اشک های واپسین طلوع
توی تاکسی نشسته ام. حواسم را داده ام بیرون. خیابان همیشگی. نه جذبم می کند. نه دلزده ام. فقط نگاه می کنم. بی هدف. مثل آدمی که مسیر هر روزه را می رود و چیزی یادش نمی ماند جز تکرار و تکرار. توی تاکسی نشسته ام و به هیچ چیز فکر نمی کنم که ناگهان پیرمرد می گوید: «اگه نبخشه که قصاصش می کنن.» وسط آن گرمایی که به روزهای آخر تابستان نمی خورد، یخ می کنم. به راننده نگاه می کنم. از پشت سر. منتظرم جمله دیگری بگوید اما ساکت می شود. انگار میان آنچه در ذهنش می گذرد، همین یک جمله را بلند فکر کرده. لب هایش آرام تکان می خورد. انگار که ذکر گفته. می خواهم سر صحبت را باز کنم؟ نمی دانم. زبانم قفل می شود انگار. دهانم
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.