آرشیو پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۴۰۹۶
کتاب
۸
فلسفه

کتابی درباره نگاه به داننده نه دانسته

فضایل یک ذهن تنها

دکتر حسین شیخ رضایی

کتاب «فضایل ذهن»، نوشته لیندا زگزبسکی، کتابی کلاسیک در حوزه معرفت شناسی است و طرحی نو درمی افکند. این کتاب از زمان انتشار تاکنون الهام بخش بحث های بسیاری در حوزه معرفت شناسی بوده است و به نوعی می توان آن را گشاینده بابی جدید در معرفت شناسی معاصر دانست. ایده اصلی کتاب، یا دست کم یکی از ایده های اصلی آن، برقراری نوعی توازی میان معرفت شناسی و اخلاق است. همان گونه که در اخلاق فضیلت محور برای تعریف و تحدید و ارزیابی کنش های اخلاقی باید به فاعل کنش و متصف بودن/نبودن او به فضایل اخلاقی نگاه کرد، در تعریف و تحدید و ارزیابی کنش های معرفتی نیز باید به فاعل کنش و متصف بودن/نبودن او به فضایل فکری نگریست. این سخن یعنی به جای توجه به آنچه محتوا و متعلق معرفت است (آنچه معمولا حکم یا گزاره در نظر گرفته می شود) باید به دارنده معرفت نگریست. به این ترتیب، اگر در معرفت شناسی سنتی از «صادق» و «موجه» بودن فلان حکم سخن می رود و صدق و توجیه شرایط سازنده معرفت دانسته می شوند، در اینجا باید به آن کس که صاحب باور است نظر کرد و دید آیا او آراسته به فضایل فکری و ذهنی است یا خیر. اگر باورنده آراسته به چنین فضایلی بود و در ساخت و نگه داشت باور خود از آنها بهره گرفته بود، آنگاه آنچه او به آن باور دارد در زمره معارف است و اگر نبود، نیست. آشکار است که چنین تغییری در نقطه تمرکز معرفت شناسی، گامی مهم در پیشبرد بحث های این حوزه است. فارغ از نقدهای احتمالی، پیشنهاد زگزبسکی زمینی بکر است که بذر بسیاری بحث های دیگر در آن رشد می کند. در ادامه می کوشیم نگاهی انتقادی به پیشنهاد زگزبسکی بیندازیم و نشان دهیم برای تکمیل آن احیانا در چه مسیرهایی می توان گام برداشت.

سطح خرد و سطح کلان

لیندا زگز بسکی

از تجربه روزمره می دانیم که گاه از کنار هم گذاشتن اجزاء و عناصری که هر کدام خصلت ها و ویژگی هایی معین و شناخته شده دارند، کل ها و نظام هایی بزرگ تر شکل می گیرد که خصوصیاتی «نوپدید» و «بدیع» دارند: خصوصیاتی که در سطح اجزاء مابه ازاء و نظیری برای آنها نیست. به عنوان نمونه، لحظه ای فرض کنید آنچه متفکران طرفدار بازار آزاد می گویند درست باشد و طبق آن، در تنظیم بازار هر کدام از فروشندگان و خریداران و تولیدکنندگان تنها به فکر منافع شخصی و بیشینه کردن سود شخصی خود باشند و به مقولاتی مانند انصاف، عدالت، دگرخواهی و دگردوستی هیچ التفات نداشته باشند. طبق نظر این متفکران، وقتی چنین توده ای از کنشگران خودخواه مالی در آرایشی شبیه به بازار آزاد گرد هم آیند و مشغول تراکنش و مبادله شوند، در سطح کلان (یعنی سطح بازار) ویژگی هایی از سنخ انصاف و عدالت و اخلاق شکل خواهد گرفت. در این بازار رقابت، به دلیل وجود آنچه «دست پنهان» خوانده می شود، دیگر هر فروشنده ای نمی تواند قیمت ها را تا هر مقدار که خواست بالا ببرد. رقبا مانع این کار خواهند بود و در نتیجه، حداقلی از انصاف و مشتری مداری حاصل خواهد شد. دقت کنیم که نکته مورد نظر از این قرار است: در بازار آزاد در سطح خرد انصاف و دگردوستی دیده نمی شود، اما در سطح کلان چنین اموری پدید می آیند. مثال هایی گوناگون از این ویژگی های نوپدید می توان زد که بر خلاف دسته ای دیگر از ویژگی ها (ویژگی های منتج و قابل تقلیل) در سطح کلان حاضرند و در سطح خرد غایب.

علم آزمایشگاه نظریه های معرفت شناسی

اگر نظریه ای در حوزه معرفت شناسی بخواهد کارآمد و جامع باشد، حداقل انتظاری که از آن می رود این است که آنچه در باب شکل گیری، نگه داشت، انتشار و انتقال معرفت عرضه می کند با آنچه روند عملی شکل گیری، نگه داشت، انتشار و انتقال معرفت علمی است مطابقت و سازگاری داشته باشد. به عبارت دیگر، از آنجا که معرفت علمی یکی از نمونه های موفق معارف بشری است، حداقل انتظار از نظریه های معرفت شناسانه آن است که توصیفی نسبتا دقیق از سازوکار تشکیل معرفت علمی عرضه کنند و توصیه هایشان چندان با توصیه ها و هنجارهای رایج در حوزه علم متفاوت نباشد. اما کدام فضیلت های فکری در حوزه معرفت علمی از بقیه پررنگ ترند؟ برای سادگی بحث تنها به یکی از آنها در اینجا اشاره می کنیم: شکاکیت نظام مند. هیچ ایده و اندیشه و نظریه ای در جهان علم مصون از نگاه شکاکانه نیست. در جهان علم بدیهی ترین حقایق ممکن است روزی خرافه و شبه علم تلقی شوند و دور از ذهن ترین نظریه ها و فرضیه ها ممکن است روزی علمی به حساب آیند. چنین پویایی ای میسر نیست مگر با قبول این نکته که هیچ نگره و آموزه ای در علم مقدس نیست و می توان و باید در همه چیز به شکلی نظام مند شک کرد.

فضایل جهان علم، خرد یا کلان

اکنون اگر فرض کنیم شکاکیت نظام مند یکی از فضایل فکری در جهان علم است، می توان پرسید آیا این فضیلت در سطح خرد (تک تک دانشمندان) بروز و ظهور می یابد یا از سنخ ویژگی های نوپدید است که تنها در سطح کلان (نهاد علم) خود را نشان می دهد. نسل اول جامعه شناسان علم (خصوصا رابرت مرتون) کوشیدند نشان دهند چنین فضیلتی از جمله هنجارهای سطح فردی است: به این معنا که تک تک دانشمندان به هنجار شکاکیت نظام مند متعهدند و آن را جزو بایدهای حرفه ای خود می دانند و هرگاه خود یا دیگران از آن منحرف شوند، با توسل به نیروی هنجارین چنین فضیلتی، درصدد جبران انحراف برمی آیند. اما جامعه شناسان نسل های بعدی (از جمله میتروف در مطالعه مشهوری که روی دانشمندان درگیر در پروژه آپولوی ماه انجام داد) با مطالعات میدانی و پژوهش های تاریخی و تجربی، از جمله مصاحبه مستقیم با کنشگران جهان علم، نشان دادند چنین نیست که مثلا فضیلت فکری شکاکیت نظام مند در سطح خرد نیز وجود داشته باشد و تمام دانشمندان خود را متعهد به آن بدانند. از قضا، دانشمندان بسیاری اعلام کردند در کار علمی در بسیاری موارد به نوعی دگماتیسم و جمود فکری نظام مند پایبندند و مثلا هیچگاه در یافته های خود یا همکاران شان به دیده تردید نمی نگرند. این پژوهش ها نشان داد اگر هم فضیلتی به نام شکاکیت نظام مند در جهان علم در کار باشد، این فضیلت نه در سطح خرد که در سطح نهادی و کلان علم بروز می یابد. دانشمندان نیز مانند کنشگران بازار آزاد ممکن است هر کدام سرسختانه در پی بیشینه کردن سود (معرفتی) خود باشند، اما آرایش جهان علم چنان است که برآیند و سرجمع این کنشگران صلبی منجر به بروز نهادی با خصلت شکاکیت نظام مند شده است.

فضایل ذهن، تنها یا در جمع؟

اکنون به کتاب زگزبسکی بازگردیم. آنچه او در این کتاب پیشنهاد می کند عمدتا رویکردی «فردگرایانه» به فضایل فکری است. گویا پیش فرض او این است که اگر تمامی کنشگران معرفتی آراسته به فضایلی چند باشند، این منجر به آن خواهد شد که بهترین آرایش و ترکیب ممکن در سطح کلان نیز شکل گیرد. مراجعه به نمونه جهان علم نشان می دهد که چنین نیست. می توان جمعیتی داشت که در سطح خرد افراد آن لزوما همه متصف به فضایل فکری، مانند گشودگی ذهن و شکاکیت نظام مند و همه جانبه نگری و... نیستند، اما در سطح کلان به دلیل نحوه آرایش این افراد نهاد حاصل شده متصف به چنین فضایلی است. در یک کلام، می توان کنشگرانی غیر فضیلت مند داشت که جامعه ای فضیلت مند می سازند. اگر مراجعه به جهان علم و نحوه ساخته شدن معرفت در آن نمونه ای قابل قبول و موفق از تولید معرفت باشد و اگر تحلیل های میدانی و تجربی جامعه شناسان معرفت درست باشد که طبق آن لزوما تک تک دانشمندان فضیلت مندانی فکری نیستند، آنگاه پیشنهاد فردگرایانه زگزبسکی تمام داستان نخواهد بود. لازم است در تکمیل چنین معرفت شناسی فردگرایانه ای به معرفت شناسی اجتماعی فضیلت گرا نیز پرداخت. در این حوزه جدید دستور کار آن خواهد بود که چرا و چگونه ممکن است کنشگران و فاعلانی که هر کدام به تنهایی از فضایل ذهنی بی بهره اند اجتماعی بسازند که در سطح نهادی متصف به فضایل فکری است. این همان راهی است که معرفت شناسی سنتی نیز پیموده و علاوه بر جنبه های فردگرایانه معرفت به جنبه های جمعی و اجتماعی آن نیز توجه کرده است.