آرشیو پنجشنبه ۲۷‌شهریور ۱۳۹۳، شماره ۳۰۶۲
صفحه آخر
۲۰
یادمان

به بهانه درگذشت «احمد بیگدلی»

نهنگ بی آوا

قباد آذرآیین

زنده یاد «احمد بیگدلی» هم ولایتی ما، همزبان و هم تبار ما بود: به همین دلیل، ایشان را از سال های دور به یاد می آورم و می شناسم. آشنایی ما نزدیک بود، در واقع در کار ادبی، من ایشان را با نمایشنامه یی به نام «دالو» - در قوم بختیاری به معنی پیرزن- شناختم، نمایشنامه یی بسیار موفق و قابل قبول در زمان خودش، فکر هم می کنم که تنها نمایشنامه ایشان باشد، دست کم از میان چاپ شده ها. پس از آن، بیگدلی نمایش را رها کرد و به داستان نویسی رسید. کارهای آقای بیگدلی-سوای همان نمایشنامه- دو دسته می شوند: پیش از آنکه ایشان اجبارا ساکن نجف آباد بشوند- بیگدلی وقتی بازنشسته شد، مجال اقامت در خوزستان با درآمد بازنشستگی را نداشت، روزگارش سخت شده بود و در تهران هم نمی توانست بماند، پس به ناچار راهی یزدانشهر نجف آباد اصفهان شد و با قول و قرض زمینی تهیه کرد و با دستان خودش خانه یی ساخت، مثل خیلی از ما که به ناگزیر مهاجرت کردیم، ایشان هم ناخواسته مهاجرت کردند و علتش همان طور که گفتم معیشتی بود-رئالیست و واقع گرا بودند، از مردم دوروبر می نوشتند، اما در نجف آباد که با نویسندگان اصفهانی همسایه شدند، به نوعی داستان با رگه های پست مدرن گرایش پیدا کردند، این داستان ها فرم داستان- مقاله داشتند و به شیوه خاصی نوشته می شدند با رگه هایی پست مدرنیستی. به نظرم ضعف کار بیگدلی در همین دوره بود، چون ایشان در شرایطی نبودند که بتوانند این تجربه را درونی خود بکنند. من هنوز همان داستان های اولیه و رئالیستی ایشان را دوست دارم و می خوانم، آوای نهنگ، اندکی سایه و...