آرشیو یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، شماره ۲۱۳۴۳
ادب و هنر
۷
شعر

آرزوی دیدار

حمید سبزواری

دست و پا گم کرده کوی تمنای توام

با دو چشم آرزو مست تماشای توام

وصف گلزار جمالت دامن از دستم ربود

همچنان آیینه گلچین سراپای توام

مژده دیدار دارم با نگاه اشتیاق

از نسیم و سبزه نورسته جویای توام

با همه لب تشنگان وادی عشق و جنون

در امید جرعه ای از شهد مینای توام

مهلتی خواهم که مژگان بر جمالت وا کنم

از اجل منت کش امروز و فردای توام

از خیال کشتنم مگذر که در میدان عشق

صید بسمل کشته افتاده در پای توام

گرچه می دانم که می آیی و می پرسی مرا

در شمار عاشقان ناشکیبای توام

رخوت ساحل نشینی شور عصیانم فزود

ناز طوفانت کشم، مشتاق دریای توام

راه و رسم دلبران دانی و می داند حمید

در جهان دلبری قانع به ایمان توام