آرشیو پنجشنبه ۷ تیر ۱۴۰۳، شماره ۶۷۹۸
سینما
۱۰
ایستگاه نقد

نگاهی به فیلم «عصب کشی» ساخته امیر توده روستا

آن سوی شعبده ها

سید محمد سلیمانی (منتقد سینما)

سینمای تجربی ایران از زمانی که امکان ویژه ای برای اکران عمومی هر چند به طور محدود و در سئانس های اندک پیدا کرده، اقبال بیشتری به ژانر اجتماعی داشته است.

به همین دلیل هم فیلمسازان جوان مستعد فعال در این عرصه با انتخاب شیوه های نوین روایتی از یک سو و تجربه در استفاده از امکانات بصری سینما از سوی دیگر، جریانی را پدید آورده است که شاید دغدغه چندانی برای قصه پردازی های رایج نداشته باشد، ولی به این نکته مهم واقف است که می تواند با عبور از ابزارهای بیانی شناخته شده سینمای حرفه ای، شیوه های روایی تازه و نگاه متفاوت به مضمون را تجربه کند.«عصب کشی» را می توان با چشمپوشی از شتاب زدگی فیلمساز در استفاده از دوربین روی دست در ثبت وقایع مستند داخل مهدکودک در سکانس های آغازین و همچنین نگاه سطحی به موضوع حضور مربی مذهبی در مهد و شکل و شمایل فانتزی گونه آن، یک اثر نمونه ای در پرداختن به یک مساله مبتلابه اجتماعی درباره نحوه اداره مهدهای کودک ، بدون رفتن به سمت سینمای شعارگرا وصرفا منتقدانه دانست. فرآیند تخریب درعصب کشی که نوعی نگاه تمثیلی به تلاش برای ریشه کن کردن تباهی ها دارد، در قالب بازی های کودکانه آغاز می شود.درآغاز، به ظاهر همه چیز عادی ومعمولی پیش می رود تا جایی که مخاطب، خسته از تماشای پشت پرده کسالت بار برنامه سازی ها در مهدکودک و درست در جایی که به نظر می رسد دیگر انگیزه ای برای دنبال کردن ادامه ماجرا ندارد، نگاه تجربی فیلمساز کارساز می شود و «رهام» یکی از بچه های مهد، به چشم ناظر اثر تبدیل و ادامه قصه به نوعی از نگاه او روایت می شود. او در عین حال شخصیتی منفعل و صرفا ناظر نیست. نگاه اتفاقی او به وقایع مهد در اینجا چشمان درشت بازیگر نقش رهام به انتقال مفاهیم ضمنی اثر کمک می کند سبب می شود که نوع ارتباط او با دیگر بچه های مهد هم تحت تاثیر قرار بگیرد. نگاه ناظر فیلمساز به گفت وگوهای بین بچه ها و ایجاد فضایی مبتنی بر رفتار هوشمندانه آنها در مجسم کردن تعابیرشان از زندگی خانوادگی، شغل و...، رفته رفته مخاطب اثر را وارد دنیای جدی تر می کند و از همین جا، رهام بر اساس حس کنجکاوی بچگانه، همراه دوربین فیلمساز به جاهایی سرک می کشد که وجوه اجتماعی اثر را پررنگ می کند. از آنجا که رویکرد فیلمساز در پرداختن به معضلات جاری در مهد، مبتنی بر نقد صریح و ژورنالیستی نیست، دوربین او در ایجاد میزانسن و نشان دادن عکس العمل شخصیت ها به گونه ای عمل می کند که در خدمت به تصویر کشیدن نوعی همنشینی بین معصومیت و خشونت در محیط مهد قرار می گیرد. سوال از بچه ها درباره گمشدن گردنبند یکی از مادران و دخالت رهام در آن و نوع میزانسنی که فیلمساز برای آن در نظر می گیرد، در جایی فیلم را به فانتزی هم نزدیک می کند. این فانتزی نه چندان سرگرم کننده و شاید بسیار جدی تر از آن چیزی که در نگاه اول به نظر می رسد در مقابل رفتار کودکانه، ولی به ظاهر جدی و از قبل برنامه ریزی شده رهام در سکانس نمایش پایانی بچه ها، به اتفاقی تراژیک جلوه هایی عمیق و تفکر بر انگیز می بخشد. فیلم در عین حال که ظاهرا مروری است بر زندگی روز مره در یک مهدکودک، در واقع تلاشی است برای ورود به وجوه تاریک و ناپیدای آدم هایی که در ورای شعبده های نه چندان پیچیده شان، در نهایت چیزی برای پنهان کردن نخواهند داشت.