آرشیو پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۱، شماره ۳۵۱۸
صفحه آخر
۲۰
اشراق

خورشید خادم حرم تو است

عبدالرحیم سعیدی راد

ای هزاران ماه یک فانوس تو/ آسمان خاکستر ققنوس تو

از هر چه سیاهی است دل بریده ام و خود را به آستان نورانی و پر از محبت تو رسانده ام.

چیزی به همراه ندارم که تقدیم کنم، جز شوق حضوری که گاه آسمان را به رقص می آورد.

مگر می شود صدای نقاره هایت را شنید و سر از پای شناخت؟

مگر می شود به صحن و سرای باشکوهت قدم گذاشت و فرشتگان را ندید که بال های خود را زیر پای زائرانت فرش کرده اند؟ بارگاه ملکوتی ات پلی است از دل های شکسته تا عرش استجابت. پلی است که فرشتگان مقرب همواره از آن برایت طبق طبق سلام و صلوات می آورند. حالامی نشینم در رواق هشتمین/ زیر لب با خویش می گویم چنین

آقای من! در روز میلادت پل های زیادی را پشت سر گذاشتم تا به زیارت چشمانت که چشمه رحمت الهی است بیایم.

می خواستم تو را خورشید بنامم، اما دیدم خورشید و ماه خود خادمان حرم نورانی تو اند....و دیدم هر ستاره زائری است که بی قرار رسیدن به آستان با برکت تو است....و آسمان چیست؟ جز کبوتری که دور گنبد طلایی ات در طواف است.

ای درختان پیش رویت سر به زیر/ هفت اقیانوس در چشمت اسیر

تو غریب نیستی. غریب نوازی! و آغوش گرمت پناه دلخستگان و گرفتاران است.... امروز ولی خسته از آدم های عبوس و خیابان های بن بست

خسته از تکرار روزهای ملال آور/ به بارگاه آرامشت پناه آورده ام

بگذار اعتراف کنم که زمانه خوبی نیست. چشم ها می بینند، اما راه را از چاه نمی شناسند.

می دانم همه راه ها به تو ختم می شود.

حقیقت ناب شمایید و خاندان نورانی شما؛ از تو می خواهم که بیش از پیش هوایمان را داشته باشید.

حالادلم آهوی رمیده ای است که دلتنگ نگاه صیادش شده است. نیم نگاهی از تو کافی است تا قرار این عاشق برهنه پای تو تضمین شود.

جام جم