آرشیو پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، شماره ۶۲۵۰
ماه مهر
۱۳

زمزمه

امید سوماری

پرنده هم که باشم بی آسمان تو، پرواز مفهوم گنگ لغتنامه هاست. رود هم که باشم بی سرزمین وجودت، سرگردان ویرانه های خاموشم. باغ وگلستان هم که باشم بی باران رحمتت، علفزار خشک و برهوت دنیای خویشم. هر که باشم و هر چه باشم بی سرآغاز نام تو جهان بی اعتبار است.

تو که نباشی مسیر های رفتنم تاریک و خانه وجودم نا پیداست.

این روزها غروب که می شود می خواهم سوار شوم بر بال فرشته هایت! رها شوم در بیکرانگی ات. آنقدر که گم شوم در پرتو نام بی انتهایت!

براستی که این آرامش عجیب از کجا می آید؟

این موج های خروشان از کجا در درونم نهیب می کشند؟

این بوی خوش وصال از نافه کدام آهوی ختن به مشامم می رسد؟

براستی این ماه، عزیز کیست که هر سال بر تقویم شناسنامه ام می نشیند؟

معبود من! جز تو چه کسی می تواند پناه روزهای سرگردان من باشد؟