آرشیو پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۷، شماره ۴۳۰۶
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

دعوا

سروش صحت

راننده تاکسی ایستاد تا مسافری را که می خواست پیاده شود، پیاده کند. ماشین عقبی که معلوم بود عجله دارد، بوق طولانی زد. راننده گفت: «یعنی چی؟… برای چی داره بوق می زنه؟» و در جواب ماشین عقبی یک بوق ممتد زد و به راه افتاد. ماشین عقبی به علامت اعتراض دو تک بوق زد. راننده تاکسی هم سه تک بوق زد. راننده ماشین عقبی در حالی که ویراژ می داد تا از کنار تاکسی رد شود، یک بوق خیلی طولانی و ممتد زد. راننده تاکسی دیگر بوق نزد و فقط زیر لب گفت: «استغفرالله.» مردی که کنار راننده نشسته بود، گفت: «اعصاب تون را خرد نکنید.» راننده گفت: «نه بابا، چیزی نبود.» زنی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «من گفتم الان دعواتون میشه» . راننده گفت: «دعوامون که شد ولی دعوا، بوق بود.»

مردی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «کاش همه دعواها بوقی بود.» راننده گفت: «دعواها همه اش بوقیه، بیخودی بزرگش می کنن.» راننده ماشینی که کنارمان بود سرش را از پنجره بیرون آورد و رو به راننده تاکسی گفت: «روانی، چرا اینقدر بوق می زنی؟» راننده گفت: «جواب این یکی را چی بدم؟»