آرشیو پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، شماره ۲۸۸۶
صفحه آخر
۱۶
یادمان

رویای سینما مرگ را هم ناکام می کند

کاوه جلالی

هر چه سعی کردم بشود، نشد. نتوانستم خودم را راضی کنم در بیمارستان تهران کلینیک به دیدن پرتو مهتدی بروم. تا به او فکر می کردم آشوب یادها مرا به چند سال پیش پرتاب می کرد به نخستین دیدارمان در تحریریه عجیب و غریب هفته نامه سینما. معلوم بود که بعد از چند روز اصلاح کرده، بلوز آبی آراسته یی به تن داشت و شلوار کتانی شیری رنگ. سرحال بود و شوخی می کرد. سعی می کرد فضا را برای تازه واردی که جمع شان وارد شده و معلوم بود که چندان هم نمی پاید دوستانه کند. از کار مطبوعات گفت، از سختی هایش و البته از شیرینی هایش. طبق معمول همه مکالمات علاقه مندان سینما، بحث کشید به فیلم هایی که دوست داریم. از من پرسید بهترین شخصیت مرد تاریخ سینما کیست: چند اسم ردیف کردم و سعی کردم کمتر شناخته شده باشند تا سواد سینمایی ام را به رخش بکشم. همان طور که با سیگار فیلتر سفیدی لای انگشتانش بازی می کرد با خنده گفت جون کرافورد تو فیلم «جانی گیتار» بهترین مرد تاریخ سینما است. سینما دوستی نوعی جنون است. وقتی زندگی عادی کافی نیست، وقتی ناامیدی، مرگ و ناکامی از در و دیوار می ریزد شاید فقط رویای سینما به کمک آدم بیاید. رویای سینما شاید مرگ را هم ناکام بگذارد.پرتو مهتدی آدم خوشبختی بود که نقد فیلم را به عنوان حرفه انتخاب کرد. حتما روی تخت بیمارستان هم به صحنه ها، رنگ ها، پلان ها و آوازهایی که دوست داشت و در فیلم ها دیده بود فکر می کرد.اگر این طور نباشد هم دلم می خواهد فکر کنم این گونه بوده است. دست کم وحشت مرگ را برای خودم که از میان می برم.