آرشیو یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، شماره ۵۷۴۹
جهان
۳
یادداشت

تلاش پرهزینه امریکا و اسراییل برای شکل گیری ناتوی خاورمیانه

حسین ربیعی (هیات علمی دانشگاه خوارزمی)

عملیات 25 فروردین ایران در پاسخ به حمله اسراییل به کنسولگری ایران در دمشق ابعاد و زوایای بسیاری داشته و هنوز در مورد کم و کیف و علل و اثرات آن در رسانه ها و افکار عمومی منطقه و جهان بحث می شود. صرف نظر از حجم موشک ها و پهپادها و میزان دقت و به هدف نشستن این موشک ها، انجام حمله از خاک ایران و رویارویی مستقیم با اسراییل نقطه عطف و قابل توجه این عملیات است که برای نخستین بار انجام شده است. این عملیات در کنار عملیاتی قرار می گیرد که از سوی حزب الله در لبنان، حشدالشعبی در عراق و انصارالله در یمن و دریای سرخ انجام می شود و زمانی که با عنوان محور مقاومت در کنار هم قرار می گیرند، جبهه بزرگی شکل می دهند که آشکارا، توازن و تعادل نظامی منطقه را به چالش می کشد. حال پرسش این است که پیامدها و نتایج عملیات این گروه ها و به ویژه عملیات ترکیبی ایران، بر امنیت منطقه ای چیست و غرب آسیا و به ویژه کشورهای عرب منطقه چه واکنش و رفتاری در مقابل این عملیات انجام خواهند داد؟

برای شناخت و درک رفتار امنیتی کشورهای این منطقه، نگاهی به پیشینه تاریخی وضعیت امنیتی این منطقه کارگشاست. تا پیش از یک سده اخیر؛ امپراتوری عثمانی و ایران در کنار بریتانیا که بخش هایی از جنوب خلیج فارس را تحت الحمایه خود داشت، قدرت های بزرگ و تامین کنندگان امنیت و ثبات این منطقه بودند. از فردای قرارداد سایکس پیکو و فروپاشی عثمانی، انبوهی از کشورهای بزرگ و کوچک با کمترین تجربه حکمرانی سر بر آوردند که نه ساختار داخلی کارآمدی داشتند و نه نیروی نظامی قابل اتکا و امنیت بخشی. شاید علت العلل ایجاد بی ثبات ترین و ناامن ترین منطقه جهان (خاورمیانه) ریشه در بی تجربگی در مملکت داری و بی توازنی در قدرت ملی است که یک قرن است در این منطقه برجا مانده است. اکنون یک سده است که بحران بقا و امنیت مهم ترین دغدغه دولت های این منطقه است و طبیعی است آنها که کوچک تر و کم وزن تر هستند، تهدیدات بیشتری را متوجه خود می بینند و برای بقا و ثبات تحرک بیشتری داشته و دست و پای بیشتری زده اند.

خریدهای نظامی کلان که این منطقه را به انبار سلاح و مهمات تبدیل کرده، بخشی از راهکار کشورهای کوچک برای ایجاد تعادل بوده است. این خریدها راه را برای ورود مستشاران نظامی و دخالت قدرت های جهانی در این منطقه گشوده است. برای نمونه در پیرامون ایران استقرار سامانه های دفاعی پاتریوت که پس از حمله عراق به کویت در کشورهای حاشیه خلیج فارس استقرار یافته، نمونه ای از همکاری های دفاعی امنیتی کشورهای این منطقه با قدرت های خارجی است. شرکت امریکایی ریتهون در سال 2014 میلادی قراردادی را به ارزش 75 میلیون دلار برای ساخت یک مرکز کنترل و فرماندهی عملیات دفاع هوایی و موشکی در قطر به دست آورد. این مرکز که در آن به صورت عمده از رادارهای اروپایی استفاده می شود با سامانه های موشکی در منطقه و سپر دفاعی موشکی امریکا، لینک خواهد شد.

در کنار خریدهای نظامی، ائتلاف های امنیتی و نظامی موقت یا دایم، بخشی از دستور کار امنیتی این منطقه است که در مقیاس های مختلف قابل مشاهده است. برای مثال در سال 2015 ائتلافی از کشورهای منطقه (پنج عضو شورای همکاری خلیج فارس به همراه مراکش، مصر و اردن و سودان) به رهبری عربستان سعودی عملیاتی به نام توفان قاطعیت را در پشتیبانی از دولت منصورهادی در یمن راه انداختند که در نهایت به اهداف خود نرسید و منصور هادی نتوانست کنترل یمن را به دست گیرد.

بررسی این ائتلاف ها و اتحادها نشان می دهد که با وجود فراز و فرودها و شدت و ضعف های بسیار، اما تشکیل آن ثابت و همیشگی است. گرچه به طور طبیعی منطقه خاورمیانه و به ویژه گرداگرد ایران، از دید وزن ژئوپلیتیک بازیگران، منطقه ای نامتوازن است و تلاش برای ایجاد موازنه در آن طبیعی است، اما موازنه های ساختگی و نامنطبق بر واقعیت های ژئوپلیتیک منطقه؛ نه تنها علاج این درد بی توازنی نبوده است که نگاهی به تاریخ کنش سیاسی منطقه نشان می دهد که این اقدامات، شدت و دامنه کنش های ژئوپلیتیک را افزایش داده و تشدید کرده است. قطب بندی های منطقه ای که مذهب یا نژاد و زبان را دستاویز خود قرار داده است، با دخالت فرامنطقه ای تشدید شده و گروه بندی هایی مانند اتحادیه عرب، شورای همکاری و این اواخر ارتش عربی مشترک و سپر دفاعی جزیره و... هیچ کدام توفیق آنچنانی به دست نیاورده اند و منطقه همچنان بی تعادل است.

نیروی سپر جزیره که اتحاد نظامی و به نوعی بازوی نظامی شورای همکاری خلیج فارس به حساب می آید در سال 1983 برای مقابله با تهدیدات نظامی اعضای شورای همکاری خلیج فارس شکل گرفت و میزان توانمندی و موفقیت «تقریبا هیچ» آن را می توان با عملکرد آن در جریان حمله عراق به کویت سنجید. حتی در جریان خیزش عربی در یک دهه پیش نیز بیش از آنکه سپر جزیره به دفاع از کشورهای عربی برآید این نیروهای عربستان بودند که وارد بحرین شده و ناآرامی های این کشور را سرکوب کردند.

اما، ناتوی خاورمیانه از جدیدترین راهکارهایی است که برخی رهبران منطقه البته با راهنمایی خارجی؛ برای مقابله با تهدیدات منطقه ای اندیشیده اند. در سال 2015، با بزرگ نمایی و برجسته سازی توانمندی های نظامی و به ویژه موشکی ایران، تلاش برای ایجاد ائتلاف نظامی از کشورهای حاشیه خلیج فارس برای مقابله با تهدید القایی ایران شکل گرفت. در ژانویه 2015 فرمانده ارشد ارتش بحرین در اظهاراتی مدعی شد: کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در واکنش به لغو تحریم های ضدایرانی و احتمال افزایش تعداد موشک هایی که ایران می سازد، قصد دارند سپردفاع موشکی مشترکی ساخته و مورد استفاده قرار دهند.

در ماه ژوئن سال گذشته نیز اعلام موضع ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، در حمایت از ایجاد یک اتحاد نظامی مشابه ناتو در خاورمیانه، سروصدا به پا کرد. جو بایدن، رییس جمهور ایالات متحده، در جریان سفر خود به منطقه، بر تعهد خود به «توسعه معماری دفاع هوایی و موشکی یکپارچه منطقه ای و مقابله با گسترش سامانه های هوایی بدون سرنشین و موشکی در میان بازیگران غیردولتی» تاکید کرد که می توانند صلح را به خطر بیندازند. حملات گاه و بی گاه به تاسیسات نفتی عربستان، حمله به پایگاه های نظامی امریکا در منطقه و نیز حمله به کشتی های اماراتی در بنادر این کشور، از جمله رخدادهایی بود که زمینه و خوراک رسانه ای چنین تفکراتی را فراهم کرد.

حالا پس از عملیات توفان الاقصی نیز باردیگر مساله ناتوی خاورمیانه ای از سوی ایالات متحده امریکا مطرح شده است و تلاش می شود تا با هراس افکنی از توانمندی های نظامی و موشکی ایران، زمینه برای تشکیل این ائتلاف و فروش سلاح و تجهیزات نظامی هر چه بیشتر ایالات متحده به این ائتلاف ها فراهم شود. ایجاد یک شبکه دفاعی و اتحاد نظامی نوپا در خاورمیانه، ایده ای است که این روزها با هدف رویارویی با تهدید فرضی ایران مطرح شده و حتی صحبت از حضور اسراییل در این اتحاد منطقه ای است.

ورود خزنده اسراییل به پیرامون خود و به ویژه به منطقه خلیج فارس از دهه 1990 آغاز شده و در سال های اخیر به ویژه با امضای پیمان ابراهیم شدت و شتاب بیشتری یافته است. اسراییل در یک دهه اخیر با وارونه نمایی واقعیت های منطقه موفق شده است مساله ایران را به موضوع اصلی خاورمیانه و غرب آسیا تبدیل کند تا جایی که در دهه های اخیر مساله هسته ای و موشکی ایران جای مناقشه تاریخی اعراب و اسراییل را در افکار عمومی و گفتمان سیاسی خاورمیانه گرفته و موضوع سرزمین های غصب شده عربی به کلی به حاشیه رفته است. عملیات موشکی ایران در روزهای اخیر، دستاویز دوباره ای برای موج جدید ایران هراسی فراهم و تحرکات امنیت منطقه ای را تشدید کرده است. حمله ایران به اسراییل اگر در فضای سیاسی - روانی دهه 60 و 70 میلادی که ملی گرایی عربی و آزادسازی سرزمین فلسطین هواخواه داشت؛ انجام می شد؛ حتما با استقبال و پذیرش کشورهای عرب همراه بود، اما اکنون و در سایه دگرگونی های سیاسی و اجتماعی غرب آسیا؛ ظاهرا کالای گرانبهایی نیست و بیش از آنکه در میان اعراب خریداری پیدا کند، آنها را رمانده است. پس از حملات موشکی - پهپادی ایران به اسراییل که به همکاری نظامی کشورهای امریکا، انگلیس و فرانسه برای رویارویی با این حمله منجر شد، ناکارآمدی بازدارندگی اسراییل تا حدی آشکار شده و حالا این کشور به سختی در پی آن است تا موضوع امنیت منطقه ای را به هم پیمانان خود بقبولاند و ترتیبات امنیت منطقه ای جدیدی را پی ریزی کند. بنابراین می خواهد پای کشورهای عرب منطقه از جمله اردن، بحرین و امارات متحده عربی و در مراحل بعدی عربستان سعودی و عمان را نیز به این ترتیبات باز و سیستم دفاع موشکی یکپارچه را در منطقه عملیاتی کند. باید دانست، موضوع ناتوی خاورمیانه و ترتیبات امنیتی جدید تنها برای حفظ بقا و ثبات اسراییل کارآمد است و با هدف ایجاد شرکت سهامی امنیت منطقه غرب آسیا پیگیری می شود. شرکتی که سرمایه آن را شرکای ثروتمند عرب فراهم می کنند و محصول آن را اسراییل برداشت خواهد کرد.