به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

امیر نیاسری نسلجی

  • امیر علیجانی، امیر نیاسری نسلجی*، نیما سیاح، محمد بنی نجار، مهدی گنج خانلو

    پیشینه: 

    در برنامه های همزمانی فحلی در گوسفند، پرهیز در استفاده از ابزارهای داخل واژنی و کوتاه نمودن برنامه از 14 به 6 روز، از اقدامات موثر برای اقتصادی نمودن برنامه، بهداشت و سلامت دام و صرفه جویی در زمان بشمار می روند. همچنین، جایگزینی eCG با یک گنادوتروپین مطمئن و ارزان می تواند به عنوان یک درخواست جهانی محسوب شود.

    هدف

    این مطالعه با هدف جایگزینی FSH نوترکیب انسانی با eCG، در برنامه های همزمان سازی فحلی گوسفند مبتنی بر سیدر (14 روزه) و یا تزریقات پروژسترون (6 روزه) صورت پذیرفت.

    روش کار

    میش های نژاد اصف و لاکون (170 راس) به دو گروه تقسیم شده و نیمی از آن ها برای مدت 14 روز سیدرگذاری شدند و نیمی دیگر با استفاده از تزریقات پروژسترون همزمان شدند. میش های دریافت کننده تزریقات پروژسترون، در روز صفر آزمایش، پروژسترون (5/37 میلی گرم، زیرجلدی) و GnRH (5/7 میکروگرم آلارلین استات، عضلانی) دریافت داشتند. در روزهای سوم و ششم به ترتیب 25 و 5/12 میلی گرم پروژسترون (زیرجلدی) تزریق گردید. در روز ششم، میش های هر دو گروه، پروستاگلاندین F2α (250 میکروگرم کلوپروستنول، عضلانی) دریافت داشتند و برای دریافت FSH نوترکیب انسانی (75 واحد بین المللی فولیتروپین آلفا، زیرجلدی) و یا 400 واحد بین المللی eCG (عضلانی) به دو زیرگروه تقسیم شده شدند. در روز هفتم، میش ها برای مدت 21 روز در مجاورت قوچ های بارور قرار گرفتند. آنالیز آماری با رویه Glimmix و GLM انجام شد.

    نتایج

    هیچگونه تفاوت معنی داری در نرخ بره زایی، دوقلوزایی و تزاید گله بین گروه های سیدر (1/77، 63/1، و 16/1%) و پروژسترون تزریقی (7/66، 55/1 و 03/1%) و همچنین بین میش های درمان شده با eCG (4/71، 60/1، و 14/1%) و FSH نوترکیب انسانی (3/66، 58/1، و 05/1%) مشاهده نشد (P<0.05).

    نتیجه گیری

    برنامه شش روزه همزمانی فحلی مبتنی بر تزریقات پروژسترون می تواند جایگزین مناسبی برای برنامه چهارده روزه سیدر بشمار رود. همچنین، از FSH نوترکیب انسانی می توان به عنوان جایگزین مناسبی برای eCG در برنامه های همزمان سازی فحلی گوسفند استفاده نمود.

    کلید واژگان: CIDR, Ecg, FSH نوترکیب انسانی, تزریقات پروژسترون, گوسفند
    A. Alijani, A. Niasari-Naslaji *, N. Sayyah, M. Baninajar, M. Ganjkhanlou
    Background

    It is desirable in estrus synchronization in sheep to avoid intravaginal devices and to shorten the program from 14 to 6 days. Moreover, replacement of eCG with safe, cheap, and efficient gonadotropin is in worldwide demand.

    Aims

    This study investigates the possibility of replacing eCG with human recombinant FSH (hrFSH) and CIDR with progesterone injections for estrous synchronization in ewes.

    Methods

    Assaf and Lacaune ewes (n=170) were divided into two groups and synchronized with either progesterone injections for 6 days or CIDR for 14 days. Ewes assigned in the injection group, received progesterone (37.5 mg; SC) and GnRH analogue (7.5 µg Alarelin acetate; IM) on day 0 of the experiment. On days 3 and 6, ewes received 25 and 12.5 mg progesterone (SC), respectively. On day 6, ewes in both groups received prostaglandin F2α (250 µg Cloprostenol; IM), and were divided into two subgroups to receive either hrFSH (75 IU Follitropin alfa; SC) or eCG (400 IU; IM). On day 7, fertile rams were introduced to ewes for 21 days. Data were analyzed using GLM and Glimmix.

    Results

    There was no difference in the respective lambing rates, prolificacy, and fecundity between CIDR (71.1, 1.63, and 1.16%) and injections (66.7, 1.55, and 1.03%); between eCG (71.4, 1.60, and 1.14%), and hrFSH (66.3, 1.58, and 1.05%, P>0.05).

    Conclusion

    In conclusion, 6-day progesterone injection-based protocol produced similar results to 14-day CIDR program and hrFSH could be an effective alternative for eCG during estrus synchronization in ewes.

    Keywords: CIDR, Ecg, Human Recombinant FSH, Progesterone Injections, Sheep
  • حسن صیدی سامانی، امیر نیاسری نسلجی*، علی شجاعی، مهدی گنج خانلو، محمد بنی نجار
    هدف مطالعه حاضر مقایسه دو روش القای فحلی در خارج از فصل تولیدمثل با استفاده از پروژسترون تزریقی و یا اسفنج در میش های نژاد شال بود.  تعداد 108 راس میش غیرآبستن نژاد شال بر اساس سن و نمره بدنی به دو گروه آزمایشی شامل: گروه تزریق (تعداد: 54، سن: 21/3±0/33 ماه، نمره بدنی: 11/0±5/2) و گروه اسفنج (تعداد: 54 راس، سن: 58/3±5/37 ماه، نمره بدنی: 11/0±6/2) تقسیم شدند.  میش های گروه تزریق 4 تزریق متوالی پروژسترون (50 میلی گرم، زیرجلدی) به فاصله 72 ساعت دریافت داشتند.  میش های گروه اسفنج، اسفنج داخل مهبلی آغشته به پروژسترون (40 میلی گرم فلوجستون استات) به مدت 14 روز دریافت داشتند.  هورمون eCG (300 واحد بین المللی، عضلانی) همزمان با خروج اسفنج و 48 ساعت پس از آخرین تزریق پروژسترون تزریق گردید.  دوازده ساعت پس از تزریق eCG، فحل یابی با استفاده از قوچ های مجهز به پیشبند انجام شد.  در فاصله 56-50 ساعت پس از تزریق eCG، تلقیح مصنوعی به روش لاپاروسکوپی با استفاده از اسپرم تازه (یکصد میلیون در 2/0 میلی لیتر در هر شاخ رحم) انجام شد.  تشخیص آبستنی با استفاده از دستگاه سونوگرافی، 35 روز پس از تلقیح مصنوعی صورت پذیرفت.  فراوانی بروز فحلی در گروه اسفنج (1/74 درصد) بیش تر از گروه تزریق (9/38 درصد) بود.  فاصله بین فحلی ایستا تا تلقیح مصنوعی، نرخ باروری، نرخ چندقلوزایی و میزان تزاید گله در دو گروه مشابه بود.  میزان آبستنی در میش هایی که در فاصله 24 ساعت بعد از فحلی ایستا تلقیح شدند در گروه تزریق (2/76 درصد) بیشتر از گروه اسفنج (5/42درصد) بود.  به طور خلاصه، با توجه به مشابه بودن تزاید گله، به عنوان شاخص نهایی در عملکرد تولید مثل گله، هزینه کمتر، دسترسی آسان و عدم دخالت در دستگاه تولیدمثل در روش تزریق، می توان استفاده از روش تزریق در القای فحلی در خارج از فصل تولید مثل میش را توصیه نمود.
    کلید واژگان: القای فحلی, پروژسترون تزریقی, اسفنج داخل مهبلی, فصل غیر تولیدمثل, میش شال
    Hassan Seidi Samani, Amir Niasari-Naslaji *, Ali Shojaei, Mahdi Ganjkhanlou, Mohammad Baninajar
    The objective of this study was to compare two estrus induction protocols in Shal ewes (Iranian native breed) during the non-breeding season using progesterone injections and an intravaginal sponge. Non pregnant ewes (n=180), considering their age and BCS were stratified randomly into two groups: progesterone injection (n=54; age: 33.0±3.21 months; BCS, 2.5±0.11) and vaginal sponge (n: 54; age: 37.5±3.58; BCS: 2.6±0.11). The progesterone injection group received four consecutive injections of progesterone (50 mg, SC), 3 days apart. Ewes in the sponge group received an intravaginal sponge (40 mg Flugestone acetate) for 14 days. An intramuscular injection of eCG (300 IU) was given concurrent with sponge withdrawal or 48 hrs after the last progesterone injection. Twelve hours after eCG, estrus was detected by rams equipped with harnesses. Laparoscopic AI was performed 50-56 hrs after eCG injection by fresh semen (100×106 sperm in 0.2 ml per uterine horn). Pregnancy was diagnosed by rectal ultrasonography, 35 days after insemination. The incidence of estrus (74.1%) was greater in the sponge group than injection group (38.9%). There were no differences between the two groups in terms of time to estrus and time to AI after eCG injection. There was no differences between the two groups in the interval from estrus to AI, fertility, prolificacy, and fecundity. Fertility was greater in ewes that were inseminated within 24 hrs after estrous detection in the progesterone injected group (76.2%) compared to the sponge group (42.5%). In summary, due to the similarity in fecundity, as the final indicator of reproductive performance, and less cost, availability and no intervention of reproductive tract, progesterone injection method could be advised for inducing estrus in ewes during the non-breeding season.
    Keywords: Estrus induction, progesterone injection, sponge, non-breeding season, Shal ewes
  • امیر نیاسری نسلجی*

    تلقیح مصنوعی در شتر به دلیل مشکلاتی که پیرامون استحصال، سیالیت و انجماد منی این گونه وجود دارد کاربردی نشده است. فرآیند استحصال منی با بهره گیری از ماکت و تا حدودی کاندوم تسهیل شده است. دلیل اصلی غلیظ بودن منی شتر مشخص شده است و رهیافت های آنزیمی و مکانیکی متعددی برای کاهش غلظت منی شتر مورد استفاده قرار گرفته است. ولی کماکان روش قطعی، موثر و بدون مخاطره برای اسپرم به منظور رفع کامل غلظت منی شتر وجود ندارد. چنین به نظر می رسد که تا زمانی که مشکل سیالیت منی شتر رفع نگردیده، نمی توان روش انجماد مناسبی برای اسپرم شتر انتظار داشت. به همین دلیل است که تاکنون هیچگونه روش مناسب و قابل تکرار در انجماد منی شتر معرفی نشده است که بتواند منجر به تولید بچه شتر سالم گردد. هدف از این مقاله مروری، تبیین برخی از مشکلات موجود پیرامون فناوری منی شتر بوده است.

    کلید واژگان: منی شتر, استحصال منی, سیالیت منی, انجماد اسپرم
    A. Niasari-Naslaji *

    Artificial insemination in camels remains undeveloped due to the difficulties in semen collection, semen viscosity, and semen cryopreservation. The semen collection procedure has been facilitated to some extent using camel phantom and/or possibly an intravaginal condom. Main reasons for semen viscosity in camelids have been unraveled and different mechanical and enzymatic approaches were used to alleviate this problem; however, there is still no conclusive protocol to safely remove semen viscosity completely. It seems that along with the problem of semen viscosity, semen cryopreservation in camels remains unresolved. As a result, there is no convincing report on successful and repeatable pregnancies following insemination with frozen semen in camel. This review gathered most of the information that appeared in the peer reviewed journals to highlight major problems in camel semen technology, including semen collection, semen viscosity, and semen cryopreservation.

    Keywords: Camel semen, semen collection, semen viscosity, sperm cryopreservation
  • احسان ناظری، امیر نیاسری نسلجی*، حمید قاسم زاده نوا، فرناز پناهی

    پیشینه: 

    پلاسمای زرده تخم مرغ خانگی، به دلیل قابل دسترس بودن و فرآوری آسان می تواند جایگزین مناسبی برای زرده تخم مرغ غیر فرآوری شده به شمار رود.

    هدف

    هدف از انجام این مطالعه مقایسه غلظت های مختلف پلاسمای زرده تخم مرغ خانگی و گلیسرول بر روی زنده مانی اسپرم سگ متعاقب نگهداری کوتاه و بلند مدت بوده است.

    روش کار

    نمونه اسپرم اخذ شده (7 تکرار از 4 سگ) بلافاصله توسط رقیق کننده تریس حاوی صفر، 20، و 40% پلاسمای زرده مرغ خانگی به همراه 3% گلیسرول به ترتیب رقیق گردید. پس از رسیدن به دمای 4 درجه      سانتی گراد در مدت یک ساعت، هم حجم نمونه رقیق شده، رقیق کننده انجماد حاوی درصدهای مشابه پلاسمای زرده مطابق مرحله اول و میزان صفر و 7% گلیسرول اضافه گردید تا غلظت نهایی گلیسرول به 5/1 و 5% جهت نگهداری کوتاه مدت اسپرم برسد. به منظور نگهداری بلند مدت اسپرم، نمونه های رقیق شده با مقادیر مختلف پلاسمای زرده تخم مرغ (صفر، 20، و 40%) به همراه گلیسرول 5% در پایت های 5/0 میلی لیتری ذخیره و توسط دستگاه انجماد اسپرم منجمد شدند. پس از یخ گشایی پایت ها در 37 درجه سانتی گراد به مدت 30 ثانیه، نمونه ها مورد ارزیابی قرار گرفتند. فراسنجه های زنده مانی اسپرم شامل: حرکت کل، حرکت پیشرونده مستقیم، یکپارچگی غشاء پلاسمایی و درصد اسپرم های زنده پس از نگهداری در شرایط یخچالی و پس از یخ گشایی مورد ارزیابی قرار گرفتند.

    نتایج

    در طول 72 ساعت پس از جمع آوری اسپرم، فراسنجه های زنده مانی اسپرم در رقیق کننده تریس حاوی 20 و 40% پلاسمای زرده تخم مرغ به همراه 5/1 و یا 5% گلیسرول توانست ماندگاری بهتری را نسبت به رقیق کننده فاقد پلاسمای زرده تخم مرغ نشان دهد (P<0.05). همچنین فراسنجه های زنده مانی اسپرم پس از انجماد و یخ گشایی در رقیق کننده حاوی 20 و 40% پلاسمای زرده تخم مرغ و 5% گلیسرول بهتر بود.

    نتیجه گیری

    رقیق کننده تریس حاوی 20% پلاسمای زرده مرغ خانگی می تواند رقیق کننده مناسبی جهت نگهداری کوتاه و طولانی مدت اسپرم سگ در نظر گرفته شود.

    کلید واژگان: منی سگ, گلیسرول, پلاسمای زرده تخم مرغ, نگهداری
    E. Nazeri, A. Niasari-Naslaji *, H. Ghasemzadeh-Nava, F. Panahi
    Background

    Plasma egg yolk (PEY), due to simple preparation and easier access, could be a suitable alternative to raw egg yolk for preserving canine semen.

    Aims

    The present study investigated suitable concentrations of PEY and glycerol for preservation of canine semen.

    Methods

    Semen was collected by digital manipulation (seven replicates from four dogs). Following initial raw semen evaluation, the semen was diluted in a tris-based extender supplemented with varying concentrations of chicken PEY (0, 20, and 40% v/v) and glycerol (3%; v/v). After cooling the specimen to 4°C within 1 h, the specimens were diluted with an equal volume of freezing extender consisting of similar concentrations of chicken PEY and 0 and 7% glycerol to reach the final glycerol concentration of 1.5 and 5% for short-term storage of canine semen. Samples with different concentrations of PEY and 5% glycerol were frozen. The sperm viability parameters including total motility, progressive forward motility, plasma membrane integrity, and live percentage of sperm were assessed following short and long-term storage.

    Results

    Sperm viability parameters of semen extended in an extender supplemented with 20 or 40% chicken PEY with either 1.5 or 5% glycerol remained superior until 72 h after semen collection compared to the specimen that did not receive any PEY (P<0.05). Post-thaw sperm viability was also greater in samples extended in extender supplemented with either 20 or 40% PEY compared to 0% PEY.

    Conclusion

    Tris-based extender supplemented with either 20% chicken PEY could be suitable for short and long-term preservation of canine semen.

    Keywords: Canine semen, Glycerol, Plasma egg yolk, Preservation
  • نجمه ده پرور، فاطمه علیجانیها، سید علی مظفرپور، امیر نیاسری نسلجی، زهرا بهاءالدین، احیاء گرشاسبی، محمد غلامی فشارکی، محسن ناصری*
    مقدمه

    بر اساس روش داروش ناسی معکوس، طب سنتی منبع اطلاعاتی خوبی برای کشف کاندیداهای دارویی جدید است. سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS)، شایع ترین علت اختلال غدد درون ریز و ناباروری در بین زنان سنین باروری است. این سندرم معمولا با قرص های ضد بارداری خوراکی درمان می شود که با این حال، خود می توانند با عوارض جانبی همراه باشند.

    هدف

    هدف از این مطالعه شناسایی و اولویت بندی گیاهان دارویی پیشنهادی طب سنتی ایرانی برای درمان PCOS است.

    روش بررسی

    اولین قدم، یافتن مرتبط ترین کلمات کلیدی با علایم PCOS در بین پنج نسخه خطی معتبر طب ایرانی بود. زیرا هیچ اصطلاح پزشکی با عنوان سندرم تخمدان پلی کیستیک در متون طب ایرانی وجود نداشت. با توجه به این کلیدواژه ها، تمام مواردی که در کتاب های منتخب شرح داده شده بودند، ثبت شد. هر گیاه دارویی بر اساس معیارهای خاصی امتیاز گرفت. از مجموع امتیازات برای اولویت بندی داروها استفاده شد.

    نتایج

    آنغوزه، اقحوان، حضض، اذخر،حرف، فراسیون، شش ماده دارویی برتر شناسایی شده در این مطالعه بودند.

    نتیجه گیری: 

    شناسایی اصطلاحات مرتبط نزدیک برای PCOS در متون پزشکی سنتی و اولویت بندی داروهای گیاهی می تواند رویکردی مناسب برای کشف داروهای جدید باشد. بر این اساس آنغوزه با بالاترین امتیاز، به عنوان بهترین کاندیدا برای درمان PCOS در طب ایرانی در نظر گرفته شد.

    کلید واژگان: تخمدان پلی کیستیک, داروشناسی معکوس, طب ایرانی, طب سنتی, کشف دارو
    Najmeh Dehparvar, Fatemeh Alijaniha, Seyyed Ali Mozaffarpur, Amir Niasari-Naslaji, Zahra Bahaedin, Ahia Garshasbi, Mohammad Gholami-Fesharak, Mohsen Naseri*
    Background

    According to the reverse pharmacological method, traditional medicine has a good source of information for discovering new drug candidates. Polycystic ovarian syndrome (PCOS) is the most common cause of endocrine disorder and infertility among women of reproductive age. This syndrome is commonly treated by oral contraceptive pills; however, it could be associated with side effects.

    Objective

    The purpose of this study was to identify and prioritize medicinal plants proposed by Persian medicine (PM) for the treatment of PCOS.

    Methods

    The first step was to find out the most relevant keywords to the symptoms of PCOS among five authentic PM manuscripts because there was no medical term called PCOS in PM texts. According to those keywords, all materia medicas that was described in the selected books were recorded. Each materia medica received scores based on specific criteria.  The scores were used to prioritize medicaments.

    Results

    Ferula assa-foetida L., Tanacetum parthenium L., Lycium barbarum, Cymbopogon schoenanthus L., Lepidium sativum L. and Marrubium vulgare were six top materia medica identified in this study.

    Conclusion

    Identification of closely related terminology for PCOS in traditional medical texts and prioritization of herbal remedies could be a sound approach to discover new drugs. Accordingly, Ferula assa-foetida L. with the highest score was considered the best candidate for the treatment of PCOS in PM.

    Keywords: Drug discovery, Persian medicine, Polycystic ovarian syndrome, Reverse pharmacology, Traditional medicine
  • احسان ناظری، امیر نیاسری نسلجی*، حمید قاسم زاده نوا، فرناز پناهی

    در مطالعه ی حاضر به بررسی تاثیر پلاسمای زرده ی سه گونه ی مختلف از ماکیان در رقیق کننده ی پایه ی تریس جهت انجماد اسپرم سگ پرداخته شد.  نمونه ی اسپرم اخذ شده بلافاصله توسط رقیق کننده ی تریس حاوی 20 درصد پلاسمای زرده گونه های مختلف ماکیان شامل:  مرغ خانگی، اردک خانگی و کبوتر به همراه 3 درصد گلیسرول به ترتیبی رقیق گردید که غلظت اسپرم به 50 تا 100 میلیون در هر میلی لیتر برسد.  پس از رسیدن به دمای 4 درجه ی سانتی گراد در مدت یک ساعت، هم حجم نمونه، رقیق کننده انجماد حاوی 20 درصد پلاسمای زرده مشابه مرحله ی اول و 7 درصد گلیسرول اضافه گردید تا غلظت نهایی گلیسرول پنج درصد باشد.  پارامترهای زنده مانی اسپرم شامل:  حرکت کل، حرکت پیشرونده مستقیم، یکپارچگی غشاء پلاسمایی و درصد اسپرم های زنده بلافاصله پس از جمع آوری نمونه، بعد از افزودن رقیق کننده اول و دوم و پس از یخ گشایی مورد ارزیابی قرار گرفتند.  یکپارچگی غشای پلاسمایی در گروه آزمایشی حاوی پلاسمای زرده ی تخم مرغ خانگی (2.0±9/80 درصد) به طور معنی دارای بالاتر از گروه حاوی پلاسمای زرده ی تخم کبوتر بود (08/3±6/76 درصد؛ 01/0<p).  اختلاف معنی داری در سایر پارامترهای مختلف اسپرم در بین گروه حاوی پلاسمای زرده ی تخم کبوتر (حرکت کل:  72/2±4/85؛ حرکت پیشرونده مستقیم: 24/3±9/71؛ درصد اسپرم های زنده: 66/1±7/89)  و سایر گروه های آزمایشی وجود نداشت.  به طور کلی به دلیل در دسترس بودن و برتری در برخی از فراسنجه های زنده مانی اسپرم، پلاسمای زرده ی تخم مرغ خانگی در غلظت 20 درصد می تواند تاثیر مناسبی در انجماد اسپرم سگ داشته باشد.

    کلید واژگان: پلاسمای زرده تخم ماکیان, اسپرم, سگ, انجماد
    Ehsan Nazeri, Amir Niasari-Naslaji *, Hamid Ghasemzadeh-Nava, Farnaz Panahi

    Present study investigated a suitable source of plasma egg yolk (PEY) to supplement tris-based extender for cryopreservation of canine semen. Collected semen by artificial vagina was diluted to reach 50-100×106 per ML by Tris-based extender, supplemented with 20% PEY of three avian species (domestic chicken, domestic duck and pigeon) and 3% glycerol. After cooling specimen to 4°C for 1 hr, the specimens were diluted with equal volume of freezing extender consisting of 20% PEY, similar to initial PEY, and 7% glycerol to achieve the final glycerol concentration of 5%. The sperm viability parameters including total motility, progressive forward motility, plasma membrane integrity and live percentage of sperm were assessed following semen collection, after adding the first and the second part of semen extender and post thawing. Chicken PEY had better plasma membrane integrity (80.9±2.0 %) compared to pigeon PEY (76.6±3.08 %; P<0.01). There was not any other significant difference in semen viability parameters between chicken PEY (total motility: 85.4±2.72; progressive forward motility: 71.9±3.24; live percentage: 89.7±1.66) and other plasma egg yolks. In conclusion, due to the ease of availability and superiority in some sperm viability parameters, chicken PEY at the concentration of 20% could provide beneficial effect for cryopreservation of canine semen.

    Keywords: Plasma egg yolk, Semen, Canine, Cryopreservation
  • رضا ارجمندی*، مهدی وجگانی، امیر نیاسری نسلجی، فرامرز قراگوزلو، وحید اکبری نژاد
    Reza Arjmandi *, Mahdi Vodjgani, Amir Niasari Naslaji, Faramarz Gharagozlou, Vahid Akbarinejad
    BACKGROUND

    Timed breeding programs are essential to implementing extensive artificial insemination (AI) programs in sheep.

    OBJECTIVES

    This study aimed to evaluate whether application of pre-synchronization and controlled internal drug releasing (CIDR) before and during fixed time AI protocol, respectively, could enhance estrus synchronization and fertility of ewes.

    METHODS

    A total of 120 ewes were randomly assigned into four experimental groups (n=30 in each group) considering age, weight, and body condition score (BCS). All ewes received GnRH (25 μg of alarelin acetate), and five days afterwards, PGF2α (75 μg d-cloprostenol) plus eCG (400 IU). In the control group, ewes received no additional treatment. In Pre-synch group, ewes received two injections of PGF2α at 9-day interval three days before GnRH administration of main estrus syn-chronization protocol. In CIDR group, ewes received 5-day CIDR between GnRH and PGF2α of main estrus synchronization protocol. In Pre-synch-CIDR group, ewes received both two injections of PGF2α at 9-day interval and 5-day CIDR. Blood serum progesterone concentrations were measured in all ewes prior to injection of PGF  2α (day 5). All ewes were subjected to fixed time laparoscopic AI 48 hours after administration of the last PGF  2α.

    RESULTS

    No interaction was found between CIDR and pre-synchronization protocols (p >0.05). Progesterone concen-tration was higher in the CIDR groups than in groups without CIDR (p <0.0001). Estrous cycle was not affected by pre-synchronization and CIDR (p >0.05). The estrus was earlier in ewes with pre-synchronization compared to ewes without pre-synchronization following the last injection of prostaglandin (p =0.022). Pregnancy rate, lambing rate, prolificacy rate, fecundity rate, lamb weight at birth, and lamb gender were not significantly different between the treatment groups (p >0.05).

    CONCLUSIONS

    In our study, estrus rate and reproductive parameters showed no significant differences between dif-ferent groups, although pre-synchronization advanced onset of estrus expression.

    Keywords: breeding season, CIDR, Ewe, Pre-synchronization, Short-term synchronization
  • حمیدرضا فردوسی، مهدی وجگانی، فرامرز قراگوزلو*، مسعود طالب خان گروسی، امیر نیاسری نسلجی، وحید اکبری نژاد
    زمینه مطالعه

    همزمان‎سازی فحلی، ابزاری ارزشمند در مدیریت تولیدمثل میش است.

    هدف

    هدف از انجام این مطالعه، بررسی کارآیی و بهترین زمان استفاده از eCG در برنامه کوتاه‎ مدت همزمان‏سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α در فصل تولیدمثل در میش‏های نژاد شال بود. 

    روش کار:

    160 راس میش 6-2 ساله غیرآبستن انتخاب و به‏صورت تصادفی به 4 گروه مساوی تقسیم شدند. به همه میش‎ها در روز صفر، 25 میکرو گرم آلارلین استات (آنالوگ GnRH) و در روز پنج، 75 میکرو گرم دی-کلوپروستنول (آنالوگ PGF2α)، تزریق گردید. به گروه اول (شاهد) هورمون دیگری تزریق نشد. گروه‏های دوم تا چهارم به ترتیب 48 ساعت قبل، 24 ساعت قبل و همزمان با تزریق PGF2α، 400 واحد بین‎المللی eCG دریافت کردند. میش ها تا 96 ساعت پس از تزریق PGF2α، در معرض قوچ‎های بارور قرار گرفتند. غلظت پروژسترون خون پیش از تزریق و ده روز پس از تزریق PGF2α اندازه گیری شد.

    نتایج

    غلظت پروژسترون پیش از تزریق PGF2α تفاوتی بین گروه‎های آزمایشی مختلف نشان نداد (05/0P>)، ولی غلظت آن 10 روز پس از تزریق PGF2α، در گروه‎های 2 و 3 نسبت به گروه های 1 و 4 بالاتر بود (05/0<p). درصد بروز فحلی در پی استفاده همزمان eCG و PGF2α در مقایسه با سایر گروه‎ها افزایش یافت (05/0<p). درصد بروز فحلی، طی روز اول پس از تزریق PGF2α در گروه‎های دوم و سوم به طور معنی داری از گروه اول و چهارم بیشتر بود (05/0<p). همچنین اختلاف معنی داری بین درصد بروز فحلی طی روز دوم، بین گروه‎های اول و چهارم و گروه‎های دوم و سوم مشاهده گردید (05/0<p). میانگین زمان شروع فحلی پس از تزریق PGF2α به‎طور معنی‎داری در گروه‏های دوم و سوم کمتر از گروه اول و چهارم بود (05/0<p). نرخ آبستنی، میزان بره‎زایی، چندقلوزایی و نرخ تزاید گله اختلاف معنی‎داری را در بین گروه‎های آزمایشی نشان نمی‎دادند (05/0>p).

    نتیجه گیری نهایی:

     استفاده از eCG در زمان‎های مختلف (24 و 48 ساعت قبل و همزمان با PGF2α)، در روش کوتاه مدت همزمان‎سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α در فصل جفت‎گیری، می‎تواند بر روی شاخص های فحلی موثر ‏باشد. با توجه به تنوع توده های گوسفند کشور، استفاده همزمان eCG و PGF2α در روش کوتاه مدت، ممکن است نتایج قابل قبولی داشته باشد.

    کلید واژگان: همزمان‎سازی فحلی, eCG, فصل تولیدمثل, میش, PGF2α
    HamidReza Ferdowsi, Mahdi Vodjgani, Faramarz Gharagozloo *, Masood Talebkhan Garoussi, Amir Niasari Naslaji, Vahid Akbarinejad
    BACKGROUND

    Estrus synchronization is a valuable tool in ewe reproductive management.

    OBJECTIVES

    This study was performed to evaluate the efficiency and determine the best time of eCG injection in short-term synchronization program based on GnRH-PGF 2α in Shal ewes during the breeding season.

    METHODS

    One hundred and sixty non-pregnant Shal ewes, aged 2-6 years old were selected and randomly stratified to four equal groups. 25µg Alarelin acetate (GnRH analogue) and 75µg D-cloprostenol (PGF 2α analogue) were injected to all ewes, on days 0 and 5, respectively. The first group (control) did not receive any other treatment. Groups 2 to 4 received 400 IU of eCG, 48 hours before, 24 hours before and concurrent with PGF2α, respectively. Ewes were exposed to fertile rams during 96 hours post PGF2α injection. Blood serum progesterone concentrations were measured just before PGF2α injection and 10 days later.

    RESULTS

    No difference was observed in the first serum progesterone evaluation among experimental groups (P>0.05). However, progesterone had significantly higher concentrations 10 days after PGF 2α injection in groups 2 and 3 in comparison with groups 1 and 4 (P<0.05). Simultaneous use of eCG with PGF2α led to a higher estrus response in comparison with other groups (P<0.05). During the first day after PGF2α, a higher percentage of ewes in group 2 and 3 exhibited estrus compared with groups 1 and 4 (P<0.05). Conversely, estrus expression was higher 24-48 hours after prostaglandin injection in groups 1 and 4 than the other two (P<0.05). Thus, the interval to estrus was earlier in group 2 and 3 than groups 1 and 4 (P<0.05). No significant differences were detected in terms of conception rate, lambing rate, prolificacy and fecundity among study groups (P>0.05).

    CONCLUSIONS

    Use of eCG in different times (48 and 24 hours before and concurrent with PGF2α) in short-term synchronization program based on GnRH-PGF2α during the breeding season can be effective on estrus indices. Regarding the diversity of sheep's masses in Iran, it seems that acceptable results may be achieved when eCG is used concurrently with PGF2α in short-term protocol.

    Keywords: Estrus synchronization, eCG, breeding season, Ewe, PGF2α
  • ژاله سادات لاجوردی، محمد سعید یارمند، زهرا امام جمعه*، امیر نیاسری نسلجی

    در این تحقیق تاثیر دو صمغ زانتان و لوبیای خرنوب بر خصوصیات فیزیکی و شیمیایی ماست فراسودمند سین بیوتیک از شیر شتر به همراه β-گلوکان استخراج شده از جو دوسر مورد مطالعه قرار گرفت. متغیرهای مورد بررسی شامل: صمغ لوبیای خرنوب (LBG) و صمغ زانتان (به نسبت 1:1) هر کدام در سه سطح 1/0، 2/0 و 3/0 % و β-گلوکان در سه سطح 5/1، 2 و 5/2% به شیر با درصد چربی مشخص (9/1%) و باکتری های پروبیوتیک تلقیح شده به میزان (5/0%) افزوده شد. نتایج طبق روش آماری سطح پاسخ در روزهای اول، هفتم و چهاردهم مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. مطابق با نتایج این بررسی ظرفیت نگهداری آب، با افزایش میزان صمغ ها (2/0%) و β-گلوکان (73/1%) افزایش یافته ولی گذشت زمان موجب کاهش آن می گردد. در صورتی که از درصدهای بالای β-گلوکان (6/1%) در تولید ماست فراسودمند سین بیوتیک استفاده شود، در روزهای اولیه تولید (از اولین روز تولید تا روز هفتم)، ماست حاوی تعداد مطلوبی از باکتری های زنده پروبیوتیک (cfu/mL 107× 2/8 تا 107 × 6) است. ماست فراسودمند سین بیوتیک تولید شده از شیر شتر دارای ویژگی های فیزیکی مطلوب و بافت بسیار مناسبی است و بر اساس مواد مصرفی، دارای اثرات مطلوبی بر سلامتی مصرف کنندگان می باشد.

    کلید واژگان: صمغ زانتان, صمغ لوبیای خرنوب, β-گلوکان, شیر شتر, ماست
    Zhaleh Sadat Ladjvardi, Mohammad Saeid Yarmand, Zahra Emam Djomeh*, Amir Niasari Nasalji
    Introduction

    In recent decays, consumers have more information about foods. Vegetables, crops and other natural food with high nutritional value replace hazardous substances. In this study, the effects of locust bean gum and xanthan gum with β-glucan were investigated in camel synbiotic yogurt functional. Locust bean gum (LBG) has about 88% of galactose and mannose, 4% other polysaccharides, 6% protein, 1% cellulose and 1% the ashes (Nasirpour, 2013; Hansen, 1993). Xanthan gum is an extracellular polysaccharide produced by Compestris Xanthomonas in aerobic fermentation process. Xanthan reactions synergies with guar and LBG, so the low concentrations in the presence of LBG viscosity increase (Ramirez-Figueroa et al., 2002).In this study, the oats β-glucan inoculated with probiotic bacteria to camel milk for production of functional synbiotic yogurt was employed. The camel milk has high nutritional value such as insulin-like substance, less lactose, immuno-globulins and lactoferrin, antioxidants and antimicrobial agents and other nutrients (ladjevardi et al., 2015; Niasari Naslaji et al., 2011). Synbiotic dairy product made from combinations of probiotic bacteria with prebiotics agent (β-glucan). About 108- 107 cfu/mL of live bacteria should be in the final products (Faraj et al., 2012). β-glucan is an indigestible carbohydrate complicated (Theuwissen & Mensink, 2008) with very high nutritional properties, including improved intestinal activity (fibers), lowering uric acid blood, stimulating the immune system (Xue et al., 2013; Chao et al., 2013).
     

    Materials and Methods

    At first, camel milk (from Department of Clinical Sciences, Faculty of Veterinary Medicine, University of Tehran, Iran) was standardized by centrifugation (Universal 320, Hettich, Tuttlingen, Germany) to 1.9% fat content. Then xanthan gum and locust bean gum (1:1) were added in three level 0.1, 0.2 and 0.3%. β-glucan (extracted from oats as described by Moura et al. (2011() in 1.5, 2 and 2.5% levels was added to milk. Camel milk was homogenized with ultra-turrax blender (T25, IKA, Staufen, Germany) in speed 9000 r.p.m. Then, the milk sample was pasteurized for 15 min at 75±1 °C. Samples were prepared by adding yogurt starter culture (1.5%) containing probiotic microorganisms (ABY1, Cristian Hansen, Hørsholm, Denmark) at 42 °C. The mixtures were redistributed into 50 mL sterile plastic cups, incubated at 42 °C until their pH decreased to 4.6, they cooled and stored at 4±1 °C ( Mazloomi et al. 2011).
     
    Determination of water-holding Capacity (WHC)5 g of yogurt was centrifuged (Mikro 220R, Hettich, Tuttlingen, Germany) at 4500 r.p.m. for 30 min at 10°C. After centrifugation, the supernatant was removed and the pellet was collected and weighed.
     
    Microbial Analyses:
    1 g of yogurt with 9 mL of normal saline (a solution of 0.9 % (w/v) NaCl ( Merck, Darmstadt, Germany)) was mixed and diluted to a concentration of 106 and 107, and then 1 mL of each dilution was repeated in 2 plate containing the MRS-Agar (Merck, Darmstadt, Germany) with 0.15% Bovin-Bile (Sigma-Aldrich, Louis, MO, USA). Bacteria were counted by the pour plate technique. The plates in duplicates were incubated anaerobically at 37 °C for 72 h, after this period, colonies were counted (Mishra and Mishra 2012).
     
    Statistical Analysis:
    The response surface methodology (RSM) and ANOVA (p<0.05) were used for data analysis using Design Expert 8 (Version 8.0.7.1, Minneapolis, MN, U.S.A) software. The experiment was designed according to central composite design (CCD). All experiments and measurements were conducted in triplicate, mean value ±sd are reported.
     

    Result and discussion

    Water-Holding Capacity (WHC)Changes of xanthan gum, LBG, β-glucan and time storage have a significant effect on the WHC. Increasing the percentage of LBG, xanthan gum and the percentage of β-glucan significantly increased the WHC. Time storage reduced the WHC similar results of Ladjevardi et al. (2015) and Sahan et al. (2008).According ANOVA table, the products had maximum water holding capacity at the highest percentage of LBG and xanthan gum. The percentage of xanthan gum and β-glucan increased water holding capacity. These factors (LBG and xanthan gum, xanthagum and β-glucan) have a synergistic effect on each other mutually.Xanthan gum and LBG showed interaction effect with time storage on changes in WHC including maximum water retention in the sample tissue, the high percentage of gums and the early days of production.
     
    Viability of probiotic bacteria:
    Viability of probiotic bacteria significantly increased when used from high percentage of β-glucan (as a prebiotic agent) in synbiotic yogurt. This change was related to increasing food for probiotic bacteria (Kearney et al., 2011). According to the results mentioned a good environment for the growth and activity of the microorganisms (ladjevardi et al., 2015). The unfavorable conditions in production of synbiotic yogurt, was time duration. During storage, the number of probiotic bacteria that are present in the product is reduced Xanthan gum and LBG have no significant effect on viability of probiotic bacteriaXanthan gum and time storage have interaction effect on the viability of probiotics bacteria. As expected, the best conditions for probiotic bacteria to maintain a high percentage of xanthan gum was at the early days of the sample production ((Norton and Lacroix, 1990; Sanderson, 1990).According to the results, it was found that gums such as xanthan gum and LBG showed similar results to those of El-Salamt et al. (1996) and Hematyar et al. (2012) and had adverse influence on the growth and activity of beneficial bacteria.

    Keywords: xanthan gum, locust bean gum, β-glucan, camel milk, yogurt
  • امیر نیاسری نسلجی*، هادی کاووسی نودر، مهدی وجگانی، فرید حیدری
    زمینه مطالعه
    برنامه های پیش همزمانی باعث بهبود میزان باروری در برنامه های تلقیح در زمان ثابت می شوند. بهترین برنامه پیش همزمانی در گاوهای شیری روشی است که بتواند علاوه بر تکیه بر اصول بیولوژیک، از لحاظ اقتصادی و کاربردی بر سایر روش ها برتری داشته باشد.
    هدف
    مطالعه حاضر به بررسی کارایی دو روش پیش همزمانی شامل یک تزریق eCG و یا دو تزریق پروستاگلندین (PG، روش متداول) قبل از برنامه اوسینک (eCG-Ovsynch و 2PG-Ovsynch) می پردازد.
    روش کار
    در این مطالعه از 110 راس گاو شیری هولشتاین سالم دارای چرخه فحلی مناسب که فاقد هر گونه مشکلی قبل، در حین و پس از زایش بودند انتخاب شدند. برنامه ریزی به ترتیبی انجام شد تا تمامی گاوها دارای اولین تلقیح در زمان ثابت در فاصله 57 روز پس از زایش باشند. برنامه اوسینک (تلقیح در زمان ثابت) شامل دو تزریق آنالوگ GnRHا(μg 100، عضلانی) در فواصل 7 روز قبل و 56 ساعت بعد از تزریق آنالوگ PG ا(μg 500، عضلانی) و سپس تلقیح دام ها در فاصله 16 ساعت پس از دومین تزریق GnRH صورت پذیرفت. گاوهای موجود در گروه 2PG-Ovsynch (تعداد= 55 راس) دو تزریق PG به فاصله 14 روز دریافت داشته و سپس برنامه اوسینک، 12 روز پس از دومین تزریق PG آغاز شد. گاوهای موجود در گروه eCG-Ovsynch (تعداد= 55 راس) یک تزریق eCG (500 واحد بین المللی، عضلانی) در فاصله 84 ساعت قبل از برنامه اوسینک دریافت داشتند. تشخیص آبستنی در فاصله 40 روز پس از تلقیح به روش آزمون راست روده ای صورت پذیرفت. ارزیابی غلظت پروژسترون در روز شروع برنامه پیش همزمانی، در روز شروع برنامه اوسینک و در روز تزریق PG برنامه اوسینک صورت گرفت.
    نتایج
    بترتیب نرخ آبستنی در اولین تلقیح، روزهای باز آبستنی و تعداد تلقیح به ازاء آبستنی در گروه 2PG-Ovsynch (45.45%؛ 94.0±6.30 days؛ 1.95) و eCG-Ovsynchا(40%؛ 90.1±4.58 days؛ 1.81) یکسان بود (0.05>p). در گروه eCG-Ovsynch، فراوانی دام های با غلظت بالای پروژسترون از زمان شروع برنامه اوسینک (38.2%) تا روز تزریق PG برنامه اوسینک (85.4%) به طور معنی داری افزایش یافت (0.05>p). فراوانی دام های با غلظت بالای پروژسترون در زمان تزریق PG برنامه اوسینک در گروه eCG-Ovsynch (85.4%) بالاتر از گروه 2PG-Ovsynch (69.1%) بود (0.05>p).
    نتیجه گیری نهایی: یک تزریق eCG (500 واحد بین المللی) در فاصله 84 ساعت قبل از برنامه اوسینک می تواند برنامه پیش همزمانی مناسبی قبل از آغاز برنامه تلقیح در زمان ثابت فراهم سازد که نه تنها از لحاظ بیولوژیکی بلکه بدلایل کوتاه نمودن برنامه و در بر داشتن هزینه کمتر، از نظر کاربردی و اقتصادی برای گاوهای شیری مناسب تر باشد.
    کلید واژگان: eCG, اوسینک, پیش همزمانی, پروستاگلندین, تلقیح در زمان ثابت
    Amir Niasari-Naslaji *, Hadi Kavousi Nodar, Mahdi Vojgani, Farid Heidari
    Background
    Presynchronization could enhance fertility in timed breeding programs. The best presynchronization method has to justify biological requirements and to provide practical and economic advantages.
    Objectives
    Present study investigated the effectiveness of presynchronization with equine chorionic gonadotropin (eCG) before ovsynch (eCG-ovsynch) compared to conventional presynch-ovsynch program (2PG-ovsynch) in lactating cows.
    Methods
    Healthy lactating cyclic Holstein cows (n=110) without any particular pre, peri and post parturient problems were selected for this study. The first insemination following timed breeding program was conducted at 57 days after calving. Ovsynch (timed breeding program) consisted of two GnRH analogue injections, at 7 days before and 56 hours after PG, followed by insemination, 16 hours after the second GnRH. Cows in 2PG-Ovsynch group (n=55) received two PGs, 14 days apart, followed by ovsynch program 12 days later. Cows in eCG-Ovsynch group (n=55) received eCG (500 IU, IM), 84 hours before ovsynch program. Pregnancy was confirmed 40 d after insemination by rectal palpation. Progesterone concentrations were evaluated at presynchronization, at the first GnRH and at PG of ovsynch program.
    Results
    The respective first service conception rates, days open and service per conception were similar between 2PG-ovsynch (45.45%; 94.0±6.30 days; 1.95) and eCG-ovsynch (40%; 90.1±4.58 days; 1.81) groups (p>0.05). The percentage of cows with high progesterone concentrations increased significantly from the first GnRH (38.2%) until PG (85.4%) in eCG-ovsynch group (p
    Conclusions
    Administration of eCG (500 IU), 84 hours prior to ovsynch could optimize timed breeding program biologically, practically and economically in lactating dairy cows.
    Keywords: eCG, ovsynch, presynchronization, prostaglandin, timed breeding
  • آرمان حسینی، امیر نیاسری نسلجی*، مهدی وجگانی، فرامرز قراگوزلو
    هدف از مطالعه حاضر بررسی اثر تجویز هورمون گنادوتروپین کوریونیک اسبی (eCG) بر روی سرنوشت فولیکول های تخمدانی در مراحل مختلف رشد (بسیج، غالبیت و ابتدای مرحله ایستائی) در طول اولین موج فولیکولی در تلیسه های هولشتاین بود. تعداد 20 راس تلیسه به صورت کاملا تصادفی به چهار گروه آزمایشی (5 راس در هر گروه) تقسیم شدند. هر یک از تلیسه ها، میزان 500 واحد بین المللی eCG (فولیگون، اینتروت، هلند، به صورت عضلانی)، در زمان آغاز بسیج فولیکولی (روز تخمک گذاری، گروه اول)، مرحله غالبیت فولیکولی (فولیکول 10≤ میلی متر) و در اوایل مرحله ایستائی (گروه سوم) دریافت داشتند. تلیسه های گروه کنترل هیچ گونه درمانی دریافت نکردند. ساختار های تخمدانی، به صورت روزانه و با استفاده از اولتراسونوگرافی، از روز قبل از تخمک گذاری تا پایان چرخه فحلی مورد بررسی قرار گرفت. تمام تلیسه ها متعاقب تجویز eCG، بدون در نظر گرفتن مرحله رشد فولیکولی، رشد فولیکولی را نشان دادند. تجویز eCG در گروه اول، موجب رشد دو فولیکول غالب همزمان گردید. تجویز eCG در گروه های دوم و سوم، موجب به تعویق افتادن زمان تحلیل فولیکول غالب و افزایش طول چرخه فحلی گردید. تمام گروه های درمانی، 84 ساعت بعد از تجویز eCG دارای فولیکول غالب بودند. حداکثر اندازه جسم زرد در گروه های درمانی در مقایسه با گروه کنترل، بزرگتر بود (P<0.05). به طور خلاصه، بسته به زمان تجویز eCG در طول اولین موج فولیکولی (در آغاز بسیج فولیکولی، مرحله غالبیت و اوایل مرحله ایستائی)، رشد همزمان دو فولیکول غالب، پایداری فولیکول غالب، افزایش رشد فولیکول و جسم زرد و افزایش طول چرخه فحلی در تلیسه های هولشتاین قابل انتظار است.
    کلید واژگان: مرحله غالبیت, eCG, بسیج فولیکولی, تلیسه هولشتاین, مرحله ایستائی
    A. Hosseini, A. Niasari-Naslaji *, M. Vojgani, F. Gharagozloo
    The objective of this study was to investigate the effect of equine chorionic gonadotropin (eCG) on ovarian follicles at three stages of development (emergence, dominance and early static phases) during the first follicular wave (FFW) in Holstein heifers. Heifers (n=20) were randomly assigned into four experimental groups (n=5 in each group). Heifers received eCG (500 IU; Folligon®; Intervet, Holland; i.m) a) on the day of follicle emergence (day of ovulation; group 1), b) on the dominant phase (dominant follicle (DF): the first day in which follicle was observed at ≥10 mm; group 2, and c) on the early static phase (group 3) of the FFW. Control group heifers did not receive any treatment. Daily ultrasonography was conducted to monitor ovarian structure throughout estrous cycle. All treatment group heifers, regardless of the stage of follicle development, displayed follicle growth after eCG injection. Administration of eCG, in group 1, hastened DF detection and induced co-dominant follicles; whereas, in groups 2 and 3, it delayed DF regression, and increased cycle length compared to control. In all treatment group heifers, DF was present 84 h after eCG injection. Maximum diameter of corpus luteum was larger in eCG treated groups compared to control (P
    Keywords: Dominant phase, eCG, Emergence, Holstein heifers, Static phase
  • طاهره اراروتی، امیر نیاسری نسلجی*، کمال رضوی، فرناز پناهی
    هدف از مطالعه حاضر مقایسه سه روش سوپراوولاسیون در شتر یک کوهانه بود. همزمانی موج های فولیکولی (6 نفر شتر دهنده) با بکارگیری دو تزریق متوالی GnRH صورت پذیرفت. دو روز پس از تزریق دومین GnRH، سوپراوولاسیون آغاز شد (روز صفر آزمایش). این آزمایش با استفاده از رویه change over design انجام گرفت، به طوری که همه شترهای ماده سه درمان سوپراوولاسیون را یکی پس از دیگری با سپری نمودن یک دوره استراحت یک ماهه دریافت کردند. سوپراوولاسیون با استفاده از 390 میلی گرم FSH، 1000 واحد بین المللی eCG و 330 میلی گرم FSH، و یا 5/16 آمپول hMG (75 واحد بین المللی FSH و 75 واحد بین المللی LH در هر آمپول) انجام گرفت. FSH و hMG در دوزهای کاهش یابنده، دو بار در روز به مدت 5/5 روز تزریق گردید. دام های دهنده 36 ساعت بعد از آخرین تزریق FSH و hMG یک بار جفت گیری شده و یک تزریق وریدی آنالوگ GnRH دریافت داشتند. در روز 4 سوپراوولاسیون، تعداد و اندازه فولیکول های تخمدانی 4≤ میلی متر بر روی تخمدان و در روز 5/7 پس از جفت گیری، تعداد اجسام زرد و فولیکول های 9≤ میلی متر موجود بر روی تخمدان با روش سونوگرافی از طریق راست روده مورد بررسی قرار گرفت. در روز 5/8 بعد از جفت گیری، رویان ها (بلاستوسیست های تفریخ یافته) به روش غیر جراحی جمع آوری شدند. اطلاعات به دست آماده با استفاده از رویه GLM مورد بررسی آماری قرار گرفت. اختلاف معنی داری در تعداد اجسام زرد FSH (65/2 ± 8/13)، eCG-FSH (60/2 ± 15)، hMG (30/2 ± 8/10) و رویان ها FSH (32/2 ± 7/5)، eCG-FSH (10/2 ± 8/8)، hMG (40/2 ± 8/5) در سه روش سوپراوولاسیون مشاهده نشد (P>0.05). این مطالعه نشان داد که سه روش سوپراوولاسیون می تواند به طور موفقیت آمیزی در شتر یک کوهانه مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: شتر, eCG, FSH, hMG, سوپراوولاسیون
    T. Ararooti, A. Niasari-Naslaji *, K. Razavi, F. Panahi
    The objective of this study was to compare three superovulation protocols in dromedary camels. Follicular waves of dromedary camel donors (n=6) were synchronized using two GnRH injections. Superovulation was initiated 2 days after the second injection (day 0 of experiment). The experiment was conducted using change over design, where all females received three superovulation treatments one after the other with a resting period of one month in between. Superovulation was carried out for all donors using 390 mg FSH, 1000 IU eCG and 330 mg FSH, or 16.5 ampule hMG (75 i.u. FSH and 75 i.u. LH per ampoule). FSH and hMG were injected twice daily, indecreasing doses, over 5.5 days. Thirty-six h after the last FSH or hMG injection, donors were mated once and received an intravenous injection of the GnRH analogue. The diameter and number of ovarian follicles ≥4 mm on day 4 after superovulation and the total number of corpora lutea and follicles ≥9 mm on day 7.5 after mating were evaluated by ultrasound examinations. No significant differences were found between the total number of corpora lutea among FSH (13.8 ± 2.65), eCG-FSH (15 ± 2.60) and hMG (10.8 ± 2.30) and the number of expanded hatched blastocysts in FSH (5.7 ± 2.32), eCG-FSH (8.8 ± 2.10) and hMG (5.8 ± 2.40) treated donors. This study showed that all three superovulatory protocols could be used successfully and interchangeably in dromedary camels.
    Keywords: Camels, eCG, FSH, hMG, Superovulation
  • زهرا فلاح، هانیه سادات اجتهد، پروین میرمیران، امیر نیاسری نسلجی، علی اکبر موسوی موحدی، فریبا اسلامی، فریدون عزیزی *
    مقدمه
    مطالعه ی حاضر با هدف بررسی اثر شیر شتر بر قند خون و پروفایل لیپیدی بیماران مبتلا به دیابت که از انسولین طولانی اثر استفاده می کنند، انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    در این کارآزمایی بالینی، 40 بیمار مبتلا به دیابت شیرین مصرف کننده ی انسولین طولانی اثر به طور تصادفی در دو گروه دریافت کننده شیر شتر (19 نفر با میانگین سنی 05/1±84/59 سال) و شیر گاو (17 نفر با میانگین سنی 93/2±47/49 سال) قرارگرفتند. شرکت کنندگان، 500 میلی لیتر شیر شتر خام یا شیرگاو را به صورت روزانه به مدت سه ماه مصرف کردند.
    یافته ها
    تغییر میانگین سطوح گلوکز در گروه شیر شتر در طول مداخله، از لحاظ آماری معنی دار بود (05/0>P). هم چنین در طی مداخله، HbA1c در دو گروه کاهش معنی داری داشت (05/0>P). کاهش انسولین دریافتی در گروهی که شیر شتر دریافت کردند (71/13 درصد)، نسبت به گروهی که شیر گاو دریافت داشتند (25/0 درصد)، متفاوت بود (05/0>P). در طی مداخله میانگین سطوح HDL-C به طور معنی داری در گروه شیر شتر افزایش یافت (05/0>P). تفاوت تغییرات قند خون ناشتا، انسولین ناشتا،HbA1c ، مقاومت به انسولین و شاخص های لیپیدی، پس از مداخله، میان دو گروه از لحاظ آماری معنی دار نبود.
    نتیجه گیری
    شیر شتر می تواند در کاهش قند خون، HbA1c و دوز انسولین مورد نیاز در بیماران دیابتی مصرف کننده ی انسولین طولانی اثر موثر باشد.
    کلید واژگان: شیر شتر, دیابت, انسولین طولانی اثر
    Zahra Fallah, Hanieh Sadat Ejtahed, Parvin Mirmiran Dr, Amir Niasari Naslaji Dr, Aliakbar Moosavi Movahedi Dr, Fariba Eslami, Fereidoun Azizi Dr *
    Introduction
    The purpose of this study was to investigate the effects of camel and cow milk on blood sugar and lipid profiles of patients with diabetes mellitus, who injected lantus insulin.
    Materials And Methods
    In a randomized clinical trial, 40 patients with diabetes mellitus, using lantus insulin injections were randomly allocated two groups of camel milk receivers (19 patients, mean age 59.84±1.05) and cow milk receivers (17 patients, mean age 49.47±2.93). The two groups consumed 500 mL of either camel milk or cow milk daily for three months.
    Results
    Changes in mean glucose levels of the camel milk group were significant, over the study duration and (P0.05).
    Conclusion
    Camel milk decreased blood sugar, HbA1c and required the insulin dose required in diabetes mellitus patients, who inject lantus insulin and in could also contribute to glycemic control in these patients.
    Keywords: Camel milk, Diabetes, Lantus insulin
  • ژاله سادات لاجوردی، محمد سعید یارمند، زهرا امام جمعه، امیر نیاسری نسلجی
    در این پژوهش اثر صمغ زانتان بر بافت و سایر ویژگی های ماست سین بیوتیک مورد مطالعه قرار گرفت. اثرات پنج متغیر صمغ زانتان (5/0، 1 و 5/1 %)، چربی شیر شتر (0، 5/2 و 5%)، β-گلوکان به عنوان عامل پری بیوتیک (0، 1 و 2%) و میزان تلقیح باکتری های پروبیوتیک (استرپتوکوکوس ترموفیلوس و لاکتوباسیلوس دلبروکی و بولگاریکوس) (5/0، 1 و 5/1%) در روزهای اول، هفتم و چهاردهم پس از تولید بررسی شد. بر اساس نتایج بدست آمده، افزایش صمغ زانتان و درصد چربی شیر مصرفی موجب افزایش گرانروی محصول تولیدی می گردد، در حالیکه میزان تلقیح باکتری های پروبیوتیک تاثیر معکوس بر تغییرات گرانروی دارد. با افزایش میزان β-گلوکان (2%) و تلقیح باکتری های پروبیوتیک (5/1%) در شیر شتر کم چرب تعداد قابل توجهی ( cfu/mL107×9) باکتری های پروبیوتیک در روز های اولیه تولید، زنده و قابل مصرف هستند. اسیدیته ماست سین بیوتیک تولیدی رابطه مستقیمی با تغییرات β-گلوکان و مقدار تلقیح آغازگر دارد و در صورتیکه از شیر کم چرب استفاده شود، با گذشت زمان اسیدیته روند افزایشی خواهد داشت. طبق نتایج، تیمار بهینه جهت تولید ماست سین بیوتیک از شیر شتر به همراه بهینه صمغ زانتان (5/1 %)، β-گلوکان (2 %)، باکتری پروبیوتیک (23/1 %) و حداقل درصد چربی (/72/0 %) در حداکثر زمان ماندگاری (8 روز) شاهد حداکثر گرانروی (8/16938 سانتی پواز)، ظرفیت نگهداری آب (100 %) و زنده مانی باکتری های پروبیوتیک (10680 cfu/mL) بودیم. با اعمال شرایط ذکر شده ماست تولیدی دارای بهینه pH (2/4) و اسیدیته (36/9 گرم بر لیتر) بوده و حداقل درصد آب اندازی (0%) مشاهده گردید. به طور کلی محصول تولیدی با ویژگی های مطلوب، دارای مقبولیت مناسبی در بین مصرف کنندگان می باشد.
    کلید واژگان: ماست سین بیوتیک, شیر شتر, صمغ زانتان, β, گلوکان
    Ladjevardi, Zh-S., Yarmand, Emam-Djomez., Niasari-Naslaji, A.
    In this research, the effect of xanthan gum on texture and other characteristics of synbiotic yogurt was studied. The effects of five variables: xanthan gum (0.5, 1 and 1.5%), camel milk fat (0, 2.5 and 5%), β-glucan as a prebiotic agent (0, 1 and 2%) and inoculated probiotic bacteria (Streptococcus thermophilus and Lactobacilus delbrueckii and ssp. bulgaricus.) (0.5, 1 and 1.5%) were determined on the first, seventh and fourteenth day in time storage. Based on the results, xanthan gum and fat had increasing effects on viscosity but probiotic bacteria inoculation has the decreasing effect on viscosity. When increasing the amount of β-glucan (2%) and inoculated probiotic bacteria (1.5%) in low-fat milk, more significant number of probiotic bacteria (9×107 cfu/mL) can live in yoghurt in the early days. Acidity has directly related to changes of β-glucan and amount of starter. Acidity was increased when use from low fat milk, in storage time. The results showed that the optimum conditions for the production of synbiotic yoghurt from camel milk was added with the addition of optimal amount of β- glucan (1.82%), xanthan gum (0.3%), inoculation of probiotic bacteria (starter) (1.23%) and minimum amount of fat content (0.72%). This yogurt has maximum viscosity (16938.8 cP), water-holding capacity (100%) and viability of probiotic bacteria (80 106 cfu / mL) was observed and this product contain the optimal pH (4.2) and acidity (9.36g/L). In conclusion, this product with the suitable properties, has good acceptance between consumers.
    Keywords: Synbiotic yoghurt, Camel milk, Xanthan gum, β-gluca
  • ابراهیم شریعتی، جلال بختیاری*، علیرضا خلج، محمد ملازم، الناز شریعتی، امیر نیاسری نسلجی
    پارشیال نفرکتومی در درمان بسیاری از عارضه های کلیوی به خصوص درمان تومورهای کلیوی به عنوان جراحی استاندارد اثبات شده است. امروزه در بسیاری موارد روش های لاپاروسکوپی، روش های معمول را به چالش کشیده اند. در جراحی پارشیال نفرکتومی نیز مطالعات مقایسه ای اندکی وجود دارد، از این رو هدف از انجام این مطالعه بررسی مزایا و شرایط استفاده از تکنیک لاپاروسکوپی در مقایسه با روش های معمول جراحی های باز و همچنین معرفی تکنیک جدید لاپاروسکوپی می باشد. جهت انجام این مطالعه از 12 سگ نر بالغ نژاد مخلوط استفاده شد. سگ ها به دو گروه مساوی تقسیم شدند و در گروه اول، جراحی پارشیال نفرکتومی با تکنیک لاپاروسکوپی و در گروه دوم، جراحی با روش روتین انجام شد. جهت انجام جراحی از تکنیک لیگاتور به شکل هشت به جای روش معمول، استفاده شد. یافته های بالینی، پارامترهای آزمایشگاهی، عوارض در حین جراحی و بعد جراحی، مدت زمان جراحی، مدت ایجاد ایسکمی، طول برش جراحی و یافته های رادیولوژیکی در خلال 30 روز بعد جراحی، بررسی شد. تمامی سگ ها بدون مشکل خاصی جراحی شدند و عوارض خاصی در حین و بعد عمل گزارش نشد. یافته های بالینی از جمله ضربان قلب، تعداد تنفس، دمای بدن در محدوده طبیعی گزارش شدند. یافته های آزمایشگاهی حاکی از افزایش ملایم در تعداد گلبول های سفید یک سگ از گروه جراحی باز بود. میانگین زمان جراحی در گروه جراحی باز بیشتر از جراحی لاپاروسکوپ بود. میانگین زمان ایجاد ایسکمی در گروه جراحی لاپاروسکوپی بیشتر گزارش شد. طول برش در جراحی باز به وضوح بیشتر از گروه جراحی با لاپاروسکوپ گزارش شد. با توجه به نتایج به دست آمده می توان بیان کرد جراحی پارشیال نفرکتومی به روش لاپاروسکوپی، روشی مطمئن و قابل اعتماد می باشد که در مقابل روش های معمول جراحی باز از مزایای بیشتری برخوردار می باشند. همچنین استفاده از روش لیگاتور جدید نسبت به روش های معمول بسیار راحتتر و سریعتر بوده، لذا استفاده از روش لاپاروسکوپی به همراه تکنیک لیگاتور جدید توصیه می شود.
    کلید واژگان: سگ, لاپاروسکوپی, جراحی باز, پارشیال نفرکتومی
    E. Shariati, J. Bakhtiari *, A. Khalaj, M. Molazem, E. Shariati, A. Niasari Naslaji
    Partial nephrectomy, using open surgery or laparoscopy, is a standard surgical approach to treat renal disorders. The objective of this study was to compare and evaluate the feasibility and safety of laparoscopic partial nephrectomy using figure eight ligation technique. Mixed-breed dogs were randomly dedicated for partial nephrectomy using laparoscopy (n=6) and open surgery (n=6). During 30 days after operation, clinical, hematological and ultrasonographic findings, intra- and post-operative complications, operation and ischemia times, urine analysis and incision length were recorded. Operations were performed successfully and dogs recovered without serious complications. All clinical and hematological findings were within normal range. Comparing two experimental groups, operation time and length of incisional scar were longer in open surgery and ischemia time was longer in laparoscopy (P
    Keywords: Dog, Laparoscopy, Open surgery, Partial nephrectomy
  • ژاله سادات لاجوردی، محمد سعید یارمند، زهرا امام جمعه *، امیر نیاسری نسلجی

    توجه به خواص منحصربه فرد شیر شتر، این محصول می تواند به عنوان غذا دارو مصرف شود. از این رو در این تحقیق به بررسی تولید ماست فراسودمند سین بیوتیک از شیر شتر پرداخته شد. در این مطالعه متغیرهای مستقل (در سه سطح) عبارت اند از: β-گلوکان (عامل پری بیوتیک) 0-1-2درصد، میزان چربی 0-5/2-5درصد، میزان تلقیح باکتری های پروبیوتیک 5/ 0-1–5/ 1درصد، در مدت زمان نگهداری 0-7-14 روز. کم ترین میزان آب اندازی ماست تولیدی (0درصد)، با بیشترین درصد β-گلوکان (3درصد) و چربی (5درصد) به دست آمد. کمترین مقدار pH برابر 6/04 در ماست بدون چربی (چربی 0درصد) با افزایش میزان تلقیح باکتری های پروبیوتیک (5/1درصد) و β–گلوکان (2درصد) در روز چهاردهم مشاهده شد. با افزایش میزان β-گلوکان و کاهش درصد چربی در روزهای اولیه نگهداری، زنده مانی باکتری های پروبیوتیک در حد مطلوب (cfu/mL) صدو هفت در ماست تولیدی حاصل شد. بیشترین گرانروی با افزایش میزان β-گلوکان (3درصد)، درصد چربی (5/ 2درصد) در روز هفتم نگهداری در محصول مشاهده گردید. طبق نتایج به دست آمده از ارزیابی حسی محصول، با افزایش β-گلوکان در مدت زمان نگهداری، محصول تولیدی از طعم و پذیرش کلی بالاتری در بین مصرف کنندگان برخوردار بود.

    کلید واژگان: آب اندازی, اسیدیته, پری بیوتیک, زنده مانی پروبیوتیک
    Zhaleh Sadata Ladjevardi, Mohammad Said Yarmand, Zahra Emam, Djome, Amir Niasari, Naslaji

    Regarding the unique properties of camel milk, it can be used as a nutraceutical product. In this study, the effect of different variables on the quality characteristics of synbiotic yoghurt made from camel milk was studied. Independent variables (all in three levels) in this study were: β-glucan (prebiotic agent) 0 - 1 - 2%, fat content 0 - 2.5 - 5%, the amount of probiotic bacteria 0.5 - 1 – 1.5% and storage time 0 - 7 -14 days. The least amount of syneresis (0%) was obtained when the highest percentage of β-glucan (3%) and fat content (5%) were used. Least pH (pH=4.06) was observed in non-fat yoghurt (0% fat) when it was inoculated with an increased amount of probiotic bacteria (1.5%), β-glucan (2%) and time (fourteen day). The optimum viability of probiotic bacteria in yoghurt (107 cfu/mL) was obtained by increasing β-glucan and reducing fat contents at early days of storage. The highest viscosity was obtained at 7th days of storage when the highest content of β-glucan (3%) and fat (2.5%) were used. According to test panel analyses its overall acceptance and taste became better when the concentration of β-glucan and storage time increased.

    Keywords: Syneresis, acidity, prebiotic, viability of probiotic
  • ثریا غریبی، امیر نیاسری نسلجی *، نجمه پورساسان، علی اکبر موسوی موحدی

    در این مطالعه امکان جایگزینی محلول سالامون با محلول اصلاح شده شتر (MSD) و نیز زرده تخم مرغ با لیپوپروتئین ها با دانسیته کم (LDL) برای نگهداری منی قوچ در شرایط یخچالی بررسی شد. منی 3 راس قوچ با کیفیت مطلوب توسط مهبل مصنوعی جمع آوری و مخلوط شدند. در آزمایش اول، منی مخلوط به دو بخش تقسیم و در محلول های سالامون و MSD رقیق شد. در آزمایش دوم، منی مخلوط به پنج قسمت تقسیم و در محلول MSD دارای 12% و 15% زرده تخم مرغ و یا 3%، 5% و 8% LDL رقیق گردید. در آزمایش سوم، منی مخلوط به دو بخش تقسیم و در محلول MSD دارای 12% زرده تخم مرغ و یا 5% LDL رقیق شد. زنده مانی اسپرم تا 72 ساعت پس از رقیق سازی مورد ارزیابی قرار گرفت. در آزمایش اول، زنده مانی اسپرم در محلول MSD و سالامون در طول 72 ساعت نگهداری در یخچال مشابه بود. در آزمایش دوم، حرکت پیش رونده اسپرم در زمان صفر در بین گروه ها یکسان بود، ولی این شاخص در محلول MSD دارای 5% و 8% LDL نسبت به سایر محلول ها بالاتر باقی ماند. در آزمایش سوم، حرکت پیش رونده اسپرم در زمان های 48 و 72 ساعت پس از رقیق سازی در محلول MSD با 5% LDL بهتر از این محلول با 12% زرده تخم مرغ بود. به طور خلاصه، از محلول MSD به همراه 5% LDL می توان برای نگهداری اسپرم قوچ به مدت 72 ساعت در یخچال استفاده نمود.

    کلید واژگان: قوچ, نگهداری منی, لیپوپروتئین با دانسیته کم, رقیق کننده
    S. Gharibi, A. Niasari, Naslaji, N. Poursasan, A. A. Moosavi, Movahedi

    The present study investigated the possibility of replacing salamon with modified shotor diluent (MSD) and egg yolk (EY) with low density lipoprotein (LDL) for chilled storage of ram semen. Good quality semen (>80% progressive forward motility (PFM) of sperm) from 3 fertile rams was collected using an artificial vagina and pooled for each experiment. Low density lipoprotein was extracted from fresh EY. In experiment 1, semen was divided into 2 fractions and extended in MSD or salamon. In experiment 2, semen was assigned into 5 fractions and extended in MSD supplemented with 12 and 15% EY or 3, 5 and 8% LDL. In experiment 3, semen was divided into 2 fractions and extended in MSD supplemented with 12% EY or 5% LDL. Viability of sperm was assessed at times 0 (immediately after semen dilution), 2 or 4 (at 4°C) and up to 72 h after semen dilution. Data was analyzed using General Linear Model (GLM) procedure, including repeated measures. In experiment 1, the viability of sperm was similar in two diluents (P>0.05). In experiment 2, PFM of sperm was similar among groups at the time of dilution (P>0.05); but remained elevated in 5 and 8% LDL compared to other groups afterward (P<0.05). In experiment 3, PFM of sperm was superior at 48 and 72 h after dilution in 5% LDL compared to 12% EY (P<0.05). In conclusion, MSD supplemented with 5% LDL is a suitable diluent for ram fresh semen preserved at 4°C for 72 h.

    Keywords: Ram, Semen preservation, Low density lipoprotein, Diluent
  • وحید اکبری نژاد، امیر نیاسری نسلجی *، همایون محمودزاده، مختار مهاجر

    پژوهش حاضر تاثیر تغذیه با جیره های غنی از اسیدهای چرب اشباع و غیر اشباع امگا 3 و امگا 6 پیش از شروع قوچ اندازی را روی شاخص های تولید مثلی، هورمون های متابولیک و متابولیت های میش های زل مورد ارزیابی قرار داد. میش های نژاد زل (188 راس) با در نظر گرفتن سن و وزن در 4 گروه آزمایشی قرار گرفتند. جیره میش های گروه شاهد فاقد مکمل چربی بود. میش های سه گروه دیگر منابع چربی شامل روغن نخل، دانه گلرنگ و دانه بذرک به میزان 3 درصد روغن به ازای ماده خشک جیره در روز دریافت کردند. تغذیه با جیره های آزمایشی به مدت 31 روز صورت پذیرفت (روز صفر آزمایش= روز شروع تغذیه با خوراک های آزمایشی). از روز 16 آزمایش، همزمانی فحلی میش ها با استفاده از سیدر به مدت 14 روز صورت پذیرفت. قوچ اندازی 24 ساعت پس از خروج سیدر انجام شد. نمونه های خون در روزهای صفر، 30 و 39 آزمایش اخذ گردید. تفاوتی در بروز فحلی و پارامترهای جفت گیری میان گروه های مختلف مشاهده نشد. مقادیر NEFA، انسولین و IGF-1 در روزهای صفر و 30 میان گروه های مختلف متفاوت نبود. مقادیر کلسترول و LDL، در یک بازه زمانی مشابه، در گروه های دریافت کننده ی منابع چربی بیشتر از گروه شاهد بود (P<0.05). تفاوتی در شاخص های تولید مثلی در بین گروه های مختلف مشاهده نشد. به طور خلاصه، تغذیه با اسیدهای چرب غیر اشباع امگا 3 و امگا 6، به مدت 31 روز قبل از قوچ اندازی، تاثیری بر عملکرد تولید مثلی، انسولین، IGF-1 و پروژسترون میش های نژاد زل نداشت.

    کلید واژگان: اسیدهای چرب, تغذیه, تولید مثل, میش زل
    V. Akbarinejad, A. Niasari-Naslaji, H. Mahmoudzadeh, M. Mohajer

    The present study evaluated the effects of diets enriched in saturated and polyunsaturated fatty acids (n-3 and n-6) on reproductive indices، metabolic hormones and metabolites prior to ram introduction in oestrus synchronized ewes. Zel ewes (n=188) were assigned to 4 groups. Ewes in the control group (CON) did not receive fat. Ewes in the 3 other groups received 3% oil/DM/day of palmolein oil (PLM)، safflower seed (SAF)، or flaxseed (FLX). Fat supplementation was carried out for 31 days (day 0 = initiation of fat supplementation). Oestrus was synchronized using CIDR for 14 days starting from day 16 of fat supplementation. Rams were introduced 24 h after CIDR removal. Blood samples were collected on days 0،30، and 39. There was no difference in oestrus expression and mating parameters among groups. There was no difference in non-esterified fatty acids (NEFAs)، insulin and insulin-like growth factor-1 (IGF-1) between day 0 and day 30 among groups. However، changes in cholesterol and LDL concentrations during the same occasions were greater in PLM، SAF، and FLX groups than in CON (P<0. 05). There was no difference in reproductive indices، including: fertility rates، prolificacy and sex ratio of lambs among groups. In conclusion، diets enriched in n-6 and n-3 polyunsaturated fatty acid prior to mating did not affect reproductive performance، insulin، IGF-1 and progesterone in Zel sheep.

    Keywords: Fatty acids, Nutrition, Reproduction, Zel sheep
  • عبدالرضا رستگارنیا، امیر نیاسری نسلجی، پرویز هورشتی، فتح الله سرحدی، اسحاق کردنژاد
    در این تحقیق تاثیرهورمون PMSG بر بازده همزمانی فحلی با نورجستومت در گاومیش رودخانه ای بررسی گردید. تعداد 22 راس گاومیش ماده با چرخه فحلی طبیعی انتخاب شده و در زمان شروع آزمایش نورجستومت کاشتنی (3 میلی گرم، کرستار، اینتروت، هلند) دریافت نمودند. در همین روز، آنالوگ GnRH (100 میکروگرم عضلانی، فرتاژیل، اینتروت، هلند) تزریق شد. در روز هفتم آزمایش، دام ها به دو گروه آزمایشی با توجه به سن و وزن به طور مساوی تقسیم شده و هر دو گروه کنترل و درمان، آنالوگ پروستاگلاندین αPGF2 (15 میلی گرم لوپروستیول عضلانی، پروزلوین، اینتروت، هلند) دریافت داشتند. دام های گروه درمان علاوه بر تزریق پروستاگلاندین، PMSG (1000 واحد بین المللی فولیگون عضلانی، اینتروت، هلند) دریافت نمودند. نورجستومت در روز نهم آزمایش خارج گردید. مشاهده علائم فحلی، با کمک گاومیش های نر با پیش بند قضیب، از 12 ساعت پس از خارج کردن نورجستومت به مدت 7 روز، هر 4 ساعت یکبار و هر بار به مدت حداقل 30 دقیقه انجام شد. دام هائی به عنوان فحل در نظر گرفته شدند که اجازه پرش به دام دیگری می دادند (فحلی ایستا). از شروع فحلی تا تخمک گذاری، سونوگرافی در ساعات صفر، 24، 32 و 40 بعد از فحلی ایستا انجام گرفت. افزودن PMSG، تاثیری بر فراوانی بروز فحلی (گروه درمان: 8/81 درصد، گروه کنترل: 100 درصد)، تراکم بروز فحلی در طول 12 ساعت (گروه درمان: 8/77 درصد، گروه کنترل: 8/72 درصد) و فراوانی تخمک گذاری (گروه درمان: 9/88 درصد، گروه کنترل: 100 درصد) نداشت (05/0P>). فاصله خاتمه درمان تا آغاز علائم فحلی در گروه کنترل (11/4 ±5/52 ساعت) طولانی تر از گروه درمان (57/8±8/41 ساعت) بود (05/0P<). به طور کلی، تزریق PMSG، 2 روز قبل از پایان برنامه 9 روزه همزمانی فحلی در گاومیش رودخانه ای می تواند سبب جلو انداختن زمان بروز فحلی گردد که این امر باید در برنامه ریزی تلقیح در زمان ثابت مورد توجه قرار گیرد.
    کلید واژگان: گاومیش رودخانه ای, همزمانی فحلی, نورجستومت, PMSG
    Rastegarnia A., Niasari, Naslaji A., Hovarashti P., Sarhaddi F., Kordnejad E
    In this experiment, the effect of PMSG on the output of estrus synchronization following using norgestomet implant was investigated in river buffaloes. Twenty two cyclic female river buffalos at unknown stages of estrus cycle were selected and received norgestomet implant (Crestar, 3mg norgestomet, Intervet, Holland), with an injection of GnRH at first day of experiment. On day 7 after norgestomet insertion, females were randomly assigned into two groups considering their age and weight and both groups of control and experiment received PG F2α (15mg prostiol, prozolin, intervet, Holland). The animals in treatment group received PMSG (Folligon, 1000IU, IM, intervet, Holland) in addition to PG F2α. The implant was removed on day 9 after insertion in all females. Estrous detection was conducted using teaser bull, from 12 hours after norgestomet removal for 7 days every 4 hours for at least 30minutes. From the beginning of sfrous until ovulation, ultrasonography was conducted at the time of estrus, 24, 32 and 40 hours after standing estrus. PMSG had no effect on the frequency of estrous response (Treatment: 100%; control: 81.8%), tightness of estrus synchrony within 12 hours (Treatment: 77/8%; Control: 72/8%) and the frequency of ovulation (Treatment: 100%; control: 88.9%; P>0.05). The interval between the end of treatment and the start of estrus in control group (52.5±4.11 hours) was longer than PMSG group (41.8±8.57 hours; P<0.05). In conclusion, PMSG injection, 2 days prior to the termination of 9 days estrus synchronizationprogram could hasten the time of estrous expression in river buffalo. This has to be considered in fixed timed artificial insemination in this species.
    Keywords: River buffalo, Estrus synchronization, Norgestomet, PMSG
  • بهنام رستمی، امیر نیاسری نسلجی، مهدی وجگانی، داراب نیکجو ممقانی، حمید امانلو
    زمینه مطالعه
    آنستروس پس از زایش در گاوهای شکم اول نسبت به گاوهای چند شکم زا شدیدتر است.
    هدف
    هدف مطالعه حاضر بررسی فعالیت تخمدانی در این گاوها با استفاده از اولتراسونوگرافی و تغییرات روزانه پروژسترون بود.
    روش کار
    مطالعه روی 7 راس دام سالم انجام شد. خون گیری و سونوگرافی روزانه، از روز 6 تا سومین تخمک گذاری پس از زایش، انجام شد.
    نتایج
    فولیکول های تخمدانی با قطرmm10£ حاصل از اولین موج فولیکولی، در فاصله 48‎/1 ± 5‎/11 روز پس از زایمان در تمام دام ها مشاهده شد. اولین فولیکول غالب پس از زایش در هیچ یک از دام ها تخمک گذاری نکرد. هیچ یک از دام ها قبل از روز20 پس از زایش تخمک گذاری نکردند. تفاوتی در قطر و میزان رشد فولیکول تخمک گذار قبل از اولین، دومین و سومین تخمک گذاری پس از زایش مشاهده نشد (05‎/0 p>. ) فاصله زایش تا اولین تخمک گذاری 89‎/6 ± 1‎/48 روز محاسبه گردید. میانگین قطر جسم زرد اولین(mm94/ 0±8‎/18) نسبت به دومین سیکل فحلی(mm89‎/0±24) کوچکتر بود (05‎/0 p<. ) میانگین غلظت پروژسترون در اولین(ng/mL24‎/0 ± 2) در مقایسه با دومین سیکل(ng/mL36‎/0 ± 6‎/3) کمتر بود (05‎/0p<. ) نتیجه گیری نهایی: بطور خلاصه، طولانی بودن فاصله زایش تا اولین تخمکگذاری در گاوهای شیری شکم اول در اثر عدم تخمک گذاری و تحلیل فولیکول غالب اولین موج فولیکولی پس از زایش بوده و بدلیل تاخیر یا عدم تشکیل این فولیکول نمی باشد.
    کلید واژگان: آنستروس پس از زایش, پروژسترون, گاوهای شیری شکم اول, اولتراسونوگرافی
    Behnam Rostami, Amir Niasari, Naslaji, Mahdi Vojgani, Darab Nikjou, Mamaghani, Hamid Amanlou
    Background
    Postpartum anestrus is a major problem in primiparous dairy cows.
    Objectives
    The objective of this study was to investigate postpartum ovarian activity in primiparous Holstein dairy cows.
    Methods
    Seven primiparous Holstein dairy cows were monitored for ovarian activity using a combination of ultrasound examination and alteration in progesterone concentrations. Daily blood sampling and ultrasound examination were conducted starting from day 6 until the third ovulation postpartum.
    Results
    First wave dominant follicles (>10 mm in diameter) were detected on day 11.5±1.48 postpartum. This follicle did not ovulate in any of the experimental cows. Moreover, none of the cows ovulated within 20 days postpartum. There was no difference in the follicular growth rate and the diameter of ovulatory follicles between the first, the second and the third ovulations postpartum (p>0.05). Interval from calving to the first postpartum ovulation was 48.1±6.89 days. Mean diameter of corpus luteum and progesterone concentrations of the first cycle (18.8±0.94 mm and 2.0±0.24 ng/mL) were significantly less than those of the second cycle (24.0±0.89 mm and 3.6±0.36 ng/mL; p<0.05).
    Conclusions
    In conclusion, increased interval from parturition to the first ovulation is not due to the delayed or lack of the first wave dominant follicle formation after parturition; but is due to the regression of this follicle.
    Keywords: postpartum anestrus, ultrasonography, progesterone, primiparous dairy cows
  • امیر نیاسری نسلجی، محسن اسلامی، یاسر ناظم
    اهداف این مطالعه بررسی کارایی آنالوگ های GnRH در القاء تخمک گذاری فولیکول غالب و طول عمر جسم زرد ایجاد شده در حضور نورجستومت می باشد. در روز 6 تا 8 چرخه ی فحلی (روز صفر آزمایش)، تلیسه ها (تعداد=15) یک ایمپلنت نورجستومت همراه با کلوپروستنول (500 میکروگرم) در روز صفر و 1 دریافت داشتند. در روز 4 آزمایش، تلیسه ها به چهار گروه تقسیم شدند. تلیسه های گروه 1 (تعداد=4) و 2 (تعداد=4) به ترتیب 5/12 و 25 میکروگرم آنالوگ GnRH (آلارلین) و تلیسه ها گروه 3 (تعداد=3)، 10 میکروگرم آنالوگ GnRH (بیوسرلین) و تلیسه های گروه کنترل (تعداد=4) درمانی را دریافت نداشتند. ایمپلنت نورجستومت گروه های درمانی در روز 8 آزمایش خارج شد. ولی در گروه کنترل تا پایان آزمایش باقی ماند. از روز صفر آزمایش نمونه خون اخذ و سونوگرافی تخمدان ها انجام گرفت. پس از القاء تخمک گذاری، تلیسه ها برای دو چرخه فحلی متوالی مورد بررسی قرار گرفتند. فولیکول غالب در فاصله 33 ساعت پس از تزریق آنالوگ های GnRH در تمامی تلیسه ها تخمک گذاری نمود. غلظت پروژسترون 3 روز پس از القاء تخمک گذاری شروع به افزایش کرده و 28/0 ± 5/7 روز پس از تزریق آنالوگ GnRH به غلظت پایه رسید. تلیسه ها 24/0± 7/7 روز پس از تزریق آنالوگ ها GnRH فحل شده و همگی تخمک گذاری خودبخودی داشتند. طول عمر جسم زرد (از روز تخمک گذاری تا روز شروع تحلل) در پی القای تخمک گذاری فولیکول غالب در حضور نورجستومت و تخمک گذاری خودبخودی فولیکول غالب به ترتیب 28/0 ± 36/5 و 37/0 ± 9/16 روز بود (P<0.05). به طور خلاصه، آلارلین در نصف مقدار توصیه شده نیز توانایی تخمک گذاری فولیکول غالب را داشته و حضور نورجستومت بعد از تخمک گذاری ممکن است در کوتاه نمودن طول عمر جسم زرد موثر باشد.
    کلید واژگان: فولیکول غالب, هورمون آزاد کننده گنادوتروپین, نورجستومت, جسم زرد, پروژسترون
    Niasari, Naslajia., Eslamim., Nazem, Y
    This study investigated the effect of GnRH analogues on inducing ovulation of dominant follicle (DF) and subsequent corpus luteum (CL) lifespan in the presence of norgestomet implant in Holstein heifers. On day 6 to 8 of the estrous cycle (day 0 of the experiment), all heifers (n=15) received norgestomet implant followed by prostaglandin injection on days 0 and 1. On day 4, group 1 (n=4) and 2 (n=4) heifers received 12.5 and 25 μg Alarelin, respectively. Heifers in group 3 (n=3) received 10 μg Buserelin. Heifers in control group (n=4) did not receive any further treatment. Norgestomet was removed on day 8 in the treatment group and kept throughout the experiment in control group. From day 0, blood sampling and ultrasonography were performed. Heifers were monitored after inducing ovulation for 2 consecutive estrous cycles. DF ovulated within 33 h after GnRH injection. Progesterone started to rise on day 3 and declined on day 7.45 ± 0.28 after GnRH injection. Heifers in treatment groups displayed estrus 7.73 ± 0.24 days after GnRH injection followed by spontaneous ovulation. The lifespan of CLs were 5.36 ± 0.28 and 16.9 ± 0.37 days after inducing ovulation of DF in the presence of norgestomet and following spontaneous ovulation, respectively (P<0.05). In conclusion, the half dose of Alarelin induced ovulation of DF and the presence of single norgestomet implant after ovulation may be associated with short luteal lifespan.
    Keywords: Dominant follicle, GnRH, Norgestomet, Luteal lifespan, Progesterone
  • امیر نیاسری نسلجی*، هاجر عربها، امان بی بی اتک پور، مریم سلامی، علی اکبر موسوی موحدی

    محصولات غذایی طبیعی فاقد دارو و سموم مختلف و دارای خواص درمانی، مورد توجه مصرف کنندگان در سراسر جهان قرار گرفته است.در این میان شیر شتر تنها به عنوان یک غذا محسوب نشده بلکه محصولی شفا بخش است که می تواند در کمک به درمان بیماری های خاصمورد توجه قرار گیرد. وجود آنتی بادی های ویژه با قابلیت نفوذ قابل توجه به بافت های سرطانی، وجود مقادیر متنابع ماده شبه انسولین)که دردرمان دیابت موثر است(وجود پپتیدهای فعال زیستی بدست آمده از پروتئین های مختلف شیر شتر با قابلیت آنتی اکسیدانتی، آنتی م کیروبی وکاهندگی فشار خون و شباهت بی بدلیل شیر شتر به شیر انسان از ویژگی های مهم این شیر محسوب می شود. یکی از دلایل آن فقدان پروتئینآلرژی زای بتا لاکتوگلوبولین است، اما شیر گاو دارای بتا لاکتوگلوبولین می باشد. وجود بتا لاکتوگلوبولین سبب بروز آلرژی های غذایی درنوزادان انسان می گردد. شیر شتر فاقد بتا لاکتوگلوبولین بوده و از این نظر مشابه شیر انسان است که قابلیت جایگزینی آن با شیر مادر را دارد.این خواص تنها بخش ناچیزی از ویژگی های این محصول الهی بشمار می رود.

    کلید واژگان: شتر, شیر شتر, خواص درمانی, پپتیدهای فعال زیستی
    A. Niasari, Naslaji*, H. Arabha, A. Atakpour, M. Salami, A. A. Moosavi, Movahedi

    Organic food, the food without any drug residues and poisonous materials with therapeutic properties, has been of considerable interest by consumers worldwide. In this context, camel milk is not only considered as a food with high nutritive values but also as a food with therapeutic elements that could be used to assist the patients with some of diseases. These include, the presence of peculiar antibodies that can penetrate into the cancer tissues and the presence of insulin like molecules that could be used to treat diabetes, bioactive peptides that are produced from camel milk protein having antioxidant, antimicrobial and anti hypertension activity as well as similarity of camel milk to human milk. Bovine’s milk allergy is by far the most prevalent food allergy especially in children because of the presence of β-lactoglobulin. Camel milk lacks this protein and is enriched with α lactalbumin such as human milk. These are only a partial list of properties embodied in camel milk which is to truly a divine food.

    Keywords: Camel, Camel Milk, Therapeutic Properties, Bioactive Peptides
  • قاسم اکبری، محمود بلورچی، پرویز هورشتی، امیر نیاسری نسلجی، پرویز تاجیک، رحمت اکبری
    هدف از انجام این مطالعه بررسی وجود ارتباط بین غلظت استرادیول سرم گاوهای همزمان شده در زمان پرواستروس و میزان آبستنی است. 167 گاو شیری هولشتاین به صورت تصادفی به چهار گروه درمانی تقسیم شدند، دو گروه با دو تزریق آنالوگ پروستاگلندین به فاصله 14 روز پیش همزمان شدند، و در ادامه اجرای برنامه Ovsynch و یا Heatsynch (برنامه های Ovsynch و Heatsynch در بر دارنده 2 تزریق GnRH (15ماکروگرم آلارلین، وتارولین، ابوریحان، ایران) و PGF به فاصله ی 7 روز بوده است. متعاقب آن در برنامه ی Ovsynch گاوها دز دیگری از GnRH 48 ساعت پس از PGF دریافت کرده و 16 ساعت بعد از تزریق اخیر تلقیح مصنوعی صورت گرفت. در برنامه ی Heatsynch گاوها یک میلی گرم استرادیول بنزوات (وتاسترول، ابوریحان، ایران) 24 ساعت بعد PGF دریافت کردند، گاوهایی که علائم فحلی را تا 48 ساعت بعد از تزریق استرادیول نشان دادند، 12 ساعت پس از مشاهده فحلی تلقیح شدند. گاوهایی که علائم فحلی را نشان ندادند 48 ساعت بعد از تزریق استرادیول تلقیح شدند.)، دو گروه دیگر با تزریق پروستاگلندین دو روز قبل از تزریق گنادرولین (G6G) پیش همزمان شدند، و در ادامه شروع برنامه Ovsynch و یا Heatsynch شش روز بعد از تزریق گناد پیش همزمانی. چهار نمونه خون از دام ها اخذ شد، دو نمونه اول قبل از شروع برنامه جهت تعیین دام های سیکلیک برای ورود به برنامه، نمونه سوم 24 ساعت بعد از تزریق پروستاگلندین برنامه همزمانی (جهت ارزیابی غلظت استرادیول در زمان پرواستروس) و نمونه چهارم 21 روز بعد از تلقیح دام ها جهت ارزیابی غلظت پروژسترون از دام ها اخذ شد. تشخیص آبستنی به کمک دستگاه سونوگرافی 30 روز بعد از تلقیح انجام گرفت. میانگین تولید شیر و امتیاز وضعیت بدنی در فاصله یک هفته از زمان تلقیح در بین گروه های درمانی مشابه بود. غلظت استرادیول سرم اخذ شده در زمان پرواستروس نیز در بین گروه های درمانی مشابه بود. با وجود اینکه درصد آبستنی در گروه Presynch-Heatsynch نسبت به سایر گروه ها بالاتر بود (53% در مقابل 43% در گروه های presynch-ovsynch و G6G-heatsynch و 39% در گروه presynch-ovsynch ) اما این اختلاف معنی دار نبود. همبستگی مثبت معنی داری بین غلظت استرادیول در زمان پرواستروس و درصد آبستنی در کل گروه های درمانی مشاهده شد (با ضریب همبستگی 267/0)، که این همبستگی در گروه G6G-Ovsynch نمایانتر بود (با ضریب 343/0). این مطالعه نشان داد که غلظت استرادیول در زمان پیش تخمگ گذاری به صورت معنی داری با درصد آبستنی رابطه مثبت دارد.
    کلید واژگان: گاو شیری, درصدآبستنی, پرواستروس, غلظت استرادیول
    Ghasem Akbari
    Lactating Holstein dairy cows (n = 167) were assigned randomly to four treatments groups. two groups presynchronized with two injection of PGF2α, 14 days apart and then followed with Ovsynch and Heatsynch (presynch-ovsynch or presynch-heatsynch) and two other groups presynchronized with one injection of PGF2α and two day after that receive GnRH 6 d before the first GnRH injection of ovsynch and heatsynch (G6G-ovsynch or G6G-heatsynch). Four blood samples were collected from cows for determination of plasma progesterone concentration. Sample 1 and 2 for determining the cyclic cows and Third samples 24h after PGF of the Ovsynch and Heatsynch protocol were taken to assay blood serum estradiol. The fourth sample was taken at 21 days afetr AI. Transrectal ultrasonography was performed to diagnose pregnant cows 30 d after AI. Mean milk production and BCS around AI time was similar among treatments. Estradiol concentration at proestrus was similar among groups. Although conception rate was higher in Presynch-Heasynch (%53 versus %43 in presynch-ovsynch and G Gheatsynch and %39 in presynch-ovsynch) but this difference was not significance. There was a significance positive correlation between estradiol conentration and conception rate 0.267) in our study in total but this correlation was higher in G6G-Ovsynch (0.343). This study has shown that there is a positive corrolation between preovulatory estradiol concentation and conception rate in the synchronized dairy cattle.
    Keywords: dairy cow, proestrus, conception rate, estradiol concentration
  • Eslami M., Niasari-Naslaji A., Bolourchi M., Nikjou D., Mahmoudzadeh H., Mousavi S.S
    The objective of this study was to evaluate the effect of different doses of estradiolbenzoate in the presence of constant dose of progesterone injected at early luteal phase, on ovarian structure of Holstein heifers. Estrous cycle of cyclic Holstein heifers weresynchronized using CIDR, for 14 days, in association with GnRH and PGF2α analogues onDay 6 and 13 after CIDR insertion, respectively. On day 5-7 of the ensuing cycle (Day 0 ofexperiment), heifers were assigned into 4 experimental groups. Heifers in groups 1, 2 and 3 received respective dose of 2, 5, 10 mg estradiol benzoate concurrent with 100 mgprogesterone intramuscularly. Heifers in control group received distilled water intramuscularly. Ultrasound examination of the ovary and blood sampling were conducteddaily to detect plasma progesterone concentrations, from Day 0 to 16. On Day 0, there was a functional CL and a growing dominant follicle on the ovary of all heifers. Plasmaprogesterone concentrations were not showed significant differences among treated groups on the day of steroid injection. After injection of steroids, plasma progesterone concentrations raised significantly in the steroid treated groups compared with control group (P<0.05). In treatment groups (2, 5 and 10 mg), the interval from steroid injection to dominant follicle regression was shorter than that of control group (P<0.05). Interval from steroid injection to the decline in plasma progesterone concentration to basal level was shorter in 5 mg (7.7 ± 1.10 day) compared with control group (13.3 ± 1.20 day; P<0.01). In conclusion, estradiol benzoate injected in early luteal phase, may induce corpus luteum regression in a dose dependent manner and ovarian follicle regression independent of the doses (2, 5 and 10 mg), in Holstein heifers.
  • بابک خرمیان طوسی، محمد ایمان عینی، محمود بلورچی، محمد امین اسلامپور، امیر نیاسری نسلجی، مرضیه علی قلی، عباس برین، سعید ستاری، پرویز هوشتی
    یکی از مهمترین فاکتورهای حدت استافیلوکوکوس اورئوس توانایی تشکیل بیوفیلم می باشد. این باکتری توانایی چسبیدن و نفوذ به داخل سلول های اپیتلیال پستان گاو را دارد. در استافیلوکوکوس اورئوس اتصالات داخل سلولی پلی ساکاریدی (Polysaccharide intercellular adhesion، PIA) توسط ژن های icaA و icaD کد می شود. تولید PIA مسئول رشد بیوفیلم استافیلوکوکوسی می باشد. عفونت های بیوفیلمی معمولا مزمن و برگشت پذیر بوده و به درمان به سختی پاسخ می دهند. مجموع 90 جدایه استافیلوکوکوس اورئوس از شیر خام تهیه شده از 5 گاوداری شیری اطراف تهران جمع آوری گردید. تمام جدایه ها براساس روش های استاندارد (National mastitis council، NMC) مورد تشخیص قرار گرفت و جدایه های استافیلوکوکوس اورئوس جدا شده توسط واکنش زنجیره ای پلیمراز (PCR) مورد تایید قرار گرفتند. بررسی فنوتیپی تشکیل بیوفیلم با استفاده از روش میکروپلیت تیتراسیون انجام گردید. تمامی جدایه ها جهت حضور ژن های icaA و icaD با روش واکنش زنجیره ای پلیمراز مورد ارزیابی قرار گرفتند. بررسی فنوتیپی تشکیل بیوفیلم با استفاده از میکروپلیت های تیتراسیون نشان داد که به ترتیب 4/4، 40، 3/43 درصد از جدایه ها قادر به تشکیل بیوفیلم بصورت قوی، متوسط و یا ضعیف می باشند و تنها 2/12 درصد جدایه ها قادر به تشکیل بیوفیلم در محیط آزمایشگاه نبودند. همچنین 7/87 درصد (90/79) جدایه ها دارای ژن های icaA و icaD بصورت جداگانه بودند. و 5/85 درصد (90/77) هر دو ژن را بصورت همزمان داشتند. نتایج این مطالعه شیوع بالایی از ژن های ایجاد کننده بیوفیلم و بیان فنوتیپی نسبتا بالایی را در دامداری های اطراف تهران نشان می دهد
    کلید واژگان: بیوفیلم, استافیلوکوکوس اورئوس, ورم پستان, گاو
    B. Khoramian, M.E. Emaneini, M. Bolourchi, M.A. Eslampour, A. Niasari, Naslaji, M. Aligholi, A. Barin, S. Sattari, P. Hovareshti
    One important virulence trait utilized by Staphylococcus aureus is the ability to form biofilms , this organism is able to adhere to and penetrate inside bovine mammary epithelial cells. In S. aureus polysaccharide intercellular adhesin (PIA) was encoded by icaA and icaD genes. Production of PIA is currently responsible for staphylococcal biofilm development. Biofilm Infections are generally chronic and difficult to treat. The aim of this study was to determine the prevalence of phenotypic and genotypic of biofilms from bovine mastitis infections in Iran. A total of 90 samples of Staphylococcus aureus were collected from raw milks of five dairy farms near Tehran. All of the samples were diagnosed according to the National mastitis council (NMC) methods. Staph aureus isolates confirmed by a polymerase chain reaction (PCR) based method. In order to determine the biofilm formation capacity of the studied S. aureus strains, microtiter plate assay was performed. All the strains were screened for the presence of ica locus and icaA and icaD genes by PCR. The results of this study showed that 79 of 90 (87.7%) strains of S.aureus were found to possess the genes for biofilm production as evidenced by positive amplification of the ica locus as well as the icaA and icaD genes. The analysis of phenotypic by microtiter plate method showed that 4.4%, 40%, 43.3% of the S. aureus isolates produced strong, moderate or weak biofilm respectively, and 12.2% unable to produce biofilm.
    Keywords: Biofilm, Staphylococcus aureus, Mastitis, Cattle
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال