آرشیو پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۷، شماره ۶۸۳۰
خوانندگان
۱۴
زاویه های روشن

نیش ترمزهایی که نوش جان بودند

ستون «زاویه های روشن» درنگ و تاملی در معناهای اصیل زندگی است که گاه در غلبه روزمرگی و عادت به شنیدن خبرهای بد از یاد ما می رود. هنوز هم با همه دشواری ها در این جامعه مردان و زنانی هستند که کسب و کارشان تولید خبرهای خوب است. ما در این ستون از زبان مخاطبان از زاویه های روشن زندگی می گوییم. کافی است چشم باز کنیم و این زاویه ها را در خود یا دیگران ببینیم. شما هم می توانید این رخدادها را با ما در میان بگذارید. افشان نعمتی، مخاطب روزنامه ایران در این مطلب از یک تجربه جالب و زیبا که در جاده مشاهده کرده سخن گفته است.

صدای باد می آید. امروز زیادی شلوغش کرده! با ترمز کردن ماشین، خیالات از چشم های بسته ام می پرد. برادرم در ماشین را باز کرده و دو بسته ای که روی جاده افتاده بر می دارد. می گویم: محض رضای خدا بی خیال! برادرم می گوید: معلوم نیست این بسته لباس مال کدام بنده خدایی هست.در امتداد جاده و برخی جاها وسط جاده بسته های لباس افتاده. اغلب خودروها می ایستند و بر می دارند. با خودم می گویم عجب مردمی هستیم و بقیه حرفم را می خورم.

چند کیلومتر جلوتر کامیونی ایستاده و مثل اینکه فهمیده چیزی از بار کم شده و دارد چک می کند. ما می ایستیم و بسته را تحویلش می دهیم. راننده آقای جوانی است که دانه های ریز عرق روی پیشانی اش نشسته و کلافه می زند. دلهره اش را می توانم با همه وجود حس کنم. امانتی که به او سپرده اند و حالا ناقص است. برادرم می گوید نگران نباش، هر کسی که از این بسته ها جمع کرده برایت می آورد. حرکت می کنیم. در آینه می بینم که ماشین ها کنار کامیون ترمز می کنند و هر کسی امانت جاده را تحویل می دهد. یکی یکی و بعد بیشتر. خودروها نیش ترمزی می زنند. لباس ها را کنار کامیون رها می کنند و می روند و منتظر تشکر هم نمی مانند. خدا را شکر. لبخندی بر پهنای صورت من و حتما همه آن آدم هایی که از کف جاده بار جامانده از کامیون را جمع کرده اند می نشیند. ذوق زده می گویم: اوه! اینم یک اتفاق خوب! چه قدر خوب که هنوز مهر هست. هنوز آن قدرها بی تفاوت نشده ایم. هنوز هم ما هستیم کنار هم.