آرشیو سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۵۱۰۰
صفحه آخر
۲۰
راپورت های میرزا ادریس

چه رفته است بر این مردمان؟ نمی دانیم...

از تفلیس مراجعت فرموده ایم به طهران. دیشب را خوابیدیم. علی الطلوع گفتیم برویم در طهران خودمان چرخی بزنیم. غبار غربت از جان و دل بشوییم. مترو سوار شدیم. چهره ها عبوس و خموده بود. هشت صبح و این حجم از بی حالی و افسردگی دلمان را خنج انداخت. در ایستگاه مورد نظرمان پیاده شدیم. گرمای داخل واگن تشنه مان کرده بود. گفتیم یک بطری آب معدنی بگیریم به جهت زدودن عطش. به بقالی شدیم. 500 تومان دادیم و فرمودیم آب بده، عارض شد: 800 تومان می شود! فرمودیم سه روز تفلیس بودیم، غار اصحاب کهف نرفته ایم که برگشته باشیم و قیمت اجناس این گونه بالا رفته باشد، چه خبر است مومن خدا؟

عارض شد: مثل این که از قیمت دلار خبر نداری ببم جان؟

فرمودیم: مگر با دلار خریدی که با دلار می فروشی؟

گفت: نه! ولی همین پولی که بابت آب داده ام، بابت دلار داده بودم همین قدر سود می کردم. فرمودیم: خب یعنی ما بخواهیم یک قلوپ آب توی حلقوممان بچکانیم باید در عرض سه روز، تقریبا دو برابر پیاده شویم.

عارض شد: آب معدنی های خنکم 800 تومان. چون پول برق و استهلاک یخچال می دهم و خنکشان می کنم. آب معدنی گرم بخواهی همان 500. بیرون توی پیاده رو چیده ام بردار بنوش.

بر شیطان حرام زاده لعنت فرستاده و از مغازه زدم بیرون. خدا بیامرزد مرشد چلویی مرحوم را که به ضعفا و مساکین چلوکباب رایگان که می داد هیچ، وجه دستی هم به قدر وسع می بخشید و برکت از مغازه اش بالا می رفت. حال سر از گور بردارد و ببیند که بین آب خنک و گرم تفاوت قیمت می گذارند و مابه التفاوت می گیرند. فوق النهایه افسوس خوردیم و هر روز به این نکته بیشتر ایمان آوردیم که پول زیاد و کمش ارزش ندارد، آنچه ارزشمند است برکت است که مع الاسف گویا بعض رعیت از آن غافلند و به آن نمی اندیشند. اعصابمان خرد است و کماکان تشنه ایم. برویم یک بانکی چیزی پیدا کنیم، جرعه ای آب به حلقمان بریزیم تا از تشنگی نمیریم. زیاده فرمایش نداریم.