آرشیو پنجشنبه ۱۵‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۴۱۷۷
کتاب
۶
روانشناسی

نگاهی به کتاب «ادیان، ارزش ها و تجربه های اوج»

روانشناسی تجربه دینی

کاوه رهنما

نام ابراهام هارولد مزلو، روان شناس معاصر امریکایی در میان افواه، به دلیل نظریه مشهور «هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو» رواج یافته است. بسیار می شنویم یا می خوانیم که کارشناسان در مباحث شان به هرم و جنبه سلسله مراتبی آن اشاره می کنند و برای مثال با تاکید بر آن از تقدم و تاخر نیازهای بشر سخن می گویند. خیلی خلاصه این نظریه معتقد است که می توان نیازهای انسان را به صورت هرمی پنج طبقه دسته بندی کرد که در قاعده آن نیازهای زیستی مثل نیاز به خوراک و پوشاک و مسکن قرار گرفته است و به ترتیب پس از آن و به سمت راس هرم، نیازهای امنیتی، نیازهای اجتماعی، احترام و در نهایت نیاز به معنویت و اخلاق قرار گرفته اند.

مزلو روان شناسی انسان گرا و از پیشگامان نسل موسوم به «نسل سوم» روان شناسی بود که می خواست ابعاد وسیع تر و الگوهایی پویاتر از رفتار انسان را کشف کند. او در مقابل تقلیل سطحی تجربه انسانی به چند نظریه ثابت یا مقولات متصلب، معتقد بود که روان شناسی اجتماعی به گونه ای است که اجازه صحبت از «انسان کلی» را نمی دهد و بر آن بود که تنها زنان و مردان مشخص وجود دارند. البته مزلو بر خلاف نگرش های اگزیستانسیالیستی رایج زمانه اش، منکر وجود ذات در انسان نبود و بر عکس معتقد به ماهیتی برای انسان بود. این ذات انسانی هم متفاوت با نگرش های منفی نگری که انسان را گرگ انسان تلقی می کنند، از سرشتی والا و متعالی برخوردار است.

یک تقسیم بندی جالب توجه تر و البته کمتر شناخته شده نیازهای انسان نزد مزلو، تقسیم آنها به دو دسته نیازهای ناشی از نقصان و نابسندگی و نیازهای وجودی است. انسان ها بیشتر اوقات احساس کمبود می کنند و به دنبال تامین چیزهایی اند که فکر می کنند از دنیای خارج کم دارند. علت آسیب های روانی نیز احساس ناتوانی در برآوردن این دسته از نیازهاست. اما نیازهای وجودی زمانی آشکار می شوند که انسان خواه به طور عینی یا به نحو ذهنی از شر نیازهای ناشی از نقصان رهایی یابد. این دسته از نیازها از طریق خودشکوفایی توانایی ها، ظرفیت ها، استعدادها و انجام یک ماموریت، دعوت یا تقدیر برآورده می شوند. اینجاست که فرد خودشکوفا به ظهور می رسد. وی‍ژگی چنین فردی درک عمیق از واقعیت، پذیرش فزاینده خود و دیگران، مساله محوری، خودانگیختگی و وارستگی بیشتر، لذت بردن فراوان از تنهایی و خلوت، تازگی درک و خلاقیت و یگانگی آسان با انسانیت است.

فرد خودشکوفا، به واسطه این وی‍ژگی های اخلاقی، از تجربه های اوج برخوردار است، تجربه هایی که در زبان ادیان، به تجربه های دینی بنیانگذاران ادیان و برخی برگزیدگان اختصاص دارد، تجربه ها و جذبه هایی شورانگیز، وصف ناپذیر و وجودی که از نظر مزلو، پیامبران، عارفان و راهبان ذن آنها را در پررنگ ترین شکل خود تجربه کرده اند. البته مزلو معتقد است که درک چنین تجربه هایی-منتها در سطوحی بسیار پایین تر- از سوی دیگر انسان هایی که به تهذیب اخلاقی دست بیازند، امکان پذیر است، به شرط آنکه در پرورش اخلاقی خود بکوشند و به مراقبه نفس خود همت گمارند. اینجاست که مرزهای- به اعتقاد مزلو تصنعی- میان اخلاق و علم از یکسو و دین و علم از سوی دیگر برداشته می شود. مزلو با تاکید بر جای خالی ارزش ها در نظام آموزش رایج در مطالعه ای موردی نشان می دهد که روانشناسی انسان گرا چگونه می تواند رازآمیزی را دوباره به رابطه زن و مرد بازگرداند و آن را از روزمرگی و ملال برهاند.