راضی ام به رضای خدا
گفت: «مادرجان ببین چه جمعیتی برای تشییع جنازه شهید رضوی آمده اند؛ این مردن و تشییع رو می پسندی؟»
آن وقت اشاره به سویی دیگر کرد و ادامه داد:
-«یا آن یکی که تنها چهار نفر زیر تابوتش رو گرفتند و به طرف حرم می برن؟»
بی هیچ فکری گفتم: «خب معلومه، تشییع جنازه شهید بهتره.»
خندید: «تازه این ظاهرشه، می دونی در آن دنیا شهید چه مقام بالایی داره؟»
آنگاه رو به حرم امام رضا (ع) ایستاد و ادامه داد:
-«شما رو به همین آقا از من راضی باشی، بگید راضی ام به رضای خدا که پسرم شهید بشه.»
با ناراحتی گفتم: «هیچ مادری نمی تونه این حرف رو بگه.»
از او اصرار و از من امتناع تا بالاخره با گریه رو به روی حرم ایستادم:
-«یا امام رضا (ع)! راضی ام به رضای خدا.»
***
بعد از آن روز دانستم که رضای خدا در شهادتش بود.
راوی: منصوره ابراهیمی، مادر شهید