیم دهد؟ آیا ضروری بود که خداوند مجموعه ای از تعالیم را که ما آنها را «تعلیم مقدس» مینامیم از طریق وحی به انسانها ابلاغ کند؟ این سوال، مستلزم امکان یک شبهه است و دلیل بر امکان چنین شبه های، دقیقا این است که قبلا مجموعه ای از تعالیم که همه قلمرو معرفت انسانی را فرامیگرفتیعنی «فلسفه» و یا آن گونه که خود توماس ترجیح میدهد که آن را «علوم فلسفی» (2) بنامد، وجود داشته است; یعنی مجموعه ای از رشته ها یا علوم که فلسفه را تشکیل میدهند. استدلال دوم از نخستین مقاله از کتاب «کلیات کلام»، این موضوع را با عباراتی بسیار رسا، برای فلسفه بیان میکند که حتی امروز نیز نمیتوان مطلبی بیش از آن در حمایت از فلسفه گفت. او مینویسد: «شناخت، تنها میتواند با هستی مرتبط شود; زیرا هیچ چیزی را نمیتوان شناخت، مگر حقیقت، که قابل تحویل به هستی است. اما هر چیزی که هست، در علوم فلسفی بررسی میشود، حتی خود خدا; آنچنان که بخشی از فلسفه که «الهیات» یا «علم الهی» نامیده میشود; همان طور که از کلام ارسطو در مابعدالطبیعه، آشکار است. بنابراین با داشتن علوم فلسفی دیگر نیازی به تعالیم دیگر نیست.»
-
صفحات 272-283
نویسنده با بررسی فیلم یک داستان ساده، نگرش انسان مدرن به هستی و رویدادها را مورد اشاره قرار داده و به این باور رسیده است که پرسشهایی چون یقین، خرد و روابط درهم پیچیده امور، تفاوتهای انسان مدرن و سنتی را تشکیل میدهد. ایشان برای طرح مساله اعتبار خرد ونسبت آن با دین، خرد را به معنایی که در جهان مدرن مراد می کنند به همراه پارهای از پیامدهای آن به خواننده نشانداده است و با جمعبندی نسبت خرد با دین به این نتیجه می رسد که شکافی که مدرنیسم در دین و باور سنتی ما پدید آورده، رو به گستردگی دارد و دعاوی آنان چیزی غیر از دعاوی پیشینیان ماست. «ما آدمیان بزرگترین نعمتها را در پرتو دیوانگی بدست میآوریم و مرادم آن دیوانگی است که بخشش الهی است... قدر و منزلت دیوانگی در نظر پیشینیان والاتر از مرتبه هشیاری بوده است زیرا دیوانگی بخششی است الهی و حال آنکه هشیاری جنبه انسانی دارد.» (1)
-
صفحات 284-293
نویسنده در این مقاله به یکی از مباحث معرفت شناسی معرفت دینی در حوزه اجتهاد پرداخته است. در فهم دین به طور عام و در فهم احکام دین چه علومی دخالت دارند؟ میزان آن چه مقدار است؟ نسبت این علوم با سایر علوم از نظر منطقی چیست؟ اینها مسایلی است که این نوشتار در صدد بررسی آنهاست. نویسنده با اشاره به دیدگاه سنتی رایج حوزه های علمیه درباره علوم مورد نیاز علم فقه، سوالاتی پیشاروی فقیهان گذاشته است، سپس به بررسی مبانی نظریه رقیب دیدگاه رایج پرداخته و نتیجهگرفته است آنچه در فهم بخش فقهی دین گفته شود، بسهولت در معرفت سایر بخشهای دین قابل تعمیم است. گفتنی است مقاله حاضر ناظر به نخستین سوال اقتراح مجله(شماره اول) است. اشاره: چه علومی در فهم دین به طور عام و در فهم احکام دین به طور خاص دخالت دارد؟ تفقه در دین عموما و در فقه خصوصا از چه دانشهایی تغذیه میکند و از چه سرچشمه هایی سیراب میشود؟ سوالاتی از این دستبه معرفتشناسی معرفت دینی مربوط است و به لحاظ منطقی مقدم بر بسیاری از مسایلی است که در قلمرو معرفت دینی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد; زیرا پاسخ این سوال در واقع پیشفرض حل آن مسایل است. اما در برداشت رایج و سنتی این مساله در ردیف مسایل فقهی و حداکثر در رتبه مسایل اصولی قلمداد شده و در باب «اجتهاد و تقلید» و باب «قضا» مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. بررسی این مساله به سبب تاثیر تعیینک ننده آن در برنامه ریزی و سیر تحقیقاتی حوزه های علمیه نیز بسی مهم و حیاتی است و به گمان ما یکی از اولین مسایلی است، اگر نگوییم اولین آنهاست، که طلاب علوم دینی باید نسبتبه آن تصویر روشنی در ذهن خویش داشته باشند تا براساس آن بتوانند مقدمات و مبادی لازم برای فهم دین را تحصیل کنند. این سوال به سوالات ریزتر و جزیی تری قابل تقسیم است که بخشی از آنها به قرار زیر است: 1. چه علومی در فهم دین دخالت دارند؟ 2. میزان دخالت این علوم در فهم دین چقدر است؟ 3. نسبت این علوم با سایر علوم از نظر منطقی چیست؟