آرشیو یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، شماره ۵۷۴۹
دین و فلسفه
۱۱
تامل و تالم

نگاهی به «سیر نا بخردی» از تروا تا غزه

سکوت؛ واژه ای که امروز بوی خون می دهد

محمد سعید عبداللهی (پژوهشگر فلسفه اخلاق)

1-فصل غزه...

چندی پیش با استاد و فیلسوفی امریکایی مشغول گفت و شنود بودم. درست پیش از این گفت وگو، تکه فیلم هایی از راهپیمایی های همدلانه مردم امریکا در شهرها و دانشگاه های مختلف این کشور و همچنین تجمع ها در دیگر پایتخت های اروپایی را دیده بودم. مردم با هر رنگ، نژاد و آیینی چه در خاور و چه در باختر به میدان آمده و در پی توقف یک نسل کشی در برابر دیدگان شان هستند. باری، پس از حال و احوال کردن با فیلسوف سالخورده پرسیدم:

«به گمان شما اوضاع چگونه پیش خواهد رفت؟ شاید فشار های جهانی، دادگاه های بین المللی و این مردمی که در هر پایتختی به کوی و برزن آمده اند، صلحی نو به ارمغان آورند و زنان و کودکان غزه نیز بعد از این لختی رنگ آرامش دیده و از موهبت زندگی عادی بهره مند شوند.»

خاطره ای از فیلسوف امریکایی

استاد فلسفه، لبخند تلخی زد و گفت: «خدا کند چنین شود، ولی راستش تجربه هفتاد ساله ام چنین سامانی را انکار می کند.» عینک خود را در آورده، غبارش می زداید و ادامه می دهد: «بگذار خاطره ای برایت تعریف کنم. دوره نوجوانی و جوانی ام در نیویورک را هیچ گاه فراموش نمی کنم. آن شور و حال عجیب. آن راهپیمایی ها و تجمع های باشکوه ضد جنگ. انتقادهای گیرا و پر نفوذ در برابر سیاست های جنگ طلبانه حکومت امریکا. آن همه بگیر و ببندها و زندان رفتن ها. اعتراض ها به جنگ ویتنام واقعا مهم بود. باور نمی کنی، در آن دوران با خود می گفتیم، آری، این تحرکات ما تاریخی نو در زمامداری سیاستمداران رقم خواهد زد. دیگر، حکام این کشور به خود اجازه ورود در جنگ یا به راه انداختن جنگی دیگر نمی دهند. اما تاریخ چگونه رقم خورد؟ افغانستان و عراق را ببین. حال به تو می گویم، من شیفته صلحم، آرزویم جهانی بدون جنگ است، باید برای آن تلاش کنیم، اما بوی بهبود اوضاع نمی آید.»

خیانت امریکا به خود!

لا به لای سخنان فیلسوف امریکایی به یاد کتاب «باربارا تاکمن» می افتم، «تاریخ بی خردی، از تروا تا ویتنام».

فصل پنجم کتاب چنین عنوانی دارد: «امریکا در ویتنام به خود خیانت می کند».

کتاب تاکمن، بانوی تاریخ نگاری که تاریخ را بسان رمانی جذاب و دلنشین به مخاطب خویش هدیه می دهد، سال 1984 نگاشته شده است. اگر او امروز بود و رخدادهای نابخردانه این سالیان را نیز بر نوشته اش افزون می نمود، به سادگی چند جلد دیگر به سیر بی خردی از تروا تا ویتنام می افزود. از گذر بیش از چهار ماه جنگ و کشته شدن نزدیک به 28 هزار انسان و کودک، جهان همچنان نظاره می کند. آیا به راستی کاری از بسیاری از رهبران کشورهای بزرگ و قدرتمند بر نمی آید؟ گو اینکه بی شماری آمار و ارقام کودکان و زنان و مردان کشته شده بی حس مان کرده است. مشهور است که استالین گفته: «مرگ یک انسان تراژدی و مرگ یک میلیون نفر تنها آمار است.» باری، سیر و تاریخ بی خردی ادامه دارد. کاش خانم تاکمن زنده بود و این بی خردی های تازه را می دید. عجب فصل پر و پیمانی می توانست برای کتاب خود بنویسد. فصل غزه؛ فصلی نو، درخشان و خون آلود در تاریخ بشر.

عقلانیت بشر امروز و تراژدی غزه

بشری که ادعای عقلانیتش بیش از هر زمان دیگر گوش فلک را کر کرده است. بشری که امروز بیش از هر زمان دیگر اخلاق جنگ را کاویده و در باب هر کدام از زوایای گوناگون آن داد سخن داده است. بشری که در هر آوردگاهی نشان می دهد مطامع خود را به هر قانون و نهاد بین المللی ساخته خویش، برتری می دهد. بشری که مرزی برای خود ترسیم نمی کند و مهم تر از همه، بشری که به سادگی کودک می کشد. پاره ای از ابیات شفیعی کدکنی ذهنم را خار خار می کند:

«جهان» معنای ژرف و تازه ای بود

به شیوایی برون ز اندازه ای بود

به خود گفتم که در این عمر کوتاه

سرودن خواهمش در وزن دلخواه

به وزنی آرمش پر شور و شیرین

که ماند همچنان تا دیر و دیرین

حریفان ناگهش از من ربودند

به وزن دیگری آن را سرودند

به وزنی ناخوش و نظمی نه دلخواه

به هنجاری کژ و کوژ و روانکاه

...

جهان با این بدی مقرون نماند

چنین کژ نظم و ناموزون نماند (1).

دوباره با خویش مرور می کنم، جهان با این بدی مقرون نماند. جهان با این بدی مقرون نماند.

2-بذرهای سکوت، میوه های مرگ

«سکوت» واژه ای بی اندازه عجیب است. می توان در ستایش آن ساعت ها سخن کرد و از اهمیتش در رشد و از تعالی بشر گفت و از دیگر سو، می توان در نکوهش آن گفت و مثنوی ای هفتاد من کاغذ نوشت. امروز اما واژه سکوت حال و روز دیگری دارد. امروز این واژه بوی خون می دهد، رنگ آن سرخ است و یادآور نام کودکان بی گناه و بی پناهی است که تنها آرزوی شان، زندگی ای عادی است. باری، امروز که همچنان بی خردی بشر ادامه دارد، پیروی از خط سکوت، از خرد بر نخیزد.

بیمارستان هایی که قتلگاه شده اند

امروز واژه سکوت نشانگر بیمارستان هایی است که دیگر شفا نمی دهند و خود قتلگاهی برای زنان و کودکان شهر هستند. همان بیمارستانی که چند ماه پیش مدیر و پزشکانش، در حالی پیش روی جهانیان قرار گرفتند که گرد آنها بدن های مطهر کودکان، زنان و مردان فلسطینی انباشته شده بود. تصویری که آن اندازه، دردناک و دهشتناک بود که بسیاری از دانشکده های پزشکی نمادی از آن بسازند و همدردی خویش را ابراز کنند. مگر تاریخ چنین تصاویری را از یاد خواهد برد؟ تاریخ این روزهای خونبار را به خاطر خواهد سپرد و فراموش نمی کند که رژیمی به خود دیده است که با جنگ افزارهای دیوانه وارش از هیچ جنایت جنگی ای فروگذار نکرد.

سکوت و نابودی فرهنگ

امروز واژه سکوت بوی نابودی تاریخ و فرهنگ می دهد. چه مساجد و بناهای دینی ارزشمندی که فرو نریخت. کتابخانه عمومی غزه که خود بنا و تاریخی مهم برای این شهر به شمار می آمد، ویران شد. کتابخانه ای مشهور که دربردارنده کتاب های ارزشمند و گرانمایه ای بود. کاش آمار دقیقی از بناهای فرهنگی، تاریخی و هنری ای به دست بیاید که این ایام به دست رژیم اشغالگر ویران شده است.

امروز واژه سکوت به مثابه از میان برداشتن حریم رسانه ها و جایگاه و پایگاه خبرنگاران است. از جلیقه های معروف اهالی رساله نیز خون می چکد. شمار خبرنگار هایی که به شهادت رسیده اند گواه ننگینی در تاریخ جنگ های منطقه است. از سویی، کافی است یک خبرنگار در ینگه دنیا خراشی بردارد تا رسانه های بی شمارشان، داد حمایت از حقوق اهل رسانه سر دهند. امروز واژه سکوت بیش از هر روز دیگری تبلور معیارهای دوگانه است. معیارهای دوگانه در ساحت های مختلف. پیش تر بسیار شاهد بروز و ظهور معیارهای دوگانه در زمینه سیاست و اخلاق بوده ایم، اما امروز کار به جایی رسیده است که فیلسوفان نام آشنا، اندیشه جنگ افروزانه خویش را آشکار بیان کرده و از هیچ چیزی نمی هراسند.

سکوتی که بوی باروت می دهد

باری امروز واژه سکوت بوی باروت و خون می دهد، بذرهای سکوتی که پاره ای رهبران سیاسی دنیا و هرآن که کاری به دستش می آید و دریغ می کند، می کارند، میوه ای جز مرگ ندارد. میوه ای که در میان کودکان و زنان غزه برداشت می شود. رهبران بسیاری از کشورها خود بهتر از هرکس می دانند که سکوت چگونه فریاد بلندی شده و بر سر ساکنان غزه آوار می شود، بمب هایی از جنس سکوت. این سکوت های کر کننده، سوخت بمب افکن های رژیم اشغالگر است. اما روی تا اندازه ای خوشایند ماجرا جایی است که مردم در گوشه گوشه دنیا برخلاف رهبران شان، سکوت را بر خود حرام نموده و با هر رنگ، نژاد و آیینی به میدان آمده و فریاد برآوردند. نگاهی به پایتخت های کشورهای مختلف نشانگر آن است که مردم دنیا در آوردگاه اخلاقی غزه به نیکی قطب نمای خویش را تنظیم کرده اند. فریادهای مردم در جمعیت های شگفت آور در شهرهایی مانند نیویورک، لندن و پاریس دربردارنده پیامی مهم و آشکار است: در این زمانه و این آزمون تاریخی سکوت نخواهیم کرد. گویی مردمان در این آوردگاه نه تنها خود را پاسخگو به تاریخ، بلکه پاسخگو به ندای وجدان خویش می دانند.

«بذر سکوت،

ریشه دوانید و برگ داد

وانگه هزار شاخه شد و میوه مرگ داد» (2) .

1و 2) شفیعی کدکنی (1399) «طفلی به نام شادی»، نشر سخن