آرشیو یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶، شماره ۲۱۶۱۰
فرهنگ: مقاومت
۶
یک شهید، یک خاطره

راضی ام به رضای خدا

مریم عرفانیان

گفت: «مادرجان ببین چه جمعیتی برای تشییع جنازه شهید رضوی آمده اند؛ این مردن و تشییع رو می پسندی؟»

آن وقت اشاره به سویی دیگر کرد و ادامه داد:

-«یا آن یکی که تنها چهار نفر زیر تابوتش رو گرفتند و به طرف حرم می برن؟»

بی هیچ فکری گفتم: «خب معلومه، تشییع جنازه شهید بهتره.»

خندید: «تازه این ظاهرشه، می دونی در آن دنیا شهید چه مقام بالایی داره؟»

آنگاه رو به حرم امام رضا (ع) ایستاد و ادامه داد:

-«شما رو به همین آقا از من راضی باشی، بگید راضی ام به رضای خدا که پسرم شهید بشه.»

با ناراحتی گفتم: «هیچ مادری نمی تونه این حرف رو بگه.»

از او اصرار و از من امتناع تا بالاخره با گریه رو به روی حرم ایستادم:

-«یا امام رضا (ع)! راضی ام به رضای خدا.»

***

بعد از آن روز دانستم که رضای خدا در شهادتش بود.

خاطره ای از شهید حسن آقاسی زاده شعرباف

راوی: منصوره ابراهیمی، مادر شهید