آرشیو یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶، شماره ۳۹۸۳
صفحه آخر
۱۶
فلسفه در خیابان

جهان پیر است و بی بنیاد

محسن آزموده

بعید است کسی در پذیرش این حقیقت به خود تردیدی راه دهد که آنچه به تجربه و احساس در می یابد، تاثیری بارها ژرف تر و عمیق تر در وجود انسان به جای می گذارد تا معرفتی که صرفا از طریق مطالعه یا گوش کردن به سخن این و آن حاصل می شود. برای مثال اگر ساعت ها راجع به دندان درد بخوانیم و از این طرف و آن طرف، راجع به علل و عوامل آن جویا شویم، به یک صدم درک فردی که واقعا دندان درد دارد و دو دقیقه از آن رنج می برد، نائل نمی شویم.

همین طور است هنگامی که فیلسوفان برای ما صدها کتاب و مقاله و نوشتار می‎نویسند راجع به بی ثباتی این عالم و ناپایداری آن و اینکه ما بر زمینی سفت و محکم گام نمی نهیم، بلکه هر آینه ممکن است «هر آنچه سخت و استوار، دود شود و به آسمان رود». ممکن است به لحاظ نظری و در کلام همه این بی ثباتی و ناپایداری زندگی خاکی را بپذیرند و از قضا خودشان هم در جهت آن دلیل و استدلال اقامه کنند، اما واقعیت زندگی شان چیز دیگری را نشان می دهد. کمااینکه رفتار و گفتار ما در زندگی روزمره مان چیز دیگری را نشان می دهد، یعنی جوری رفتار می کنیم و برنامه ریزی، که انگار قرار است تا ابد روی این کره خاکی باشیم.

تجربه زلزله اما این نااستواری و ناپایداری زمین و زمان را به طریق دیگری بر ما آشکار می کند، آن را با پوست و خون تجربه می کنیم و در کسری از ثانیه به وضوح و آشکارا می بینیم که چطور همه آنچه از مادیات و کالاها جمع آوری کرده ایم ویران و با خاک یکسان می شود. اینجا دیگر با استدلال و دلیل سروکار نداریم، بلکه تجربه است که حقیقت سیال و گذرا و ناپایدار و بی وفای این جهان بی بنیاد را به ما نشان می دهد و به ما یادآوری می کند که هیچ ضمانتی در دست نداریم که تا ثانیه ای دیگر زندگی کنیم، پس بهتر است دم را غنیمت شمریم، چراکه ممکن است این لحظه آخرین لحظه زندگی مان باشد.