فرم محاکات: بازاندیشی در ساحت مغفول نظریه محاکات
محاکات به مثابه یکی از دیدگاه های بنیادین درباره سرشت هنر و ادبیات، از عهد یونان باستان تا قرن هجدهم میلادی همواره در فلسفه هنر نظریه ای مسلط به شمار می رفته است. در دوره معاصر نیز اندیشمندانی نظیر اویرباخ، ژرار و نیز پیروان مکتب شیکاگو هر یک از منظری خاص قرایت تازه ای از آن به دست داده اند. با این همه، محاکات اساسا به عنوان نظریه ای ضدفرمالیستی محسوب می شود که به سبب پای بندی به اصل ارجاع، وضع امور جهان واقع در کانون توجهات آن قرار دارد. براساس این تلقی، نظریه محاکات متضمن آن است که صدق و کذب آثار هنری/ ادبی را براساس اصل تطابق و توجه به کارکرد ارجاعی زبان در آثار هنری بررسی کند. به همین دلیل است که محاکات در نظام فکری افلاطون منتهی به موضع ضد هنری او می شود. به هر روی، پژوهش حاضر از بطن سنت محاکاتی در فلسفه هنر برآمده و با تکیه بر اصول موضوعه نظریه محاکات کوشیده است تا ضمن بررسی خاستگاه های این دیدگاه، استدلال هایی اقامه کند که به موجب آن تقلید چنانچه متوجه فرم و نه موضوع محاکات باشد، این نظریه قابلیت آن را دارد که در خوانشی نو به مثابه درآمدی بر نظریه فرمالیستی و نه الزاما نظریه ای بدیل یا رقیب با آن درآید. در این پژوهش، روشن می شود که محاکات در معنای خاص آن، در مرتبه نخست مستلزم انتزاع فرم وضع امور است. فرم انتزاع شده در مرتبه دوم براساس ماده هنری (که در هنر کلامی زبان و نشانه های آن است) از نو پیکره بندی می شود و صورت جدیدی پیدا می کند. به این منوال، صدق و کذب اثر هنری در این صورت نه از طریق ارجاع بیرون متنی به جهان خارج که از طریق بررسی نظام درونی اثر ممکن است؛ موضوعی که مستلزم قول به خودبسندگی اثر هنری که از آموزه های بنیادین فرمالیسم است نیز تواند بود.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.