امیرهومن حمصی
-
سیگنال های صوتی برای نقشه برداری از بستر دریا، ارتباطات دریایی، شناسایی موانع انتشار صوت که دارای اثرات بازتابی یا جذبی هستند استفاده می شود. این فناوری برای کشف لکه های نفتی یا اشیاء روی آب نیز استفاده میشود. در این مقاله، هم از آزمایش های عملی و هم شبیه سازی رایانه ای برای شناسایی مواد لایه سطحی استفاده می شود. برای این منظور، موج صوتی با بسامد 59 کیلوهرتز در محیطی همگن تحت شرایط آزمایشگاهی ساطع و داده ها جمع آوری گردید. آزمایشها با استفاده از یک مخزن آب با سطح آزاد و پوشش روغن و با قرار دادن فرستنده در زوایای مختلف انجام شد. برای تایید نتایج آزمایشگاهی با استفاده از نتایج حاصل از شبیه سازی رایانهای از نظریه استفاده می شود. آزمایش ها در یک مخزن شیشه ای به طول 300 سانتیمتر، عرض 50 سانتیمتر و عمق 80 سانتیمتر انجام شد. با توجه به نتایج شبیهسازی، تجمع پرتوها در اعماق بالای 50 سانتیمتر اتفاق میافتد. این نتایج نشان میدهند که با در نظر گرفتن تفاوت های زمانی که در الگوهای مختلف ظاهر می شود و ناشی از لایه های سطحی و لایه بندی متفاوت آب است، میتوان مواد لایه سطحی و نحوه حرکت سیگنال آکوستیک در آب را مشخص کرد. همچنین زاویه فرستنده تاثیر زیادی روی سیگنال دارد. با توجه به نتایج، زمانی که زاویه فرستنده 45 درجه باشد، سیگنال آکوستیک بهتر منتشر می شود.
کلید واژگان: نظریه پرتو, روش معکوس آکوستیک, لایه بندی آب, امواج آکوستیکAcoustic signals are used for seafloor mapping, marine communications, detecting obstacles and barriers to sound propagation which have reflective or absorptive effects. This can be used to explore oil slicks or objects on the water. In this paper, both laboratory experiments and computer simulations are used to identify the material of the surface layer. For this purpose, a sound wave with a frequency of 59 kHz was emitted in a homogeneous environment under laboratory conditions and the data were collected. The experiment was performed using a tank with free surface and oil cover and with transmitter being positioned at different angles. Ray theory is used to verify the experimental laboratory results with computer simulation results. The experiments were performed in a 300 cm long, 50 cm wide and 80 cm deep glass tank. According to the simulation results, the accumulation of rays occurs at depths above 50 cm. By considering the temporal differences that appear in different patterns that are due to different surface layers and stratification, it is possible to determine the material of the surface layer and how sound moves in water. Also, the angle of the transmitter has a great effect on the sound signal. According to the results, sound is better emitted when the transmitter angle is 45 degrees.
Keywords: Ray Theory, Inverse Acoustic Method, Water Layering, Acoustic Waves -
زمینه و هدف
اهمیت تاب آوری سازمانی در سازمان های امدادی و به ویژه سازمان های آتش نشانی به عنوان اولین پاسخگو در مواجهه با حریق و حوادث، کیفیت خدمات و تاب آوری سازمانی در ارزیابی خدمات ایمنی شهروندان یک موضوع مهم و موثر در این سازمان ها می باشد. هدف از انجام این تحقیق، افزایش تاب آوری و کاهش آسیب پذیری سازمان آتش نشانی تهران از طریق شناسایی معیارهای تاثیرگذار بر تاب آوری می باشد.
روش بررسیماهیت این تحقیق از نوع علمی پژوهشی و روش این مطالعه، کاربردی مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و نیز روش های میدانی نظیر تهیه پرسش نامه محقق ساخته است. در این راستا از یک مدل ریاضی تصمیم گیری و محاسبات آماری استفاده شده است. سوالات پرسش نامه با استفاده از مبانی نظری، نظرات خبرگان و با بهره گیری از استانداردهای NFPA در گام های مختلف از این پژوهش استخراج و در بین 150 نفر از کارکنان آتش نشانی تهران در 6 ماهه دوم سال 1400توزیع و تکمیل شده و سپس با تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش ANP و نرم افزارهای EXCEL، SPSS22 و Super Decisions، شناسایی و اولویت بندی معیارها صورت گرفت.
یافته هابر اساس یافته های پژوهش، به ترتیب بالاترین اولویت از بین 3 معیار، 7زیرمعیار و 30 شاخص، شامل: تاب آوری درون سازمانی (D) با وزن 6601/0، تاب آوری روبه پایین (1D) با وزن 8019/0 و مهارت تیمی (12e) با وزن 6418/0 و کمترین اولویت به ترتیب، تاب آوری برون سازمانی (B) با وزن 0889/0، مهارت کارکنان (1E) با وزن 0911/0 و شاخص اماکن کم خطر (14b) با وزن 0457/0 می باشد.
بحث و نتیجه گیرینتایج تحقیق بیانگر این است که برای افزایش تاب آوری سازمانی و کاهش آسیب پذیری باید تاب آوری درون سازمانی (معیار) و تاب آوری روبه پایین (زیر معیار) و در نهایت مهارت تیمی (شاخص) در اولویت اهداف سازمان قرار گیرد.
کلید واژگان: تاب آوری سازمانی, تاب آوری عملیاتی, آتش نشانی تهران, فرایند تحلیل شبکه ای (ANP).Background and ObjectiveThe importance of organizational resilience in relief organizations and especially firefighting organizations as the first responders in the face of fire and accidents, the quality of services and organizational resilience in evaluating citizens' safety services is an important and effective issue in these organizations. The purpose of this research is to increase the resilience and reduce the flammability of the Tehran organization by identifying the indicators that affect resilience.
Material andMethodologyThe nature of this research is of a scientific research type and the method of this study is applied based on library studies as well as field methods such as preparing a researcher questionnaire. In this regard, a mathematical decision-making model and statistical calculations have been used. Questionnaire questions were extracted from this research using theoretical bases, experts' opinions and using NFPA standards in different steps and distributed and completed among 150 employees of Tehran fire department in the second 6 months of 1400, and then by analyzing the data using Criteria were identified and prioritized using ANP method and EXCEL, SPSS22 and Super Decisions software.
FindingsAccording to the research findings, the highest priority among 3 criteria, 7 sub-criteria and 30 indicators, including: intra-organizational resilience (D) with a weight of 0.6601, downward resilience (D1) with a weight of 0.8019 and team skill (e12) with a weight of 0.6418 and the lowest priority is, respectively, extra-organizational resilience (B) with a weight of 0.0889, personnel skill (E1) with a weight of 0.0911, and the index of low-risk places (b14) with a weight of 0.0457.
Discussion and ConclusionThe research results show that to increase organizational resilience and reduce vulnerability, intra-organizational resilience (criterion) and downward resilience (sub-criterion) and finally team skill (indicator) should be prioritized in the organization's policies and goals.
Keywords: Organizational Resilience, Operational Resilience, Tehran Fire Department, ANP -
در این پژوهش، فیلم های متشکل از نانوفیبرهای سلولزی تمپو اکسید شده تهیه شده از خمیر کرافت سفیدسازی شده ی اکالیپتوس و اکسید گرافن با روش قالب گیری محلول تولید شدند. ساختار ریخت شناسی، پایداری حرارتی و ویژگی های مکانیکی فیلم های نانوکامپوزیت نانوفیبرهای سلولزی تمپو اکسید شده و اکسید گرافن (TOCNF/GO) با پراش پرتو ایکس (XRD)، طیف سنجی فروسرخ تبدیل فوریه(FTIR)، میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM)، تحلیل گرمایی وزن سنجی (TGA) و آزمون مقاومت کششی مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج به دست آمده از طیف XRD ، طیف FTIR و مشاهده های SEM نشان دادند که نانوفیبرهای سلولزی تمپو اکسید شده و اکسید گرافن قادر به تشکیل فیلم های نانوکامپوزیت با ساختار همگن در درصد های وزنی کم اکسید گرافن هستند. در مقایسه با فیلم های نانوفیبرهای سلولزی تمپو اکسید شده(TOCNF/GO0%)، میانگین مقاومت کششی فیلم های نانوکامپوزیت نانوفیبرهای سلولزی تمپو اکسید شده و 5/1 درصد وزنی اکسید گرافن(TOCNF/GO1.5%)، 19 درصد افزایش یافت که از نظر آماری معنی دار نبود. همچنین میانگین مقاومت کششی فیلم های نانوکامپوزیت نانوفیبرهای سلولزی تمپو اکسید شده و 3 درصد وزنی اکسید گرافن (TOCNF/GO3%)، 5/14 درصد کاهش یافت که از نظر آماری معنی دار نبود. نتایج تحلیل گرمایی وزن سنجی نشان داد که دمای تخریب حرارتی فیلم های نانوکامپوزیت TOCNF/GO0.5%، TOCNF/GO 1.5% و TOCNF/GO3% در مقایسه با فیلم TOCNF/GO0% کمی به سمت دمای پایین تر تغییر کرد.
کلید واژگان: نانوفیبرهای سلولزی تمپو اکسید شده, خمیر اکالیپتوس, اکسید گرافن, فیلم نانوکامپوزیتIn this study, films consisting of TEMPO-oxidized cellulose nanofibers (TOCNF) prepared from eucalyptus and graphene oxide (GO) were prepared by casting-evaporation method. The morphological structure, thermal stability and mechanical properties of the nanocomposite films were investigated by X-ray diffraction (XRD), Fourier-transform infrared spectroscopy (FTIR), scanning electron microscopy (SEM), thermogravimetric analysis (TGA) and tensile mechanical tests. The results obtained from the X-ray diffraction spectrum, FTIR spectrum and SEM observations revealed that TOCNF and graphene oxide were able to form nanocomposite films with homogeneous structure in low-weight percent of graphene oxide. Compared with films of Tempo-oxidized cellulose nanofibers (TOCNF/GO0%), the mean tensile strength of nanocomposite films consisted of 1.5 wt% of graphene oxide (TOCNF/GO1.5%) increased to 19%, which was not statistically significant. In addition, the mean tensile strength of nanocomposite films consisted of 3wt% of graphene oxide (TOCNF/GO3%) decreased to 14.5%, which was not statistically significant. The results of TGA showed that the thermal degradation temperature of TOCNF/GO0.5%, TOCNF/GO1.5% and TOCNF/GO3% nanocomposite films compared to the film of TOCNF/GO0% slightly changed towards lower temperatures.
Keywords: TEMPO-oxidized cellulose nanofibers, Eucalyptus pulp, Graphene oxide, composite film -
یکی از دلایل اساسی که افراد و جوامع را به سوی بهینه سازی کشت محصولات سوق می دهد، کمبود و محدودیت آب شرب و حتی آب مصرفی در بسیاری از کشورهای کم آب جهان از جمله ایران است؛ که به یک مسیله مهم و حیاتی بدل شده است. یکی از راهکارهای مناسب در کشورهایی مانند ایران که در حوزه کشاورزی نیز فعال است، این است که با توجه به نیاز به آب در بخش کشاورزی، مدیریت بهینه کشت محصولات زراعی است. بر همین اساس ضروری است که روش های مختلف تحلیل، تصمیم و برنامه ریزی مورد بررسی قرار گیرد. همچنین، مورد دیگری که امروزه در بهبود الگوی کشت و کاهش میزان آب مصرفی نقش به سزایی می تواند ایفا نماید، در نظرگیری و محاسبه آب مجازی می باشد؛ از این رو بهینه سازی الگوی کشت با بهره گیری از محاسبات آب مجازی می تواند بسیار مفید واقع گردد. استفاده و بهره گیری از سامانه اطلاعات مکانی جهت ایجاد سیستم های تصمیم گیری، سبب مدیریتی منسجم و تصمیم گیری درست در امور مختلف می شود و نیز در نظرگیری آب مجازی منجر به بهبود الگوی گشت و کاهش مصرف آب خواهد بود. در نتیجه در پژوهش حاضر، با استفاده از سیستم تصمیم گیری ای که با قابلیت های GIS و هوش جمعی ایجاد گردید، به همراه محاسبات آب مجازی برخی گیاهان زراعی، به ایجاد و ارایه راهکاری نوین جهت تخصیص بهینه الگوی کشت و در نتیجه استفاده ی صحیح از آب در اراضی کشاورزی بخش بن رود در توابع شهرستان ورزنه، واقع در جنوب شرق استان اصفهان، پرداخته شده است. بدین منظور، پس از بررسی روش های بهینه یابی در تصمیم سازی با استفاده از پارامترهای محیطی، به استفاده الگوریتم هوش جمعی جامعه مورچگان (ACO) در ترکیب با سامانه اطلاعات مکانی، در فرآیند تخصیص زمین با در نظرگیری آب مجازی کشت و نمو گیاهان در شبکه های آبیاری اراضی کشاورزی بخش مذکور دست یافته شد. در نهایت نتایج این پژوهش نشان می دهد که پس از بهینه سازی تخصیص زمین جهت کشت محصولات مشخص آن محدوده، بر اساس آب مجازی محصولات، میزان آب مصرفی می تواند به میزان 37% مقدار اولیه کاهش یابد.
کلید واژگان: هوش جمعی, الگوریتم جامعه مورچگان (ACO), آب مجازی, سامانه اطلاعات مکانی (GIS), الگوی کشت, بهینه سازیThe shortage and restriction of drinking water and even water consumption in many water-scarce countries of the globe, including Iran, has become an essential and vital issue. This is one of the key reasons that people and communities maximize the development of crops. The best management of crop production, taking into account the requirement for water in the agricultural sector, is one of the acceptable options in nations like Iran, which is also active in the field of agriculture. On the basis of this, it is vital to look at various analytical, planning, and decision-making techniques. Additionally, taking into account and calculating virtual water can significantly improve the cultivation pattern and decrease the amount of water currently consumed; as a result, optimizing the cultivation pattern using virtual water calculations can be highly beneficial. Coherent management and accurate decision-making in a variety of areas will result from the usage and implementation of spatial information systems, and taking into account virtual water will enhance navigation patterns and decrease water consumption. In order to achieve the best allocation of the cultivation pattern and as a result, the correct use of water in the agricultural lands of Ben-Rood district in the operations of Varzaneh city, located in the southeast of Isfahan province, was achieved in the current research by using the decision-making system that was created with the capabilities of GIS and artificial intelligence, along with the virtual water calculations of some agricultural plants. Using the collective intelligence algorithm of the ant community (ACO) in conjunction with the spatial information system, it was possible to achieve this goal after examining the optimization methods in decision-making using environmental parameters. This was done by taking into account the virtual water of cultivation and the growth of plants in the irrigation networks of the agricultural lands of the mentioned sector. Finally, the findings of this study demonstrate that the amount of water consumed may be decreased to 37% of the initial amount after optimizing the allocation of land for the cultivation of specific crops in that area, based on the virtual water of the crops.
Keywords: Collective Intelligence, Ant Colony Algorithm, Virtual Water, Geographic Information System (GIS), Cultivation Pattern, Optimization -
آب به عنوان مهمترین عامل محدود کننده در نقاط خشک و نیمه خشک دنیا به خصوص ایران به حساب میآید و اصلیترین عامل در مقدار بهرهوری دیگر منابع است. در سال های گذشته، دلایل متفاوتی مانند رشد جمعیت، رشد اقتصادی، تغییر اقلیم، آب و هوا و خشکسالیهای متعدد برای رسیدن به منابع آب شیرین در کشورهای مختلف رقابت ایجاد کرده که سبب کاهش منابع آب شیرین در مناطق مختلف شده و به مشکل کمآبی در آنها افزوده است. همچنین، به دلیل ارزش و اهمیت به کارگیری بهینه آب در شبکه های آبیاری و زهکشی، استفاده از روشها و تکنیک های جدید برای مدیریت شبکه های آبیاری و زهکشی تاثیر مناسبی بر روند کاهش مصرف آب به صورت بهینه خواهد گذاشت. در سیستمهای سنتی آبیاری و بهره برداری از منابع آبی برای اراضی و دشتها معمولا از منابع آب موجود به صورت بهینه و دقیق استفاده نمیشود، لذا آبیاری آن ها ممکن است با اتلاف و هدررفت آب بدون بهره موثر از آن باشد. درنظرگیری شبکه های آبیاری و زهکشی به دلیل وسعت و پراکندگی اراضی، تنوع کشت، زمان و مکان آن و مسافت بین منبع آب تا محل استفاده از آن جهت مدیریت بهینه بهرهبرداری از آب موجود، بسیار مهم و ضروری است. از این رو در پژوهش حاضر سعی شده است برای مدیریت بهینه استفاده از آب در بخش کشاورزی کشت گیاهان کشاورزی با درنظرگیری آب مجازی کشت و نمو گیاهان و با توجه به پارامترهای محیطی موثر در آن، به صورت مکانی و زمانی در متد یک بهینه سازی هوش جمعی بررسی و محاسبه شود و در نهایت، در یک محیط بصریسازی اطلاعات مکانی زمانی به نمایش درآید؛ که خود روشی نوین به حساب میآید. با محاسبات انجام شده در این پژوهش و مقایسه با روش سنتی موجود، در صورت اجرایی شدن راهکار ارایه شده در این پژوهش، میزان مصرف آب برای بخش کشاورزی منطقه مطالعاتی که بخشی از توابع قسمت جنوبی استان اصفهان در تالاب گاوخونی است، به حدود 70 درصد کاهش یافته که این معادل استفاده حدود 30 درصدی میزان آب مورد استفاده فعلی است و چیزی معادل حدود 300 هزار متر مکعبی کاهش مصرف آب خواهد بود که میزان قابل توجهی است.
کلید واژگان: مکانی- زمانی, آبیاری, آب مجازی, هوش جمعی, جامعه مورچگانTraditional methods of irrigation and resource utilization lack an organized strategy for managing water resources. There are often inefficiencies in the way irrigation water is used in fields and plains, leading to irrigation waste and inefficient water utilization. Considering the size and dispersion of the land, the variety of crops, the time and location at which they are planted, and the distance between the source of water and the point where it is consumed, irrigation and drainage networks are essential for the best management of water resources. Therefore, in the present study, we have attempted to optimize the use of water in the agricultural sector by taking into account both the virtual water of plant cultivation and growth as well as the environmental conditions relevant to it, both geographically and temporally. Based on the calculations presented in this research and comparisons with the existing traditional method, the amount of water consumed in agriculture in the study area, which is part of Isfahan Province's southern part in the Gavkhoni lagoon, is estimated to be approximately 70 percent reduced if the solution presented in this study is implemented. It would be equivalent to using about 30% of the amount of water currently consumed and something equivalent to about 300 thousand cubic meters of water consumption reduction, which is a significant amount.
Keywords: Spatio-Temporal, Irrigation, Virtual Water, Swarm Intelligence, Ants Colony -
نشریه تحقیقات منابع طبیعی تجدید شونده، سال چهاردهم شماره 1 (پیاپی 39، بهار و تابستان 1402)، صص 69 -77نگرانی فزاینده در مورد آلودگی محیط زیست باعث افزایش تقاضا برای مواد زیست تخریب پذیر در سراسر جهان گشته است. برای جلوگیری از آسیب های محیط زیست، کاهش هزینه ها و جایگزین نمودن پلیمرهای مصنوعی، از پلیمرهای طبیعی در ساخت کامپوزیت استفاده می شود. در این پژوهش خواص زیست تخریب پذیری و حرارتی کامپوزیت چوب پلاستیک مورد بررسی قرار گرفت. برای ساخت نمونه ها از آرد چوب راش با نسبت وزنی 40 درصد و اندازه ذرات با مش 80 به عنوان تقویت کننده ماده زمینه استفاده شد. پلیمر مورد مطالعه برای زیست تخریب پذیر نمودن کامپوزیت، پلی هیدروکسی بوتیرات بود. از نشاسته با درصد وزنی 8 و 12 درصد به عنوان کوپلیمر، از نانورس به منظور بهبود خواص مکانیکی و مالییک اندرید به عنوان جفت کننده استفاده شد. نمونه ها با استفاده از اکسترودر دو مارپیچه مخلوط و با دستگاه تزریق ساخته شدند، سپس تحت آزمون های وزن سنجی حرارتی و آزمون گرماسنجی روبشی تفاضلی و زیست تخریب پذیری قرار گرفتند. در خواص حرارتی با حضور آرد چوب به عنوان پرکننده و دیگر افزودنی ها دمای تخریب حدود 250 درجه سانتی گراد حاصل شد که نسبت به بیوپلیمر PHB که در محدوده 95 درجه سانتی گراد می باشد، بهبود نشان داد. دمای انتقال شیشه ای بالا رفت و این مقدار در پلیمر خالص 5 و در نتایج حاصله از کامپوزیت تا 68 درجه افزایش نشان داد، در حالی که دمای ذوب و بلورینگی در هر دو کاهش یافت. در آزمون زیست تخریب پذیری نمونه های حاوی PHB خواص تخریب پذیری مناسبی نشان دادند. کاهش وزن در اثر تخریب آرد چوب، نشاسته و پلیمر طبیعی توسط موجودات ریز خاک اتفاق افتاد. نمونه های کامپوزیت تولید شده در این پژوهش کاملا زیست تخریب پذیر می باشند.کلید واژگان: پلی هیدروکسی بوتیرات, زیست تخریب پذیری, کامپوزیت چوب پلاستیک, نانو, نشاستهThe growing concern about environmental pollution has increased the demand for biodegradable materials worldwide. Natural polymers are used in composite manufacturing to prevent environmental damage, reduce costs, and replace synthetic polymers. In this research, the biodegradability and thermal properties of the wood-plastic composite were investigated. Beechwood flour with a weight ratio of 40 % and a particle size of 80 mesh was used to make the samples as a reinforcement of the matrix. The studied polymer to make the composite biodegradable was polyhydroxy butyrate (PHB). Starch with a weight percentage of 8 and 12 % was used as copolymer, nanoclay was used to improve properties, and maleic anhydride was used as a coupling agent. The samples were mixed using a twin-screw extruder and made with an injection machine. Then, they were subjected to thermogravimetric analysis, differential scanning calorimetry, and biodegradability tests. In terms of thermal properties, a degradation temperature of about 250 ºC was achieved with the presence of wood flour as a filler and other additives, which showed improvement compared to PHB biopolymer which is in the range of 95 ºC. The glass transition temperature increased and this value in the pure polymer was 5 and it showed an increase up to 68 degrees in the results obtained from the composite, however, the melting and crystallinity were decreased in both. In the biodegradable test, the samples containing PHB showed good degradability properties. The weight loss occurred due to the destruction of wood flour, starch, and natural polymer by soil microorganisms. The produced composite samples in this research are completely biodegradable.Keywords: Biodegradable, Nano, Polyhydroxybutyrate, Starch, Wood plastics composite
-
نشریه تحقیقات منابع طبیعی تجدید شونده، سال چهاردهم شماره 1 (پیاپی 39، بهار و تابستان 1402)، صص 151 -160در این بررسی تاثیر اصلاح شیمیایی خمیر OCC و وزن مولکولی پلی پروپیلن بر خواص فیزیکی و مورفولوژی بایوکامپوزیت سلولزی مورد مطالعه قرار گرفت. برای این منظور الیاف OCC با انیدریداستیک تیمار شده و سپس با پلی پروپیلن و عامل سازگارکننده (0 و 3 درصد) مخلوط شدند. نسبت الیاف و مواد پلیمری 30 به 70 در نظر گرفته شد که به روش پرس گرم در دمای 180 درجه سانتی گراد ساخته شد. جذب آب، واکشیدگی حجمی و زاویه تماس بر هر نمونه بر اساس استانداردهای ASTM اندازه گیری شد. طیف سنجی تبدیل فوریه (FTIR) و میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM) به ترتیب برای بررسی اصلاح شیمیایی الیاف و مورفولوژی بایوکامپوزیت ها مورد استفاده قرار گرفت. نتایج حاصل از اندازگیری ها نشان داد اثر تیمار شیمیایی و پلی پروپیلن بر زاویه تماس و جذب آب معنی دار بوده و اصلاح شیمیایی الیاف باعث کاهش جذب آب و واکشیدگی حجمی می شود. همچنین تجزیه و تحلیل FTIR نشان داد گروه های هیدروکسیل کاهش یافته و تصاویر SEM نشان از آن داشت که اتصال بین الیاف و پلی پروپیلن از طریق اصلاح شیمیایی الیاف OCC بهبود یافته است.کلید واژگان: الیاف OCC, انیدریداستیک, بایوکامپوزیت, پلی پروپیلن, سلولزIn this study, the effect of the chemical treatment of OCC pulp and polypropylene molecular weight on the physical and morphological properties of cellulosic biocomposite was studied. For this purpose, OCC fibers were treated with acetic anhydride and then mixed with polypropylene and the compatibilizing agent (0 and 3%). The ratio of fibers and polymer materials was considered 30 to 70, which was manufactured by the hot-pressing method at 180 °C. The ratio of fibers and polymer materials was considered 30 to 70, which was manufactured by the hot-pressing method at 180 °C. The water absorption, volumetric swelling, and contact angle were measured on each sample according to the ASTM standards. Fourier transform spectroscopy (FTIR) and scanning electron microscopy (SEM) were used to investigate the chemical modification of fibers and the morphology of biocomposites, respectively. The results of the measurements showed that the effect of chemical treatment and polypropylene on contact angle and water absorption was significant and chemical modification of the fibers reduced the water absorption and volumetric swelling. Finally, FTIR analysis showed that hydroxyl groups were decreased and the SEM images indicated the bond between fibers and polypropylene was improved through chemical modification of OCC fibers.Keywords: Acetic anhydride, Biocomposite, Cellulose, OCC fibers, Polypropylene
-
اثر بهینه سازی کرنل در مدلسازی پدیده خشکسالی با بهره گیری از هوش محاسباتی (مطالعه موردی: شهر سنندج)نشریه سنجش از دور و سامانه اطلاعات جغرافیایی در منابع طبیعی، سال چهاردهم شماره 2 (تابستان 1402)، ص 1
خشک سالی یکی از مهم ترین بلایای طبیعی است که اثرات مخرب و زیان باری در زمینه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی به جای می گذارد. با توجه به رفتار تکرارشوندگی این پدیده، در صورت عدم اجرای راهکارهای مناسب، آثار مخرب آن تا سال ها پس از وقوع می تواند در منطقه باقی بماند. اکثر بحران های طبیعی از قبیل سیل، زلزله، طوفان و رانش زمین در دوره ای کوتاه ممکن است خسارات سنگین مالی و جانی به جامعه وارد کنند، اما خشک سالی ماهیت آرام و خزشی دارد و آثار مخرب آن به تدریج و در مدت طولانی تری ظاهر می شود. ازاین رو با مدل سازی خشک سالی می توان طرح هایی جهت آماده سازی در مقابل خشک سالی و کاهش خسارات ناشی از آن ارایه کرد. در این پژوهش از الگوریتم های هوش محاسباتی شبکه عصبی پرسپترون چندلایه (Multi-Layer Perceptron)، شبکه عصبی رگرسیونی تعمیم یافته (Generalized Regression Neural Network)، رگرسیون بردار پشتیبان با کرنل گوسین (Support Vector Regression) و رگرسیون بردار پشتیبان با کرنل پیشنهادی (Support Vector Regression New kernel) جهت مدل سازی خشک سالی با در نظر گرفتن شاخص استانداردشده بارش Standardized Precipitation Index) (استفاده شده است. نتایج مدل سازی ها در اغلب حالات بیانگر کارایی بهتر مدل پیشنهادی SVR_N نسبت به دیگر مدل ها بود که در SPI 48 ماهه بهترین دقت مدل سازی حاصل گردید و مقدار RMSE و R2 به ترتیب برابر 093/0 و 991/0 به دست آمد. همچنین مدل های GRNN، MLP و SVR به ترتیب بعد از SVR_N کارایی بهتری در مدل سازی از خود نشان دادند. نتایج این تحقیق بیانگر اهمیت انتخاب و بهینه سازی کرنل بر رفتار مدل سازی پدیده خشک سالی در مدل سازی به روش رگرسیون بردار پشتیبان است.
کلید واژگان: هوش محاسباتی, شبکه عصبی, کرنل, رگرسیون بردار پشتیبانThe effect of kernel optimization in modeling drought phenomenon using computational intelligence (Case study: Sanandaj)Drought is one of the most important natural disasters with devastating and harmful effects in various economic, social, and environmental fields. Due to the repetitive behavior of this phenomenon, if the appropriate solutions are not implemented, its destructive effects can remain in the region for years after its occurrence. Most natural disasters, such as floods, earthquakes, hurricanes, and landslides in the short term, can cause severe financial and human damage to society, but droughts are slow-moving and creepy in nature, and their devastating effects appear gradually and over a longer period of time. Therefore, by modeling drought, it is possible to provide plans for drought preparation and reduce the damage caused by it. In this study, computational intelligence algorithms of Multi-Layer Perceptron neural network, Generalized Regression Neural Network, Support Vector Regression with support kernel, and Support Vector regression with the proposed kernel (Support Vector) Regression New kernel has been used to model the drought using the Standardized Precipitation Index. The modeling results, in most cases, showed better performance of the proposed SVR_N model than other models. The values of RMSE and R2 were 0.093 and 0.991, respectively, and the GRNN, MLP, and SVR models performed better in modeling after SVR_N, respectively. Modeling of drought phenomenon in modeling is supported by vector regression method.
Keywords: Computational Intelligence, Neural network, Kernel, Support Vector Regression -
در این پژوهش از چوب تبریزی (Populus nigra) قطع شده از استان زنجان در دو گروه سنی 18 و 38 سال استفاده شد. از هر گروه سنی الوارهایی با ضخامت های 4، 5 و 6 سانتی متر تهیه گردید. الوارهای تهیه شده با فرآیند تیمار حرارتی (ترمووود) در دمای ثابت 212 درجه سانتی گراد اصلاح شدند. نمونه های آزمونی از سطح و عمق الوارهای تیمار حرارتی شده تهیه گردید. نمونه های چوب تیمار حرارتی شده و شاهد در معرض هوازدگی تسریع شده طی مدت زمان 150 ساعت قرار گرفتند. میزان روشنی رنگ (L*)، تفاضل رنگ (*ΔΕ) و نم پذیری نمونه های تیمار حرارتی شده و شاهد قبل و بعد از هوازدگی اندازه گیری شد. به منظور بررسی میزان نم پذیری سطح چوب، از روش اندازه گیری زاویه تماس قطره آب - استاتیک مطابق استاندارد5946 ASTM D استفاده گردید. به طور کلی قبل از هوازدگی، میزان روشنی رنگ نمونه های تیمار حرارتی شده نسبت به نمونه شاهد کاهش یافت اما بعد از هوازدگی، میزان روشنی رنگ نمونه های شاهد، کاهش و میزان روشنی رنگ نمونه های تیمار حرارتی شده افزایش پیدا کرد. همچنین میزان تفاضل رنگ نمونه ها بعد از هوازدگی نسبت به قبل از هوازدگی، کاهش نشان داد. تیمار حرارتی باعث افزایش زاویه تماس قطره آب نمونه ها تا 60/31 درصد شد و میزان زاویه تماس قطره آب نمونه های تیمار حرارتی شده و شاهد بعد از هوازدگی نسبت به قبل از هوازدگی افزایش پیدا کرد.
کلید واژگان: چوب تبریزی, تیمار حرارتی, تغییرات رنگ, روشنی رنگ, زاویه تماسIn this study, black poplar (Populus nigra) cut from Zanjan province was used in two age groups of 18 and 38- year-old. Timbers with thicknesses of 4, 5 and 6 cm were prepared from each age group. The prepared timbers were modified during the heat treatment process (Thermowood) at a constant temperature of 212 °C. Experimental samples were obtained from the surface and middle depth of heat-treated timbers. Heat-treated and control wood samples were subjected to accelerated weathering for 150 hours. Color lightness (L*), color difference (ΔΕ*) and water droplet contact angle were measured for heat-treated and control samples before and after weathering. In order to investigation of the wettability content, the method of measuring the contact angle of the water drop - static according to the ASTM D 5946 standard was used. In general, before weathering, the brightness of the heat-treated samples decreased compared to the control sample, but after weathering, the color lightness of the control samples decreased and the color lightness of the heat-treated samples increased. Also, the content of color difference of samples after weathering compared to before weathering showed a significant decrease statistically. Heat treatment increased the contact angle of water droplets of the samples 60.31% and the contact angle of water droplets of the heat-treated and control samples increased significantly after weathering compared to before weathering.
Keywords: Black poplar wood, Color changes, Color lightness, Contact angle, heat treatment -
پیش بینی و مدل سازی خشک سالی به روش هیبریدی موجک و الگوریتم های شبکه عصبینشریه سنجش از دور و سامانه اطلاعات جغرافیایی در منابع طبیعی، سال سیزدهم شماره 4 (زمستان 1401)، صص 87 -111
پیشینه و هدف:
بحران خشک سالی یک دوره خشک آب و هوایی است که در هر نقطه از جهان و با هر اقلیمی ممکن است رخ دهد. این بحران اگرچه به آرامی شروع می شود اما می تواند برای مدتی طولانی تاثیر جدی بر سلامت، محصولات کشاورزی، اقتصاد، انرژی و محیط زیست بگذارد. خشک سالی معیشت و سلامت انسان ها را به شدت تهدید می کند و خطر ابتلا به انواع بیماری ها را افزایش می دهد. ازاین رو مدل سازی و پیش بینی خشک سالی از موضوعات مهم و جدی در جوامع علمی است. درگذشته از مدل های ریاضی و آماری مانند روش رگرسیون ساده، خودرگرسیون گیری (AR)، میانگین متحرک (MA) و نیز ARIMA جهت مدل سازی خشک سالی استفاده می شد. در سال های اخیر استفاده از روش های یادگیری ماشین و هوش محاسباتی جهت مدل سازی و پیش بینی خشک سالی بسیار موردتوجه دانشمندان بوده است. ازجمله از الگوریتم های هوش محاسباتی که توسط دانشمندان جهت مدل سازی خشک سالی قبلا موردتوجه قرارگرفته است می توان به شبکه عصبی پرسپترون چندلایه، شبکه عصبی RBF، ماشین بردار پشتیبان، روش های فازی و فازی عصبی اشاره کرد. در این تحقیق هدف مدل سازی و پیش بینی خشک سالی با بهره گیری از سه الگوریتم شبکه عصبی شامل پرسپترون چندلایه، شبکه عصبی RBF و شبکه عصبی رگرسیون تعمیم یافته است. شاخص خشک سالی استفاده شده در این تحقیق شاخص استانداردشده بارش (SPI) است. در این تحقیق از تکنیک موجک در تلفیق با الگوریتم های شبکه عصبی مصنوعی جهت مدل سازی و پیش بینی خشک سالی در 10 ایستگاه سینوپتیک در کشور ایران (آبادان، بابلسر، بندرعباس، کرمان، مشهد، رشت، سقز، تهران، تبریز و زاهدان) در اقلیم های مختلف و با توزیع مکانی مناسب در کل کشور ایران استفاده شده است.
مواد و روش ها :
در این تحقیق در ابتدا با استفاده از داده های بارش ماهانه بین سال های 1961 تا 2017 شاخص خشک سالی SPI در مقیاس های زمانی 3، 6، 12، 18، 24 و 48 ماهه از طریق برنامه نویسی در محیط نرم افزار MATLAB پیاده سازی شد. نتایج این مرحله با استفاده از نرم افزارهای علمی موجود MDM و Drinc صحت سنجی شد. در ادامه با استفاده از زنجیره مارکوف به طراحی مدل های پیش بینی پرداخته شد. در این تحقیق درمجموع از شش مدل هوش محاسباتی شامل سه مدل منفرد شبکه عصبی پرسپترون چندلایه (MLP)، شبکه عصبی تابع پایه شعاعی (RBF) و شبکه عصبی رگرسیون تعمیم یافته (GRNN) و سه مدل ترکیبی (هیبریدی) موجک با این سه مدل به صورت (WMLP-WRBF-WGRNN) جهت مدل سازی و پیش بینی شاخص SPI در 10 ایستگاه این تحقیق استفاده شده است. در پیاده سازی تمامی این شش مدل از محیط برنامه نویسی نرم افزار MATLAB استفاده شده است. در این تحقیق ابتدا از چهار نوع موجک گسسته شامل دابیشز (Daubechies)، سیملت (Symlets)، کویفلت (Coiflets) و دوضلعی (Biorthogonal) استفاده شد، به دلیل عملکرد بهتر موجک دابیشز، از این نوع موجک در تحقیق به عنوان گزینه نهایی استفاده شد. در موجک دابیشز استفاده شده در بین مرتبه های 1 تا 45، مرتبه 3 بهترین عملکرد را در بین مقیاس های زمانی مختلف SPI از خود نشان داد، به همین دلیل از موجک دابیشز مرتبه 3 در تمامی مدل های ترکیبی این تحقیق استفاده شد. بعد از آموزش همه شش الگوریتم استفاده شده نتایج با معیارهای ارزیابی ضریب تعیین (R2) و جذر میانگین مربعات خطا (RMSE) جهت اندازه گیری اختلاف بین مقادیر واقعی و برآورد شده استفاده شده است.
نتایج و بحث :
نتایج این تحقیق نشان داد که روش های هوش محاسباتی دقت بالایی در مدل سازی و پیش بینی شاخص خشک سالی SPI دارند. در مرحله اول نتایج نشان داد که مدل های منفرد MLP، RBF و GRNN درصورتی که به طور صحیح آموزش داده شوند نتایجی نزدیک به هم در مدل سازی و پیش بینی شاخص خشک سالی SPI دارند. در مرحله بعد مشاهده شد که تکنیک موجک باعث بهبود نتایج مدل سازی خواهد شد. در استفاده از تکنیک موجک در تلفیق با سه مدل منفرد MLP، RBF و GRNN انتخاب نوع موجک نیز در مدل سازی بهتر موثر است، به نحوی که در این تحقیق ابتدا از چهار نوع موجک گسسته دابیشز، سیملت، کویفلت و دوضلعی در تلفیق با سه مدل منفرد این تحقیق استفاده شد که نتایج این چهار نوع موجک نشان از برتری نسبی موجک دابیشز نسبت به سه موجک دیگر بود. در استفاده از موجک دابیشز نیز از آنجایی این موجک 45 مرتبه دارد و انتخاب مرتبه نیز در مدل سازی موثر بود با آزمایش 45 مرتبه موجک مشاهده شد که موجک مرتبه 3 در حالت کلی دارای دقت بالاتری در تمامی مقیاس های زمانی شاخص SPI (3، 6، 12، 18، 24 و 48 ماهه) و نیز در هر سه الگوریتم MLP، RBF و GRNN دارد. ازاین رو در این تحقیق از موجک مرتبه سوم دابیشز در هر سه الگوریتم این تحقیق و نیز در همه مقیاس های زمانی استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که تلفیق تکنیک موجک با هر سه مدل MLP، RBF و GRNN باعث بهبود نتایج خواهد شد. نمودارهای تحقیق نشان داد که برای مقیاس زمانی سه ماهه مقادیر به دست آمده از پیش بینی مدل منفرد در مدل سازی MLP و RBF تا حدودی دارای اختلاف فاز یک ماهه نسبت به مدل هیبریدی هست، درحالی که در مدل GRNN این اختلاف پیش بینی کم هست. نتایج مدل سازی برای هر دو حالت مدل سازی منفرد و هیبریدی بیانگر عدم وجود اختلاف فاز بین دو روش مدل سازی منفرد و هیبریدی درمقیاس های زمانی 6، 12، 18، 24 و 48 است. برای مقیاس زمانی 12 و 24 ماهه، مدل منفرد GRNN دارای نوسانات و خطای بیشتری در مدل سازی و پیش بینی ماهانه SPI بوده است درحالی که مدل هیبریدی در این دو مقیاس زمانی به مراتب رفتار بهتری در مدل سازی و پیش بینی ماهانه داشته است. نمودارهای پراکنش داده های مربوط به SPI مشاهداتی ایستگاه آبادان نشان داد که نتایج مدل سازی برای حالت منفرد و هیبریدی در مقیاس های زمانی 3 و 6 ماهه دقت کمتری نسبت به دیگر مقیاس های زمانی دارد و جدایی خط برازش و همچنین میزان عدم قطعیت آن بیشتر است. هرچند در همه مدل های شبکه عصبی و در تمامی مقیاس های زمانی روش هیبریدی دقت بیشتری از خود نشان داده است. نتایج عددی تحقیق نشان دهنده این است که در تمامی SPI ها و ایستگاه های موردمطالعه، مقادیر تفاضلی R2 مثبت است که بیانگر مقادیر بیشتر R2 مدل هیبریدی نسبت به مدل سازی های شبکه عصبی منفرد است که به نحوی نشان دهنده بهبود مدل سازی هیبریدی نسبت به مدل های منفرد است. همچنین مقادیر تفاضلی RMSE نیز در کلیه مدل های موردبررسی و ایستگاه های موردمطالعه منفی است که نشان دهنده کمتر بودن مقدار RMSE در پیش بینی مدل های هیبریدی نسبت به مدل های منفرد شبکه عصبی است. در گراف های تحقیق دیده می شود که مقدار اختلاف ها در RMSE و R2 بیانگر میزان اختلاف بیشتر در مقیاس های زمانی 3 و 6 نسبت به مقیاس های زمانی 12، 18، 24 و 48 است که به نحوی به ماهیت داده های این مقیاس های زمانی برمی گردد. به ترتیب بیشترین بهبود در مقدار R2 و RMSE از مقیاس پایین 3 ماهه به سمت مقیاس های زمانی بالاتر 48 ماهه است.
نتیجه گیری :
از یافته های این تحقیق می توان نتیجه گرفت که الگوریتم های شبکه عصبی مصنوعی روش های کارآمدی در مدل سازی و پیش بینی شاخص خشک سالی SPI می باشند. همچنین استفاده از موجک در هر سه مدل شبکه عصبی مصنوعی باعث بهبود نتایج خواهد شد. همچنین می توان نتیجه گرفت که برای مدل سازی بهتر شاخص خشک سالی SPI لازم است نوع و مرتبه موجک بهینه انتخاب شود. از نتایج این تحقیق می توان نتیجه گیری کرد که تکنیک موجک تاثیر بیشتری در مقیاس های زمانی پایین تر یعنی 3 و 6 ماهه نسبت به مقیاس های بالاتر یعنی 24 و 48 ماهه دارد.
کلید واژگان: خشک سالی, شبکه عصبی, شاخص استانداردشده بارش (SPI), شبکه عصبی پرسپترون چندلایه (MLP), شبکه عصبی تابع پایه شعاعی (RBF), شبکه عصبی رگرسیون تعمیم یافته (GRNN)Drought prediction and modeling by hybrid wavelet method and neural network algorithmsBackground and ObjectiveA drought crisis is a dry period of climate that can occur anywhere globally and with any climate. Although this crisis starts slowly, it can have a serious impact on health, agricultural products, the economy, energy, and the environment for a long time to come. Drought severely threatens human livelihood and health and increases the risk of various diseases. Therefore, modeling and predicting drought is one of the most important and serious issues in the scientific community. In the past, mathematical and statistical models such as simple regression, Auto-regression (AR), moving average (MA), and ARIMA were used to model the drought. In recent years, machine learning methods and computational intelligence to model and predict drought have been of great interest to scientists. Computational intelligence algorithms that have been previously considered by scientists to model drought include multilayer perceptron neural network, RBF neural network, support vector machine, fuzzy, and ANFIS methods. In this research, the purpose of modeling and predicting drought is by using three neural network algorithms, including multilayer perceptron, RBF neural network, and generalized regression neural. The drought index used in this research is the standardized precipitation index (SPI). In this research, the wavelet technique in combination with artificial neural network algorithms for modeling and predicting drought in 10 synoptic stations in Iran (Abadan, Babolsar, Bandar Abbas, Kerman, Mashhad, Rasht, Saqez, Tehran, Tabriz, and Zahedan) have been used in different climates and with suitable spatial distribution throughout Iran.
Materials and MethodsThis study, initially using monthly precipitation data between 1961 and 2017, SPI drought index in time scales of 3, 6, 12, 18, 24, and 48 months through programming in soft environment MATLAB software implemented. The results of this step were validated using the available scientific software MDM and Drinc. Then, prediction models were designed using the Markov chain. In this study, a total of six computational intelligence models, including three single models of multilayer perceptron neural network (MLP), radial basis function neural network (RBF), and generalized regression neural network (GRNN), and three hybrids wavelet models with these three models (WMLP-WRBF-WGRNN) have been used to model and predict the SPI index in 10 stations of this research. In implementing all these six models, the MATLAB software programming environment has been used. In this study, four types of discrete wavelets were used, including Daubechies, Symlets, Coiflets, and Biorthogonal. Due to the better performance of the Dobbies wavelet, this type of wavelet was used as a final option in the research. In the Daubechies wavelet used between levels 1 to 45, level 3 showed the best performance among different SPI time scales; therefore, the Daubechies level 3 wavelet was used in all hybrid models of this study. After training all six algorithms used, the evaluation criteria of coefficient of determination (R2) and root mean square error (RMSE) was used to measure the difference between actual and estimated values.
Results and DiscussionThe results of this study showed that computational intelligence methods have high accuracy in modeling and predicting the SPI drought index. In the first stage, the results showed that the individual MLP, RBF, and GRNN models, if properly trained, have close results in modeling and predicting the SPI drought index. In the next step, it was observed that the wavelet technique would improve the modeling results. In using the wavelet technique in combination with three single models MLP, RBF, and GRNN, the choice of wavelet type is also more effective in modeling, so in this research, the first of the four types of discrete wavelets Daubechies, Symlet, Qoiflet, and Biorthogonal in combination with Three single models of this research were used and the results of these four types of wavelets showed the relative superiority of the Daubechies wavelet over the other three wavelets. In using the Daubechies wavelet, since this wavelet has 45 times and the choice of order was also effective in modeling, it was observed by testing the wavelet 45 times that the 3rd wavelet, in general, has higher accuracy in all time scales of SPI index, 3, 6, 12, 18, 24 and 48 months and also in all three algorithms MLP, RBF, and GRNN. Therefore, in this research, the third-order Daubechies wavelet was used in all three algorithms of this research, as well as in all time scales. The results showed that combining the wavelet technique with all three models MLP, RBF, and GRNN will improve the results. The research graphs showed that for the quarterly time scale, the values obtained from the single model prediction in MLP and RBF modeling have a somewhat one-month phase difference compared to the hybrid model, while in the GRNN model, this prediction difference is negligible. The modeling results for both single and hybrid modeling modes indicate that there is no phase difference between the single and hybrid modeling methods in time scales of 6, 12, 18, 24, and 48. For the 12- and 24-month time scales, the single GRNN model had more fluctuations and errors in SPI monthly modeling and forecasting, while the hybrid model in these two-time scales had much better behavior in monthly modeling and forecasting. Distribution diagrams of data related to observational SPI of Abadan station showed that the modeling results for single and hybrid modes in 3 and 6-month time scales are less accurate than other time scales and fit line separation, and its uncertainty is higher than others. However, in all neural network models and in all time scales, the hybrid method has shown more accuracy. The numerical results of the study indicate that in all SPIs and stations under study, the differential values of R2 are positive, which indicates higher values of R2 in the hybrid model than in single neural network modeling, which indicates an improvement in hybrid modeling compared to individual models. Also, the differential values of RMSE are negative in all studied models and stations, which indicates that the amount of RMSE in predicting hybrid models is lower than individual neural network models. In the research graphs, it can be seen that the amount of differences in RMSE and R2 indicates a greater difference in time scales 3 and 6 than the time scales 12, 18, 24, and 48, which somehow goes back to the nature of the data of these time scales. The most significant improvement in R2 and RMSE is from the 3-month low to the 48-month high, respectively.
ConclusionFrom the findings of this study, it can be concluded that artificial neural network algorithms are efficient methods for modeling and predicting the SPI drought index. The use of wavelets in all three models of artificial neural networks will also improve the results. It can also be concluded that for better modeling of the SPI drought index, it is necessary to select the optimal wavelet type and order. From the results of this study, it can be concluded that the wavelet technique has a greater impact on the lower time scales, i.e., 3 and 6 months, than the higher scales, i.e., 24 and 48 months.
Keywords: drought, Neural network, Standardized Precipitation Index (SPI), Multilayer Perceptron neural network (MLP), Radial base function (RBF), Generalized Regression Neural Network (GRNN) -
هدف
هدف اصلی پژوهش حاضر، تعیین میزان استرس شغلی و رضایت شغلی در اعضای هییت علمی یکی از دانشگاههای واقع در تهران و بررسی ارتباط بین این دو شاخص بود.
روش شناسی پژوهش:
پژوهش حاضر از جمله تحقیقات کاربردی، مشاهده ای - مقطعی، توصیفی و تحلیلی می باشد. نمونه آماری شامل 52 نفر از اعضای هییت علمی یکی از دانشگاه های استان تهران بود که به دلیل محرمانگی، نام آن بیان نشده است. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه اطلاعات فردی - شغلی، پرسشنامه رضایت شغلی و استرس شغلی استاینمتز بوده است. برای تحلیل داده ها، از آمار توصیفی و استنباطی استفاده شد.
یافته ها:
یافته های این تحقیق، نشانگر این بود که میزان رضایت شغلی و استرس شغلی در میان اعضای هییت علمی، به طور معنی داری همبستگی منفی دارد. این بدان معناست که با افزایش رضایت شغلی، استرس کاهش می یابد و بالعکس. رضایت شغلی در میان اعضای هییت علمی، در حد متوسط بود. ضمنا اعضای هییت علمی از ماهیت شغل، مسیول مستقیم و همکاران خود به طور معنی داری رضایت داشتند، در حالی که از حقوق و مزایا به طور معنی داری ناراضی بودند. استرس شغلی در اعضای هییت علمی نسبتا کم بود. اعضای هییت علمی با مرتبه علمی «استاد تمام»، دارای رضایت شغلی بیشتر و اعضای هییت علمی با مرتبه علمی «دانشیار»، رضایت کمتری داشتند.
اصالت/ارزش افزوده علمی:
اعضای هییت علمی دانشگاه ها، نقش بسزایی در فرهنگ سازی و ارتقای سطح دانش نسل آتی دارد. بنابراین میبایست در خصوص ارتقای رضایت شغلی و کاهش استرس شغلی، تلاش نمود و با اجرای راهکارهای شناسایی شده، زمینه تعالی سازمانی از طریق توجه به نیروی انسانی دانشگاهی، که به عنوان دارایی های کشور محسوب میگردند، فراهم گردد.
کلید واژگان: رضایت شغلی, استرس شغلی, اعضای هیئت علمی, شاخص توصیف شغلی, پرسشنامه استاینمتزPurposeThe main purpose of this study was to determine the level of occupational stress and job satisfaction in faculty members among university faculty members in Tehran and to investigate the relationship between these two indicators.
MethodologyPresent study is practical, observational, cross-sectional, descriptive, and analytical research. The statistical sample included 52 faculty board members. The research methods were the Demographic, Job Descriptive Index (JDI) and Job Stress (Steinmetz) Questionnaire. In order to data analysis, descriptive statistics and analytical statistics have been used.
FindingsThe findings showed that there was a significant negative correlation between job satisfaction and job stress. This means that if job satisfaction increases, stress decreases and vice versa. The results indicated moderate job satisfaction. The faculty board was significantly satisfied with the nature of the job, Direct supervisor, and colleagues, but they were significantly unsatisfied with income. The range of Job stress in the faculty board was almost low. Faculty board with Academic Rank of “Full Professor”, have shown more job satisfaction and the faculty board with Academic Rank of “Associate Professor”, have shown less job satisfaction.
Originality/Value:
The faculty board of the university have a great role in cultural development promoting the knowledge level of the future workforces. Thus, we must try in order to promote job satisfaction indicators, and also reduce job stress in their community and by implementing the identified solutions, Organizational Excellence through consideration to the Academic board, which are the assets of the country, are provided.
Keywords: Job Satisfaction, Occupational Stress, Faculty Members, Job Descriptive Index, Steinmetz questionnaire -
مقدمه
خشک سالی یکی از مخاطرات طبیعی است که به دلیل متاثر بودن از پارامترهای مختلف اقلیمی دارای رفتاری تصادفی و غیرخطی است. شاخص SPI به عنوان مرسوم ترین شاخص مستخرج شده از بارندگی می باشد که در مدل سازی خشک سالی مورداستفاده محققین مختلف قرارگرفته است. استفاده از روش های هوش محاسباتی جهت مدل سازی خشک سالی در سالهای اخیر بسیار مورد توجه محققین حوزه منابع آب بوده است.
روشدر این تحقیق از الگوریتم های SVR و GPR به صورت منفرد و همچنین تلفیق این الگوریتم ها با فن موجک به مدل سازی و پیش بینی شاخص SPI پرداخته شده است و هدف بررسی میزان بهبود نتایج الگوریتم های هوش محاسباتی در تلفیق با موجک بوده است. در این تحقیق از اطلاعات سری زمانی 10 ایستگاه سینوپتیک ایران در بازه زمانی 1961 تا 2017 به صورت ماهانه جهت مدل سازی خشک سالی به عنوان ورودی الگوریتم های مورد مطالعه استفاده شده است.
یافته هانتایج این پژوهش نشان داد که استفاده از روش موجک در تلفیق با الگوریتم های هوش محاسباتی SVR و GPR سبب بهبود نتایج در تمامی مقیاس های زمانی گردید. همچنین میزان بهبود مدل سازی ناشی از استفاده از موجک در تلفیق با مدل SVR با میانگین تفاضل RMSE برابر با 1540/0- و تفاضل R2 برابر 1491/0 و در مدل GPR با میانگین تفاضل RMSE برابر با 1554/0- و تفاضل R2 برابر 1530/0 نسبت به مدل های منفرد SVR و GPR نشان داد که مدل GPR در حالت کلی (همه مقیاس های زمانی و تمامی ایستگاه ها) بهبود بهتری در مدل هیبریدی نسبت به مدل منفرد داشته است.
کلید واژگان: خشک سالی, موجک, SPI, SVR, GPRIntroductionDrought is one of the natural hazards that have random and nonlinear behavior due to its various climatic parameters. SPI index is the most common index extracted from rainfall that has been used in modeling drought by various researchers.
MethodsThe use of computational intelligence methods to model drought in recent years has been much considered by researchers in the field of water resources. In this research, SVR and GPR algorithms individually and also the combination of these algorithms with wavelet algorithms have been modeled and predicted by SPI index, and the purpose was to evaluate the improvement of computational intelligence algorithms in combination with wavelet. In this research, the time series data of 10 synoptic stations in Iran in the period 1961 to 2017 have been used on a monthly basis for modeling the drought as the input of the studied algorithms.
FindingsThe results of this study showed that the use of the wavelet method in combination with SVR and GPR computational intelligence algorithms improved the results in all time scales. Also, the modeling improvement is due to the use of wavelet in combination with the SVR model with an average RMSE difference of -0.1540 and R2 difference of 0.1491 and the GPR model with an average RMSE difference of -0.1554 and R2 difference of 0.1530 Compared to the single SVR and GPR models showed that the GPR model in general (all time scales and all stations) had a better improvement in the hybrid model than the single model.
Keywords: Drought, Wavelet, SPI, SVR, GPR -
زمینه و هدف
آلودگی و انباشت فلزات سنگین در خاک مهمترین چالش و نگرانی مشترک محیط زیستی، اقتصادی و بهداشت عمومی در سراسر جهان است. از این رو، این پژوهش با هدف ارزیابی آلودگی و منشایابی عناصر آهن، روی، کادمیم و کروم در خاک سطحی شهرستان خرم آباد در سال 1399 انجام یافت.
روش بررسیدر این مطالعه توصیفی، پس از تفکیک منطقه مورد مطالعه به 11 واحد کاری همگن، در مجموع 65 نمونه خاک سطحی به روش منظم-تصادفی از عمق cm 20-0 برداشت شد. پس از آماده سازی و هضم اسیدی نمونه ها در آزمایشگاه، مقادیر عناصر در آنها توسط روش طیف سنجی نوری پلاسمای جفت شده القایی (ICP-OES) خوانده شد. همچنین، مقادیر شاخص های غنی شدگی (EF)، فاکتور آلودگی (CF) و شاخص جامع آلودگی نمرو (NIPI) محاسبه شدند. پردازش آماری نتایج نیز با استفاده از نرم افزار آماری SPSS انجام یافت.
یافته هانتایج نشان داد که میانگین غلظت عناصر آهن، روی، کادمیم و کروم در نمونه های خاک به ترتیب برابر با 3/14، 1/13، 0/021 و (mg/kg) 0/529 بوده است. نتایج محاسبه شاخص EF نشان داد که غنی شدگی عناصر روی، کادمیم و کروم "بی نهایت شدید" و میانگین مقادیر EF برای عناصر از ترتیب نزولی کادمیم > کروم > روی تبعیت کرده است. میانگین مقادیر شاخص های CF و NIPI نیز به ترتیب در دامنه 5-10×3/30 تا 0/182 و 0/136-0/043 متغیر و بیانگر سطح "آلودگی کم" و شرایط کیفی "بدون آلودگی" در همه مکان های مورد مطالعه بود. براساس نتایج تجزیه و تحلیل های آماری چند متغیره (PCC، PCA و HCA) عنصر آهن منشا زمین شناسی داشت؛ در حالی که مشخص شد منشاء انتشار عناصر روی، کادمیم و کروم عمدتا با فرآیندهای زمین زایی و فعالیت های انسانی (کشاورزی و شهری) مرتبط بوده است.
نتیجه گیریهرچند میانگین مقادیر شاخص های CF و NIPI نشان داد که در حال حاضر کیفیت خاک در منطقه مورد مطالعه قابل قبول است، ولی، نتایج محاسبه شاخص EF در نمونه های خاک بیانگر تاثیر منابع انسانی (به ویژه فعالیت های کشاورزی و شهری) بر مقادیر عناصر روی، کادمیم و کروم بود. از این رو، پایش منظم و دورهای نمونه های خاک و همچنین مدیریت و کنترل منابع انتشار آلاینده ها به منظور حفظ سلامت محیط و انسان توصیه می شود.
کلید واژگان: خاک سطحی, فلزات سنگین, خرم آباد, کاربری اراضی, فرآیندهای زمین زاییBackground and ObjectiveSoil contamination with heavy metals is the most important challenge and common environmental, economic, and public health issue in the world. Therefore, this research was conducted to evaluate the contamination and source identification of Fe, Zn, Cd, and Cr in the surface soils of Khorramabad county, west of Iran in 2020.
Materials and MethodsIn this descriptive study, after dividing the study area into 11 homogeneous units, a total of 65 surface soil samples were collected. After preparing the samples, the content of the elements was determined using inductively coupled plasma-optical emission spectroscopy (ICP-OES). Also, enrichment factor (EF), pollution factor (CF), and Nemrow integrated pollution index (NIPI) were calculated. Statistical analyses of the data were performed using SPSS statistical software.
ResultsThe results showed that the average content of Fe, Zn, Cd, and Cr (mg/kg) in soil samples were 3.14, 1.13, 0.021, and 0.529, respectively. The EF values showed that the enrichment of Zn, Cd, and Cr was "extremely severe" and the average values of EF for the elements followed the descending order of Cd > Cr > Zn. The average values of CF and NIPI varied from 3.30×10-5 to 0.182 and 0.043-0.136, respectively, indicating the level of "low pollution" and quality conditions of "no pollution" in all the studied stations. Based on the results of multivariate statistical analysis (PCC, PCA and HCA), Fe has a geological origin; while, Zn, Cd, and Cr mainly originated from a combination of geological processes and anthropogenic activities.
ConclusionAlthough the average values of CF and NIPI showed that the study area has an acceptable soil quality, the values of EF indicated the impact of anthropogenic activities on soil contamination. Therefore, regular and periodic monitoring of soil samples as well as management and control of pollutant emission sources is recommended for maintaining environmental and human health.
Keywords: Topsoil, Heavy metals, Khorramabad, Land use, Geological processes -
مشکل به راهحل تبدیل میشود". این مهمترین نتیجه ای است که از تولید مصالح حاصل از بتن خرده لاستیکی از پروسه بازیافت ضایعات لاستیک و تولید محصولات پرکاربرد موردنیاز حاصل میشود. در این تحقیق جهت انتخاب بهترین محصول حاصل از بتن خرده لاستیکی از مدل تصمیمگیری جندمعیاره استفاده شده است. براین اساس مدل تصمیمگیری چندمعیاره بهصورت گام به گام با روش سلسله مراتبی AHP با تهیه و تنظیم دو پرسشنامه جداگانه در دو مرحله جداگانه انجام پذیرفت و مدلسازی و تحلیل اطلاعات پرسشنامه با استفاده از نرم افزارهای EXCEL و EXPERT CHOICE مورد مطالعه قرار گرفت. اوزان معیارهای اصلی تصمیمگیری با امتیازدهی متخصصین خبره عمران و محیطزیست تعیین شد. با استفاده از نرم افزار EC وزن نسبی معیارهای اصلی نسبت به هدف اصلی که انتخاب محصول بهینه بتن خرده لاستیکی است و همچنین وزن نسبی شاخصهای معیار نسبت به معیار مربوط محاسبه شد. پس از دو مرحله بررسی نتایج حاصل از دو سری پرسشنامه و بر اساس نتایج حاصل از تلفیق نتایج نرم افزار EC مرحله دوم تحقیق ، اوزان برترین گزینه های محصولات ساخته شده از بتن خرده لاستیکی به شرح بتن خرده لاستیکی آسفالتی (crac) 10291 ، بلوک بتنی خرده لاستیکی گاردریل بزرگراه ها 10206 ، پانل دیوار غیرباربر پارتیشن بتن خرده لاستیکی 10069 ، بلوک جداول خیابان از بتن خرده لاستیکی 10076 ، تایل بتن خرده لاستیکی جهت پوشش سطوح داکت عبوری تاسیسات شهری 1007 تعیین شدند. بنابراین، تولید محصول بتن خرده لاستیکی آسفالتی (crac) به عنوان برترین محصول به لحاظ جمیع جهات در این تحقیق حایز شرایط و انتخاب گردید.
کلید واژگان: مدل تصمیمگیری چند معیاره, روش سلسله مراتبی AHP و آنالیز حساسیتThe most important result of the production of aggregate concrete materials from the process of recycling rubber waste and the production of widely used products is to turn the problem into a solution. In this research, a multi-criteria decision model has been used to select the best product from aerated concrete. Accordingly, the multi-criteria decision model is collected step by step by AHP hierarchical method by preparing and arranging two separate series of questionnaires in two separate stages. After reviewing and analyzing the data obtained from the first stage of the questionnaire, the data in the second stage are based. Modeling and analyzing the information of the questionnaire using EXCEL and EXPERT CHOICE software has been studied and final prioritized. The weights of the main decision criteria including technical, environmental, managerial and executive, economic, insulation and insulation criteria were determined by scoring civil and environmental experts and the relevant matrix was formed. Using EC software, the relative weight of the main criteria relative to the main goal, which is the optimal product selection of aerated concrete, as well as the relative weight of the indicators related to each criterion to the relevant criterion were calculated. After two stages of reviewing the results of two series of questionnaires and analyzing the results and based on the results of combining the results of EC software (second stage of research) and ranking the options based on criteria and sub-criteria, the weights of the best product options made from Asphalt concrete as described in Asphalt Asphalt Concrete (crac) 14135, Highway Guardrail Asphalt Concrete Block 14119, Non-Load Wall Panel Asphalt Partition 14196, Asphalt Concrete Street Table Block 14179 Asphalt Particleboard Urban facilities were set at 1417 .Therefore, the production of asphalt crumb concrete product (crac) as the best product in all respects in this study was qualified and selected.
Keywords: Multi-criteria, Decision Model, AHP Hierarchical Method, Sensivity Analysis -
اخیرا استفاده از پرتوهای یونیزه کننده مانند اشعه گاما در پلیمرها به دلیل اصلاح خصوصیات آنها، توجه زیادی از محققان را به خود جلب کرده است. ازاین رو، در این تحقیق از پلی پروپیلن به عنوان ماتریس چندسازه و ماده سازگارکننده مالیک انیدرید (MAPP) و چوب صنوبر را به عنوان پرکننده تحت تابش اشعه گاما با دوزهای مختلف از 0 تا kGy 75 قرار دادیم. قارچ پوسیدگی سفید (Trametes versicolor) و قارچ پوسیدگی قهوه ای (Gloeophyllum Trabeum) برای آزمودن پوسیدگی قارچی استفاده شد. هدف اصلی این مطالعه، بررسی مزایای احتمالی تابش اشعه گاما برای بهبود برخی خصوصیات فیزیکی و مکانیکی چندسازه ها و همچنین بررسی تخریب بیولوژیکی در اثر پوسیدگی قارچی آنها بود. نتایج نشان داد، تابش اشعه گاما خصوصیات فیزیکی و مکانیکی چندسازه را بهبود و دوام بیولوژیکی آنها را در برابر قارچ های پوسیدگی سفید و قهوه ای افزایش می دهد. همچنین یکنواختی میکروگراف های حاصل از میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM) نشان داد که با تشعشعات گاما به چندسازه می توان شاهد بهبود تعامل بین الیاف پلیمر و چوب بود.
کلید واژگان: چند سازه, اشعه گاما, قارچ پوسیدیگی, تخریب بیولوژیکیUtilization of ionizing rays like gamma-ray in polymers to correct their properties has attracted so much attention from researchers. Therefore, in this study, polypropylene as the composite matrix, maleic anhydride (MAPP) as the compatibilizer material, and poplar wood as the filler were placed under the radiation of gamma-ray with different doses from 0 to 75 kGy. The white rot fungi (Trametes versicolor) and, brown rot fungi (Gloeophyllum Trabeum) were used in fungal decay test. The main purpose of this study is to investigate the probable benefits of gamma-ray radiation for improvement of some of the composites physical and mechanical properties, and also, to investigate the biodegradation in fungal decay and thermal properties. The results indicates that radiation of gamma-ray improves the physical and mechanical properties of some structures, and the decay resistance of the WPCs against brown and white rot fungus according to their weight losses. The uniformity of the micrographs obtained from the scanning electron microscope (SEM) indicated that the interaction between the polymer and wood fibers.
Keywords: Wood Polymer Composites, gamma radiation, Fungal decay, Biodegradation -
با توجه به کاربرد فراوان پانل های آکوستیکی درصنعت و اهمیت استفاده از الیاف طبیعی به عنوان جایگزین مناسب جاذب های آکوستیکی از الیاف مصنوعی، در این تحقیق امکان ساخت پانل های آکوستیکی با استفاده از الیاف نخل خرما به همراه چسب سیلیکات سدیم مورد بررسی قرار گرفت. در این بررسی اثر متغیر ضخامت، دانسیته، طول خرده ذرات، درصد چسب و فاصله هوایی بر روی ضریب جذب صوت نمونه های تحقیق بر اساس استاندارد ISO 10534-2 در پنج فرکانس 2000،1000،500،250 و 4000هرتز اندازه گیری شد. نتایج این بررسی نشان داد که با افزایش ضخامت، قله ضریب جذب صوت به سمت فرکانس های پایین تر شیفت پیدا می کند و با افزایش دانسیته، ضریب جذب صوت افزایش و در فرکانس های بالاتر کاهش را نشان می دهد و همچنین با افزایش طول خرده ذرات، ضریب جذب صوت افزایش ودر فرکانس 4000 هرتز اثر معکوس داشته است و با افزایش درصد چسب، در فرکانس های بالاتر، ضریب جذب صوت کاهش پیدا کرد و همچنین اثر فاصله هوایی 25 و 41 میلیمتر بر روی ضریب جذب صوت، در بهترین پانل های ساخته شده تحقیق با ضخامت 32 و 16 میلیمتر مورد بررسی قرار گرفت و بر این اساس، پانل های با ضخامت کمتر وهمچنین اعمال فاصله هوایی بیشتر منجر به تقویت ضریب جذب صوت در همه فرکانس ها گردید که این امر می تواند نقش مهمی در کاهش هزینه های مصرفی این نوع پانل ها در حوزه آکوستیک بدون آلوده کردن محیط زیست با استفاده از چسب سیلیکات سدیم ایفا نماید.
کلید واژگان: سیلیکات سدیم, ضریب جذب صوت, لوله امپدانس, نخل خرماBy considering the high consumption of acoustic panels in the related industries and the importance of natural fibers’ consumption as proper sound absorber replacement for synthetic fibers, the probability of producing acoustic panels made of date-palm-trunk fibers and sodium silicate adhesive is assessed. The effect of thickness, density, particle length, adhesive percentage and air-gap on sound absorption coefficient are measured according to ASTM 10534-2 ISO at 250, 500, 1000, 2000 and 4000 Hz frequencies. The results reveal that an increase in thickness shifts the sound absorption coefficient peak towards lower frequencies. An increase in density increases the sound absorption coefficient and at high frequencies it decreases. An increase in particle length increases sound absorption coefficient and at 4000 Hz this process is reversed. An increase in adhesive percentage decrease sound absorption coefficient at high frequencies. The effect of 25 and 41 mm air-gap on sound absorption frequency on the best produced panels of 32 and 16 mm thick, respectively, is assessed. Panels of low thickness at higher air-gap enhance sound absorption coefficient at all frequencies. This fact can be highly contributive in reducing production cost of environment-friendly acoustic panels where, silicate sodium adhesive is consumed.
Keywords: sodium silicate, Sound absorption coefficient, Impedance tube, date palm -
امروزه سکونتگاه های غیررسمی، شاخصه اصلی گسترش شهرنشینی ناپایدار در دنیا به شمار می آیند. مشکلات محیط زیستی این سکونتگاه ها، درهم تنیدگی جدی با جنبه های اقتصادی و اجتماعی فعالیتهای انسانی دارد؛ چهارچوب نیروی محرکه، فشار، وضعیت، اثر، پاسخ (DPSIR) روشی انعطاف پذیراست که هم فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی و هم فاکتورهای محیط زیستی را در ارزیابی آلودگیهای محیط زیستی در نظر میگیرد. در این پژوهش با روش مشاهده مبتنی بر پیمایش میدانی، فراتحلیل مطالعات پیشین، مطالعات کتابخانهای و بررسی اسناد بالادستی و سندهای توسعه شهری مشهد، مولفه های اصلی DPSIR در موضوع پژوهش شناسایی شدند؛ سپس با استفاده از روش مصاحبه نیمه ساختاریافته با گروه خبرگان بر مبنای شاخصهای استخراج شده اصلی، نظر ایشان، گردآوری و با استخراج و دسته بندی عوامل مطرح شده توسط خبرگان و حذف همپوشانی ها با عوامل اولیه استخراج شده توسط نویسندگان و تلفیق گویه های همسو، عوامل نهایی موثر در آلودگی محیط زیستی سکونتگاه های غیررسمی مشهد شناسایی شدند. در ادامه با تحلیل عوامل نهایی، مدل مفهومی یکپارچه مدیریت آلودگی های محیطزیستی در سکونتگاه های غیررسمی شهر مشهد به دست آمد. افزایش جمعیت ناشی از نرخ بالای مهاجرت به شهر مشهد و توسعه نامتوازن فضایی- کالبدی سکونتگاه های غیررسمی، ویژگی های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حاکم بر این سکونتگاه ها، در کنار پایین بودن سواد محیطزیستی ساکنان و نبود حکمروایی خوب شهری، به عنوان مهمترین نیروهای محرکه در ایجاد آثار آلودگیهای محیطزیستی در سکونتگاه های غیررسمی شهر مشهد شناسایی شدند. متناسب با این آثار، پاسخ هایی نشانگر سیاستگذاری و برنامه ریزی توسعه پایدار این سکونتگاه ها ارایه شدند. در چهارچوب DPSIR، ارتباط بین پاسخها و اثرات متقابل است و این انعطافپذیری را دارد تا با پایش اثرات، راهکارها تعدیل یا تشدید یا جایگزین شوند.
کلید واژگان: آلودگیهای محیط زیستی, سکونتگاه های غیررسمی, چهارچوب DPSIR, شهر مشهدToday, informal settlements are a major indicator of the spread of unsustainable urbanization in the world. The environmental problems of these settlements are seriously intertwined with the economic and social aspects of human activities; DPSIR framework is a flexible approach that considers both economic and social factors as well as environmental factors in assessing environmental pollution. In this research with field survey based observation method, Meta-analysis of previous studies, Library studies and review of upstream documents, the main components of DPSIR were identified in the research topic; Then, using the semi-structured interview method with panel of experts based on the main extracted indicators, Their opinions are collected and then by extracting and categorizing the factors proposed by the experts and removing the overlaps with the primary factors extracted by the authors and combining synonymous items, final effective factors in environmental pollution of informal settlements of Mashhad were identified. Then, by analyzing the final factors, an integrated conceptual model of environmental pollution management in informal settlements of Mashhad was obtained. Population growth due to high Immigration rate to Mashhad and unbalanced spatial-physical development of informal settlements, social, cultural and economic characteristics of these settlements, along with low environmental literacy of residents and lack of good urban governance as the most important driving forces in creating the effects of environmental pollution in informal settlements of Mashhad were identified. In accordance with these works, policy making and planning responses were provided in order to create a situation of sustainable development of these settlements.
Keywords: Environmental pollution, Informal Settlements, DPSIR framework, Mashhad City -
انتشار سالانه نزدیک به 180 میلیون تن CO2 توسط نیروگاه های حرارتی کشور یکی از عوامل قرارگیری ایران در جایگاه نهم کشورهای تولیدکننده گاز های گلخانه ای در دنیا می باشد. براین اساس، در پژوهش حاضر سیاست های دیسپاچینگ بهینه اقتصادی محیط زیستی بار و پروتفولیوی از استراتژی های بهبوددهنده کارایی در دو سمت عرضه و تقاضا به ترتیب در سناریوهای MT1 و MT2 و EEP در مدل ساز LEAP و سیستم بهینه یاب آن OSeMOSYS شبیه سازی و بهینه یابی شده اند. برای این منظور از داده های سری زمانی 1387 تا 1397 ترازنامه انرژی کشور استفاده شد و با مدل سازی سیستم انرژی، به شناسایی وضعیت موجود و پیش بینی عرضه و تقاضای برق حرارتی، انواع هزینه ها و میزان انتشار گازهای گلخانه ای در بازه زمانی 20 ساله 2030-2011 برای کل کشور اقدام گردید. سپس با تعیین دیسپاچینگ بهینه نیروگاه های حرارتی، کارآمدترین سیاست جهت بهبود کارایی اقتصادی محیط زیستی بخش برق حرارتی در راستای دستیابی به توافقنامه پاریس در قالب برترین سناریو از طریق تحلیل هزینه - منفعت معرفی شده است. نتایج حاصل نشان دادند که کلیه سناریوهای جایگزین با کاهش بیش از 15درصد انتشار و منافع اقتصاد محیط زیستی بیش از 8 میلیارد دلار نسبت به سناریوی مرجع؛ علاوه بر امکان تحقق توافق مشروط و غیرمشروط، دستیابی به اهداف INDC ایران را میسر خواهند ساخت.
کلید واژگان: مدلسازی انرژی, برق کم کربن, دیسپاچینگ بهینه بار, سیاست های مدیریت عرضه و تقاضاIran is ranked as the ninth largest greenhouse gas producer in the world, with an annual emission of nearly 180 million tons of CO2 by thermal power plants.. The purpose of this research is to simulate and optimize the optimal economic and environmental load dispatch and a portfolio of efficiency improvement strategies on both supply and demand sides in MT1, MT2, and EEP scenarios in using the Long-range Energy Alternative Planning (LEAP) modeler and its OSeMOSYS optimizer system. We do this using the time series data from 2008 to 2018 of the country's energy balance. Our modelling allowed us to estimate the current situation and forecast of supply and demand of thermal electricity, types of costs, and the amount of greenhouse gas emissions for the whole country over a 20-year period (2011-2030). We identified the most efficient policy for improving the environmental economic efficiency of the thermal power sector in line with the Paris Agreement in the form of the best scenario through cost-benefit analysis by determining the optimal dispatching of thermal power plants. The results showed that all alternative scenarios with a reduction of more than 15% emissions and environmental economic benefits of more than $ 8 billion compared to the BAU scenario would achieve Iran's INDC goals and meet our commitments under either a conditional or an unconditional agreement.
Keywords: Energy Modeling, Low Carbon Power, Optimal Load Dispatching, Supply, Demand Management -
در سال های اخیر توسعه سیستم های غشایی غوطه ور منجر به توسعه درخور توجه بازار اولترافیلتراسیون/تصفیه آب شده است. هدف از این پژوهش بررسی کارایی تصفیه آب ها با کدورت های مختلف با استفاده از پایلوت مستغرق غشایی به منظور انعقاد و لخته سازی فیلتراسیون هم زمان و تعیین مقدار بهینه پارامترهای عملکردی آن بود. در این پژوهش برای تصفیه آب با کدورت های مختلف در ابتدا توسط آزمون جارتست به بررسی منعقدکننده پلی آلومینیوم کلراید به همراه آهک و پلی الکترولیت برای انعقاد و لخته سازی در هر کدورت پرداخته شد. پارامترهای pH معادل 5 تا 10، پلی آلومینیوم کلراید 1 تا 50 میلی گرم در لیتر و کمک منعقدکننده های آهک 5/0 تا 15 میلی گرم در لیتر و پلی الکترولیت 1/0 تا 2 میلی گرم در لیتر بررسی شدند. در مرحله بعد پایلوت مستغرق غشایی برای انعقاد و لخته سازی و فیلتراسیون غشایی طراحی شد. آزمایش های پایلوت به صورت سیستم بسته بهره برداری شد و پارامترهای شار جریان، میزان آلومینیوم در آب تصفیه شده، نحوه گرفتگی غشاها در تصفیه آب بررسی شدند. نتایج آزمایش جارتست نشان داد پلی آلومینیوم کلراید عملکرد مطلوبی را در حذف کدورت داشته است. همچنین استفاده از آهک و پلی الکترولیت باعث افزایش 3 درصدی در درصدهای حذف شده اند. pH برابر 8 نیز به عنوان pH بهینه انتخاب شد. پایلوت مستغرق غشایی در کدورت های کمتر از NTU 100 بهترین عملکرد از نظر شار جریان را داشت. شار جریان در 8 ساعت زمان بهره برداری تنها 5 درصد کاهش یافت در حالی که در کدورت های بالای NTU 200 کاهش شار تا 50 درصد نیز گزارش شده است. درصدهای حذف کدورت ثابت و بیش از 5/99 درصد، میزان حذف آلومینیوم کل نیز توسط فرایند غشایی بیش از 99 درصد، نوع گرفتگی غشاها از نوع رسوبات سطحی با قابلیت برگشت پذیری بود. این پژوهش نشان داد از پایلوت مستغرق غشایی هم زمان با انعقاد و لخته سازی می توان به عنوان یک روش کارامد و قابل انعطاف به منظور تصفیه آب با کدورت های مختلف استفاده شد.
کلید واژگان: انعقاد و لخته سازی, تصفیه آب, کدورت, الترافیلتراسیون, غشاIn recent years, the development of submerged membrane systems has led to the significant development of ultrafiltration/water purification markets. The study aimed to investigate the efficiency of Poly-Aluminum Chloride coagulant in removing turbidity using a submerged membrane reactor for simultaneous coagulation and flocculation of filtration and determine the optimal values of its performance parameters. In this study, the Poly-Aluminum Chloride coagulant along with lime and polyelectrolyte for water coagulation and flocculation was firstly evaluated by the Jar test in different turbidities. Also, pH (5-10), Poly-Aluminum Chloride (1-50 mg/L), and coagulant aids of lime (0.5-15 mg/L) and polyelectrolyte (0.1 to 2 mg/L) were examined. Then, a pilot-scale submerged membrane reactor was designed for coagulation, flocculation, and membrane filtration processes. Pilot experiments were used as closed systems, and then different parameters of flux, aluminum concentration in the treated water, and membrane fouling were investigated. Jar test results showed that Poly-Aluminum Chloride had a great performance in removing turbidity. In addition, the use of lime and polyelectrolyte coagulant aids improved the turbidity removal process by 3%. Furthermore, pH=8 was selected as the optimal range, and the best flux performance was obtained at turbidity less than 100NTU in a submerged membrane pilot. The flux reduction in eight hours of operation time was only 5% while this increased to 50% in turbidity above 200NTU. The turbidity removal percentages were reported to be constant and higher than 99.5%. The removal rate of total aluminum by the membrane process has been over 99%, and the type of membrane fouling is surface sediment and is reversible. Results indicated that the submerged membrane reactor along with coagulation and flocculation could be applied as an efficient method in water treatment with different turbidity.
Keywords: Coagulation, Flocculation, Water Treatment, Turbidity, Ultrafiltration, Membrane -
ویژگی های مکانیکی (مقاومت و مدول کششی، مقاومت و مدول خمشی)، رطوبتی (جذب آب و واکشیدگی ضخامت) و زیست تخریب پذیری چوب پلاستیک های تولید شده از پلی پروپیلن و آرد چوب صنوبر (آرد چوب در سه سطح صفر، بیست و بیست و پنج درصد) در حضور پودر نشاسته (در چهار سطح صفر، پنج، ده و پانزده درصد) به عنوان مقاومت دهنده زیستی بررسی شد. فرایند مخلوط سازی مواد در دو مرحله و ابتدا با استفاده از یک دستگاه اکسترودر و سپس با استفاده از یک دستگاه مخلوط کن داخلی هاکه انجام شد. عملیات تولید نهایی نمونه های آزمون های مکانیکی و رطوبتی با روش تزریق قالبی و نمونه های آزمون زیست تخریب پذیری با روش پرس گرم انجام شد. آزمون ها مطابق استانداردها و روش های اجرایی مدون انجام شد. نتایج آزمون های انجام شده نشان داد که با افزایش درصد وزنی آرد چوب در ترکیب، مقاومت های مکانیکی، جذب آب، واکشیدگی ضخامت و زیست تخریب پذیری چندسازه ها افزایش یافت. با افزایش درصد وزنی پودر نشاسته در ترکیب، مقاومت و مدول خمشی، مدول کششی، جذب آب، واکشیدگی ضخامت و زیست تخریب پذیری چندسازه ها افزایش یافت اما مقاومت به کشش کاهش یافت. مطالعات تکمیلی با میکروسکوپ الکترونی رویشی نشان داد که با افزودن آرد چوب و پودر نشاسته به ترکیب، شدت تخریب زیستی در سطح نمونه ها افزایش یافته. همچنین با افزودن پودر نشاسته در ترکیب، ذرات پودر نشاسته درون حفرات موجود در ساختار چندسازه قرار گرفته اند و بدین ترتیب میزان خلل و فرج در ساختار چندسازه ها کاهش یافته است.
کلید واژگان: چوب پلاستیک, آرد چوب, پودر نشاسته, ویژگی های مکانیکی, زیست تخریب پذیریThe mechanical (tensile strength and modulus, bending strength and modulus), humidity (water absorption and thickness swelling) and biodegradability properties of wood-plastics produced from polypropylene and poplar wood-flour (wood flour in three levels of 0, 20 and 25 percentage) in the presence of starch powder (at four levels of 0, 5, 10 and 15 percentage) are assessed as a bio strength agent. The material mixing process is run in two stages of applying an extruder machine and applying an internal mixer haake machine. The mechanical and humidity tests specimens are produced by mold injection method and the biodegradability test specimens are formed by hot press method. The tests are run according to standards and procedures. The results indicate that an increase in weight percentage of wood-flour in the composition, increase the mechanical strength, water absorption, thickness swelling and biodegradability of composites. An increase in weight percentage of starch powder in the composition, increase the bending strength and modulus, tensile modulus, water absorption, thickness swelling and biodegradability of composites, while decreasing the tensile strength. Additional studies run through the scanning electron microscopy indicate that by adding wood-flour and starch powder to the composition, the intensity of biodegradation increase at the surface of the specimens. By adding starch powder to the composition, the starch powder particles fill the cavities in the composite structure, thus a reduction in the volume of the pores in the composite structure.
Keywords: wood plastic, WOOD FLOUR, starch powder, MECHANICAL PROPERTIES, biodegradability -
یکی از معضلات آزمون های غیر مخرب در کشف ناهمگنی ها در چوب و فراورده های چوبی، محل قرارگیری آن ها نسبت به گره و شکم ارتعاشی می باشد. به طوریکه ممکن است ناهمگنی های مخفی که در محل گره ی ارتعاشی قرار گرفته اند، در این گونه مواد تاثیری بر مدول الاستیسیته ی دینامیک نداشته باشند و قابل تشخیص نباشند. در این تحقیق به بررسی ایجاد اتصال سربه سر ساده در تیرهای بلوط بلند مازو (Quercus castaneifolia) با ابعاد 2×4×72 سانتی متر (طولی×شعاعی×مماسی) با بلوک های خارج شده از نواحی 06/0 و 50/0 سانتی متر طول تیر همان تیرها پرداخته شده است. نتایج حاکی از آن بود که ایجاد اتصال در ناحیه ی 50/0 سانتی متر طول تیر اثر معنی داری بر مقادیر حاصل از مدول الاستیسیته ی دینامیک ندارد در حالیکه ایجاد این اتصال در ناحیه ی 06/0 سانتی متر طول تیر تاثیر معنی داری بر مقادیر مدول الاستیسیته دارد. همچنین در هر دو نوع اتصال مقادیر میرایی ارتعاش و کارایی تبدیل آکوستیک به ترتیب با افزایش و کاهش روبه رو شدند که میزان این تغییرات در ناحیه ی 06/0 سانتی متر طول تیر بیشتر بود. به طور کل می توان گفت، با توجه به اثر گره و شکم ارتعاشی و از طرف دیگر محل قرارگیری اتصال در دو ناحیه، فاکتور کارایی تبدیل آکوستیک فاکتور مناسبی برای تخمین زدن مکان اتصال و یا همان ناهمگنی می باشد.
کلید واژگان: گره ی ارتعاشی, شکم ارتعاشی, آزمون غیر مخرب, اتصال, ناهمگنی, چسبOne of the problems of non-destructive tests in the detection of the inhomogeneities in wood and wood products is their location relative to the vibrating node and antinode. Thus, the hidden inhomogeneities located at the vibration node in such materials may not have any effects on the dynamic modulus of elasticity and may not be detectable. In this study, we investigated the development of simple end-to-end joint in oak beams (Quercus castaneifolia) with dimensions of 72×4×2 cm (longitudinal×Radial×Tangential), with blocks removed from the areas of 0.06 and 0.50 cm of the beam length. The blocks were removed from the same beam as the joint was developed. The results indicated that developing a joint in 0.50 cm of the beam length has no significant effect on values obtained from the dynamic modulus of elasticity while creating this joint in 0.06 cm of the beam length has a significant effect on values obtained from the dynamic modulus of elasticity. Also, in both joints, the damping and acoustic converting efficiency values were increased and decreased, respectively. The amount of these changes was more in the area of 0.06 cm of beam length. In general, it can be said that due to the effect of vibrating node and antinode and on the other hand, the location of the joint in both areas, the acoustic conversion efficiency factor is a suitable factor to estimate the location of the joint or the inhomogeneity itself.
Keywords: Vibrating nodes, Vibrating antinode, non-destructive test, Joint, inhomogeneity, Adhesive -
در این پژوهش آنالیز گرماسنج پوبشی تفاضلی، دینامیکی-مکانیکی و زیست تجزیه پذیری چندسازه پلی لاکتیک اسید/ الیاف چوبی (PLA) با استفاده از سه سطح نانو گرافن (75/0، 5/1 و 3 درصد) مورد بررسی قرار گرفته است. جهت اختلاط مواد با همدیگر از میکسر داخلی و جهت ساخت نمونه های استاندارد از پرس تحت فشار استفاده شده است. در بررسی آنالیز گرماسنج پوبشی تفاضلی مشاهده شده افزودن الیاف و همچنین نانو گرافن تاثیر مثبتی بر دمای انتقال شیشه ای و درجه بلورینگی داشته که نشان دهنده تغییر از ویژگی نرم و انعطاف به حالت سخت و سفت است. آنالیز دینامیکی -مکانیکی نشان داده است که افزایش الیاف چوبی به پلی لاکتیک اسید خالص باعث افزایش در مدول ذخیره چندسازه شده و با افزودن نانو گرافن به ترکیب افزایش بیشتری مشاهده شده است. بالاترین میزان مدول ذخیره مربوط به چندسازه پلی لاکتیک اسید/ 30 درصد الیاف و 30 درصد الیاف بوده است. بررسی پیک tan δ مشاهده شد که با حضور الیاف چوبی و نانو گرافن دما به سمت دمای بالاتر انتقال یافته که نشان دهنده محدودیت حرکت مولکول ها بواسطه بهبود یافتن واکنش الیاف در پلیمر PLA است. آزمون زیست تجزیه پذیری نشان داد که افزودن الیاف به PLA خالص باعث افزایش چشمگیری در کاهش وزن چندسازه شده است. افزودن نانو گرافن به چندسازه PLA باعث کاهش وزن کمتری در چندسازه ها شده است.
کلید واژگان: چندسازه پلی لاکتیک اسید, الیاف چوبی, گرماسنج پوبشی تفاضلی, دینامیکی-مکانیکی, زیست تجزیه پذیریThe paper aims to study differential, dynamic-mechanical and biodegradability analysis of polylactic acid/wood fiber (PLA) composites using three levels of nano-graphene (0.75, 1.5 and 3%). In order to mix the materials together and to make standard specimens, an internal mixer and pressure press were used. In the analysis of differential polishing calorimeter, the addition of fibers as well as nano-graphene had a positive effect on the glass transition temperature and the degree of crystallinity, which indicates a change from softness and flexibility to hardness and hardness. Dynamic-mechanical analysis has shown that the addition of wood fibers to pure polylactic acid can case an increase in the storage modulus of the composite and with the addition of nano-graphene to increasing composition, while the highest amount of storage modulus was related to polylactic acid composites / 30% of fibers and 30% of fibers. Results of tan δ peak showed that with the presence of wood fibers and nano-graphene, the temperature was transferred to a higher temperature and the limited movement of molecules due to the improvement of the fiber reaction in the PLA polymer. The results of biodegradability test also showed that the addition of fibers to pure PLA caused a significant increase in the weight loss of the composite. Additionally, nano-graphene to PLA composites decreases with the less weight in composites.
Keywords: Polylactic acid composites, Wood fibers, differential pounding calorimeter, dynamic-mechanical, biodegradability -
با توجه به افزایش آلودگی های زیست محیطی ناشی از تجمع ضایعات و زباله های حاوی پلیمرهای نفتی پایدار، جایگزین نمودن این پلیمرها با استفاده از پلیمرهای زیستی و اصلاح مشکلات و کمبودهای آنها در فرایند تولید و در محصولات نهایی امری بااهمیت می باشد. در این پژوهش به بررسی امکان تولید چندسازه پلی لاکتیک اسید-پوسته شالی با ویژگی های قابل قبول و همچنین تاثیر استفاده از پرکننده های معدنی کندسوز کننده آلومینیوم تری هیدرات (ATH) و هیدروکسید منیزیم (MDH) برروی خواص فیزیکی و حرارتی چندسازه تولیدی پرداخته شده است. نتایج نشان داد که دانسیته چندسازه پلی لاکتیک اسید-پوسته شالی نسبت به چندسازه های ساخته شده با پلیمرهای پایه نفتی پلی پروپیلن (PP) و پلی اتیلن دانسیته بالا (HDPE) بیشتر بود و افزودن پرکننده های معدنی کندسوز کننده سبب افزایش دانسیته چندسازه شد. همچنین افزودن پرکننده های معدنی کندسوز کننده سبب کاهش میزان جذب آب و واکشیدگی ضخامت آنها گردید بطوریکه از این لحاظ با نمونه های حاوی پلیمرهای پایه نفتی قابل قیاس بود. نتایج آنالیز وزن سنجی حرارتی (TGA) نشان داد که افزودن پرکننده های معدنی کندسوز کننده سبب کاهش دما در محل پیک های افت وزنی چندسازه و همچنین ملایم تر شدن شیب افت وزنی نسبت به افزایش دما شده است.
کلید واژگان: چندسازه, پلیلاکتیک اسید, پوسته شالی, آلومینیوم تری هیدرات (ATH), هیدروکسید منیزیم (MDH)Considering the increase of environmental pollutant resulted from agglomerating rubbish and wastes containing stable petroleum-based polymers, substitution of these polymers with bio-polymers and solving their problems and defects in the production process as well as the final products is an important topic. In this study, the possibility of the production of poly lactic acid (PLA)-rice husk composite with acceptable properties, and also the effect of using flame retardant mineral fillers of aluminum three hydrates (ATH) and magnesium di-hydroxide (MDH) on physical and thermal properties of the produced composite were investigated. Results indicated that the density of PLA-rice husk composite was higher than petroleum-based polymers composites (PP/HDPE-rice husk composites); and flame retardant mineral fillers addition led to an increase in the composite density. Also, flame retardant mineral fillers addition decreased the composite water absorption and thickness swelling, in a way that they were comparable with petroleum-based polymers composites. Results of thermal gravimetric analysis (TGA) showed that flame retardant mineral fillers addition also decreased the temperature of the composite weight loss curve peaks, and the weight loss rate toward temperature rising.
Keywords: Composite, Poly Lactic Acid, Rice husk, Aluminum three hydrates (ATH), Magnesium di-hydroxide (MDH) -
پژوهش حاضر با هدف بررسی و مطالعه ترکیب و تنوع زیستی پوشش های علفی و زادآوری بستر در توده های جنگلی طبیعی (با غالبیت ممرز- انجیلی)، دست کاشت (خالص و آمیخته توسکا و افرا) و عرصه جنگلی تخریب یافته (فاقد پوشش درختی) منطقه کلارآباد چالوس مورد توجه قرار گرفت. در مجموع 16 قطعه نمونه بزرگ (20 × 20 متر مربعی) به منظور ثبت ویژگی های رویشی درختان و 144 قطعه نمونه کوچک (1 × 1 متر مربعی) به منظور ثبت تعداد گونه های چوبی زادآوری شده، نوع و درصد پوشش گونه های علفی در هر رویشگاه پیاده شد. به منظور مقایسه تنوع زیستی، از شاخص های مختلفی استفاده گردید. در میان گیاهان علفی زیر آشکوب، همی کریپتوفیت ها و کریپتوفیت ها فراوانترین شکل زیستی بوده اند. همچنین، مطابق با نتایج، بیشترین درصد حضور گونه های زادآوری در ارتباط با نوع گونه درختی غالب در عرصه هر توده جنگلی بوده و در میان گونه های زادآوری، فانروفیت ها فراوان ترین شکل زیستی بوده اند. بررسی شاخص های تنوع زیستی در هر دو لایه علفی و زادآوری حاکی از اثرات منفی تخریب جنگل و همچنین نقش مثبت جنگل طبیعی در عرصه مورد مطالعه است. به عنوان نتیجه کلی، پژوهش حاضر بیانگر نقش حفاظتی توده های جنگلی آمیخته پهن برگ معتدله برای غنا و تنوع گونه های گیاهی آشکوب علفی و زادآوری و نگهداری پایدار جوامع زیر آشکوب می باشد.کلید واژگان: جنگل طبیعی, جنگل دست کاشت, تنوع گیاهی, فلور, شکل زیستیThe purpose of this study was to investigate the composition and biodiversity of herbaceous cover and regeneration in natural forest (dominated by hornbeam-iron tree), plantations (pure and mixed alder and maple) and degraded forest areas (without tree cover) in the Kelarabad of Chalus. A total of 16 large sample plots (20 × 20 m2) to record the vegetative characteristics of the trees and 144 small sample plots (1 × 1 m2) to record the number of regenerated woody species, type and percentage of herbaceous species. The variety of indices were used to compare biodiversity. The highest percentage of herbaceous species belonged to the Brachypodim pinnatum L., while in the degraded area the percentage of Rubus caesius L. was dominant. Among the understory herbaceous plants, hemicryptophytes and cryptophytes were the most abundant biological form. Also, according to the results, the highest percentage of regeneration species was related to the dominant tree species in each forest stands, and among regeneration species, Phanerophytes were the most abundant biological form. Investigation of biodiversity indices in both herbaceous and regeneration layers indicates the negative effects of forest degradation as well as the positive role of natural forest in the study area. As a general conclusion, the present study demonstrates the protective role of temperate broadleaf mixed forest stands for the richness and diversity of herbaceous plant species and the sustainable regeneration and conservation of understory communities.Keywords: natural forest, Plantation forest, Plant diversity, Flora, life form
-
در این تحقیق، به بررسی تاثیر میزان نانو فیبر سلولز و نانو اکسید سیلیکون بر روی ویژگی های نانو کامپوزیت ساخته شده با پلی وینیل الکل مورد مطالعه قرار گرفت و خصوصیات فیزیکی و مکانیکی و مورفولوژیکی نانوکامپوزیت های ساخته شده بررسی شده است. نمونه ها به روش ریخته گری با نسبت های مختلف0 ، 5 و 10 درصد وزنی تهیه شدند.. مورفولوژی نانوکامپوزیت ها با استفاده از روش میکروسکوپ الکترونی روبشی مورد بررسی قرار گرفت. مشاهدات درصد میزان نفوذپذیری به بخار آب و میزان جذب آب با افزودن نانو فیبر سلولز و نانو اکسید در فیلم شاهد پلی وینیل الکل خالص و فیلم های نانوکامپوزیت با ترکیبات مختلف اختلاف معنی داری با یکدیگر داشتند. مقاومت کششی نانو کامپوزیت ها نشان داد با افزودن میزان نانو فیبر سلولز و نانو اکسید سیلیکون سبب افزایش مقاومت کششی شده و درصد افزایش طول با افزودن نانو فیبر سلولز و نانو اکسید سیلیکون کاهش یافت. نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که افزودن مقدار کمی از الیاف نانو سلولز و نانو اکسید سیلیکون باعث تقویت پلیمر پلی وینیل الکل و بهبود ویژگی های فیزیکی و مکانیکی و افزایش کارایی نانو کامپوزیت ها میگردد.
کلید واژگان: پلی وینیل الکل, نانو فیبر سلولز, نانو اکسید سیلیکون, نفوذپذیری بخار آبIn this study, the effect of cellulose nanofibers and silicon nanoparticles on the properties of nanocomposites made with polyvinyl alcohol was studied and the physical, mechanical and morphological properties of nanocomposites were investigated. Samples were prepared by casting with different ratios of 0, 5 and 10% by weight. The morphology of nanocomposites was examined by scanning electron microscopy. Observations of water vapor permeability and water uptake by adding cellulose and nanoxide oxide nanofibers in pure polyvinyl alcohol control film and nanocomposite films with different compositions were significantly different from each other. Tensile strength of nanocomposites showed that increasing the amount of cellulose nanofibers and silicon nanoparticles increased the tensile strength and the percentage of elongation increased with the addition of cellulose nanofibers and silicon nanoparticles decreased. The results of the present study show that the addition of small amounts of nanocellulose fibers and silicon nanoparticles strengthens the polyvinyl alcohol polymer and improves the physical and mechanical properties and increases the performance of nanocomposites.
Keywords: Polyvinyl Alcohol, Cellulose Nano fiber, Nano silicon dioxide, Water vapor permeability
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.