آرشیو سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷، شماره ۳۳۴۳
اندیشه
۸

نگاهی به کتاب «بحران های جمهوری» هانا آرنت

در ذم دولت گرایی مسلط و مدح شوراها

گروه اندیشه: هانا آرنت فیلسوف کاملا شناخته شده ای در ایران است. بیشتر آثار مهم او به فارسی ترجمه شده اند و چه بسا او را بتوان در میان برخی فیلسوفان قرن بیستم که ترجمه های مغلوطی از آثارشان ارائه شده، فیلسوف خوش شانسی دانست: «انقلاب» و «خشونت» را عزت الله فولادوند، «وضع بشر» و «حیات ذهن» را مسعود علیا و بخشی از کتاب «خاستگاه های توتالیتاریسم» را محسن ثلاثی ترجمه کرده است. به تازگی نشر فرهنگ جاوید کتاب مهم دیگری از آرنت، «بحران های جمهوری»، با ترجمه علی معظمی منتشر کرده است. کتاب شامل چهار مقاله است که به برخی از جدی ترین مسائل سیاسی جامعه آمریکا و دنیا در دهه 1960 می پردازد. آرنت که از هولوکاست جان سالم به در برده و به ایالات متحده مهاجرت کرده بود، در این کتاب بحران های موجود در یکی از بزرگ ترین جمهوری های معاصر و ابرقدرت های جهان را در بحرانی ترین دهه های قرن بیستم بررسی می کند.

موضوعات این کتاب از افشاگری های مربوط به اوراق پنتاگون تا جنبش مدنی، نافرمانی مدنی، خشونت، انقلاب و جنبش دانشجویی را در بر می گیرد. تحلیل ها و اظهارات آرنت در این کتاب همچنان به کار می آید و مسائلی که مطرح می کند هنوز مهم اند: دروغگویی در سیاست، معنا و امکان نافرمانی مدنی، خشونت در سیاست، انقلاب و زمینه های آن و مسئله مفهوم و کارکرد دولت. مقاله فصل اول کتاب با عنوان «دروغگویی در سیاست» به مرور اسناد پنتاگون می پردازد و رویکردهای پراگماتیستی در علوم انسانی را نقد می کند و نشان می دهد چگونه تقلیل مسائل به اعداد و ماتریس ها بشر را به خطا می برد. آرنت در مقاله دوم با عنوان «نافرمانی مدنی» از «حق بر تشکیل انجمن» می گوید و می کوشد نشان دهد نافرمانی مدنی دقیقا چیست، چه ویژگی هایی دارد و در کجا می توان گفت نافرمانی مدنی رخ داده است. او در این فصل حق نافرمانی مدنی و تثبیت آن در نهادهای سیاسی را مطرح می کند. در مقاله سوم، «درباره خشونت»، نیز بر مسائلی متمرکز است که از دل جنبش حقوق مدنی و جنبش دانشجویی دهه 1960 برآمدند و مشخصا به رخدادها و مباحثی می پردازد که بر زمینه قرن بیستم برانگیخته شدند. او این قرن را به تاسی از پیش بینی لنین (قرن جنگ و انقلاب) قرن خشونت می نامد.به نظر می رسد بسیاری از مباحث کتاب که مربوط است به آمریکای دهه های 1960 و 1970 اکنون دیگر کارایی چندانی ندارند و چه بسا بیشتر جنبه تاریخی پیدا کرده اند. درباره این ادعا مجال بحث و جدل بسیار است، با این حال شاید بخش هایی از فصل آخر بتواند این اتهام را از کتاب آرنت دور کند. چون بحث هایی که در این فصل مطرح می شود، در کنار مباحث تاریخی درباره جریان چپ و لیبرالیسم و اتحاد جماهیر شوروی و سوسیالیسم، اکنون بیش از هر زمانی در هر گوشه ای از جهان مهم شده اند؛ در زمانه ای که جهانی سازی و مرزهای بسته در نقطه ای به هم رسیده اند که ماحصل آن چیزی نبوده جز زوال الگوهای غالب دولت داری. آرنت در بخشی از مصاحبه ای که با آدلبرت رایف، نویسنده آلمانی، در سال 1970 انجام داد (فصل چهارم کتاب)، به دنبال جایگزینی برای دولت است و آن را در نظام شورایی جست وجو می کند. این نظام از نظر او تبلور دموکراسی مشارکتی است، هرچند آرنت نسبت به تحقق آن چندان خوش بین نیست. او معتقد است هیچ کدام از انقلاب ها نتوانسته اند مفهوم دولت و حاکمیت آن را تغییر دهند و تنها کاری که کرده اند فقط براندازی شکلی از حکومت و جایگزینی آن با شکلی دیگر بوده است: «از انقلاب های قرن هجدهم به بعد، هر تحول بزرگی در واقع اصول نوع کاملا جدیدی از حکومت را بسط داد که مستقل از همه نظریه های انقلابی پیشین، مستقیما از خود جریان انقلاب برآمد». او در نیمه دوم این مصاحبه مشخصا از شوراها دفاع می کند و تاکید دارد شکل جدید حکومت باید نظام شورایی باشد که هر بار و در همه جا نابود شده است، یا به دست بوروکراسی ملت-دولت یا دستگاه حزبی. با این حال، بدبینی آرنت سر جایش است؛ ولی این نظام را صرفا آرمان شهر مردم می داند نه نظریه پردازان و ایدئولوژی ها. او این شکل از اداره جامعه را تنها بدیلی می داند که در تاریخ ظهور کرده و بارها هم ظاهر شده است. مثال هایی مهم هم برای این ادعا می آورد: «در همه انقلاب های سازمان دهی خودانگیخته شوراها رخ داده، در انقلاب فرانسه، در انقلاب آمریکا با جفرسن، در کمون پاریس، در انقلاب های روسیه، در طلیعه انقلاب های آلمان و اتریش در انتهای جنگ جهانی اول و در نهایت در انقلاب مجارستان». آرنت بر این باور است که این شوراها هرگز نه در نتیجه یک سنت یا نظریه آگاهانه انقلابی بلکه هر بار کاملا خودانگیخته پدید آمده اند؛ چنان که گویی هیچ گاه پیش از آن چنین چیزی وجود نداشته است. او نتیجه می گیرد که نظام شورایی بر تجربه عمل سیاسی منطبق است و از همین تجربه برمی آید.

اما این شوراها و نظام شورایی مد نظر آرنت چیست؟ آرنت خیلی روشن حرف شوراها را بازگو می کند: «ما می خواهیم مشارکت کنیم، می خواهیم بحث کنیم، می خواهیم عموم صدای مان را بشوند و می خواهیم امکانی برای تعیین مسیر سیاسی کشورمان داشته باشیم. چون کشور بسیار بزرگ تر از آن است که ما بتوانیم همه گرد هم بیاییم و سرنوشت مان را رقم بزنیم، به فضاهای عمومی متعددی در داخل آن نیاز داریم. اتاقکی که برای رای دادن تعبیه شده، بسیار کوچک است؛ چون فقط برای یک نفر جا دارد. احزاب کاملا نامناسب اند؛ در داخل احزاب اکثر ما صرفا انتخاب کنندگانی هستیم که افکارمان هدایت می شود. اما اگر ده نفر از ما دور یک میز جمع شویم، هرکدام نظرمان را بیان کنیم… معلوم می شود که کدام یک از ما برای ارائه نظراتمان به شورایی بالاتر مناسب تریم» (ص 261). آرنت اضافه می کند که اصلا لازم نیست تک تک ساکنان یک کشور عضو چنین شوراهایی باشند. چون نه همه مردم می خواهند و نه لزومی دارد درگیر مسائل عمومی شوند، پس روند خودانتخاب گرایانه ای ممکن می شود که از طریق آن در کشور یک گروه نخبه سیاسی حقیقی گرد می آیند. با وجود این روشن نیست شوراهایی که آرنت از آن دم می زند، صرفا تغییری در مفهوم عام دولت است یا در نقطه مقابل آن ساخته می شود، به ویژه وقتی به تجربیات شورایی قرن بیستم توجه می کنیم. ولی گویا به نظر می رسد این شوراها بناست در تقابل با ملت-دولت تعریف شوند. به هر حال، آرنت از شکل گیری مفهوم جدیدی برای دولت می گوید - دولتی شورایی که با اصول حاکمیت بیگانه است، برای انواع فدراسیون ها بسیار مناسب است و قدرت در آن به شکل افقی ساخت می یابد؛ نه عمودی؛ اما اگر از آرنت بپرسید دورنمای تحقق این دولت چیست، خواهد گفت: «اگر اصلا بتواند شکل بگیرد، خیلی به آرامی خواهد بود و بنابراین شاید در نهایت در طلیعه انقلاب بعدی».