امروز سه‌شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳، شماره ۴۸۶۹
تجسمی
۱۱

درباره نمایشگاه»سندلی هنرمند«در گالری خانه هنرمندان ایران

خانه بی سندلی

سمانه رستمی (هنرمند و پژوهشگر)

در دهه 80 خبرنگار حوزه تجسمی بودم؛ روزگاری که تب گالری رفتن و دیدن نمایشگاه های پی در پی در موزه هنرهای معاصر و اولین نمایشگاه هنر مفهومی (conceptual art) در ایران سر و صدای بسیاری به پا کرده بود. خانه هنرمندان به واقع خانه هنرمندان بود؛ برای دورهمی ها و گپ و گفت های دوستانه تر و نشست های تخصصی از انجمن ها و صنف های هنری مختلف تا مراسم وداع با هنرمندان درگذشته! به واقع خانه ای بود... .

25 خرداد به ورودی حیاط خانه هنرمندان رسیدم. کماکان جمعیتی نشسته بودند دور حوضی که حالا سال هاست از آب خالی شده و رنگ آبی جایش را به آبی خاکستری از غبار شهر داده . روز قبل، افتتاحیه نمایشگاه «سندلی» بود. نام نمایشگاه بسیار دهن پرکن بود و ایده جذابی به نظر می آمد. موضوعی که سال ها در سراسر جهان هنرمندان بسیاری را به خلق وا داشته. دلم را خوش کرده بودم برای دیدن مجموعه ای جدید و جذاب! از در سالن که وارد شدم، گرمای فضای داخلی و کم نوری عجیب سالن ها، سیلی اول را به صورتم زد. اول خیال کردم تعمدی در کار است! به سه سالن سر زدم و نورپردازی فقط به دیده نشدن کارها کمک می کند! چرا باید اثری بی دلیل در بی نوری نمایش داده شود؟ نام هنرمندان با بی سلیقگی تمام روی کاغذ سفید 80گرمی در سایز 5-7 با فونت 16 روی زمین، کنار آثار گذاشته شده بود و به لطف مردم هنردوست در روز گذشته (افتتاحیه) خوب لگدمال شده بودند. در آن تاریکی و گرما باید می نشستیم روی زمین تا بتوانیم نام هنرمند را بخوانیم! بی شک در این موضوع هم فکر نمی کنم به جز انجام وظیفه دقیقه نودی خلاقیتی به کار گرفته شده بود. اما قسمت غم انگیز ماجرا؛ بی سامانی در انتخاب آثار بود! نمی شد تشخیص داد این نمایشگاه با موضوع «سندلی»؛ آیا نگاه هنرمند به سندلی به عنوان یک وسیله کاربردی است؟ یا سندلی در مفهوم چیدمان است؟ یا سندلی به معنای مجسمه است؟! آش شوربایی که ابتدا، خیال کردم تنها به سخت گیری من به عنوان یک هنرمند، با سابقه نویسندگی و پژوهش به چشمم می آید! ازاین رو، با چند هنرمند که در نمایشگاه اثری ارائه داده بودند و چند بازدیدکننده صحبت کردم، اما همین سردرگمی برای آنها هم وجود داشت! در 23 سال گذشته ، نمایشگاه های داخلی و خارجی بسیاری دیدم، اما از بین 200 اثری که نمی دانستم در چه قالبی باید به موضوع کارشان نگاه کنم، نهایتا سه اثر را با نگاه هنر مفهومی به سندلی توانستم بپذیرم که حرفی برای گفتن داشتند و مابقی بیشتر شبیه ژوژمان هنرستان بود با تعداد بی شماری سندلی لهستانی و چهارپایه آتلیه های هنری! که نشان از بی تجربگی انتخاب کننده (Curator) برای نمایشگاه است؛ از هنرمندانی که تا به حال نه درگیر فلسفه سندلی به عنوان مفهوم (concept) نه به عنوان شیء (‎(object نه به عنوان مجسمه بوده اند، نه تا به حال در پیشینه هنری شان سندلی ساخته اند و نه شاید دیگر اثری در این باب بسازند.

این روزها کیوریتور (Curator) واژه جذاب و پرطمطراقی است که اگر پشت اسم هرکسی اضافه شود، در نظر سایرین چند ستاره به سمت شغلی اش افزون شده و گویی «هنرمندکیوریتوری» شغل جدیدی است که به میزان داشتن ارتباط در میهمانی های هنری و رفیق بازی یا داشتن دانشجوهای بیشتر شکل گرفته است. اما شناخت من (با سواد کم و تجربه اندکم) از شغل غربی کیوریتوری در دنیای هنر، داشتن سواد برنامه ریزی و برگزاری نمایشگاه با جزئیات، تسلط بر مفاهیم، سبک ها و دوره های هنری است که با توجه به استمرار در انجام این کار به دست می آید و نه به سبب برگزاری دورهمی با رفقا و هنرجوها.

از سالن خانه هنرمندان بیرون آمدم، نفسی تازه کردم. هنرمندی پایه یک سندلی گردان را که برایش قلاده درست کرده بود، دور حوض می چرخاند، پیرمردی کفش هایش را زیر بغلش زده بود و فریاد می زد: «هنرمند واقعی لازم نیست مخاطب جمع کنه و هنر دستوری بسازه، هنرمند واقعی هنرمند مردمی است». در همان لحظه، مردی با پیراهن آبی از پله ها پایین آمد و به هنرمندی که داشت سندلی اش را می چرخاند اخطار داد بساطش را جمع کند!

این روزها در دوره غریبی زندگی می کنیم! سندلی را با «سین» می نویسیم که بگوییم ایرانی هستیم و «کیوریت» می کنیم که بگوییم مدرن شده ایم.