آرشیو پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۱، شماره ۳۵۱۸
صفحه آخر
۲۰
روزانه ها

نیمکت های سوخته

سینا علی محمدی (دبیر گروه فرهنگ و هنر)

شازند اراک را قدیمی ها به کارخانه قند و اقلیت ارامنه اش می شناسند و برای امروزی ها هم یادآور پالایشگاه و پتروشیمی و البته پیست اسکی است.

برای من اما شازند در یک خاطره و یک نام خلاصه می شود؛ خاطره ای از دوران کودکی و روزگار جنگ و زنی به نام «خاله کبری» با خانه باغی بزرگ که حیاطش در معنی گل کوکب شناور بود و دیوارهای کاهگلی اش با خوشه های سبز و یاقوتی انگور تزئین شده بود و البته هر کودکی را وسوسه می کرد تا ناخنکی شیرین به این حیاط خاطره انگیز بزند.

خاله کبری مهربان بود؛ درست شبیه تمام خاله ها، مادرها، پدرها، عموها و دایی های دیگری که در بمباران و موشک باران ناجوانمردانه عراقی ها به مناطق و اماکن مسکونی در دوران جنگ تحمیلی از میان ما کوچ کردند.

این روزها که در هفته دفاع مقدس به سر می بریم، در بسیاری از محافل، برنامه های رادیو و تلویزیون و در میان تیترهای روزنامه ها از دلاورمردی رزمندگان و شهادت طلبی مردان بزرگ جبهه ها یاد می کنند؛ ولی جنگ ما شهدای مظلومی مانند خاله کبری هم کم نداشت.

شاید در لابه لای خبرها و انواع گزارش های روزمره فراموش کرده باشیم که برای مثال در دوران دفاع مقدس بیش از 160 مدرسه مورد هدف موشک باران و بمباران عراقی ها قرار گرفت و چند هزار پدر و مادر مشکی پوشیدند و گل های پرپرشان را در بهشت زهرا(س) بدرقه کردند؛ کودکان و دانش آموزان شهیدی که می توان در این روزها که مدارس کشور تازه بازگشایی شده اند از آنها یاد کرد و به فرزندان امروز آموخت که روزگاری در همین مدرسه ها و در کنار زمین ورزش، بوفه و... مکانی به نام «پناهگاه» هم وجود داشت.

روزگاری در همین مدارس که تخته هایش مشکی می پوشیدند، آژیر قرمز کشیده می شد و بعد با یک انفجار تنها چیزی که باقی می ماند نیمکت های سوخته بود.

ما در این جنگ خاله کبری های مهربان و کودکان بیگناهی را از دست داده ایم که دلشان می خواست با دیدن یک خوشه انگور و یک حیاط پر از گل کوکب در صمیمیت سیال فضا، شناور باشند.