به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

جواد خلعتبری

  • مهین مولایی جولندان، جواد خلعتبری*، شهره قربان شیرودی

    هدف این مطالعه مقایسه اثربخشی درمان مثبت نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک بر خودشناسی نوجوانان آسیب پذیر تحت پوشش بهزیستی شهر تهران بود. روش پژوهش آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه نوجوانان آسیب پذیر تحت پوشش اداره بهزیستی شهر تهران در سال 1400 بودند. با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس و به صورت غربالگری تعداد 60 نفر نمونه انتخاب شدند که به طور مساوی و به صورت تصادفی در گروه های مداخله روان شناسی مثبت نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک و گروه کنترل گمارش شدند. نمره به دست آمده از پرسشنامه خودشناسی کتل (1998) در غربالگری اولیه به عنوان پیش آزمون لحاظ شد. سپس مداخله روان شناسی مثبت نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک هرکدام به تعداد 10 جلسه 90 دقیقه ای به گروه آزمایشی مختص خود ارائه شد و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. سپس هر سه گروه در پس آزمون مورد اندازه گیری قرار گرفتند. همچنین بعد از یکماه دوره پیگیری با اجرای پرسشنامه خودشناسی انجام گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با روش تحلیل واریانس آمیخته نشان داد درمان مثبت نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک بر خودشناسی نوجوانان آسیب پذیر تحت پوشش بهزیستی شهر تهران موثر بود (001/0 <p). همچنین، تاثیر درمان مثبت نگر از رفتاردرمانی دیالکتیک در بهبود خودشناسی بیشتر بود (001/0 <p). نتایج در مرحله پیگیری حفظ شدند. نتایج این تحقیق لزوم توجه خاص به مسائل نوجوانان آسیب پذیر را آشکار می سازد.

    کلید واژگان: درمان مثبت نگر, رفتاردرمانی دیالکتیک, خودشناسی, نوجوانان آسیب پذیر
    Mahin Molaei Jolandan, Javad Khalatbari *, Shohreh Ghorban Shiroudi

    The aim of this study was to compare the effectiveness of positive therapy and dialectical behavior therapy on the self-knowledge of vulnerable adolescents under the welfare of Tehran. The research method was an experiment with a pre-test-post-test design with a control group. The statistical population included all vulnerable teenagers covered by the welfare department of Tehran in 1400. Using the available sampling method, 60 people were selected and randomly assigned to the intervention groups of positive psychology and dialectical behavior therapy and the control group. The score obtained from Kettle's Self-Knowledge Questionnaire (1998) was included in the initial screening as a pre-test. Then, the intervention of positive psychology and dialectical behavior therapy was presented to the experimental group for 10 sessions of 90 minutes each, and the control group did not receive any intervention. Then all three groups were measured in the post-test. Also, after one month, the follow-up period was carried out by implementing a self-knowledge questionnaire. Data analysis using mixed variance analysis showed that positive treatment and dialectical behavior therapy were effective on the self-knowledge of vulnerable teenagers under the welfare of Tehran city (P<0.001). Also, the effect of positive treatment was greater than dialectical behavior therapy in improving self-knowledge (P<0.001). The results were maintained in the follow-up phase. The results of this research reveal the need to pay special attention to the issues of vulnerable teenagers.

    Keywords: Positive Therapy, Dialectical Behavior Therapy, Self-Knowledge, Vulnerable Teenagers
  • سیده مهنوش سیدمحمودی، طاهر تیزدست*، حمیدرضا وطن خواه، جواد خلعتبری، شهره قربان شیرودی
    مقدمه

    ارتقاء قضاوت اخلاقی و تفکر نقادانه یکی از اهداف اصلی در نظام تعلیم و تربیت هست؛ بنابراین هدف مطالعه حاضر بررسی تاثیر آموزش فلسفه ورزی با داستان های بومی- ایرانی بر قضاوت اخلاقی و تفکر نقادانه دانش آموزان بود.

    روش کار

    روش پژوهش شبه تجربی از نوع پیش آزمون - پس آزمون همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر و پسر پایه های چهارم و پنجم ابتدایی شهر چالوس در سال تحصیلی 1399-1398 بودند که به روش نمونه گیری در دسترس 30 نفر انتخاب و در دو گروه 15 نفره آزمایش و گواه قرار گرفتند؛ و به مقیاس تفکر نقادانه ریکتس و پرسشنامه قضاوت سینها و وارما پاسخ دادند. گروه آزمایش در 17 جلسه آموزش فلسفه ورزی شرکت نمودند اما گروه گواه در لیست انتظار بودند. تحلیل داده ها با نرم افزار SPSS نسخه 22 و آزمون تحلیل کووایاریانس چند متغیره انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد بین میانگین نمرات قضاوت اخلاقی و تفکر نقادانه گروه آزمایش و گواه تفاوت وجود دارد و میزان رشد قضاوت اخلاقی و تفکر نقادانه در گروه آزمایش از گروه گواه بیشتر بود (01/0>P).

    نتیجه گیری

    برنامه آموزش فلسفه ورزی با داستان های بومی- ایرانی بر قضاوت اخلاقی و تفکر نقادانه دانش آموزان تاثیر مثبت داشت.

    کلید واژگان: فلسفه, قضاوت, اخلاق, تفکر, نقادانه, دانش آموزان
    Seyyed Mahnoosh Seyed Mahmoudi, Taher Tizdast*, Hamid Reza Vatankhah, Javad Khalatbari, Shohreh Ghorban Shiroodi
    Introduction

    Promoting moral judgment and critical thinking is one of the main goals in the education system; therefore, the aim of the present study was to investigate the effect of teaching philosophy with native-Iranian stories on studentschr('39') moral judgment and critical thinking.

    Methods

    The quasi-experimental research method was pretest-posttest with a control group. The statistical population included all male and female students of the fourth and fifth grades of elementary school in Chalous in the academic year 2019-2020 who were selected by sampling method available to 30 people and were divided into two groups of 15 experimental and control. They responded to the Ricketts Critical Thinking Scale and the Sinha and Varma Judgment Questionnaire. The experimental group participated in 17 sessions of philosophical training, but the control group was on the waiting list. Data analysis was performed using SPSS software version 22 and multivariate analysis of covariance.

    Results

    The results showed that there was a difference between the mean scores of moral judgment and critical thinking in the experimental and control groups and the growth rate of moral judgment and critical thinking in the experimental group was higher than the control group (P <0.01).

    Conclusion

    The philosophy education program with indigenous-Iranian stories had a positive effect on the moral judgment and critical thinking of students.

    Keywords: Philosophy, Judgment, Morals, Thinking, Critical, Students
  • پیمان دوستی، جواد خلعتبری*، احمد باصری، بهران پروین گنابادی

    هدف این پژوهش طراحی یک مدل بومی شده از درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و اثربخشی آن بر اختلال استرس پس از سانحه بود. روش این پژوهش در بخش کیفی تحلیل مضمون به شیوه (2006)   Braun & Clarke و در بخش کمی آزمایشی و از جمله طرح های پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری کلیه داوطلبین مراجعه کننده به یک کلینیک در تهران طی بازه زمانی مهر تا دی ماه 1397 به تعداد 200 نفر با تشخیص اختلال استرس پس از سانحه بود که از طریق فراخوان به این پژوهش دعوت شدند. نمونه تحقیق شامل 28 نفر از بین داوطلبین ذکر شده بود که به روش هدفمند انتخاب، و به طور تصادفی به دو گروه تقسیم گردیدند. گروه آزمایش تحت 8 جلسه درمان 120 دقیقه ای قرار گرفت و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. جهت سنجش داوطلبین از معیارهای DSM5 و پاسخ به پرسشنامه  اختلال استرس پس از سانحه (Berislin, Lonner & Thorndike, 1973) استفاده شد. برای شناسایی مضمون های درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و اختلال فشار روانی پس از سانحه، به متون علمی مربوطه و متخصصین این حوزه ها مراجعه گردید. پس از شناسایی مضمون های درمان، به کارشناسان ادبیات پارسی مراجعه شد تا مضمون های مکنون (اشعار) مرتبط با مضمون های مشهود (مضمون های درمان و PTSD) شناسایی گردد. به منظور تحلیل داده ها، در بخش کیفی از تحلیل مضمون و در بخش کمی از تحلیل کوواریانس استفاده گردید. یافته ها نشان داد مدل بومی در چهار خرده مقیاس ارتباط بین فردی، مهار عاطفی، افسردگی، و خاطرات رخنه کننده، بر اختلال استرس پس از سانحه اثربخش بوده است که چنین تغییری در گروه کنترل مشاهده نشد (05/0>P).

    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, درمان های روان شناختی بومی شده, اختلال استرس پس از سانحه
    Peyman Dousti, Javad Khalatbari*, Ahmad Baseri, Bahram Parvin Gonabadi

    This study design an indigenous model for Acceptance and Commitment Therapy (ACT), then check the effect of this model in PTSD. The qualitative section used of Braun & Clarke (2006) the method of thematic analysis. The quantitative part was experimental pilot pretest-posttest study with control group. Statistical population included all individuals who referred to a Psychological Clinic in the period from September 2018 to Des 2018, which 200 individuals were invited through call. In order to evaluation, both DSM-5 and Posttraumatic Stress Disorder (Berislin, Lonner & Thorndike, 1973) were used. Afterward, 28 individuals selected voluntarily and randomly divided into two groups. The experimental group subjected to 8 sessions of 120-minute treatment of indigenous model of Acceptance and Commitment Therapy (ACT). To identify the themes of Acceptance & Commitment Therapy and Posttraumatic Stress Disorder, were referred to relevant scientific texts and specialists in these fields. After identifying treatment themes, experts in Persian literature were referred to identify existing themes (poems) related to the other themes (treatment themes and PTSD). In order to analyze the data in qualitative section the thematic analysis were used and in the quantitative part Descriptive Statistics & Analysis of Covariance were used. The findings indicated that the indigenous model has effect on PTSD (P<0.5).

    Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, Indigenous Psychological Treatment, Posttraumatic Stress Disorder
  • مهسا هادی زاده، جواد خلعتبری*، حسن احدی
    زمینه

    ناتوانی در پیروی از درمان، یک مشکل بهداشتی عمومی و ویژه در درمان سالمندان مبتلا به دیابت است. بر اساس پیشینه، درمان شناختی رفتاری و مصاحبه انگیزشی هر کدام بر پیروی از درمان موثر است، اما در زمینه کاربرد این درمان ها و مقایسه آن ها در پیروی از درمان در جامعه مورد تحقیق شکاف پژوهشی وجود دارد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه تاثیر درمان شناختی رفتاری و مصاحبه انگیزشی بر پیروی از درمان سالمندان مبتلا به دیابت مقیم در خانه سالمندان و مقیم در منزل به اجرا در آمد.

    روش

    روش پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه همراه با پیگیری بود، جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی سالمندان دیابتی مقیم در منزل و مقیم در خانه های سالمندان شهر تهران در سال 1400 بود و تعداد آن ها برابر با 15234 نفر بود. روش نمونه گیری به صورت در دسترس و شامل 75 نفر انتخاب شده و در 5 گروه 15 نفره، (60 نفر در 4 گروه آزمایش و 15 نفر در گروه گواه) جایگزین شدند. ابزار پژوهش شامل؛ پرسشنامه پیروی از درمان (سید فاطمی،1970)، پروتکل های درمان شناختی رفتاری (یونک و همکاران، 2011) و مصاحبه انگیزشی (میلر و رولینک، 2019) بود. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل کوواریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون بون  فرونی و برنامه SPSS تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان دادکه دو شیوه مداخله درمان شناختی رفتاری و مصاحبه انگیزشی بر نمرات پیروی از درمان در پس آزمون اثر معنی دار داشت. اثر گروه با توجه به سطوح زمان اندازه گیری متفاوت بود. مداخله آزمایشی منجر به تغییراتی در گروه آزمایش شده که 47/0 کل تغییرات ناشی از عمل آزمایشی بوده است (01/0 p<). با توجه به اینکه میانگین گروه مصاحبه انگیزشی از درمان شناختی رفتاری بیشتر بود، مصاحبه انگیزشی در افزایش پیروی از درمان سالمندان مبتلا به دیابت مقیم در خانه سالمندان و مقیم در منزل موثرتر بود.

    نتیجه گیری

    با هر دو درمان شناختی رفتاری و مصاحبه انگیزشی، می توان پیروی از درمان را در سالمندان مبتلا به دیابت مقیم در خانه سالمندان و مقیم در منزل بهبود داد. یافته های مذکور می تواند برای انتخاب نوع درمان، یاریگر درمانگران باشد.

    کلید واژگان: پیروی از درمان, درمان شناختی رفتاری, مصاحبه انگیزشی, سالمندان مبتلا به دیابت
    Mahsa Hadizadeh, Javad Khalatbari*, Hasan Ahadi
    Background

    inability to adherence treatment is a general and special health problem in the treatment of elderly people with diabetes. therapies Studies have reported on the effect of cognitive behavioral therapy to improvement adherence to treatment, also, motivational interviewing by empowering effect on this behavior. However, compares the effect these in elderly people with diabetes has been overlooked.

    Aims

    the aim of this study to compare the efficacy of cognitive behavioral therapy & motivational interviewing on adherence to treatment in elderly people with diabetes living in nursing homes and living at home.

    Methods

    Research method was quasi-experimental with pre-test, post- test with control group. The statistical population consist of all elderly diabetics were living at home and living in nursing homes in Tehran in 1400. Sampling method was Convenience Sampling. 75 people were selected and replaced in 5 groups of 15 people (60 people in 4 experimental groups and 15 people in a control group). Research tools include; The Adherence to treatment questionnaire Seyed Fatemi (1970), cognitive behavioral therapy protocols (Younk et al., 2011) and motivational interview by Miller and Rolink (2019). The data were analyzed using the statistical test of Analysis of covariance with repeated measures and Benferroni test.

    Results

    The results showed that the two intervention methods of cognitive behavioral therapy and motivational interview had a significant effect on adherence to treatment scores in the post-test. The effect of the group was different according to the measurement time levels. The experimental intervention led to changes in the experimental group, which was 0.47 of the total changes caused by the experimental procedure (p< 0.01). Considering that the average of the motivational interview group was higher than the cognitive behavioral therapy, then motivational interviewing was more effective in increasing the adherence to treatment of elderly people with diabetes living in nursing homes and living at home.

    Conclusion

    Both cognitive behavioral therapy and motivational interviewing can improve adherence to treatment in nursing home and home-dwelling elderly with diabetes. The mentioned findings can help therapists to choose the type of treatment.

    Keywords: Adherence To Treatment, Cognitive Behavioral Therapy, Motivational Interviewing, Elderly With Diabetes
  • سیران حشامی، شکوه السادات بنی جمالی *، شیرین کوشکی، جواد خلعتبری، بیتا نصرالهی

    این پژوهش به مقایسه اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و حساسیت زدایی با حرکات چشم و پردازش مجدد بر خودتنظیمی و اختلال استرس پس از ضربه در دانش آموزان پرداخته است. این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون و پیگیری و نمونه گیری دردسترس بود. جامعه آماری این پژوهش دانش آموزان دوره اول و دوم متوسطه شهرستان سرپل ذهاب بود . پس از اجرای مقیاس شهروندی اختلال استرس پس از سانحه می سی سی پی(Mississippi scale for PTSD, keane, Cadell& Taylor,1998) و پرسشنامه خودتنظیمی بوفارد (Bouffard, Boisvert, Vezeau & Larouche ,1995) تعداد 45 نفر دانش آموز، به صورت در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه 15 تایی، شامل 2 گروه آزمایش و یک گروه کنترل تقسیم شدند . گروه آزمایش اول به مدت 6 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان حساسیت زدایی با حرکات چشم و گروه آزمایشی دوم به مدت 8 جلسه 2ساعته تحت مداخله ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس، قرار گرفتند. هر سه گروه 60 روز بعد مجددا پیگیری شدند. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی ال-اس-دی تجزیه و تحلیل شد. یافته ها نشان داد که هر دو روش درمانی فوق می توانند خودتنظیمی و اختلال استرس پس از سانحه را در پس آزمون و پیگیری بهبود بخشند (05/0 P<).

    کلید واژگان: ذهن آگاهی, حساسیت زدایی با حرکات چشم, خودتنظیمی, اختلال استرس پس از ضربه, دانش آموزان متوسطه
    Seiran Heshami, Banijamali Shokohsadat *, Shirin Kooshki, Javad Khalatbari, Bita Nasrolahi

    The aim of this study was to compare the effectiveness of mindfulness based on stress reduction and desensitization with eye movements and reprocessing on self-regulation and post-traumatic stress disorder in students. This research was a quasi-experimental study with pre-test-post-test design and sampling available. The statistical population of this study was the students of the first and second year of high school in Sarpol-e-Zahab city. After completing the Mississippi Citizenship Scale(Mississippi scale for PTSD, keane, Cadell& Taylor,1998) and the Beaufort Self-Regulatory Questionnaire( Bouffard, Boisvert, Vezeau & Larouche ,1995), 45 adolescents were randomly selected and randomly divided into three groups of 15, including two experimental groups and a control group. The first experimental group underwent desensitization with eye movements for 6 sessions of 90 minutes and the second experimental group underwent stress reduction intervention mindfulness intervention for 8 sessions of 2 hours. All three groups were followed up again 60 days later. Data were analyzed using repeated measures analysis of variance and covariance and Scheffe post hoc test. The results showed that both of the above therapies can improve self-regulation and post-traumatic stress disorder in post-test and follow-up(P<0.05).

    Keywords: Mindfulness, Eye Movement Desensitization, Self-Regulation, Post-Traumatic Stress Disorder, First, Second Year High School Students
  • سپیده طالب زاده، حسن احدی*، مستوره صداقت، جواد خلعتبری، طاهر تیزدست
    پلتفرم های شبکه های اجتماعی مناطق مجازی هستند که افراد می توانند صفحات مجازی خود را ایجاد کنند و با علایق مشترک دوست شوند. با ادغام شبکه های اجتماعی در زندگی روزمره افراد، پتانسیل تاثیرگذاری بر بسیاری از بخش های رفتار انسان را دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی حمایت اجتماعی ادراک شده در رابطه بین شایستگی اجتماعی با اعتیاد به شبکه های اجتماعی در دانش آموزان بود. روش این مطالعه توصیفی_ همبستگی بود. جامعه آماری، تمامی دانش آموزان دختر دوره متوسطه اول و دوم شهر کرج در سال تحصیلی 1403-1402 بودند. حجم نمونه با روش نمونه‏ گیری در دسترس 400 نفر انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده های پژوهش شامل پرسشنامه اعتیاد شبکه ‏های گریفیث، پرسشنامه شایستگی اجتماعی گومز_اورتیز و همکاران و مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی زیمت و همکاران بود. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و معادلات ساختاری تحلیل شد. یافته های پژوهش نشان داد که اثرات مستقیم شایستگی اجتماعی و حمایت اجتماعی ادراک شده بر اعتیاد به شبکه ‏های اجتماعی معنادار بود. همچنین نتایج نشان داد که حمایت اجتماعی در رابطه بین شایستگی اجتماعی با اعتیاد به شبکه ‏های اجتماعی نقش میانجی و معنادار داشت. براین اساس پیشنهاد می شود که رابطه بین این متغیرها در مداخله های مرتبط با اعتیاد به شبکه های اجتماعی مورد توجه قرار گیرد.
    کلید واژگان: اعتیاد به شبکه‏ های اجتماعی, حمایت اجتماعی ادراک شده, شایستگی اجتماعی
    Sepideh Talebzadeh, Hasan Ahadi *, Mastooreh Sedaghat, Javad Khalatbar, Taher Tizdast
    Social networking is virtual areas where individuals can create their virtual profiles and make friends with common interests. With the integration of social media into individuals’ everyday lives, it has the potential to affect many parts of human behavior. The purpose of the present study was to investigate mediating role of perceived social support in the relationship between social competences with virtual social networks addiction in students. This was descriptive-correlation research. The statistical population was female students in Karaj in year 2023. A sample of 400 students were selected with convenience method. Data collection tools include the social networking addiction scale of Griffiths, social competence questionnaire of Gómez-Ortiz, et al. and social support scale of Zimet, et al. Data were analyzed using Pearson correlation and structural equations modeling. The results showed significant direct effect of social competence and social support on virtual social networks addiction. Also, the results showed that perceived social support had a mediating role in relationship between social competences with virtual social networks addiction. Based on the results of this research, it is suggested that the relationship between these variables should be taken into consideration in interventions to social networks addiction.
    Keywords: Perceived Social Support, Social Competence, Virtual Social Networks Addiction
  • مرضیه شیری امین لو، پرویز شریفی درآمدی*، جواد خلعتبری

    پژوهش حاضر به منظور تعیین «روایی تشخیصی نسخه پنجم مقیاس های هوشی وکسلر کودکان در دانش آموزان با ناتوانی یادگیری شهر تهران» انجام شد. روش این پژوهش که در حیطه طرح های روان سنجی است، زیرمجموعه ای از مطالعات روش شناختی است از بین جامعه آماری تحقیق که تمامی دانش آموزان مشغول به تحصیل دوره ابتدایی (کلاس های اول تا سوم) در سال تحصیلی 98-97 استان تهران بودند، تعداد 800 نفر شامل؛400 نفر دانش آموز با ناتوانی یادگیری که در مراکز دولتی و غیردولتی "آموزشی و توان بخشی مشکلات ویژه یادگیری" پرونده تشخیصی با عنوان (SLD) داشتند، با استفاده از روش هدفمند و در دسترس و 400 نفر دانش آموز معمولی، با روش نمونه گیری تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار اندازه گیری، نسخه پنجم مقیاس های هوشی وکسلر کودکان (2014) بوده است. در راستای پاسخگویی به سوالات تحقیق، با تاکید بر روش نقاط برش برای بروز و عدم بروز از روش ضریب حساسیت و وضوح گرایی استفاده شد. یافته های تحقیق نشان داد که آزمون های واژگان و اطلاعات (از مقیاس فهم کلامی)، محاسبات (از مقیاس استدلال سیال) و ظرفیت عدد مستقیم، ظرفیت عدد معکوس، ظرفیت عدد متوالی، ظرفیت تصویر و توالی عدد- حرف (از مقیاس حافظه فعال) دارای روایی تشخیصی هستند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که نسخه پنجم مقیاس های هوشی وکسلر کودکان دارای روایی تشخیصی است و می‏تواند دانش‏آموزان با ناتوانی یادگیری را از دانش آموزان هنجاری (معمولی) تشخیص دهد.

    کلید واژگان: دانش‏ آموزان با ناتوانی یادگیری, روایی تشخیصی, نسخه پنجم مقیاس‏های هوشی وکسلر کودکان
    Marzieh Shiri Aminlou, Parviz Sharifi Daramadi *, Javad Khalatbari

    This research was conducted to determine the diagnostic validity of the fifth edition of the Wechsler Intelligence Scales for Children (WISC-V) in students with learning disabilities in Tehran. The methodological approach employed in this study is specifically within the domain of psychometrics, which is a subfield of methodology studies. The statistical population of this study encompassed all elementary school students (from the first to fourth grade) studying in Tehran during the academic year 2018-2019. The sample size involved 400 students with learning disabilities who were chosen through a targeted and accessible sampling method, in addition to an additional 400 students without learning disabilities who were randomly selected in adherence with the study objectives. This study utilized the fifth edition of the Wechsler Intelligence Scales for Children (WISC-V) as the primary measurement tool. The diagnostic validity of the assessment was evaluated through the application of sensitivity coefficient and clarity methodologies. Upon examination, the study concluded that the Vocabulary and Information subtests (from the Verbal Comprehension Index), Arithmetic (from the Fluid Reasoning Scale), Number Span (forward and backward), Picture Span, Letter-Digit Sequencing, and Letter-Number Sequencing (from the Working Memory Scale), as well as Coding, Cancellation (random), and Cancellation (structural) subtests (from the Processing Speed Index) hold diagnostic validity. Therefore, it can be concluded that the fifth edition of the Wechsler Intelligence Scales for Children (WISC-V) possesses diagnostic validity and can effectively distinguish students with learning disabilities from those within the normative range.

    Keywords: Diagnostic Validity, Fifth Version Of Wechsler Intelligence Scale For Children, Students With Learning Disabilities
  • رقیه اسلام نیا، جواد خلعتبری*، شهره قربان شیرودی
    مقدمه

    افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن در اثر عیوب ادراک شده خود دچار پریشانی در حوزه های مختلف زندگی می شوند و اغلب تصاویر و افکار مزاحم یا ناخوانده ای درباره ظاهر جسمانی بر آنها هجوم می آورد و در نتیجه کیفیت زندگی و کارکرد روزانه آنها کاهش می یابد، لذا پژوهش حاضر با هدف بررسی تعیین رابطه بین طرحواره های جنسی و تصویر تن با میانجی گری کمال گرایی و باورهای ناکارآمد در افراد مبتلا به بدشکلی بدن در کلینیک های زیبایی استان مازندران انجام شد.

    روش پژوهش:

     روش پژوهش حاضر همبستگی و از نوع مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) است. جامعه آماری پژوهش را افراد مراجعه کننده به کلینیک های زیبایی استان مازندران (شهر های آمل، بابل، ساری و قائم شهر) تشکیل دادند. حجم نمونه بر اساس نظر کلاین 330 نفر به روش هدفمند و تصادفی انتخاب شد. ابزار گردآوری داده ها مقیاس پرسشنامه طرح واره جنسی اندرسون و سیروانوسکی، پرسشنامه رضایت از تصویر تن سوئوتو و گارسیا، پرسشنامه کمال گرایی تری شورت و همکاران و مقیاس باور های ناکارآمد وایزمن و بک بود. در این پژوهش برای تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده از مدل یابی معادلات رگرسیونی ساختاری و از نرم افزار SPSS22 و Amose23 استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از تحقیق نشان داد بین دو متغیر کمال گرایی و باورهای ناکارآمد به عنوان متغیر میانجی بین طرحواره جنسیتی و تصویر تن حد پایین  46/0 و حد بالای آن 65/0 است. سطح اطمینان برای این فاصله اطمینان 95 است. با توجه به اینکه صفر بیرون از این فاصله اطمینان قرار می گیرد، این رابطه واسطه ای معنی دار است.

    نتیجه گیری

    با توجه به اینکه میزانی که افراد به ظاهرشان، توجه می کنند تا حد زیادی به طرحواره هایی که با ظاهر مرتبط است، بستگی دارد. این الگوهای بدنی به عنوان یک قالب شناختی، برای ارزیابی ظاهر شخص و هیجان های تصویر بدنی- تصویر بدنی شکلی است که فرد از بدنش در ذهن دارد- به کار گرفته می شود. وقتی وقایع ماشه چکان زمینه ای، رخ می دهند، افکار و هیجانات تصویر بدنی، فعالیت های سازگار و خودگردان یا راهبردهای مقابله ای را به فعالیت بر می انگیزند. اختلال در این عناصر عاطفی، رفتاری و شناختی تصویر بدنی، هسته اصلی آسیب شناسی بی اشتهایی روانی، پراشتهایی روانی و اختلال تصویر بدنی است.

    کلید واژگان: افراد مبتلا به بدشکلی بدن, باورهای ناکارآمد, تصویر تن, طرحواره های جنسی, کمال گرایی
    Roghayyeh Eslamnia, Javad Khalatbari *, Shahreh Ghorbanshiroudi
    Introduction

    People with body deformity disorder suffer from anxiety in different areas of their life due to their perceived defects and they are often attacked by disturbing or unwanted images and thoughts about their physical appearance, and as a result, their quality of life and daily functioning decreases, so the research The purpose of this study was to determine the relationship between sexual schemas and body image through the mediation of perfectionism and dysfunctional beliefs in people with body deformities in the beauty clinics of Mazandaran province.

    Research Method

    The current research method is correlational and structural equation modeling (SEM). The statistical population of the research was made up of people who referred to the beauty clinics of Mazandaran province (the cities of Amol, Babol, Sari and Qaimshahr). Based on Klein's opinion, the sample size was 330 people selected in a purposeful and random way. The data collection tool was Anderson and Siranoski's gender schema questionnaire, Ten Sooto and Garcia's body image satisfaction questionnaire, Trishort et al.'s perfectionism questionnaire, and Wiseman and Beck's dysfunctional beliefs scale. In this research, SPSS22 and Amose23 software were used to analyze the information obtained from structural regression equation modeling.

    Findings

    The results of the research showed that the lower limit is 0.46 and the upper limit is 0.65 between the two variables of perfectionism and ineffective beliefs as mediating variables between gender schema and body image. The confidence level for this confidence interval is 95. Considering that zero is outside this confidence interval, this relationship is a significant mediator.

    Conclusion

    considering that the extent to which people pay attention to their appearance largely depends on the schemas related to appearance. These body patterns are used as a cognitive format to evaluate a person's appearance and body image emotions - the body image is the shape that a person has of his body in his mind. When contextual trigger events occur, body image thoughts and emotions trigger adaptive and self-directed activities or coping strategies. Disturbance in these emotional, behavioral and cognitive elements of body image is the core of the pathology of anorexia nervosa, anorexia nervosa and body image disorder.

    Keywords: Body Image, Dysfunctional Beliefs, Perfectionism, People With Body Deformities, Sexual Schemas
  • مریم احمدی*، جواد خلعتبری، علیرضا آقا یوسفی، مسعود جان بزرگی

    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی سطح تحول روانی معنوی از طریق باورهای ناکارآمد شناختی و احساس گناه در مبتلایان به اختلال وسواس بی اختیاری شکل گرفته است. طرح پژوهش حاضر، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری در این پژوهش، کلیه بیماران وسواس بی اختیاری مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر قم با شکایت اصلی اختلال وسواس بی اختیاری به تعداد ششصد نفر بود، که تعداد 240 نفر با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند به عنوان اعضای نمونه انتخاب شدند. اعضای نمونه با پاسخ دادن به پرسش نامه وسواس ییل براون و نمره شدت وسواس بالاتر از 7، انتخاب شدند و به پرسش نامه باورهای ناکارآمد شناختی، پرسش نامه تحول روانی معنوی جان بزرگی و پرسش نامه احساس گناه گوگلر و جونز پاسخ دادند. در تحلیل داده ها از تحلیل رگرسون استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که مولفه های متغیر باورهای ناکارآمد شناختی درمجموع توانستند 21 درصد واریانس نمره های سطح تحول روانی معنوی را در بیماران OCD پیش بینی کنند. همچنین بررسی ضریب بتا نشان داد که از بین مولفه های باورهای ناکارآمد شناختی، تنها مولفه انجام کامل امور توانست پیش بینی کننده معنادار متغیر سطح تحول روانی معنوی باشد. یافته ها، فرضیه دوم پژوهش را مبنی بر پیش بینی سطح تحول روانی معنوی از طریق احساس گناه در بیماران OCD تایید نکردند.

    کلید واژگان: سطح تحول روانی, معنوی, باورهای ناکارآمد شناختی, احساس گناه, اختلال وسواس بی اختیاری
    Maryam Ahmadi*

    In their research, the authors aim to predict the level of psycho-spiritual development through cognitive inefficient beliefs and guilt-feeling in those suffering from obsessive-compulsive disorder (OSD). The research design is a description of the type of correlation. The statistical population included 600 patients with OCD who referred to counseling centers in Qom city with the main complaint of OCD, from whom 240 individuals were selected as sample members using purposeful sampling method. Answering the Yale-Brown obsession questionnaire and having an obsession severity score higher than 7, the sample members were selected; they also answered the cognitive inefficient beliefs questionnaire, the Jan Bozorgi psycho-spiritual development questionnaire and the Googler and Jones guilt questionnaire. Regression analysis was carried out in the process of data analysis. The results suggest that the variable components of cognitive inefficient beliefs helped as a whole to predict 21% of the variance of the psycho-spiritual development level scores in OCD patients. Likewise, the study of beta coefficient suggests that among the components of cognitive inefficient beliefs, only that of perfectly doing things could meaningfully predict the level of psycho-spiritual development variable. Findings did not confirm the second hypothesis of the research based on predicting the level of psycho-spiritual development through guilt-feeling in OCD patients.

    Keywords: psycho-spiritual development level, cognitive inefficient beliefs, guilt-feeling, obsessive, compulsive disorder
  • مهشید شعبانی، شهره قربان شیرودی*، جواد خلعتبری
    پژوهش حاضر با هدف تدوین بسته آموزشی سرمایه های روان شناختی و ارزیابی اثربخشی آن بر ناگویی هیجانی دانش آموزان طلاق دارای اختلال رفتار برونی سازی شده انجام گرفت. روش پژوهش حاضر در بخش کیفی، تحلیل مضمون به روش قیاسی و در قسمت کمی نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان طلاق دارای اختلال رفتار برونی سازی شده بود که در دوره اول متوسطه در سال تحصیلی 1400-1399 در شهر اصفهان مشغول به تحصیل بودند. در این پژوهش تعداد 34 دانش آموز طلاق دارای اختلال رفتار برونی سازی شده با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش آموزش سرمایه های روان شناختی را طی دو و نیم ماه در 10 جلسه 75 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه ناگویی هیجانی (AQ) و سیاهه رفتاری کودکان و نوجوانان (CABI) بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش سرمایه های روان شناختی از نظر متخصصان دارای روایی محتوایی کافی است. همچنین این بسته بر ناگویی هیجانی (0001>P؛ 35/0=Eta؛ 02/17=F) دانش آموزان طلاق دارای اختلال رفتار برونی سازی شده تاثیر معنادار دارد (001/0p<). بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش سرمایه های روان شناختی با بهره گیری از مبانی تاب آوری، خوش بینی، امید و خودکارآمدی می تواند به عنوان یک روش کارآمد جهت کاهش ناگویی هیجانی دانش آموزان طلاق دارای اختلال رفتار برونی سازی شده مورد استفاده گیرد.
    کلید واژگان: اختلال رفتار برونی سازی شده, سرمایه های روان شناختی, طلاق, ناگویی هیجانی
    Mahshid Shabani, Shohreh Ghorban Shiroudi *, Javad Khalatbari
    Introduction
    The family, as the most fundamental cultural and social institution, has the most stable effect on its members, so that people's attitudes, behaviors, beliefs and emotions are deeply influenced by the family context. The bricks of a family are based on the emotional ties and personal trust of each couple, which is not only comfort for the individual, but also for the whole family. The absence of each parent in the family environment due to divorce disturbs its balance, weakens the functions of the family, and reduces social supervision and control. As a result, addiction and delinquency, physical problems, psychological and social disturbances, and disorders of behavior increase in children. Children of divorce face intellectual, emotional, identity and social challenges in groups of friends due to receiving social stigma, which forms the basis for behavioral disorders in them. Therefore, The present study was conducted to develop a psychological capital training package and evaluate its Effectiveness on the alexitimia of the Students Engaged in Divorce with Externalized Behavior Disorder.
     
    Method
    The research method of the present study was thematic analysis through comparative method in the qualitative part and quasi-experimental with pretest, posttest, control group design and two-month follow-up period in the quantitative part. The statistical population of the present study included the students engaged in divorce with externalized behavior disorder who were studying in the first high school in the academic year 2020–21 in the city of Isfahan. 40 students engaged in divorce with externalized behavior disorder were selected through the purposive sampling method and randomly accommodated into experimental and control groups (each group of 20 students). The experimental group received ten 75-minute sessions of psychological capital training over two and a half months. 3 people from the experimental group and three from the control group quit participating in the study. The applied questionnaires in this study included alexitimia questionnaire (AQ) and children and adolescents behavioral inventory (CABI). The data from the study were analyzed through a mixed ANOVA via SPSS 23 statistical software.
     
    Results
    The results showed that the psychological empowerment package enjoys suitable content validity from the experts’ viewpoint. Furthermore, this package has had an effect on the alexitimia (f = 17.02, eta = 0.35, p≤0.001) of the students engaged in divorce with externalized behavior disorder. In addition, the results showed that the effect of the psychological empowerment package was stable on the alexitimia of the students engaged in divorce and the externalized behavior disorder of the patients with follow-up stages. After carefully examining the descriptive findings, it was found that the psychological empowerment package reduced the alexitimia of the students engaged in divorce with externalized behavior disorder in the pre-test and post-test stages.
     
    Conclusion
    According to the findings of the present study, it can be concluded that psychological capital training can be used as an efficient method to decrease alexitimia in the students engaged in divorce with externalized behavior disorder through employing the fundamentals of resilience, optimism, hope and self-efficacy. In addition, it should be said that psychological capital is introduced as a structure beyond social and internal capital and includes your identity in the direction of "what you are" and "what you can be". This process can cause changes in people's emotional processing and reduce their alexitimia.
    Keywords: Alexitimia, Divorce, Externalized Behavior Disorder, Psychological Capital
  • مهدی عابد، پروین کدیور*، جواد خلعتبری

    هدف پژوهش حاضر تبیین برازش مدل بی حوصلگی بر اساس جهت گیری هدف و خودکارآمدی تحصیلی با میانجی گری اهمال کاری دانش آموزان است. پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی و از نوع معادلات ساختاری است. جامعه ی آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان مقطع متوسطه ی شهر تهران است که از بین این تعداد نمونه ای 490 نفری به شیوه ی نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده های پژوهش از پرسشنامه های بی حوصلگی جی شارپ (2021)، پرسشنامه ی اهداف پیشرفت الیور و مک گریگور (2001)، پرسشنامه ی خودکارآمدی تحصیلی میجلی و همکاران (2000) و پرسشنامه ی اهمال کاری تحصیلی سواری (2011) استفاده شد و داده های جمع آوری شده با استفاده از ضریب مسیر و روش معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزارهای SPSS نسخه ی 23 و Amos نسخه ی 24 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت، هم چنین جهت اندازه گیری تاثیر متغیر میانجی از آزمون سویل استفاده شد. یافته ها نشان داد که متغیرهای خودکارآمدی تحصیلی و جهت گیری هدف اثر مستقیم، منفی و معناداری بر بی حوصلگی تحصیلی و اهمال کاری دارد. هم چنین اهمال کاری با توجه به میزان t، اثر مستقیم، مثبت و معناداری بر بی حوصلگی دارد. شایان ذکر است که ضرایب برای همه مسیرهای مستقیم معنادار بوده است. از سویی نتایج اثرات غیرمستقیم نشان داد که هر یک از متغیرهای جهت گیری هدف و خودکارآمدی تحصیلی با میانجی گری اهمال کاری اثر غیرمستقیم، منفی و معناداری بر بی حوصلگی دارد. این یافته ها بیانگر این است که مدل ساختاری بی حوصلگی بر اساس جهت گیری هدف و خودکارآمدی تحصیلی با میانجی گری اهمال کاری از برازش مناسبی برخوردار است.

    کلید واژگان: اهمال کاری, بیحوصلگی, جهت گیری هدف, خودکارآمدی تحصیلی
    Mehdi Abed, Parvin Kadivar*, Javad Khalatbari

    In the framework of the model, this research has investigated boredom based on goal orientation and self-efficacy with the mediation of students' procrastination. The statistical population of this research includes all high school students in Tehran, out of which 490 students were selected by random cluster sampling. To collect the research data, G. Sharp's boredom questionnaires (2021), Oliver and McGregor's achievement goals questionnaire (2001), Mejli et al.'s academic self-efficacy questionnaire (2000) and Sawari academic procrastination questionnaire (2010) were used and the collected data collected was analyzed using the path coefficient and structural equation method using SPSS version 23 and Amos version 24 software. Also, Seville test was used to measure the effect of the mediating variable. The findings showed that the variables of self-efficacy and goal orientation It has a direct, negative and meaningful effect on academic boredom and work procrastination. Also, according to the amount of t, procrastination has a direct, positive and significant effect on boredom. It is worth mentioning that the coefficients were significant for all direct paths. On the other hand, the results of indirect effects showed that each of the variables of goal orientation and self-efficacy with the mediation of procrastination has an indirect, negative and significant effect on boredom. These findings indicate that the structural model of boredom is based on goal orientation and self-efficacy with mediation. Procrastination is a good fit.

    Keywords: : boredom, orientation, procrastinationgoal, self-efficacy
  • متین چهارراهی*، محمدرضا زربخش بحری، جواد خلعتبری، طاهر تیزدست
    زمینه و هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی ارزیابی مدل ساختاری پیش بینی طرحواره های ناسازگار اولیه بر اساس ترومای دوران کودکی با میانجی گری سبک های دلبستگی در دانشجویان انجام شد.

    روش پژوهش: 

    روش پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر گردآوری داده‏ها توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال تحصیلی 1400-1399 بودند. به این منظور تعداد 380 نفر از این افراد به روش نمونه‏گیری در دسترس (شیوه آنلاین) انتخاب شدند و به فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره یانگ نسخه سوم (YSQ-S3) یانگ و براون (2005)، فرم کوتاه پرسشنامه ترومای دوران کودکی (CTQ-SF) برنشتاین و همکاران (2003) و پرسشنامه سبک های دلبستگی (ASQ) هازن و شاور (1987) پاسخ دادند. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار SPSS و AMOS نسخه 24 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین ترومای کودکی و سبک‏های دلبستگی با طرحواره های ناسازگار اولیه همبستگی معناداری وجود دارد (01/0>p). همچنین نتایج نشان داد مسیرهای مستقیم این پژوهش معنادار شدند و مسیر غیرمستقیم ترومای کودکی از طریق نقش میانجی سبک‏های دلبستگی بر طرحواره های ناسازگار اولیه معنادار بود (072/0=RMSEA، 935/0=CFI، 968/0=AGFI، 911/0=IFI و 05/0>P-value).

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته‏های این پژوهش، مدل اصلاح شده از برازش مطلوبی برخوردار بود و بر این اساس می توان از نتایج پژوهش حاضر برای تبیین عوامل موثر بر طرحواره های ناسازگار اولیه و همچنین به عنوان الگویی مناسب برای طراحی برنامه های جامع پیشگیری از طرحوار ه های ناسازگار اولیه در دانشجویان بهره برد.

    کلید واژگان: ترومای کودکی, دلبستگی, طرحواره های ناسازگار اولیه
    Matin Chaharrahi *, Mohammad Reza Zarbakhsh Bahri, Javad Khalatbari, Taher Tizdast
    Background and Aim

    The present study aims to done investigate evaluation of the structural model for predicting early maladaptive schemas based on childhood trauma with mediating role of attachment styles in students.

    Research method

    The statistical population of this researcher was all students who were studying in Karaj Branch, Islamic Azad University in the academic year of 2020-2021. Aaccording to convenience sampling method, 380 people was selected as samples and they were asked to fill in Young schema questionnaire – short form version 3 (YSQ-S3) of Young and Brown (2005), short form of the childhood trauma questionnaire (the CTQ-SF) of Bernstein and et al (2003) and attachment styles questionnaire (ASQ) of Hazen and Shaver (1987). Data were analyzed using Pearson correlation and structural equation modelling with using SPSS-24 and AMOS software was investigated.

    Results

    The results showed that there is a significant relationship between childhood trauma and attachment styles with early maladaptive schemas (P <0.01). The results also showed that most of the direct paths of this study were significant and the indirect paths of childhood trauma were significant through the mediating role of attachment styles on early maladaptive schemas (RMSEA=0/072, CFI=0/935, AGFI=0/968, IFI=0/911, P-value<0/05).

    Conclusion

    Proposed model had an acceptable fitness to the data and based on current research can be used to explain the factors affecting early maladaptive schemas and also as a suitable model for designing comprehensive programs to prevent early maladaptive schemas in students.

    Keywords: Attachment, childhood trauma, Early maladaptive schemas
  • نرگس هندیانی، علیرضا آقایوسفی*، جواد خلعتبری
    هدف
    هدف این پژوهش تدوین مدل نگرش به روابط فرازناشویی بر اساس سبک های دلبستگی با تاکید بر نقش واسطه ای سبک های مقابله ای و صمیمیت زناشویی بود. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل کلیه افراد دارای روابط فرازناشویی و یا نگرش افراد عادی مراجعه به بهزیستی، کمیته امداد و مراکز مشاوره استان قم در سال 1400 می باشد. 320 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. نمونه پژوهش پرسشنامه نگرش به روابط فرازناشویی (واتلی، 2007)، سبک های دلبستگی بزرگسالان (کولینز و رید، 1990)، سبک های مقابله ای (لازاروس فولکمن ، 1988) و پرسشنامه صمیمیت زناشویی (والکر و تامپسون ، 1983)  را تکمیل کردند. داده ها با آزمون همبستگی پیرسون و مدل پژوهش با تکنیک مدل یابی معادلات ساختاری به روش حداقل مجذورات جزیی (PLS) و نرم افزارهای آماری SPSS 27 و  Smart PLS 3 انجام شد.
    یافته ها
    نتایج آزمون تحلیل مسیر نشان داد که مدل پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است. بررسی نتایج میانجی گری نشان داد که سبک های مقابله ای نقش میانجی معنی داری در رابطه بین سبک ایمن، سبک اجتنابی و سبک دوسوگرا با نگرش به روابط فرازناشویی دارد (05/0>p). یافته ها نشان داد که راهبرد گریز و اجتناب نقش میانجی معنی داری در رابطه بین سبک ایمن و سبک اجتنابی با نگرش به روابط فرازناشویی دارد (05/0>p).  یافته ها نشان داد که راهبرد ارزیابی مجدد مثبت نقش میانجی معنی داری در رابطه بین سبک ایمن و سبک دوسوگرا و همچنین دوسوگرا با نگرش به روابط فرازناشویی دارد (05/0>p). همچنین نقش میانجی متغیر صمیمیت زناشویی در رابطه بین سبک ایمن، اجتنابی و دوسوگرا تایید شد (05/0>p).
    نتیجه گیری
    می توان نتیجه گرفت سبک های مقابله ای و صمیمیت در رابطه با سبک های دلبستگی و نگرش به روابط فرازناشویی  نقش واسطه ای دارد.
    کلید واژگان: روابط فرازناشویی, سبکهای دلبستگی, سبک های مقابله ای, صمیمیت زناشویی
    Narges Hendiani, Alireza Aghausefi *, Javad Khalatbari
    Aim
    The purpose of this research was to develop a model of attitude towards extramarital relationships based on attachment styles, emphasizing the mediating role of confrontational styles and marital intimacy.
    Methods
    The current research is a correlational and socio-statistical type, including all people with extramarital relationships or the attitude of ordinary people to refer to welfare, relief committee and counseling centers of Qom province in 2021. 320 people were selected as the research sample using available sampling method. The sample of the research is the attitude questionnaire towards extramarital relationships (Whatley, 2007), adult attachment styles (Collins & Reed, 1990), confrontational styles (Lazarus & Folkman, 1988) and marital intimacy questionnaire. (Walker & Thompson, 1983) were completed. The data were analyzed by Pearson's correlation test and the research model was analyzed by the partial least squares (PLS) structural equation modeling technique and SPSS 27 and Smart PLS 3 statistical software.
    Results
    The results of the path analysis test showed that the research model has a good fit. Examining the mediation results showed that confrontational styles have a significant mediating role in the relationship between secure style, avoidant style and ambivalent style with attitudes towards extramarital relationships (p<0.05). The findings showed that the escape and avoidance strategy have a significant mediating role in the relationship between safe style and avoidant style with attitude towards extramarital relationships (p<0.05). The findings showed that positive reappraisal strategy has a significant mediating role in the relationship between safe style and ambivalent style, as well as ambivalent with attitude towards extramarital relationships (p<0.05). Also, the mediating role of marital intimacy variable in the relationship between safe, avoidant and ambivalent style was confirmed (p<0.05).
    Conclusion
    It can be concluded that confrontational styles and intimacy play a mediating role in relation to attachment styles and attitudes towards extramarital relationships.
    Keywords: extramarital relationships, Attachment Styles, confrontational styles, Marital Intimacy
  • سپیده حداد، جواد خلعتبری *، محمدرضا زربخش بحری

    مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش ذهن آگاهی شفقت محور بر امیدواری و نشانگان تیپ شخصیتی نوع D در بیماران قلبی دارای ICD انجام شد. روش پژوهش، شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری این مطالعه، بیماران قلبی بودند که به منظور تعبیه ICD از ابتدای سال 1400 تا پایان شهریورماه 1400به بیمارستان های شهر رشت مراجعه کرده بودند. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده نمونه‎ای به حجم 30 نفر انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها مقیاس امید به زندگی اسنایدر و همکاران (1991) و مقیاس تیپ شخصیتی نوع D دنولت (1998) بود. گروه های آزمایش و کنترل، با استفاده از ابزار پژوهش مورد پیش آزمون قرار گرفتند. سپس آموزش ذهن‎آگاهی شفقت محور طی هشت جلسه برای گروه آزمایش اجرا شد اما گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. در پایان مداخله، گروه‎های آزمایش و کنترل با استفاده از ابزار پژوهش مورد پس آزمون قرار گرفتند. سه ماه بعد، آزمون پیگیری از هردو گروه آزمایش و کنترل بعمل آمد. یافته‎های حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد آموزش ذهن آگاهی شفقت محور بر امیدواری (01/0>P) و نشانگان تیپ شخصیتی نوع D (01/0>P) در بیماران قلبی دارای ICD موثر است. این نتایج در پیگیری سه ماهه ماندگار بودند. استفاده از درمان ذهن آگاهی شفقت محور می تواند هزینه های درمانی – مراقبتی بیماران را کاهش دهد؛ ازاین رو، در کنار مداخلات پزشکی به متخصصان توصیه می شود.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی شفقت محور, امیدواری و نشانگان تیپ شخصیتی نوع D, بیماران قلبی دارای ICD
    sepideh hadad, javad khalatbari *, Mohammadreza Zarbakhsh Bahri

    The present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of compassion-based mindfulness training on hope and personality type D syndromes in cardiac patients with ICD. The research method was a quasi-experiment with a pre-test-post-test design with a control group and a three-month follow-up. The statistical population of this study were cardiac patients who had referred to Rasht hospitals from the beginning of 1400 to the end of September 1400 for the purpose of ICD implantation. Using simple random sampling, a sample of 30 people was selected. The data collection tool was the life expectancy scale of Snyder et al. (1991) and the type D personality type scale of Denault (1998). The experimental and control groups were pre-tested using research tools. Then, compassion-based mindfulness training was implemented for eight sessions for the experimental group, but the control group did not receive any intervention. At the end of the intervention, the experimental and control groups were post-tested using research tools. Three months later, a follow-up test was conducted for both experimental and control groups. The results of multivariate covariance analysis showed that the training of hope-based compassion awareness (P<0.01) and D personality type syndromes (P<0.01) is effective in heart patients with ICD. These results were sustained in the three-month follow-up. The use of compassion-based mindfulness therapy can reduce the treatment-care costs of patients; Therefore, it is recommended to specialists along with medical interventions.

    Keywords: Compassion-oriented mindfulness, hopefulness, personality type D syndromes, heart patients with ICD
  • نیکتا ناظمی زند، شهره قربان شیرودی*، جواد خلعتبری، محمد علی رحمانی
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان فراتشخیصی مبتنی بر درمان شناختی رفتاری، طرحواره درمانی و معنادرمانی بر تعارض زناشویی زنان درگیر طلاق عاطفی بود. روش پژوهش: روش پژوهش حاضر از نوع این پژوهش از نوع مطالعه نیمه آزمایشی و با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه زنان واجد شرایط طلاق عاطفی شهر تهران که به کلینک روانشناسی آتیه در سال 1397 مراجعه کرده اند، بود که با روش نمونه گیری در دسترس انجام شد و از بین آن ها، 30 نفر به صورت تصادفی ساده انتخاب و در گروه آزمایش، آموزش فراتشخیصی مبتنی بر درمان شناختی رفتاری، طرحواره درمانی و معنا درمانی (15 نفر) و گروه گواه (15 نفر) جایگزین شدند. بسته آموزشی محقق ساخته فراتشخیصی براساس تکنیک تحلیل مضمون در ده جلسه 90 دقیقه ای روی گروه آزمایش اجرا شد اما گروه گواه در لیست انتظار باقی ماند. ابزار اندازه گیری به کار رفته در پژوهش شامل پرسشنامه تعارضات زناشویی (براتی و ثنایی، 1999)، پرسشنامه طلاق عاطفی (گاتمن، 2008) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس با اندازه-گیری مکرر و نرم افزار spss استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج حاکی از آن بود که تاثیر درمان مبتنی بر فراتشخیصی شناخت درمانی، طرحواره درمانی و معنا درمانی در کاهش تعارضات زناشویی (36/362=F، 001/0>P) در شرایط پیگیری ماندگاری اثربخشی دارد.
    نتیجه گیری
    بنابراین نتیجه گرفته شد که درمان فرا تشخیصی مبتنی بر درمان شناختی رفتاری، طرحواره درمانی و معنادرمانی کاهش تعارضات زناشویی موثر است.
    کلید واژگان: درمان شناختی رفتاری, طرحواره درمانی, معنا درمانی, تعارض زناشویی, طلاق عاطفی
    Nikta Nazemi Zandi, Shohreh Ghorban Shiroudi *, Javad Khalatbari, Mohammadali Rahmani
    schema therapy and meaning therapy and to determine its effectiveness on the level of psychological well-being, marital burnout and marital conflict of women involved in emotional divorce. It was done with the design of uneven groups (experiment and control) with pre-test-post-test. It included all women eligible for emotional divorce in Tehran city who referred to Atiyeh Psychology Clinic in 2017, the sampling method was available. According to the opinion of the psychologists and consultants of Atiyeh Clinic in 2017, they were eligible for emotional divorce, and also their score in Guttman's Emotional Divorce Questionnaire was one standard deviation higher than the mean (29 points), and 132 people were selected as the initial sample size. The initial sample size of psychological well-being, marital distress and marital conflict questionnaires was given, among these people 132 people who answered the questionnaires (psychological well-being, marital distress and marital conflict) in the pre-test conditions. 73 people had the screening conditions. Among the screened people (73 people), 30 people were randomly selected and replaced in the meta-diagnostic training group based on cognitive behavioral therapy, schema therapy and meaning therapy (15 people) and the control group (15 people). The research included: Riff Psychological Well-Being Questionnaire, Marital Discomfort Questionnaire, Marital Conflicts Questionnaire (MCQ), Gutman Emotional Divorce Questionnaire. To analyze the results of the methods of descriptive statistics (prevalence,frequency percentage, mean and standard deviation) and inferential statistics: to investigate the research, a pre-test and post-test design with a control group was used, and the analysis of covariance statistical test was used to test the hypotheses. spss20 software was used for statistical analysis of data. The results indicated that the research hypotheses were confirmed, which means that the effect of treatment based on meta-diagnosis of cognitive therapy,
    Keywords: cognitive behavioral therapy, Schema therapy, meaning therapy, Marital conflict, emotional divorce
  • نرگس هندیانی، علیرضا آقایوسفی*، جواد خلعتبری
    زمینه و هدف

    در نیمه پایانی قرن اخیر، ازدواج تحت تاثیر عوامل متعددی با توجه به تغییرات فرهنگی ایجاد شده است که این تغییرات روابط متعهدانه افراد را دستخوش تغییر قرار داده است. از جمله این عوامل می توان به روابط فرازناشویی و یا خیانت اشاره کرد. هدف این پژوهش تدوین مدل نگرش به روابط فرازناشویی بر اساس سبک های دلبستگی با تاکید بر نقش واسطه ای سبک های مقابله ای، بود.

    روش پژوهش:

     پژوهش حاضر از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل کلیه افراد دارای روابط فرازناشویی و یا نگرش افراد عادی مراجعه به بهزیستی، کمیته امداد و مراکز مشاوره استان قم در سال 1400 می باشد. 320 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. نمونه پژوهش پرسشنامه نگرش به روابط فرازناشویی (واتلی، 2008)، سبک های دلبستگی بزرگسالان (کولینز و رید، 1990) و سبک های مقابله ای (لازاروس فولکمن ، 1988) را تکمیل کردند.

    یافته ها

    نتایج آزمون تحلیل مسیر نشان داد که مدل پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است. بررسی نتایج میانجی گری نشان داد که سبک های مقابله ای نقش میانجی معنی داری در رابطه بین سبک ایمن، سبک اجتنابی و سبک دوسوگرا با نگرش به روابط فرازناشویی دارد (05/0>P). یافته ها نشان داد که راهبرد گریز و اجتناب نقش میانجی معنی داری در رابطه بین سبک ایمن و سبک اجتنابی با نگرش به روابط فرازناشویی دارد (05/0>P).  یافته ها نشان داد که راهبرد ارزیابی مجدد مثبت نقش میانجی معنی داری در رابطه بین سبک ایمن و سبک دوسوگرا و همچنین دوسوگرا با نگرش به روابط فرازناشویی دارد (05/0>P).

    نتیجه گیری

    سبک های مقابله ای در رابطه با سبک های دلبستگی و نگرش به روابط فرازناشویی نقش واسطه ای دارد.

    کلید واژگان: روابط فرازناشویی, سبکهای دلبستگی, سبک های مقابله ای
    Narges Hendiani, Alireza Aghayousefi*, Javad Khalatbari
    Background and Aim

    In the last half of the last century, marriage has been influenced by many factors due to cultural changes, which have changed the committed relationships of people. Among these factors, we can mention extramarital relationships or infidelity. The purpose of this research was to develop a model of attitude towards extramarital relationships based on attachment styles, emphasizing the role of confrontational styles.

    Methods

    The current research is of the correlation type and the statistical population includes all people with extramarital relationships or the attitude of ordinary people towards welfare, relief committee and counseling centers of Qom province in the year 2021. 320 people were selected as the sample of the study by sampling method. The sample of the research paper included attitudes towards extramarital relationships (Whatley, 2008), adult attachment styles (Collins & Read, 1990) and confrontational styles (Lazarus & Folkman, 1988).

    Results

    The results of the path analysis test showed that the research model has a good fit. Examining the mediation results showed that coping styles have a significant mediating role in the relationship between safe style, easy style and ambivalent style with attitude towards extramarital relationships (p<0.05). The findings showed that escape strategy has a significant mediating role in the relationship between safe style and avoidant style with attitude towards extramarital relationships (p<0.05). The findings showed that the re-evaluation strategy has a significant mediating role in the relationship between secure style and ambivalent style, as well as ambivalent with attitude towards extramarital relationships (p<0.05).

    Conclusion

    Coping styles play a mediating role in relation to attachment styles and attitudes towards extramarital relationships.

    Keywords: extramarital relationships, attachment styles, confrontational styles
  • بنت الهدی کلاه کج*، جواد خلعتبری، افشین صلاحیان، بیتا نصرالهی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی نوموفوبیا بر اساس سبک های دلبستگی با نقش واسطه ای احساس تنهایی در نوجوانان انجام گرفت.

    روش پژوهش:

     این طرح پژوهش همبستگی و از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. نمونه پژوهش متشکل از 500 نفر از دانش آموزان شاغل به تحصیل در دوره متوسطه دوم در سال تحصیلی 1400-1399 بود که با روش نمونه گیری در دسترس بصورت آنلاین انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش از پرسشنامه نوموفوبیا یلدریم و کوریا (2015)، مقیاس دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید (1990) و مقیاس احساس تنهایی دیتوماسو و همکاران (2004) استفاده شد. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری تحلیل شدند.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد مسیرهای مستقیم این پژوهش سبک های دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به جز سبک دلبستگی ایمن ادراک شده بر نوموفوبیا معنادار شدند. همچنین نتایج تحلیل عامل تاییدی اصلاح شده نشان می دهد (001/0=P، 626/0 =F) همچنین نتایج حاکی از برازش خوب مدل اندازه گیری با داده هاست؛ و تمامی متغیرهای مشاهده شده دارای بار عاملی بالاتر از 3/0 بودند. در بخش دیگر نتایج مربوط به مسیرهای مستقیم، سبک های دلبستگی بر احساس تنهایی معنادار شدند. همچنین تمامی مسیرهای غیرمستقیم سبک های دلبستگی از طریق نقش واسطه ای احساس تنهایی بر نوموفوبیا معنادار بود. همچنین یافته ها نشان می دهد سبک های دلبستگی و احساس تنهایی می توانند 54 درصد از تغییرات نوموفوبیا را پیش بینی می کند ضریب تعیین متغیر احساس تنهایی برابر 38 درصد در حد متوسط تا قوی می باشد.

    نتیجه گیری

    لذا متغییر های سبک های دلبستگی ادراک شده پیش بینی کننده های نوموفوبیا در نوجوانان می باشند

    کلید واژگان: سبک های دلبستگی, احساس تنهایی, نوموفوبیا
    Bentolhoda Kolah Kaj *, Javad Khalaatbari, Afshin Salahian, Bita Nasrollahi
    Aim

    The present study was conducted with the aim of predicting nomophobia based on attachment styles with the mediating role of loneliness in adolescents.

    Methods

    This research design was correlational and structural equation modeling. The research sample consisted of 500 working students studying in the second secondary course in the academic year 2020-2021, who were selected by online sampling method. Yıldırım and Correa's Nomophobia Questionnaire (2015), Collins and Reid's Adult Attachment Scale (1990) and DiTomaso et al.'s (2004) Loneliness Scale were used to measure the research variables. Data were analyzed with Pearson correlation coefficient and structural equation model.

    Results

    The findings showed that the direct paths of this research of avoidant and ambivalent attachment styles were significant except for the perceived secure attachment style on nomophobia. Also, the results of the modified confirmatory factor analysis show (P = 0.001, F = 0.626) and the results indicate a good fit of the measurement model with the data; and all observed variables had a factor load higher than 0.3. In the other part of the results related to the direct paths, attachment styles were significant on the feeling of loneliness. Also, all the indirect paths of attachment styles through the mediating role of loneliness on nomophobia were significant. Also, the findings show that attachment styles and feelings of loneliness can predict 54% of the changes in nomophobia. The coefficient of determination of the variable feeling of loneliness is equal to 38% in the moderate to strong range.

    Conclusion

    Therefore, variables of perceived attachment styles are predictors of nomophobia in adolescents

    Keywords: Attachment Styles, Loneliness, NomoPhobia
  • رویا جلیلی، جواد خلعتبری، حسن احدی، شهره قربان شیرودی

    هدف پژوهش حاضر بررسی این نکته بود که در افراد معتاد، با واسطه گری خودکنترلی، استرس ادراک شده و ولع مصرف با پیشبینی بازگشت افراد به مواد محرک چه رابطهای دارد. این پژوهش از نوع مطالعات توصیفی همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش مشتمل بود بر تمامی افراد مصرف کننده مواد محرک که در مراکز نگهداری و مراقبتی شهر تهران در سال 1400 مستقر بودند. برای انتخاب نمونه به استناد فرمول مدلیابی ساختاری، 250 نفر به صورت تصادفی خوشهای انتخاب شدند. جهت گردآوری اطلاعات از مقیاسهای استرس ادراک شده کوهن PSS ، ولع مصرف مواد فرانکن DDQ ، پیشبینی بازگشت افراد به مواد رایت PRS ، و خودکنترلی تانجی استفاده شد. تحلیل داده های پژوهش با استفاده از روش تحلیل مسیر نشان داد که رابطه مثبت و معناداری (01 / 0 > P ) بین استرس ادراک شده و پیشبینی بازگشت به مصرف مواد محرک با واسطهگری خودکنترلی، و بین ولع مصرف مواد با پیشبینی بازگشت به مصرف مواد محرک با واسطه گری خودکنترلی وجود دارد. همچنین رابطه منفی و معناداری (01 / 0 > P) بین خودکنترلی و پیشبینی بازگشت به مصرف مواد محرک وجود دارد. بدین روی میتوان گفت که با افزایش استرس ادراک شده و ولع مصرف، بازگشت به مصرف مواد محرک افزایش و میزان خودکنترلی کاهش مییابد، و با کاهش خودکنترلی نیز بازگشت به مصرف مواد محرک افزایش مییابد.

    کلید واژگان: استرس ادراک شده, ولع مصرف, پیشبینی بازگشت, خودکنترلی
    Roya Jalili, Javad Khalatbari, Hasan Ahadi, Shohreh Ghorban Shirodi

    The purpose of the present study was to investigate the relationship between perceived stress and craving for consumption with predicting people's return to stimulants with the mediation of self-control. This research was method descriptive-correlative. The statistical population of this research included all people who used stimulants, hospitalized in care centers in Tehran in 1400 (2019). For sample selection, 250 persons were randomly selected based on the structural modeling formula. In order to collect information, Cohen's Perceived Stress Scale, Franken's Substance Craving, Wright's Substance Return Prediction and Tanji's Self-Control Scales were used. The analysis of the research data, using the path analysis method, showed that there is a positive and significant relationship (P<0.01) between perceived stress and predicting return to stimulants with the mediation of self-control and between drug craving and predicting return to stimulants with The mediation of self-control. Also, there were a negative and significant relationship (P<0.01) between self-control and predicting return to stimulants. Thus, it can be concluded that with increase in perceived stress and the urge to use, the return to use of stimulants increases and the amount of self-control decreases, and with decrease of self-control, the return to use of stimulants increases.

    Keywords: perceived stress, craving usage, relapse prediction, self-control
  • متین چهارراهی، محمدرضا زربخش بحری*، جواد خلعتبری، طاهر تیزدست
    زمینه و هدف

    ورود به دانشگاه همواره با دامنه ای از منابع فشارزای تحصیلی، مالی، ارتباطی، اجتماعی و گاهی دوری از خانواده همراه است. مطالعه حاضر با هدف تعیین برازش مدل ساختاری طرحواره های ناسازگار براساس ترومای فردی و ترومای اجتماعی با میانجی گری سبک های دلبستگی انجام شد.

    روش پژوهش: 

    روش مطالعه از نوع همبستگی بود. جامعه آماری، کلیه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال تحصیلی 1400-1399 بودند. نمونه آماری شامل 380 نفر از دانشجویان بودند که به شکل دردسترس و مبتنی بر وب انتخاب شدند. از پرسشنامه سبک دلبستگی هازان و شاور (1987)، پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (1998)، پرسشنامه تجربه ترومای کودکی برنشتاین و همکاران (2003) و پرسشنامه محقق ساخته ترومای اجتماعی استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد ترومای فردی بر طرحواره های ناسازگار اولیه با میانجی گری سبک دلبستگی ایمن تاثیر دارد (01/0>P)؛ ترومای فردی با میانجی گری سبک دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا بر طرحواره های ناسازگار اولیه تاثیر ندارند (05/0<P)؛ ترومای اجتماعی بر طرحواره های ناسازگار اولیه با میانجی گری سبک دلبستگی ایمن و اجتنابی تاثیر دارد (01/0>P)؛ ترومای اجتماعی با میانجی گری سبک دلبستگی دوسوگرا بر طرحواره های ناسازگار اولیه تاثیر ندارد (05/0<P).

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد مدل ساختاری طرحواره های ناسازگار براساس ترومای فردی و ترومای اجتماعی با میانجی گری سبک های دلبستگی در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج از برازش کافی برخوردار است؛ بنابراین، فراهم سازی محیط مناسب از دوران کودکی می تواند کمک شایانی به کاهش اختلالات روانی و شخصیتی در جامعه کند

    کلید واژگان: ترومای فردی و اجتماعی, سبک دلبستگی, طرحواره های ناسازگار
    Matin Chaharrahi, MohammadReza Zarbakhsh Bahri*, Javad Khalatbari, Taher Tizdast
    Background and Aim

    Entering the university is always associated with a range of stressful academic, financial, communication, social and sometimes distance from the family. The present study was conducted with the aim of determining the fit of the structural model of maladaptive schemas based on individual trauma and social trauma with the mediation of attachment styles.

    Methods

    The study method was correlational. The statistical population was all the students of Islamic Azad University, Karaj branch, in the academic year 2020-21. The statistical sample consisted of 380 students who were selected online. Hazan and Shaver's (1987) attachment style questionnaire, Young's early maladaptive schemas questionnaire (1998), Bernstein et al.'s (2003) childhood trauma questionnaire, and researcher-made social trauma questionnaire were used.

    Results

    The results showed that personal trauma has an effect on early maladaptive schemas with the mediation of secure attachment style (P<0.01); Personal trauma with the mediation of avoidant and ambivalent attachment style has no effect on early maladaptive schemas (P<0.05); Social trauma has an effect on early maladaptive schemas with the mediation of secure and avoidant attachment style (P<0.01); Social trauma with the mediation of ambivalent attachment style does not affect early maladaptive schemas (P<0.05).

    Conclusion

    The results showed that the structural model of maladaptive schemas based on individual trauma and social trauma with the mediation of attachment styles in the students of Islamic Azad University of Karaj has a sufficient fit; Therefore, providing the right environment from childhood can help reduce mental and personality disorders in the society.

    Keywords: personal, social trauma, attachment style, maladaptive schemas
  • الهام قلعه خندابی، جاوید پیمانی*، طاهر تیزدست، جواد خلعتبری
    مقدمه

    این پژوهش با هدف تعیین مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و هیجان مدار بر ناگویی هیجانی افراد دچار تعارض زناشویی انجام شد.

    روش کار

    روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. از جامعه آماری زنان مراجعه کننده به کلینیک های منطقه 1 شهر تهران 45 نفر به روش در دسترس انتخاب و با استفاده از روش تصادفی در سه گروه جایگزین شدند. ابزار پژوهش ناگویی هیجانی (بگبی و همکاران، 1994) بود. ابتدا پیش آزمون ناگویی هیجانی برای هر سه گروه اجرا شد، سپس طرحواره درمانی و هیجان مدار برای گروه های آزمایش اجرا شد اما برای گروه کنترل، هیچگونه مداخله ای اعمال نشد؛ در نهایت پس آزمون و آزمون پیگیری برای هر سه گروه به عمل آمد.

    نتایج

    نتایج آزمون اندازه گیری مکرر نشان داد که هر دو گروه طرحواره درمانی و هیجان مدار بر کاهش ناگویی هیجانی موثر است (001/>p). آزمون تعقیبی بن فرونی نشان داد که درمان هیجان مدار موثرتر از طرحواره درمانی است (001/>p).

    نتیجه گیری

    برای بهبود ناگویی هیجانی افراد دچار تعارض زناشویی پیشنهاد می شود از درمان هیجان مدار استفاده شود.

    کلید واژگان: تعارض زناشویی, ناگویی هیجانی, طرحواره درمانی, هیجان مدار
    Elham Ghale Khandabi, Javid Peymani *, Taher Tizdast, Javad Khalatbari
    Introduction

    This research was conducted with the aim of comparing the effectiveness of schema therapy and emotion focused therapy on alexithymia of people suffering from marital conflict.

    Methods

    The research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design with two experimental groups and one control group. From the statistical population of women referring to the clinics of the 1st district of Tehran, 45 people were selected using the available method and replaced in three groups using a random method. The research tool was emotional ataxia (Begby et al., 1994). First, the pre-test of alexithymia was performed for all three groups, then schema therapy and emotion-focused therapy were performed for the experimental groups, but no intervention was applied for the control group; Finally, the post-test and the follow-up test were performed for all three groups.

    Results

    The results of the repeated measurement test showed that both schema therapy and emotion-oriented groups are effective in reducing alexithymia (p>0.01). Bon Feroni's post hoc test showed that emotional therapy is more effective than schema therapy (p>0.01).

    Conclusion

    it is suggested to use emotion-focused therapy to improve the alexithymia of people with marital conflict.

    Keywords: Marital conflict, Alexithymia, Schema therapy, Emotion-focused therapy
  • ملیحه کاظمی مجرد، جواد خلعتبری*، آمنه معاضدیان، نعمت ستوده اصل
    زمینه و هدف

    عوامل متعددی در شکل دهی عملکرد جنسی نقش دارند که برخی از این عوامل موثر در مطالعات قبلی شناسایی شده اند. این پژوهش جهت بررسی عوامل دیگری که ممکن است در پژوهش های پیشین شناسایی نشده باشد انجام شد. در این راستا هدف از پژوهش حاضر بررسی و تعیین عوامل روان شناختی موثر بر عملکرد جنسی زنان بود.

    روش پژوهش: 

    روش این مطالعه از نوع کیفی با رویکرد تفسیری و به روش تحلیل مضمون بود. بر اساس روش نمونه گیری هدفمند، داده های مطالعه حاضر با تعداد 13 نفر از زنان متاهل از فروردین تا خرداد 99 اشباع گردید. جهت جمع آوری اطلاعات روش مصاحبه نیمه ساختاریافته عمیق مورد استفاده قرار گرفت. داده ها با روش تحلیل مضمون بررسی شد.

    یافته ها

    نتایج پژوهش، طبقات "دانش جنسی" ، "نگرش جنسی" ، "خودابرازی جنسی"، "صمیمیت جنسی"، "احقاق جنسی" و "خودکارآمدی جنسی" را تبیین کردند. 

    بحث و نتیجه گیری

    بنظر می رسد زمانی که زنان در انجام فعالیت های جنسی برای خود حقوق مسلمی مانند مطالبه فعالیت جنسی مورد تمایل، پذیرش وجود صمیمت در روابط جنسی و... قایل هستند، به یک ادراک مثبتی در مورد چگونگی فعالیت جنسی در روابط زناشویی دست می یابند که این امر خود می تواند به عملکرد جنسی مطلوب کمک نماید.

    کلید واژگان: زنان, عملکرد جنسی, کنش وری جنسی
    Maliheh Kazemi Mojarad, Javad Khalatbari*, Ameneh Moazedian, Nemat Sotodehasl
    Background and Aim

    Several factors have a role in the formation of sexual function, some of which have been identified in previous studies. This study was conducted to investigate other factors that may not have been identified in previous studies. In this regard, the aim of this study was to investigate and determine the psychological factors affecting women's sexual function.

    Methods

    The method of this study was qualitative with interpretive approach and themed analysis method. Based on the purposeful sampling method, the data of this study were saturated with 13 married women from April to June 2020. In-depth semi-structured interview method was used to collect data. Data were analyzed by themed analysis method.

    Results

    Findings showed the categories explained "sexual knowledge", "sexual attitude", "sexual self-efficacy", "sexual intimacy", "sexual redress" and "sexual self-efficacy".

    Conclusion

    It seems that when women perform sexual activities for themselves certain rights such as demanding sexual activity, accepting the existence of intimacy in sexual relationships, etc. They believe that they achieve a positive perception about sexual activity in marital relationships, which can contribute to optimal sexual function

    Keywords: Women, Sexual Function, Sexual Dysfunction
  • شیوا وطن پناه، جواد خلعتبری*، افشین طیبی، مهرداد ثابت
    هدف

    پژوهش حاضر، با هدف تعیین اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر رفتار خوردن هیجانی، بدتنظیمی هیجانی، استرس ادراک شده و نشخوار فکری در زنان مبتلا به بیماری چاقی مزمن انجام شد.

    روش پژوهش:

     پژوهش حاضر جزء طرح های نیمه آزمایشی با پیش آزمون -پس آزمون-پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل کلیه زنان مبتلا به بیماری چاقی مزمن و شاخص توده بدنی مراجعه کننده به کلینیک مشاوره تغذیه ای کیان شهر تهران بین ماه های اردیبهشت تا تیرماه 1401 بودند. به منظور تشکیل دو گروه با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند (با در نظر گرفتن ملاک های ورود و خروج)، ابتدا 30 زنان مبتلا به چاقی مزمن و شاخص توده بدنی به شیوه غربالگری انتخاب و سپس به صورت تصادفی 15 بیمار در گروه آزمایش و 15 بیمار در گروه گواه گروه بندی شدند. برنامه جلسات درمان متمرکز بر شفقت در طی 8 جلسه 90 دقیقه ای براساس پروتکل نف و گرمر (2013) برای گروه آزمایش تشکیل شد. همچنین مرحله پیگیری سه ماه بعد از پس آزمون روی هر سه گروه اجرا شد. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه رفتار خوردن هیجانی ون استرین و همکاران (2009)، پرسشنامه بدتنظیمی هیجانی گراتز و رومر (2004)، پرسشنامه استرس ادراک شده کوهن و همکاران (1983) و پرسشنامه نشخوار فکری نالن هوکسما و مارو (1991) بودند. داده های پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج تحلیل داده ها نشان داد درمان متمرکز بر شفقت در شرکت کنندگان گروه های آزمایشی به نسبت گروه گواه تاثیر معناداری بر بهبود رفتار خوردن هیجانی (83/115=F، 001/0>P)، بدتنظیمی هیجانی(10/98=F، 001/0>P)، استرس ادراک شده (53/101=F، 001/0>P) و نشخوار فکری (52/74=F، 001/0>P) در زنان مبتلا به بیماری چاقی مزمن و شاخص توده بدنی داشته است (05/0>P).

    نتیجه گیری

    بنابراین می توان نتیجه گرفت درمان متمرکز بر شفقت باعث بهبود رفتار خوردن هیجانی، بدتنظیمی هیجانی، استرس ادراک شده و نشخوار فکری در زنان مبتلا به چاقی مزمن می گردد.

    کلید واژگان: شفقت, رفتارخوردن هیجانی, بدتنظیمی هیجانی, استرس ادراک شده, نشخوار فکری
    Shiva Vatanpanah, Javad Khalatbari *, Afshin Tayyebi, Mehrdad Sabet
    Aim

    The present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of compassion-focused therapy on emotional eating behavior, emotional dysregulation, perceived stress, and rumination in women with chronic obesity.

    Method

    The current research was part of the semi-experimental designs with pre-test-post-test-follow-up with control group. The statistical population of the current study included all women with chronic obesity and body mass index who referred to the Kian nutrition counseling clinic in Tehran between May and July 2022. In order to form two groups using the purposeful sampling method (taking into account the entry and exit criteria), first 30 women with chronic obesity and body mass index were selected by screening method and then randomly 15 patients in the experimental group and 15 patients in the group The witnesses were grouped. The program of compassion-focused treatment sessions during 8 90-minute sessions was formed for the experimental group based on the protocol of Neff and Germer (2013). Also, the follow-up phase was performed three months after the post-test on all three groups. The research tools included the emotional eating behavior questionnaire of van Strein et al. (2009), the emotional dysregulation questionnaire of Gratz and Romer (2004), the perceived stress questionnaire of Cohen et al. (1983) and the rumination questionnaire of Nolen Hoeksma and Marrow (1991). The data of the research were analyzed using repeated measurement analysis of variance test.

    Results

    The results of data analysis showed that the treatment focused on compassion in the participants of the experimental groups compared to the control group had a significant effect on improving emotional eating behavior (F=115.83, P<0.001), emotional dysregulation (F=98.10, P<0.001), perceived stress (F= 101.53, P<0.001) and rumination (F= 74.52, P< 0.001) in women with chronic obesity and body mass index.

    Conclusion

    Therefore, it can be concluded that compassion-focused therapy improves emotional eating behavior, emotional dysregulation, perceived stress, and rumination in women with chronic obesity.

    Keywords: compassion, emotional eating behavior, Emotional dysregulation, Perceived stress, Rumination
  • مرضیه شیری امین لو، پرویز شریفی درآمدی*، جواد خلعتبری
    این پژوهش با هدف تعیین روایی تشخیصی ویرایش پنجم مقیاس‏های هوشی وکسلر کودکان در ویژگی های عصب - روان شناختی دانش آموزان با ناتوانی یادگیری انجام شد. پژوهش حاضر در حیطه پژوهش های روش شناسی و از نوع مطالعات روان سنجی بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانش آموزان دختر و پسر دوره ابتدایی (7 تا 11 سال) شهر تهران در سال تحصیلی 98- 97 تشکیل می دادند که از بین آن ها تعداد 400 دانش آموز با ناتوانی یادگیری با استفاده از روش نمونه‏گیری هدفمند و در دسترس و 400 دانش آموز هنجاری (معمولی) به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. در راستای هدف پژوهش از ویرایش پنجم مقیاس‏های هوشی وکسلر کودکان (2014) استفاده شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل رگرسیون لجستیک و نسخه 23 نرم افزار SPSS تجزیه وتحلیل گردید. نتایج به دست آمده نشان داد که آزمون‏های واژگان و اطلاعات (از مقیاس فهم کلامی)، طراحی با مکعب با امتیاز زمانی (از مقیاس دیداری- فضایی)، محاسبات و مفاهیم تصویر (از مقیاس استدلال سیال)، ظرفیت عدد مستقیم، ظرفیت عدد معکوس، ظرفیت عدد متوالی، ظرفیت تصویر و توالی عدد-حرف (از مقیاس حافظه فعال)، رمزگذاری، حذف کردن تصادفی و حذف کردن ساختاری (از مقیاس سرعت پردازش) دارای روایی تشخیصی بودند. می توان نتیجه گیری کرد که نسخه پنجم مقیاس های هوشی وکسلر کودکان دارای روایی تشخیصی در ویژگی های عصب روان شناختی دانش‏آموزان با ناتوانی یادگیری است و می تواند دانش آموزان با ناتوانی یادگیری را از دانش آموزان هنجاری (معمولی) تشخیص دهند.
    کلید واژگان: روایی تشخیصی, ناتوانی یادگیری, نسخه پنجم مقیاس‏های هوشی وکسلر کودکان, ویژگی های عصب - روان شناختی
    Marzieh Shiri Aminlou, Parviz Sharifi Avaradi *, Javad Khalatbari
    This study was conducted with the aim of determining the diagnostic validity of the fifth edition of Wechsler's intelligence scales for children in the neuropsychological characteristics of students with learning disabilities in Tehran. The present study was subset of methodological studies. The number of 400 people with learning disabilities who were selected using a targeted and available sampling method and 400 normal people who were randomly selected from among all male and female students between the ages of 7 and 11 in Tehran in the academic year of 2018-2019. In line with the purpose of the research, the fifth edition of the Wechsler Children's Intelligence Scales (2014) was used. The collected data were analyzed using logistic regression analysis and SPSS software (Version 23).The study finally revealed that vocabulary and information tests (from verbal comprehension index), Block design with time point (from Visual-spatial index),arithmetic (from fluid reasoning scale), number span (direct), number span (reverse), picture span, letter-digit sequencing and letter-number sequencing (from working memory scale),and coding, cancellation (random), cancellation (structural), (from Processing speed index), had diagnostic validity.The fifth version of the Wechsler IQ Scales for children has diagnostic validity in the neuropsychological characteristics of students with learning disabilities and can distinguish students with learning disabilities from normal students.
    Keywords: Diagnostic Validity, Learning Disabilities, Neuropsychological features, Wechsler Intelligence Scale for Children-Fifth Edition (WISC-V)
  • شهره قربان شیرودی*، افسانه امینی، جواد خلعتبری
    زمینه

    خانواده محل ارضای نیازهای مختلف جسمانی، عقلانی و عاطفی است و داشتن آگاهی از نیازهای زیستی و روانی و شناخت چگونگی ارضای آن ها و تجهیز شدن به تکنیک ها و شناخت تمایلات زیستی و روانی، ضرورتی انکارناپذیر می باشد. لذا هدف از این پژوهش تعیین و مقایسه اثربخشی آموزش راهبردهای مدیریت هیجان مبتنی بر رویکرد زوج درمانی هیجان مدار(EFT) و زوج درمانی مبتنی بر طرح واره بر الگوهای ارتباطی زوج ها انجام بود

    روش بررسی

    این یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری با گروه شاهد می باشد. جامعه مورد بررسی را کلیه زوج ها دارای نارضایتی زناشویی که جهت حل مشکلاتشان به کلینیک روان شناختی شهر اصفهان مراجعه کرده بودند، تشکیل داد. نمونه ها شامل 45 زوج بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به طور تصادفی در سه گروه آزمایشی1 (15 زوج) و آزمایشی 2 (15 زوج)  و شاهد (15 زوج) قرار گرفتند . پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش راهبردهای مدیریت هیجان مبتنی بر رویکرد زوج درمانی هیجان مدار(Emotionally focused therapy یا EFT)  و زوج درمانی مبتنی بر طرح واره  بر الگوهای ارتباطی زوج ها انجام گرفت. داده های جمع آوری شده با استفاده از آزمون های آماری آنالیز واریانس، شاپیرو ویلک، آزمون لون، بونفرونی و گرین هاوس تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که آموزش راهبردهای مدیریت هیجان مبتنی EFT و زوج درمانی مبتنی بر طرح واره در مقایسه با گروه شاهد، موجب افزایش الگوهای ارتباطی زوج ها می شود(05/0 p<). تفاوت معنی داری بین میزان اثربخشی آموزش راهبردهای مدیریت هیجان مبتنی بر EFT و زوج درمانی مبتنی بر طرح واره در الگوهای ارتباطی زوج ها در مراحل پس آزمون و پیگیری مشاهده گردید (05/0 p<) و آموزش راهبردهای مدیریت هیجان مبتنی بر EFT موثرتر از زوج درمانی مبتنی بر طرح واره در الگوهای ارتباطی زوج ها بود.

    نتیجه گیری

    آموزش هیجانات و آموزش خودآگاهی، روش موثری در جهت افزایش الگوهای ارتباطی زوج ها می باشد.

    کلید واژگان: مدیریت هیجان, زوج درمانی هیجان مدار, زوج درمانی مبتنی بر طرح واره, الگوهای ارتباطی
    S Ghorbanshirroudi*, A Amini, J Khalatbari
    Background & aim

    The family is the place to satisfy various physical, intellectual and emotional needs, and having awareness of biological and psychological needs and knowing how to satisfy them and being equipped with techniques and recognizing biological and psychological tendencies is an undeniable necessity. The present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of teaching emotion management strategies based on emotionally focused couple therapy (EFT) and schema-based couple therapy on couples' communication patterns.

    Methods

    The present semi-experimental study used a pre-test and post-test design and follow-up with a control group. The studied community included all couples with marital dissatisfaction who referred to the psychological clinic of Tankabon, Iran, to solve their problems; And the research sample included 45 couples who were selected by purposeful sampling and were randomly divided into three experimental groups: 1 (15 couples), 2 (15 couples) and control (15 couples). The present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of teaching emotion management strategies based on emotion-oriented couple therapy (EFT) and schema-based couple therapy on communication patterns of couples. The collected data were analyzed using ANOVA, Shapiro-Wilk, Lunn, Bonferroni and Greenhouse tests.

    Results

    The results indicated that training emotion management strategies based on emotion-oriented couple therapy (EFT) and schema-based couple therapy increased communication patterns compared to the control group (P<0.05). There was a statistically significant difference between the effectiveness of teaching emotion management strategies based on emotion-oriented couple therapy (EFT) and schema-based couple therapy on communication patterns of couples in the post-test and follow-up stages (P<0.05). And teaching emotion management strategies based on emotion-oriented couple therapy approach was more effective than schema-based couple therapy in communication patterns of couples.

    Conclusion

    As a result, emotion training and self-awareness training is an effective method in increasing communication patterns of couples.

    Keywords: Emotions, Management, Couples therapy, Schema therapy, Communication patterns
  • نیکو فرحزادی، شهره قربان شیرودی*، جواد خلعتبری، محمدرضا زربخش

    این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی آموزش کارکردهای اجرایی بر خودکنترلی و شایستگی اجتماعی کودکان دارای خودکنترلی ضعیف انجام گرفت. پژوهش حاضر آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل کودکان دوره ابتدایی دارای خودکنترلی ضعیف شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بود. در این پژوهش 26 کودک دارای خودکنترلی ضعیف با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب و به روش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جای دهی شدند. گروه آزمایش، آموزش کارکردهای اجرایی را طی دو ماه در هشت جلسه 75 دقیقه ای دریافت کرد. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه خودکنترلی کودکان (CSQ) و پرسشنامه شایستگی اجتماعی (SCQ) بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرونی با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-23 تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد آموزش کارکردهای اجرایی بر خودکنترلی و شایستگی اجتماعی کودکان دارای خودکنترلی ضعیف تاثیر معنادار دارد (001/0>p). براساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت آموزش کارکردهای اجرایی با بهره گیری از فنونی مانند افزایش توجه، تمرکز و دقت، سازمان دهی فعالیت ها، بازداری پاسخ و کنترل تکانشگری می تواند به عنوان روشی کارآمد برای افزایش خودکنترلی و شایستگی اجتماعی کودکان دارای خودکنترلی ضعیف مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: آموزش کارکردهای اجرایی, خودکنترلی, شایستگی اجتماعی
    Nikoo Farahzadi, Shohreh Ghorbanshiroudi *, Javad Khalatbari, MohammadReza Zarbakhsh

    The present study was conducted to investigate the effectiveness of executive functions training on the self-control and social competence of children with low self-control. It was an experimental study consisting of pre-test, post-test, control group, and two-month follow-up period. In the academic year 2021-2022, the statistical population of the study consisted of Tehran primary school children with low self-control. 26 children with limited self-control were randomly assigned to experimental and control groups through multistage cluster sampling. The experimental group received eight 75-minute executive functions training sessions. This research employed the Children’s Self-control Questionnaire (CSQ) and the Social Competence Questionnaire (SCQ). Using SPSS-23, the data were analyzed using a mixed ANOVA and Bonferroni Follow-up test. Executive functions training has a significant effect on the self-control and social competence of children with limited self-control (p<0.001). Using techniques such as increasing attention, concentration, and accuracy, organizing activities, avoiding response, and controlling impulsivity, the present study concludes that executive functions training is an effective method for increasing self-control and social competence in children with low self-control.

    Keywords: Executive functions training, Self-Control, Social Competence
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال