امروز سه‌شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳، شماره ۴۸۶۹
تجسمی
۱۱
یادداشت

نگاهی به حقانیت شهر در برابر میرزا و داروغه

با دیوارنگاری، خرابه ها را خراب نکنیم

فاروق مظلومی (منتقد)

سکناگزیدن با اقامت تفاوت ظریفی دارد. اگر به مکانی تعلق خاطر داشته باشیم، در آنجا سکنا می گزینیم و تا اطلاع بی اطلاع به رفتن از آن مکان فکر نمی کنیم. اما وقتی به جایی تعلق خاطر نداریم، همواره به فکر رفتن از آنجا هستیم. شهر، کوچه و خیابان از متعلقات هر شهروند هستند. قطعا متعلقات هرکس با دیگری فرق دارد. جایی که برای من place (مکان) است و به آن تعلق خاطر دارم، شاید برای دیگری nonplace (نامکان) است و هیچ تعلقی به آن ندارد. نامکان ها توسط مارک اوژ، انسان شناس فرانسوی (1935 - 2023) نظریه پردازی شده اند.

یک نفر دیوار خانه اش را رنگ می زند و نفر دیگر دیوارش را با کاغذ دیواری می پوشاند. اما ما نمی توانیم علاقه های خودمان را به دیوارهای شهر منتقل کنیم؛ چون فضاهای شهری درست مثل فضای مشاع یک ساختمان هستند. پادری هرچقدر هم که زیبا باشد، در حین آتش سوزی یا زلزله خطرآفرین است. فضاهای مشاع مال همه هستند و مال هیچ کس نیستند. ازاین رو همه ما معترض تبلیغاتی هستیم که هیچ علاقه ای به آنها نداریم.

اگر از جانب اثر میرزا حمید سخن می گوییم، از جانب فضای بی دفاع دیوارهای شهر هم باید حرف زد. یک دیوار خالی قبل از تابلویی که روی آن قرار می گیرد، وجود داشته است؛ یعنی حق تصرف با دیوار خالی است. مگر من و شما به خیلی از روایت های روی دیوارهای شهر اعتراض نمی کنیم، شاید کسانی هم با مفاهیم و روایت های میرزا حمید مخالف باشند. آثار این استاد به واسطه روایت هایی که برایشان ساخته اند و ساخته اید و نساخته ام حالا می توانند در معرض توجه قرار بگیرند، اما فضاهایی که این آثار در شهر اشغال می کنند، فضاهای معصوم و حق شهر هستند. رمانتیسم کیچ و کور نئولیبرال به خودش حق می دهد روایت ها و ایدئولوژی دلخواهش را در حلق شهر حقنه کند.

در مطالعات شهری فضاهای معصوم [innocent spaces] و حق شهر [the right of city] مطرح می شود. دیوار یک خرابه متروک یا یک کوچه تاریک، متعلق به همه است و کسی حق تملک و تصرف آن دیوار را ندارد؛ چون در معرض نگاه همه قرار دارد. در قوانین حقوقی، حقی به نام حق ارتفاق در اسناد مالکیت وجود دارد که قائل به این موضوع نیز هست. حق ارتفاق یعنی اینکه یک نفر با همسایه اش به توافق برسد و از حیاط آنها آبراهی را بگذراند. آیا هنرمندان گرافیتی و دیوارنگارها از همه شهروندان نظرسنجی کرده اند و حق ارتفاق دارند؟

طبق قوانین شهری، ما حتی حق نقاشی روی دیوار خانه خودمان را هم نداریم؛ چون دیوار خانه ما منظر مردم شهر و یک منظر عمومی شهری است و فقط بخش مادی آن تحت مالکیت ما قرار دارد. من گربه ها را دوست دارم ولی نمی توانم یک گربه را روی دیوار خانه ام نقاشی کنم؛ کسانی را تصور کنید که حیوان هراسی دارند و صبح شان با دیدن نقاشی گربه ملوس ما شروع می شود که برای آنها هیولاست. متناظر با این موضوع، نماهای ساختمان هاست. آیا شما معترض خیلی از نماهای ساختمان ها نیستید؟

به همین دلایل است که مهم ترین نظریه پرداز فضاهای شهری، هانری لوفور (1901 - 1991) هر فضای تهی را به پرکننده اش اولویت می دهد. فضاهای شهری باید با نظارت مسئولان ذی صلاح شهری طراحی و منظرپردازی شوند که متاسفانه همین موضوع در خیلی از کشورها یکی از مهم ترین عوامل آلودگی بصری است.

معلوم نیست که این ساحت قدسی هنر و هنرمندان از کجا نشئت می گیرد که به عنوان منجی، مصلح و صاحبان حقیقت به خودشان حق دیوارنگاری و حق ارتفاق شهری می دهند. هنرمندان هم شهروند هستند و نباید به بهانه غارت شهر توسط تبلیغات کالاهایی از قبیل فیلم و سریال، موبر و تقویت کننده آقایان، آنها هم به خودشان حق غارت دیوارهای کوچه ها و خرابه ها را بدهند. صدالبته شهرداری ها اگر نماینده واقعی مردم باشند، باید از طرف مردم فضاهایی در معابر عمومی را برای عرضه آثار هنری منظور کنند. وقتی یک فضای مشخص را برای اعلانات و آثار هنری داریم، شهروندان برای عبور از آنجا حق انتخاب دارند، اما غافلگیرکردن شهروند با دیوارنگاری در فضاهای مشترک متمدنانه نیست. البته همچنان معتقدم هر دیوار خالی متمدن تر از دیوار پر است.

مخلص کلام اینکه تمدن مقدم بر علاقه و آزادی است. آزادی در شهر یک شوخی است. باید پشت چراغ قرمز ایستاد. وقتی از تعاملات شهری و مردمی با رنگ مالی دیوارها و کوچه ها حرف می زنیم، باید به این هم فکر کنیم که اولا تعامل با تعارض نسبت ندارد. ثانیا حقیقت نزد همه است و نزد هیچ کس نیست. ثالثا هنرمند متعامل با مردم برای نمایش آثارش از حمایت نهادهای خصوصی برخوردار نمی شود و برای شهرت از اختفا و گمنامی سود نمی جوید. قطعا یک استراتژی بازارنگر برای عرضه این گونه آثار در بازارهای بین المللی وجود دارد و رابعا کدام تعامل ؟ از نظر مارک اوژ در نامکان ها تعاملات انسانی (انسان با انسان) صورت نمی گیرد. بزرگراه ها، سوپرمارکت ها، پمپ بنزین ها و... برای اغلب ما نامکان است. کوچه ها فضایی برای تعامل افراد با همدیگر است. اما یک دیوارنگاری روی دیوار کوچه در واقع تعامل انسان با انسان نیست، بلکه تعامل تصویر با انسان است. یک نفر خودش را آن قدر محق و برتر می داند که روایت و ایدئولوژی اش را نقاشی می کند و می گریزد و پاسخ مخاطب را نمی بیند و نمی شنود.

زمانی که تعلق زدایی از شهر را مطرح می کنیم، بیندیشیم که شهر متعلق به کسی نیست که دیوارهایش محل نمایش تعلقاتش باشد.

پاورقی: آبادی زیباست اما خرابه ها والا هستند. آنها بنیان های عظیم فراموشی شهر هستند. آنها گسل های پنهان و خاموش فرهنگ هستند. در شکوه خرابه ها همین بس که انسان ها از خرابه ها می گریزند. با دیوارنگاری، خرابه ها را خراب نکنیم.