آرشیو پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۵، شماره ۳۵۷۴
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

کمی آرام باش

سروش صحت

هوا آتش بود. دیگه فرقی نمی کنه گرم باشه یا سرد، ترافیک همیشه هست. جلوی تاکسی نشسته بودم و گرما داشت دیوانه ام می کرد ولی تاکسی از جایش تکان نمی خورد. به راننده گفتم: «چقدر گرمه»، راننده که مردی پا به سن گذاشته بود نه به من نگاه کرد نه جواب داد. هوا واقعا گرم بود. دوباره گفتم: «کاش می شد از یه مسیر دیگه ای برید.» راننده باز هم جوابی نداد. حرفم جواب دادن هم نداشت چون تاکسی توی اتوبان قفل شده چطور می توانست از مسیر دیگری برود؟ به راننده که با صورت آفتاب سوخته آرام نشسته بود و روبه رویش را نگاه می کرد نگاه کردم و پرسیدم: «شما گرمتون نیست؟» راننده گفت: «چرا، مگه من آدم نیستم؟» به راننده گفتم: «ولی آروم نشستید. با این گرما چیکار می کنید؟ من دارم می میرم.» راننده برای اولین بار نگاهم کرد و گفت: «من تحمل می کنم، شما هم نمی میری» بقیه مسیر ساکت بودیم. هوا گرم بود ولی نمردم و رسیدیم.