به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب ریحانک طلاکوب

  • حمیدرضا شتابی*، میترا جبل عاملی، ریحانک طلاکوب، امیر منصوری
    سابقه و هدف

    شایع ترین روش بیهوشی در سزارین انتخابی، بیهوشی نخاعی است. از عوارض تاخیری پس از بیهوشی نخاعی، سردرد به دنبال پانکچر دورا می باشد. هدف از این مطالعه بررسی تاثیر تزریق وریدی ترکیب آتروپین و نیوستیگمین در پیشگیری از سردرد پس از بیهوشی نخاعی بود.

    مواد و روش ها:

     این مطالعه کارآزمایی بالینی دوسوکور شاهددار تصادفی شده روی 62 زن باردار کاندید سزارین الکتیو با بیهوشی نخاعی در بیمارستان شهیدبهشتی اصفهان انجام شد. بیماران به صورت تصادفی با Random allocation software در دو گروه مساوی تقسیم شدند. بعد از کلامپ بند ناف،  در گروه اول ترکیب mg 5/0 نیوستیگمین و mg 5/0 آتروپین (که با نرمال سالین به حجم 10 ml رسانده شد) و در گروه دوم ml10 نرمال سالین، تزریق وریدی شد. سپس بروز و شدت سردرد در 48 ساعت اول وتا یک هفته بعد از عمل در دو گروه تعیین و مقایسه شد.

    یافته ها: 

    طی این مطالعه، 1بیمار از گروه آتروپین نیوستیگمن (A-N) و 5 بیمار از گروه نرمال سالین (S) دچار سردرد بعد از عمل شدند (2/3 در مقابل 1/16درصد) که می تواند از نظر بالینی مهم باشد (195/0=P). فراوانی بروز سردرد در ریکاوری در2 بیمار(1 نفر از هر گروه) و دربخش 4 نفرازگروه (S) بود (11/0=P). میانگین شدت سردرد در تنها بیمار گروه (A-N) 5 و در بیماران گروه (S) (45/0±2/4) بود (18/0=P). فاصله زمانی بین پانکچر دورا تا اولین بروز سردرد در بیمار گروه (A-N) یک ساعت و در بیماران گروه (S) (1/11±8/20) ساعت بود (18/0=P).

    استنتاج

    استفاده ازتک دوز ترکیب نیوستیگیمن و آتروپین (هرکدام 5/0 میلی گرم) با کاهش بروز سردرد و شدت آن بعد از پانکچر دورا همراه است، که می تواند از نظر بالینی مهم باشد.

    کلید واژگان: بیهوشی نخاعی, سزارین, سردرد, نئوستیگمین, آتروپین}
    Hamidreza Shetabi*, Mitra Jabalameli, Reihanak Talakkoub, Amir Mansuri
    Background and purpose

    The most common method of anesthesia in Cesarean section is spinal anesthesia (SA). Post-Dural puncture headache (PDPH) is one of the complications of SA. The aim of this study was to evaluate the effect of intravenous administration of atropine and neostigmine in prevention of PDPH following Cesarean section.

    Materials and methods

    This study was performed in 62 candidates of elective Cesarean section with SA in Isfahan Shahid Beheshti Hospital. Patients were randomly assigned into the two groups (n= 31 per group) using Random Allocation Software. After umbilical cord clamping, experimental group received neostigmine 0.5 mg and atropine 0.5 mg (i.v.), while the control group received 10 ml i.v. infusion of normal saline. The incidence and severity of headache were compared between the two groups in the first 48 hours and followed up for one week.

    Results

    In this study, one patient in experimental group (3.2%) and five patients in control group (16.1%) reported PDPH which can be clinically important (P=0.195). Headache was seen in two patients (1 in each group) at recovery and in four at ward in control group (P=0.11). The mean severity of headache was 5 and 4.2±0.45 in experimental group and control group, respectively (P= 0.18). The interval between spinal anesthesia and first onset of headache was one hour in experimental group and 20.8 ± 11.1 hours in control group (P=0.18).

    Conclusion

    According to the present study, the neostigmine (0.5mg) + atropine (0.5mg) is associated with a non- significant reduction in the incidence of headache and its severity after spinal anesthesia that are clinically important. 

    Keywords: spinal anesthesia, Cesarean section, headache, neostigmine, atropine}
  • ریحانک طلاکوب، غلامرضا خلیلی، مژگان فتحی
    مقدمه

    با توجه به ضرورت پیشگیری از درد پس از عمل جراحی ماستوییدکتومی- تمپانوپلاستی، پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر پیش‌گیرانه‌ی اضافه کردن مورفین به لیدوکایین موضعی بر شدت درد بعد از جراحی انجام شد.

    روش‌ ها

     در این کارآزمایی بالینی دو سوکور، 80 بیمار کاندید جراحی الکتیو ماستوویدکتومی- تمپانوپلاستی به صورت تصادفی در دو گروه 40 نفره توزیع شدند. گروه اول تحت بی‌حسی موضعی با لیدوکایین و گروه دوم تحت بی‌حسی موضعی با لیدوکایین به همراه مورفین قرار گرفتند. بیماران در طی مدت عمل و ریکاوری و 24 ساعت بعد از آن، از نظر شاخص‌های همودینامیک و شدت درد پس از عمل مورد بررسی قرار گرفتند و یافته‌های به دست آمده بین دو گروه مقایسه گردید.

    یافته‌ ها

    بررسی شدت درد بیماران در ریکاوری و بخش نشان داد که در زمان حضور بیماران در ریکاوری و دو ساعت بعد از عمل، گروه مداخله از شدت درد پایین‌تری برخوردار بود، اما 12 و 24 ساعت پس از عمل، اختلاف معنی‌داری بین دو گروه مشاهده نشد. در بررسی درون گروهی، شدت درد در هر دو گروه کاهش معنی‌داری را نشان داد، اما میزان کاهش درد در گروه مداخله به طور معنی‌داری بیشتر بود. روند تغییرات شاخص‌های همودینامیک در حین عمل و ریکاوری، بین دو گروه تفاوت معنی‌داری نداشت.

    نتیجه‌ گیری

    افزودن مورفین به لیدوکایین موضعی، باعث کاهش درد بعد از عمل جراحی ماستوییدکتومی- تمپانوپلاستی می‌گردد. ضمن این که استفاده‌ی موضعی از این ترکیب دارویی، تاثیری بر همودینامیک بیماران، طولانی‌تر شدن زمان اقامت در ریکاوری و زمان اکستوباسیون ندارد.

    کلید واژگان: درد بعد از عمل, ماستوئیدکتومی, تمپانوپلاستی, مورفین, لیدوکایین}
    Reyhanak Talakoub, Gholamreza Khalili, Mojgan Fathi
    Background

    Due to the need to prevention of postoperative pain after mastoidectomy-tympanoplasty, the present study was performed to evaluate the preemptive effect of adding morphine to topical lidocaine on postoperative pain intensity.

    Methods

    In this double-blind clinical trial study, 80 patients who were candidates for elective mastoidectomy- tympanoplasty surgery were randomly divided into two groups of 40; the first group underwent local anesthesia with lidocaine, and the second group underwent local anesthesia with lidocaine with morphine. Patients were evaluated for hemodynamic parameters, postoperative pain intensity during surgery and recovery and 24 hours after surgery, and the findings were compared between the two groups.

    Findings

    Evaluation of patients' pain intensity in recovery and ward showed that at the time of patients' recovery and two hours after surgery, the intervention group had a lower intensity; but in 12 and 24 hours after surgery, no significant difference was seen between the two groups. In the intragroup study, pain intensity significantly reduced in both groups, but the rate of pain reduction in the intervention group was significantly higher. The trend of changes in hemodynamic parameters during surgery and length stay in recovery was not significantly different between the two groups.

    Conclusion

    Addition of morphine to topical lidocaine reduces the postoperative mastoidectomy-tympanoplasty surgery, while topical use of this drug has no effect on patients' hemodynamics, longer recovery, and extubating time.

    Keywords: Postoperative pain, Mastoidectomy, Tympanoplasty, Morphine, Lidocaine}
  • میترا جبل عاملی، ریحانک طلاکوب، شیما شلیل احمدی *
    مقدمه
    از جمله عوارض شایعی که به دنبال بیهوشی با اینتوباسیون رخ می هد، شامل گلودرد بعد از عمل، سرفه ی بعد از خارج کردن لوله ی تراشه و خشونت صدا می باشد. امروزه، استفاده از دگزامتازون قبل از عمل بسیار در کنترل این عوارض موثر است. بنابراین، هدف از انجام مطالعه ی حاضر، مقایسه ی تاثیر پیش گیرانه ی دو مسیر متفاوت دگزامتازون (داخل کاف و وریدی) بر گلودرد و سرفه ی بعد از عمل جراحی بود.
    روش ها
    در این مطالعه ی کارآزمایی بالینی، تعداد 96 بیمار که تحت اینتوباسیون با بیهوشی عمومی قرار گرفته بودند، به صورت تصادفی در سه گروه قرار گرفتند. گروه اول 4 میلی گرم دگزامتازون داخل کاف، گروه دوم 4 میلی گرم دگزامتازون وریدی و گروه سوم (شاهد) دارونما دریافت کردند. فراوانی سرفه و شدت درد گلو بعد از خروج لوله ی تراشه در سه گروه مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    بین سه گروه اختلاف معنی داری بر اساس متغیرهای همودینامیک وجود نداشت (05/0 < P)، اما میزان بروز سرفه به ترتیب در گروه داخل کاف، وریدی و شاهد به طور معنی داری کاهش یافت (01/0 > P). همچنین، میانگین شدت گلودرد در ریکاوری و 1 ساعت بعد از عمل در گروه داخل کاف، وریدی و شاهد به ترتیب به صورت معنی داری کمتر بود (01/0 > P)، اما اختلافی بین آن ها بر اساس شدت گلودرد در 24 ساعت بعد از عمل وجود نداشت (05/0 < P).
    نتیجه گیری
    استفاده از دو روش دگزامتازون داخل وریدی و داخل کاف قبل از عمل باعث کاهش بروز سرفه و شدت گلودرد بعد از عمل در بیماران می شود.
    کلید واژگان: دگزامتازون, داخل وریدی, سرفه, گلودرد}
    Mitra Jabalameli, Reyhanak Talakoub, Shima Shalil Ahmadi *
    Background
    Of the most common complications occur after anesthesia with intubation is postoperative sore throat, coughing after extubation, and hoarseness. Today, the use of dexamethasone before surgery is effective in controlling these complications. Therefore, the purpose of this study was to compare the prophylactic effect of two different methods of administration of dexamethasone (intracuff and intrsvenous) on sore throat and cough after surgery.
    Methods
    In this clinical trial study, 96 patients undergoing general anesthesia and intubation were randomly assigned into three groups. The first group received 4 mg intravenous dexamethasone, the second group received 4 mg intracuff dexamethasone, and the third group received placebo. The frequency of cough and the severity of a sore throat were evaluated in three groups.
    Findings
    There was no significant difference between the three groups based on hemodynamic variables (P > 0.05), but the cough rate in the first and second groups was significantly lower than the control group (P < 0.01). Moreover, the mean of the severity of sore throat in recovery and 1 hour after surgery in the first and second groups were significantly lower than the control group (P < 0.01). However, there was no difference between the groups based on the severity of sore throat within 24 hours after surgery (P > 0.05).
    Conclusion
    Using intravenous and intracuff dexamethasone before surgery can reduce the amount of cough and the severity of sore throat in patients.
    Keywords: Dexamethasone, Intravenous injections, Cough, Pharyngitis}
  • میترا جبل عاملی، آزاده بهادری، ریحانک طلاکوب، فاطمه حبیبی*
    مقدمه
    گلودرد و سرفه ی بعد از اکستوباسیون (Extubation) از عوارض شایع بعد از اعمال جراحی به دنبال بیهوشی عمومی است. روش های مختلفی مانند استفاده از داروی دگزامتازون به صورت وریدی و اینتراکاف جهت کنترل این عوارض پیشنهاد شده است، اما همواره یک روش استاندارد برای آن ارایه نشده است. هدف از انجام این مطالعه، مقایسه ی تاثیر پیش گیرانه ی دو دز متفاوت دگزامتازون اینتراکاف (4 و 8 میلی گرم) بر گلودرد و سرفه ی بعد از عمل جراحی بود.
    روش ها
    در این مطالعه ی کارآزمایی بالینی، تعداد 90 بیمار تحت بیهوشی عمومی با اینتوباسیون (Intubation) وارد شدند. بیماران به سه گروه به صورت تصادفی تقسیم شدند. گروه اول 4 میلی گرم، گروه دوم 8 میلی گرم دگزامتازون و گروه سوم (گروه شاهد) سرم فیزیولوژیک به صورت اینتراکاف قبل از لوله گذاری دریافت کردند. درد گلو و سرفه ی بعد از عمل در سه گروه مورد مقایسه قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین شدت گلودرد بعد از عمل در زمان های بدو ورود به ریکاوری، 1 و 24 ساعت بعد و تعداد سرفه در ریکاوری در گروه های 4 و 8 میلی گرم دگزامتازون به صورت معنی داری کمتر از گروه شاهد (دارونما) بود (05/0 > P). از طرفی، بین گروه 4 و 8 میلی گرم دگزامتازون، اختلاف معنی داری بر اساس درد گلو بعد از عمل و سرفه وجود نداشت (05/0 < P). همچنین، بر اساس اطلاعات دموگرافیک بین سه گروه اختلاف معنی داری وجود نداشت.
    نتیجه گیری
    استفاده از دگزامتازون داخل کاف به صورت دو دز 4 و 8 میلی گرم تاثیر مفیدی در کاهش عوارض بعد از اکستوباسیون مانند گلودرد و سرفه ی بعد از عمل دارد و تفاوتی بین این دو دز در کاهش این عوارض نیست.
    کلید واژگان: دگزامتازون, سرفه, درد گلو}
    Mitra Jabalameli, Azadeh Bahadori, Reihanak Talakub, Fatemeh Habibi*
    Postoperative sore throat after extubation is a common complication after surgery following general anesthesia. Several methods have been proposed, such as the use of intracuff dexamethasone to control these complications, but there is not always a standard method for it. The purpose of this study was to compare the precautionary effect of two different doses of intracuff dexamethasone (4 and 8 mg) on postoperative sore throat and cough.
    Methods
    In this clinical trial study, 90 patients underwent general anesthesia with intubation were included. Patients were randomly divided into three groups. The first group received 4 mg, and the second one, 8 mg dexamethasone, and the third, physiologic serum in the form of intracuff before intubation. Postoperative sore throat and cough were compared between the three groups.
    Findings
    The mean intensity of postoperative sore throat at recovery, and 1 and 24 hours later, and the number of coughing in recovery in the first and second groups was significantly lower than the placebo group (P < 0.05). On the other hand, there was no significant difference between the first and second groups based on postoperative sore throat and cough (P > 0.05). Moreover, there was no significant difference between the three groups based on demographic data.
    Conclusion
    The use of intracuff dexamethasone in doses of 4 and 8 mg has a beneficial effect on reducing complications after extubation, such as sore throat and postoperative cough, and there is no difference between the two doses in reducing these complications.
    Keywords: Dexamethasone, Cough, Pharynx, Pain}
  • ریحانک طلاکوب، آناهیتا هیرمن پور، پریسا جلیلیان فر، طاهره غلام زاده
    مقدمه
    بروز سرفه ی ناشی از فنتانیل در طی القای بیهوشی عمومی از انسیدانس بین 65-28 درصد برخوردار می باشد. بنابراین، پیش گیری از بروز این عارضه مورد نیاز می باشد. در مطالعه ی حاضر، تاثیر دو داروی پروپوفول و دگزامتازون بر روی فراوانی و شدت سرفه ی ناشی از فنتانیل در بیماران کاندیدای بیهوشی عمومی مورد مقایسه قرار گرفت.
    روش ها
    طی یک مطالعه ی کارآزمایی بالینی تصادفی دو سو کور 99 بیمار با درجات I و II در طبقه بندی American Society of Anesthesiologists (ASA) در سنین 64-18 سال کاندیدای بیهوشی عمومی با استفاده از فنتانیل مورد مطالعه قرار گرفتند. بیماران به صورت تصادفی و مساوی به 3 گروه دریافت کننده ی پروپوفول (5/1 میلی گرم/کیلوگرم)، گروه دگزامتازون (1/0 میلی گرم/کیلوگرم) و گروه دارونما (5 میلی لیتر نرمال سالین) تقسیم شدند. کلیه ی داروها یک دقیقه قبل از تجویز 5/2 میکروگرم/کیلوگرم فنتانیل تجویز شد. علایم حیاتی، تعداد و شدت سرفه، اندازه گیری و ثبت گردید.
    یافته ها
    فراوانی سرفه به طور معنی داری در گروه پروپوفول (3/27 درصد) در مقایسه با گروه های دگزامتازون (8/78 درصد) و دارونما (8/84 درصد) کمتر بود (010/0 > P). شدت سرفه به طور معنی داری در گروه پروپوفول (ملایم 7/72 درصد؛ متوسط 3/27 درصد و شدید صفر درصد) در مقایسه با گروه دارونما (ملایم 2/18 درصد؛ متوسط 7/72 درصد و شدید 1/9 درصد) کمتر بود (010/0 > P). همچنین، تفاوت های معنی داری بین سه گروه در تغییرات فشار خون سیستول، فشار خون دیاستول و ضربان قلب وجود داشت (050/0 > P).
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد تجویز دز پایین پروپوفول (10 میلی گرم) می تواند فراوانی و شدت سرفه ی ناشی از فنتانیل را طی القای بیهوشی عمومی کاهش دهد.
    کلید واژگان: سرفه, دگزامتازون, فنتانیل, پروپوفول, پیش دارو}
    Reihanak Talakoub, Anahita Hirmanpour, Parisa Jalilianfar, Tahereh Gholamzadeh
    Background
    The incidence of fentanyl-induced cough (FIC) during induction of general anesthesia is 28-65%. Therefore, prevention of this complication is required. In this study, the effects of propofol and dexamethasone on the frequency and severity of fentanyl-induced cough were assessed in patients undergoing general anesthesia.
    Methods
    During a double-blind, randomized clinical trial study, 99 patients aged 18-64 years with classes I and II of American Society of Anesthesiologists (ASA) classification, who were undergoing general anesthesia with fentanyl, were investigated. Patients were randomly divided equally into 3 groups receiving propofol (1.5 mg/kg), dexamethasone (0.1 mg/kg), and placebo (5 ml normal saline). All drugs were administered 1 minute before administration of 2.5 µg/kg fentanyl. Vital signs, and frequency and intensity of cough were measured and recorded. Statistical analysis was performed using one-way ANOVA and Kruskal-wallis tests.
    Findings: The incidence of fentanyl-induced cough was 27.3%, 78.8%, and 84.8% in propofol, dexamethasone, and placebo groups, respectively (P
    Conclusion
    It seems that administration of low-dose propofol (10 mg) can reduce the frequency and intensity of fentanyl-induced cough during induction of general anesthesia.
    Keywords: Cough, Dexamethasone, Fentanyl, Propofol, Premedication}
  • ریحانک طلاکوب، آناهیتا هیرمن پور، طاهره غلام زاده، پریسا جلیلیان فر
    مقدمه
    تجویز وریدی فنتانیل در طی القای بیهوشی عمومی اغلب باعث تحریک سرفه با فراوانی بین 80-18 درصد می شود. از این رو، مطالعه ی حاضر با هدف بررسی و مقایسه ی اثرات کتامین و دگزامتازون بر روی کاهش سرفه در بیماران کاندیدای بیهوشی عمومی با استفاده از فنتانیل انجام شد.
    روش ها
    در طی یک مطالعه ی کارآزمایی بالینی تصادفی دو سو کور، 99 بیمار با درجه ی American Society of Anesthesiologists (ASA) I و II در سنین 64-18 سال کاندیدای بیهوشی عمومی با استفاده از فنتانیل مورد مطالعه قرار گرفتند. بیماران به صورت تصادفی و مساوی به 3 گروه دریافت کننده ی کتامین (5/0 میلی گرم/کیلوگرم)، گروه دگزامتازون (1/0 میلی گرم/کیلوگرم) و گروه دارونما (5 میلی لیتر نرمال سالین) تقسیم شدند. کلیه ی داروها یک دقیقه قبل از تجویز 5/2 میکروگرم/کیلوگرم فنتانیل تجویز شد. علایم حیاتی، تعداد و شدت سرفه اندازه گیری و ثبت گردید. آنالیز آماری با استفاده از آزمون های One-way ANOVA و Kruskal-Wallis صورت گرفت.
    یافته ها
    فراوانی سرفه به طور معنی داری در گروه کتامین (8/81 درصد) در مقایسه با گروه های دگزامتازون (9/90 درصد) و دارونما (1/93 درصد) کمتر بود (03/0 = P). شدت سرفه، به طور معنی داری در گروه کتامین (ملایم 2/18 درصد، متوسط 8/78 درصد و شدید 0/30 درصد) در مقایسه با گروه دارونما (ملایم 1/9 درصد، متوسط 7/72 درصد و شدید 2/18 درصد) کمتر بود (04/0 = P). همچنین، تفاوت های معنی داری بین سه گروه در تغییرات فشار خون سیستول و دیاستول و ضربان قلب وجود داشت (05/0 > P).
    نتیجه گیری
    تجویز دز کم کتامین، می تواند به طور موثری تعداد و شدت سرفه ی ناشی از فنتانیل را در بیماران کاندیدای بیهوشی عمومی در حین القای بیهوشی کاهش دهد.
    کلید واژگان: سرفه, بیهوشی, دگزامتازون, فنتانیل, کتامین}
    Reihanak Talakoub, Anahita Hirmanpour, Tahereh Gholamzadeh, Parisa Jalilianfar
    Background
    Intravenous (IV) administration of fentanyl during induction of general anesthesia often elicits cough, with frequency of 18% to 80%. Therefore, in this study, we aimed to compare the effects of ketamine and dexamethasone on decreasing cough in patients undergoing general anesthesia with fentanyl.
    Methods
    During a double-blind randomized clinical trial study, 99 patients aged 18-64 years with class I and II based on the scale of American Society of Anesthesiologists (ASA) who were undergoing general anesthesia with fentanyl were investigated. Patients were randomly divided equally into 3 groups receiving ketamine (0.5 mg/kg), dexamethasone (0.1 mg/kg), and placebo (5 ml normal saline). All drugs were administered 1 minute before administration of 2.5 µg/kg fentanyl. Vital signs, and frequency and intensity of cough were measured and recorded. Statistical analysis was performed using one-way ANOVA and Kruskal-Wallis tests.
    Findings: The frequency of cough was significantly lower in the ketamine group (81.8%) compared with dexamethasone (90.9%) and placebo (93.1%) groups (P = 0.03). The intensity of cough was significantly lower in the ketamine group (mild: 18.2%; moderate: 78.8%; severe: 3.0%) compared with placebo group (mild: 9.1%, moderate: 72.7%; severe: 18.2%) (P = 0.04). Furthermore, there were significant differences between the three groups in variations of systolic blood pressure, diastolic blood pressure, and heart rate (P
    Conclusion
    Administration of low-dose ketamine can effectively reduce frequency and intensity of fentanyl-induced cough during anesthesia in patients undergoing general anesthesia.
    Keywords: Cough, Anesthesia, Dexamethasone, Fentanyl, Ketamine}
  • آناهیتا هیرمن پور، ریحانک طلاکوب، ندا محمد صالحی، معصومه تقیان
    مقدمه
    مطالعه ی حاضر با هدف تعیین اثر مقایسه ای داروهای دگزامتازون، اندانسترون و کتامین وریدی در پیش گیری از لرز، در خانم های تحت سزارین با بیهوشی عمومی انجام شد.
    روش ها
    این مطالعه ی کارآزمایی بالینی دو سو کور، از نوع مطالعات شاهددار تصادفی شده بود. 160 بیمار با American Society of Anesthesiologists (ASA) درجات I و II کاندیدای سزارین تحت بیهوشی عمومی به چهار گروه دریافت کننده ی اندانسترون، دگزامتازون، کتامین و دارونما تقسیم شدند. حجم نمونه ی مورد نیاز این مطالعه با استفاده از فرمول برآورد حجم نمونه جهت مقایسه ی نسبت ها به تعداد 40 بیمار در هر گروه برآورد شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون ANOVA، جداول فراوانی و آزمون 2χ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. 050/0 > P به عنوان سطح معنی داری در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    میزان درجات لرز تنها در 4 دوره (بدو ورود و دقایق 10، 20 و 70 ریکاوری) بین چهار گروه تفاوت معنی داری داشت (050/0 > P). میزان درجات لرز بدو ورود و دقایق 10، 20 و 70 ریکاوری در گروه شاهد بیشتر از سایر گروه ها بود (درصد بدون لرز در گروه های دیگر بیشتر از گروه شاهد بود)، اما بین میزان درجات لرز گروه های دارویی دگزامتازون، اندانسترون و کتامین وریدی، تفاوت معنی داری وجود نداشت (050/0 < P).
    نتیجه گیری
    تجویز داروهای دگزامتازون، اندانسترون و کتامین وریدی در پیش گیری از لرز تاثیر یکسانی داشته است.
    کلید واژگان: لرز پس از بیهوشی, اندانسترون, دگزامتازون, کتامین}
    Anahita Hirmanpour, Reihanak Talakoub, Neda Mohammad Salehi, Masoumeh Taghian
    Background
    This study aimed to compare the effect of intravenous dexamethasone, ondansetron, and ketamine in preventing postoperative shivering in patients undergoing cesarean section under general anesthesia.
    Methods
    A random, double-blind clinical trial was carried out on 160 patients with class I or II of American Society of Anesthesiologists (ASA) scale, undergoing cesarean with general anesthesia. They were divided into four groups of patients receiving ondansetron, dexamethasone, ketamine, and placebo. Applying the formula, the sample size consisted of 40 patients in each group. Data were analyzed using analysis of variance (ANOVA), frequency table, and chi-square test at the significant level of P less than 0.05.
    Findings: There was a significant difference in the level of shivering at four times of entering recovery, and 10th, 20th, and 70th minutes in recovery between the four groups (P 0.050 for all).
    Conclusion
    Prescribing dexamethasone, ondansetron, and ketamine was equally effective in preventing postoperative shivering.
    Keywords: Postoperative, Shivering, Dexamethasone, Ondansetron, Ketamine}
  • سعید عباسی، ریحانک طلاکوب، مریم علی محمدی، بی بی مالکی
    مقدمه
    خشونت صدا، یکی از عوارض شایع ناشی از اینتوبه بودن است. هدف از انجام این مطالعه، بررسی ارتباط خشونت صدای ناشی از لوله گذاری داخل تراشه با برخی از مشخصات فردی و بالینی بیماران تحت عمل جراحی انتخابی در بیمارستان الزهرای (س) اصفهان بود.
    روش ها
    این مطالعه، به صورت توصیفی- تحلیلی آینده نگر بر روی 98 بیمار (با میانگین سنی 4/13 ± 7/38 سال) تحت جراحی انتخابی و واجد شرایط ورود به مطالعه انجام شد که در آن، ارتباط برخی از مشخصات دموگرافیک (جنس، سن، وزن، قد و شاخص توده ی بدنی) و برخی مشخصات بالینی (طول مدت زمان اینتوبه بودن و نوع عمل جراحی) با خشونت صدای ناشی از اینتوبه بودن بررسی گردید. داده ها 72 ساعت پس از اتمام جراحی، جمع آوری و تحت نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    در این مطالعه، 98 بیمار با متوسط زمان اینتوبه بودن 5/165 دقیقه مورد مطالعه قرار گرفتند. فراوانی زور زدن موقع اکستوباسیون 1/55 درصد، خشونت صدا 5/25 درصد، و سرفه و گلودرد هر یک 1/7 درصد بود. همچنین، بین مدت زمان اینتوبه بودن (027/0 = P) و نوع عمل جراحی (040/0 = P) با خشونت صدا، ارتباط آماری معنی داری مشاهده گردید؛ اما ارتباط معنی داری بین خشونت صدا با سن، قد، وزن، شماره ی لوله ی تراشه و شاخص توده ی بدنی مشاهده نشد (050/0 ≤ P).
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته ها، ارتباط معنی داری بین خشونت صدا با مدت زمان اینتوبه بودن و نوع عمل جراحی بیماران وجود دارد.
    کلید واژگان: خشونت صدا, لوله گذاری داخل تراشه, جراحی}
    Saeed Abassi, Reihanak Talakoub, Maryam Alimohammadi, Bibi Maleki
    Background
    Hoarseness is a common complication after tracheal intubation. The aim of this study was to investigate the correlation between hoarseness after tracheal intubation with some demographic and clinical characteristics of patients undergoing elective surgery in Alzahra hospital, Isfahan, Iran.
    Methods
    This descriptive-prospective analytic study conducted on 98 patients (mean age: 38.7 ± 13.4 years, gender: 53.2% were women) undergoing elective surgery and had eligible criteria for the study. The correlations between intubation complication (hoarseness) and some demographic data [sex, age, weight, height, and body mass index (BMI)] and clinical characteristics (duration intubation, type of surgery, and tube size) were studied. Data were collected 72 hours after the surgery and analyzed using SPSS software.
    Findings: In this study, 98 patients with a mean intubation time of 165.5 minutes were studied. Straining during extubation (55.1%), hoarseness (25.5 %), cough (7.1%), and sore throat (7.1%) were prevalent intubation complications, respectively. The correlations between duration of intubation (P = 0.027), and type of surgery (P = 0.040) with hoarseness were statistically significant. But there was not significant correlation between age, height, weight, tracheal tube size, and body mass index with hoarseness (P ≥ 0.050).
    Conclusion
    The results indicate significant correlation between hoarseness and duration of intubation and type of surgery.
    Keywords: Hoarseness, Intratracheal, Intubation, Surgery}
  • ریحانک طلاکوب، زهرا سامانی
    مقدمه
    بیهوشی نخاعی دراعمال لامینکتومی به علت عوارض کمتر و رضایتمندی بیمار و جراح کاربرد گسترده ای دارد. در بیهوشی نخاعی، طول مدت و کیفیت بلوک جهت کاهش درد بعد از عمل از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف از انجام این مطالعه، بررسی تاثیر افزودن دو دز متفاوت سولفات منیزیم به بوپیواکائین در بیهوشی نخاعی برخصوصیات بلوک حسی و حرکتی و درد بعد از عمل لامینکتومی بود.
    روش ها
    طی یک کارآزمایی بالینی، 120 بیمار کاندیدای عمل لامینکتومی انتخابی تحت بیهوشی نخاعی با بوپیواکائین، به طور تصادفی در سه گروه دریافت کننده ی 50 میلی گرم سولفات منیزیم (M50)، 100 میلی گرم سولفات منیزیم (M100) و نرمال سالین (شاهد) قرار گرفتند. در هر سه گروه، زمان شروع و طول مدت بلوک حسی و حرکتی، بالاترین سطح بلوک، اولین زمان درخواست داروی مخدر و کل دز آن جمع آوری و مورد مقایسه قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین زمان شروع بلوک حسی در گروه M50 (0/4 ± 9/16 دقیقه) و M100 (40/2 ± 50/18 دقیقه) به طور معنی داری بیشتر از گروه شاهد (57/3 ± 6/12 دقیقه) بود. طول مدت بلوک حسی در سه گروه شاهد، M50 و M100 به ترتیب 79/12 ± 80/89، 00/12 ± 50/116 و 50/18 ± 00/119 دقیقه بود که در گروه های M50 و M100 به طور معنی داری بیشتر از گروه شاهد بود. میانگین زمان شروع بلوک حرکتی در گروه های M50 (20/4 ± 80/11 دقیقه) و M100 (80/3 ± 60/12 دقیقه) در مقایسه با گروه شاهد (33/3 ± 40/9 دقیقه) به طور معنی داری بیشتر بود. شدت درد در گروه های M50 و M100 کمتر بود. میانگین اولین زمان دریافت مخدر و کل دز آن در گروه M100 به طور معنی داری کمتر از دو گروه دیگر بود (050/0 > P برای همه ی موارد).
    نتیجه گیری
    افزودن اینتراتکال 100 میلی گرم سولفات منیزیم در بیهوشی نخاعی نسبت به دز کمتر آن (50 میلی گرم) باعث اثرات مطلوب بیشتری مانند کاهش شدت درد، کاهش دز مخدر مصرفی و طولانی شدن اولین زمان دریافت مخدر بدون افزایش عوارض جانبی گردید.
    کلید واژگان: سولفات منیزیم, بیهوشی نخاعی, بلوک عصبی}
    Reihanak Talakoub, Zahra Samani
    Background
    Spinal anesthesia is a popular anesthetic technique in laminectomy due to less complication and more satisfaction of patients and surgeons. In this technique, duration and quality of block is important to control postoperative pain. The aim of this study was to evaluate the effect of adding two different doses of magnesium sulfate to bupivacaine on block characteristics and postoperative pain in laminectomy under spinal anesthesia.
    Methods
    In a prospective clinical trial study, 120 candidates of elective laminectomy under spinal anesthesia with bupivacaine were randomly divided to three groups of receiving 50 mg magnesium sulfate (M50), 100 mg magnesium sulfate (M100) and normal saline (N). The onset and duration of sensory and motor block, maximum level of block, time of analgesic requirement and its dose were measured and recorded.
    Findings: The mean onset time of sensory block in M50 (16.9 ± 4.0 minutes) and M100 (18.5 ± 2.4 minutes) were significantly more than control group (12.6 ± 3.57 minutes). The duration of sensory block was 89.80 ± 12.79, 116.50 ± 12.00, and 119.00 ± 18.50 minutes in control, M50, and M100 groups, respectively, with significant difference. Mean onset time of motor block in both M50 (11.80 ± 4.20 minutes) and M100 (12.6 ± 3.80 minutes) groups and were significantly more than control group (9.40 ± 3.33 minutes). The pain intensity was significantly more in control group. The mean time of first analgesic requirement and its total dose were significantly lower in M100 than other groups (P 0.050 for all)
    Conclusion
    Adding 100 mg intrathecal magnesium sulfate in comparison with 50 mg provides more acceptation effects such as less sensation of pain, less analgesic consumption and prolonged first time of analgesic requirement with no significant side effect.
    Keywords: Magnesium sulfate, Spinal anesthesia, Nerve block}
  • محمدعلی عطاری، ریحانک طلاکوب، بتول رحیم زاده
    مقدمه
    از آن جایی که خروج از بیهوشی، با تحریک سیستم سمپاتیک و افزایش نبض و فشار خون بیمار همراه می باشد، روش های مختلفی برای کنترل فشار خون و ضربان قلب بیماران استفاده شده، اما تا کنون روش واحدی ارایه نشده است. از این رو، مطالعه ی حاضر با هدف مقایسه ی تاثیر مورفین و دیلتیازم بر روی تغییرات فشار خون و نبض، هنگام خروج از بیهوشی در جراحی کرانیوتومی جهت تومورهای مغزی به انجام رسید.
    روش ها
    طی یک مطالعه ی کارآزمایی بالینی، 60 بیمار مبتلا به تومور مغزی کاندیدای کرانیوتومی به طور تصادفی به دو دسته ی 30 نفری تقسیم شدند. به گروه اول، دیلتیازم خوراکی داده شد و به گروه دوم مورفین تزریق گردید. بیماران، حین عمل جراحی و همچنین در زمان ریکاوری، از نظر شاخص های همودینامیک بررسی و مقایسه شدند.
    یافته ها
    میانگین فشار خون سیتول در قبل از عمل در دو گروه مورفین و دیلتیازم به ترتیب 5/12 ± 6/120 و 7/18 ± 8/126 میلی متر جیوه بود (560/0 = P)، اما در 4 ساعت بعد از مصرف دارو، فشار خون در این دو گروه، به ترتیب 2/13 ± 6/130 و 2/16 ± 4/100 میلی متر جیوه شد (001/0 > P). در طی مدت پی گیری در ریکاوری، فشار خون و ضربان قلب بیماران دو گروه دریافت کننده ی مورفین و دیلتیازم اختلاف معنی دار نداشت، اما در ساعات 4-1 بعد از مصرف قرص، اختلاف فشار خون سیستول و دیاستول در دو گروه اختلاف معنی دار نشان داد؛ به طوری که دریافت کنندگان دیلتیازم، فشار خون پایین تری داشتند. همچنین، اختلاف معنی داری در تعداد ضربان قلب بیماران دو گروه مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    بیماران دریافت کننده ی دیلتیازم از ثبات همودینامیک مطلوب تری برخوردار بودند؛ در حالی که عارضه ی جانبی قابل توجهی در بیماران مشاهده نشد. بنا بر این، می توان از دیلتیازم به عنوان یک داروی کنترل کننده ی فشار خون و ضربان قلب در هنگام خروج از بیهوشی در اعمال جراحی کرانیوتومی استفاده نمود.
    کلید واژگان: کرانیوتومی, دیلتیازم, مورفین}
    Mohammadali Attari, Reihanak Talakoub, Batool Rahimzadeh
    Background
    Getting out of the anesthesia occurs with stimulation of sympathetic system and increasing in patient's pulse and blood pressure. Various methods are used to control the blood pressure and heart rate, but there is no single method, so far. This study aimed to compare the effects of morphine and diltiazem of blood pressure and pulse rate in recovery time among the patients underwent craniotomy.
    Methods
    In a double-blind clinical trial study during 2012-2013, 60 patients who were candidates for craniotomy were selected and divided in two groups of 30. The first group received 60 mg diltiazem and the second group received 0.1 mg/kg morphine. During 4 hours after the surgery, the hemodynamic variables were checked and compared between the two groups.
    Findings
    Before the operation, the mean systolic blood pressure was 120.6 ± 12.5 and 126.8 ± 18.7 mmHg in morphine and diltiazem groups, respectively (P = 0.560). 4 hours after the drug consumption, mean systolic blood pressure was 130.6 ± 13.2 and 100.4 ± 16.2 mmHg in morphine and diltiazem groups, respectively (P < 0.001). During the follow-up period in recovery room, there was no significant difference between the blood pressure and heart rate between the two groups; but 4 hours after the drug consumption, systolic and diastolic blood pressure was significantly lower in the diltiazem group. During the study, there was no significant difference in heart rates between the two groups.
    Conclusion
    According to the results of the study, using diltiazem led to better control of blood pressure during craniotomy with little side effects. So, it can be used safely in patients under craniotomy.
    Keywords: Craniotomy, Diltiazem, Morphine}
  • ریحانک طلاکوب، محمد گل پرور، الهام خدادوستان *
    مقدمه

    ترومای مغزی، یکی از مشکلات بزرگ بهداشتی در سطح جهان با مرگ و میر بالا است و ایجاد افزایش قند خون هم زمان، می تواند باعث تشدید اثرات سوء شود؛ اما در این ارتباط، نظریه ی واحدی وجود ندارد. از این رو، مطالعه ی حاضر با هدف مقایسه ی تاثیر سطح قند خون قبل، حین و پس از عمل جراحی بر پی آیند بیماران دچار آسیب مغزی ناشی از تروما به انجام رسید.

    روش ها

    طی یک مطالعه ی آینده نگر، 100 بیمار مبتلا به آسیب مغزی تحت عمل جراحی کرانیوتومی (Craniotomy) مورد مطالعه قرار گرفتند و سطح قند خون آنان در قبل، حین و پس از عمل بررسی شد. همچنین، وضعیت همودینامیک و پی آیند بیماری در دو گروه دارای قند خون طبیعی و بالا، مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت.

    یافته ها

    ضربان قلب در دقایق 15 (027/0 = P)، 60 (018/0 = P) و 105 (010/0 = P) و نیز در ریکاوری (006/0 = P)، در گروه دارای قند خون بالا، بیشتر بود؛ اما در کل، تغییرات ضربان قلب در بین دو گروه متفاوت نبود (610/0 = P). در بررسی درصد اشباع اکسیژن شریانی (2SpO) نیز تفاوت معنی داری بین دو گروه در هیچ یک از زمان ها مشاهده نشد. بررسی فشار خون متوسط نیز نشان داد که در دقایق 45 (025/0 = P) و 60، فشار خون متوسط بیماران دارای قند خون طبیعی، به طور معنی داری بالاتر بود (016/0 = P)؛ اما در مجموع، روند تغییرات فشار خون متوسط نیز در بین دو گروه اختلاف معنی دار نداشت (850/0 = P). میانگین مدت زمان تهویه ی مکانیکی در گروه دارای قند خون بالا، به طور معنی داری بیشتر بود (009/0 = P).

    نتیجه گیری

    افزایش قند خون در بیماران دچار آسیب مغزی، با بروز برخی اختلالات همودینامیک در حین عمل همراه است و می تواند بر پیش آگهی و پی آیند بیماری آثار نامطلوب داشته باشد. از این رو، لازم است بیماران دچار آسیب مغزی در تمامی مراحل بستری اعم از قبل عمل، حین عمل و بعد از عمل جراحی، تحت نظارت دقیق از نظر سطح قند خون قرار گیرند و کنترل دقیق بر روی قند خون بیماران معمول گردد.

    کلید واژگان: قند خون, آسیب مغزی, اختلال همودینامیک}
    Reyhanak Talakoub, Mohammad Golparvar, Elham Khodadoustan
    Background

    Traumatic brain injury is one of the important problems of world health with high mortality; probably, simultaneous hyperglycemia can intensify the harmful effects. Since there is no unique opinion in this regard, we aimed to study the effect of blood glucose at before, during and after operation on outcome of patients with traumatic brain injury.

    Methods

    A hundred patients with traumatic brain injury were studied during a prospective clinical trial study. We divided patients according to their preoperative blood glucose level to two groups of normo- and hyperglycemic. We measured and recorded blood glucose level during and after operation, in addition to the heart rate, blood pressure, saturation of oxygen (SpO2), duration of mechanical ventilation and outcome of patients in both groups.

    Findings

    Heart rate was significantly higher at 15th (P = 0.027), 60th (P = 0.018), 105th (P = 0.010) minutes and in recovery room (P = 0.006) in hyperglycemic patients; but as a general, the changes in heart rates were not significant in both groups (P = 0.610). There was no difference in SpO2 at different times. The mean arterial pressure (MAP) was higher at 45th (P = 0.025) and 60th (P = 0.016) minutes during the surgery; but as a general, there were no significant difference in MAP between the two groups (P = 0.850). Duration of mechanical ventilation was significantly longer in hyperglycemic patients (P = 0.009).

    Conclusion

    According to our findings, elevated blood glucose patients with traumatic brain injury may results in some intraoperative hemodynamic changes and affect their outcome. Therefore, monitoring of blood glucose in these patients is suggested.

    Keywords: Blood glucose, Brain injury, Hemodynamic changes, Outcome}
  • محمد گلپرور، ریحانک طلاکوب، خسرو نقیبی، حمید حاجی غلام سریزدی*
    سابقه و هدف
    تهویه مکانیکی، عملکرد قلب و همودینامیک را تحت تاثیر قرار می دهد. از آنجائیکه نیتروگلیسرین (NG) و نیتروپروساید سدیم (NPS) از جمله داروهایی هستند که با اثرات کاهش پیش بار و پس بار قلب به منظور ایجاد کاهش عمدی فشار خون بکار میروند. لذا این مطالعه به منظور بررسی تاثیر حجم های جاری مختلف بر روی برخی مولفه های همودینامیک حین اعمال کاهش عمدی فشارخون انجام گردیده است.
    مواد و روش ها
    در این کارآزمایی بالینی تصادفی دوسوکور 60 بیمار بیهوش حین تهویه مکانیکی، حجم های جاری 5 و 10 و 15 cc/kg هر کدام به مدت 10 دقیقه قبل و بعد از کاهش عمدی فشار خون بوسیله نیتروگلیسرین یا نیتروپروسایدسدیم بکار رفت. و تغییرات برخی مولفه های همودینامیک اندازه گیری و بررسی شد (2N2014020516415IRCT:).
    یافته ها
    قبل از کاهش فشار خون، با افزایش حجم جاری از 5 به 15 cc/kg، برون ده قلب در گروه NG از 3.35±0.35 به 3.05±0.65 و در گروه NPS از 3.51±0.34 به 3.06±0.56 رسید (p<0.000) و حجم ضربه ای به ترتیب از 35.26±3.43 به 17.42±4.36 و از 36.28±3.04 به 18.71±5.05 کاهش یافت (p<0.000). پس از کاهش فشار خون، با افزایش حجم جاری از 5 به 15 cc/kg، برون ده قلب در گروه NGاز 2.84±0.73 به 2.57±0.64 و در گروه NPS از 4.26±0.56 به 4.57±0.81 رسید (p<0.000). همچنین حجم ضربه ای در گروه NG از 15.86±4.62 به 13.46±4.29 و در گروه NPS از 18.75±5.52 به 19.58±5.42 رسید (p<0.028).
    نتیجه گیری
    نتایج مطالعه نشان داد که افزایش حجم جاری در تهویه مکانیکی در وضعیت کاهش فشارخون بوسیله NG منجر به کاهش برون ده قلب می شود در حالی که همین تغییر در شرایط مشابه برای NPS موجب افزایش برون ده قلب می شود. همچنین با افزایش حجم جاری، حجم ضربه ای در مصرف NG نسبت به NPS کاهش شدیدتری را نشان می دهد.
    کلید واژگان: کاهش عمدی فشار خون, تهویه مکانیکی, نیتروپروساید سدیم, نیتروگلیسرین, برون ده قلب, حجم جاری}
    Mohammad Golparvar, Reyhanak Talakoob, Khosro Naghibi, Hamid Hajigholam Saryazdi*
    Background And Objective
    Mechanical ventilation affects heart and hemodynamic function. Nitroglycerine (NG) and Na Nitroprusside (NPS) are used to apply as deliberate hypotension by decreasing the preload and afterload of heart, respectively. This study was evaluated the effects of different tidal volumes on a few hemodynamic components during these kinds of controlled hypotension.
    Methods
    In a double-blind clinical trial, 60 anesthesia patients were randomly selected during mechanical ventilation with different tidal volumes (5, 10 & 15 cc/kg) for ten minutes before and after controlled hypotension which induced by NG or NPS. Changes of some hemodynamic components were measured and analyzed.
    Findings
    Before hypotension, the cardiac output (CO) decreased from 3.35±0.35 to 3.05±0.65 and from 3.51±0.34 to 3.06±0.56 lit/min in NG and NPS groups, respectively (p<0.000) and stroke volume (SV) decreased from 35.26±3.43 to 17.42±4.36 and 36.28±3.04 to 18.71±5.05 cc respectively (p<0.000) by increasing the tidal volume from 5 to 15 cc/kg. During controlled hypotension by increasing the tidal volume from 5 to 15 cc/kg, the CO decreased from 2.84±0.73 to 2.57±0.64 in NG group and increased from 4.26±0.56 to 4.57±0.81 lit/min in NPS group (p<0.000) and SV decreased from 15.86±4.62 to 13.46±4.29 in NG group and enhanced from 18.75±5.52 to 19.58±5.42 cc in NPS group (p<0.028).
    Conclusion
    The results of this study showed that the cardiac output was decreased by increasing the tidal volume during mechanical ventilation and controlled hypotension by NG while it was increased in NPS group. The decrease of stroke volume in NG group was greater than NPS group by increasing the tidal volume.
    Keywords: Deliberate Hypotension, Mechanical Ventilation, Na Nitroprusside, Nitroglycerine, Cardiac output, Tidal volume}
  • مهرداد مسعودی فر، ریحانک طلاکوب، پیام ابراهیمی فر
    مقدمه
    یکی از مشکلات جراحان مغز و اعصاب در اعمال کرانیوتومی بالا بودن فشار داخل جمجمه (Intracranial pressure یا ICP) هنگام برش دورا و خطر بیرون زدگی نسج مغز و آسیب عصبی است. هدف از اجرای این طرح، تعیین ارتباط بین ICP اندازه گرفته شده به وسیله ی تونومتر Schiotz قبل از باز کردن دورا و ICP بر اساس یافته های سی تی اسکن در بیماران کاندید عمل کرانیوتومی بود.
    روش ها
    در یک مطالعه ی مقطعی در بیمارستان الزهرا (س) و آیت الله کاشانی اصفهان در سال های 1389 و 1390، کلیه ی بیماران 64-18 ساله ی کاندید عمل جراحی الکتیو کرانیوتومی تحت بیهوشی عمومی، بررسی شدند. قبل از عمل، ICP بر اساس یافته های سی تی اسکن توسط جراح محاسبه گردید. سپس در زمان عمل با قرار دادن تونومتر Schiotz در تماس با دورا ICP به طور مجدد محاسبه شد. جهت بررسی اطلاعات جمع آوری شده از آزمون های همبستگی Pearson و Spearman و آزمون Regression استفاده شد.
    یافته ها
    در این مطالعه 58 بیمار بررسی شدند که 36 تفر آن ها (1/62 درصد) مرد و 22 نفر (9/37 درصد) زن بودند. میانگین سنی این افراد 53/11 ± 37/44 سال (63-23 سال) بود. بین مقدار ICP افراد که توسط تونومتر Schiotz تعیین شده بود با ICP تخمین زده شده توسط سی تی اسکن رابطه ی مستقیم قوی وجود داشت (913/0 = r، 001/0 > P).
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج به دست آمده تونومتر Schiotz به خوبی می تواند ICP را به صورت کمی اندازه گیری کند و در تصمیم گیری های درمانی در حین عمل کرانیوتومی به طور مستقیم و بدون هزینه موثر باشد؛ به ویژه این که استفاده از تونومتر Schiotz به آمادگی قبلی و پرداخت هزینه ی اضافه ندارد. همچنین خطرات تصویربرداری نیز در این روش دیده نمی شود.
    کلید واژگان: فشار داخل جمجمه, سی تی اسکن, تونومتر}
    Mehrdad Masoudifar, Reyhanak Talakoub, Payam Ebrahimifar
    Background
    We evaluated the correlation between intracranial pressure (ICP) measured by Schiotz tonometer and computed tomography (CT) scan findings in craniotomy patients.
    Methods
    This cross-sectional study was performed in Alzahra Hospital in Isfahan from 2010 to 2011. We included the elective craniotomy patients aged 18-64 years with the American Society of Anesthesiologists (ASA) physical status I or II. After being evaluated by CT scan، ICP was studied with Schiotz tonometer in Burr hole before dura opening.
    Findings
    58 patients (mean age: 44. 37 ± 11. 53 years) scheduled for elective craniotomy were included in the study. There were 36 males (62. 1%) and 22 females (37. 9%). The results showed significant correlation between ICP measured by Schiotz tonometer and by CT scan (r = 0. 913، P < 0. 001).
    Conclusion
    This study showed that Schiotz tonometer could consider as a safe and reliable alternative to CT scan in ICP evaluation.
    Keywords: Intracranial pressure, Schiotz tonometer, X-ray computed tomography}
  • سعید عباسی، ریحانک طلاکوب، مهناز علی اکبریان
    مقدمه
    از آن جا که یکی از مکانیسم های نارسایی آدرنال، خون ریزی آدرنال در تروما، سپسیس و دیگر موارد بالینی است، هدف از این مطالعه تعیین توزیع فراوانی نارسایی عملکردی آدرنال در بیماران مبتلا به اختلالات انعقادی بستری در بخش مراقبت های ویژه بود.
    روش ها
    این طرح یک مطالعه ی توصیفی بود که بر روی بیماران 65-18 سال بستری در بخش مراقبت های ویژه ی بیمارستان الزهرای (س) اصفهان در سال های 88-1387 انجام شد. پس از اخذ رضایت از بیمار و یا قیم قانونی وی (در صورت داشتن کاهش سطح هوشیاری) 80 بیمار انتخاب شدند و نمونه ی خون روزهای 1 (بدو ورود) 3، 7 و 14 برای اندازه گیری آزمایش های انعقادی و سطح صبحگاهی کورتیزول پلاسما گرفته شد. سپس اطلاعات به دست آمده توسط نرم افزار آماری SPSS نسخه ی 18 و با کمک آزمون های آماری 2χ، Student-t، ANOVA و آزمون همبستگی Pearson مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    در این مطالعه 80 بیمار مورد ارزیابی قرار گرفتند. از این تعداد 39 بیمار زن (8/48 درصد) و 41 بیمار (2/51 درصد) مرد بودند. میانگین آزمایش های انعقادی مختل در مردان 1/2 ± 3/5 و در زنان 97/1 ±08/4 بود و آزمونStudent-t نشان داد که تفاوت بین دو جنس معنی دار بود (009/0 > P). آزمون 2χ نشان داد رابطه ی معنی داری بین بیماری زمینه ای و آزمایش های انعقادی مختل در طی روزهای مورد مطالعه و نیز در کل وجود نداشت (05/0 ≤ P).
    نتیجه گیری
    مطالعه ی ما نشان داد رابطه ی معنی داری بین میانگین آزمایش های انعقادی مختل و وجود یا عدم وجود نارسایی آدرنال وجود دارد، ولی لازم است مطالعات دیگری نیز در این زمینه انجام شود تا این موضوع بیشتر بررسی شود.
    کلید واژگان: نارسایی آدرنال, اختلال انعقادی, کورتیزول}
    Saeed Abbasi, Reihanak Talakoob, Mahnaz Aliakbarian
    Background
    Adrenal bleeding in trauma, sepsis and other clinical complications is among the most common mechanism for functional adrenal insufficiency. The aim of this study was to evaluate the prevalence of functional adrenal insufficiency in patients with coagulation disorder in the intensive care unit (ICU) of Alzahra Hospital, Isfahan, Iran in 2008-2010.
    Methods
    This descriptive study was performed on 80 patients (aged 18-65 years) in the ICU of Alzahra Hospital. After obtaining informed consents, blood samples of patients were tested for cortisol levels and coagulation factors on the first, third, 7th and 14th days. The data was collected in a checklist and then analyzed by chi-square test, t-test and one-way analysis of variance (ANOVA) in SPSS18.
    Findings
    There were 39 (48.8%) females and 41 (51.2%) males among the 80 studied patients. Mean coagulation disorders was 5.3 ± 2.1 in men and 4.08 ± 1.97 in women. There was a relation between coagulation disorder and sex (P = 0.009). Our results also showed a relation between coagulation disorder and functional adrenal insufficiency.
    Conclusion
    We found a relation between coagulation disorder and functional adrenal insufficiency
  • مهران رضوانی، ریحانک طلاکوب، آمنه حاج علیخانی
    مقدمه
    یکی از مشکلاتی که همواره متخصصین بیهوشی در بلوک های اسپاینال با آن روبه رو هستند، افزایش مدت عمل جراحی بیش از حد تخمین زده شده می باشد. در صورتی که میدازولام وریدی بتواند باعث افزایش مدت بلوک اینتراتکال لیدو کائین شود، در این موارد راه گشا و باعث حل مشکل می شود.
    روش ها
    در یک مطالعه ی کارآزمایی بالینی دو سو کور بالغین کاندید عمل جراحی الکتیو شکم و اندامهای تحتانی گروه I،II ASA در دو گروه 18 نفره انتخاب و بررسی شدند. گروه میدازولام (mg/kg 03/0)، mg 2 میدازولام + g/kgμ 1 فنتانیل (5 دقیقه پس از تجویز میدازولام) و گروه شاهد به صورت cc 2 نرمال سالین + g/kgμ 1 فنتانیل (5 دقیقه پس از تجویز نرمال سالین) تحت مداخله قرار گرفتند. بالاترین سطح بلوک حسی، طول مدت بلوک حسی، طول مدت بلوک حرکتی و مدت ریکاوری اندازه گیری و ثبت گردید.
    یافته ها
    میانگین مدت زمان بلوک حسی بین دو گروه تفاوت معنی داری نداشت ولی میانگین مدت زمان بلوک حرکتی برای بیماران گروه میدازولام 3/27 ± 9/82 بود که به طور معنی داری از گروه شاهد با 5/26 ± 1/59 دقیقه بیشتر بود (01/0 = P). میانه سطح بلوک حسی برای گروه میدازولام و گروه شاهد به ترتیب T8 و T10 بود و طبق آزمون ناپارامتری میانه، میانه سطح بلوک حسی در دو گروه تفاوت معنی داری داشت (02/0 = P). میانگین مدت زمان ماندن در ریکاوری در بیماران گروه میدازولام 6/29 ± 1/116 دقیقه و در گروه شاهد 4/21 ± 8/87 دقیقه بود که بطور معنی داری در گروه میدازولام بالاتر بوده است (002/0 = P).
    نتیجه گیری
    پژوهش حاضر نشان داد که تزریق میدازولام وریدی در بیهوشی اسپاینال با لیدوکائین باعث افزایش طول مدت بلوک حرکتی بدون ایجاد عوارض جانبی (تهوع– استفراغ و دیسترس تنفسی)، افت همودینامیک و افت اشباع فشار خون شریانی بیشتر در بیماران می شود.
    کلید واژگان: میدازولام, بیهوشی اسپاینال, لیدوکائین}
  • سعید عباسی، ریحانک طلاکوب، فرهاد سلطانی، حسینعلی یوسفی
    مقدمه
    بستری در بخش مراقبت ویژه (Intensive care unit) به عنوان یک پدیده استرس زا در زندگی تلقی می شود. از جمله عوامل بسیار مهم در محیط ICU سروصدا می باشد. هدف از انجام این مطالعه تعیین میزان آلودگی صوتی در بخش های مراقبت های ویژه بیمارستان های آموزشی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان می باشد.
    روش ها
    این مطالعه مقطعی که از نوع توصیفی- تحلیلی است در سه بیمارستان چمران، الزهرا و کاشانی علوم پزشکی اصفهان انجام گردید. با استفاده از دستگاه صدا سنج مدل 440 CEL تراز فشار صوت در بازه های زمانی معین در بهمن و اسفند ماه سال88 توسط کارشناس مورد اندازه گیری قرار گرفتته و همچنین عوامل ایجاد کننده صدا مورد سنجش بررسی شد. اطلاعات به دست آمده به کمک نرم افزار آماری SPSS با استفاده از آزمون Repeated measures، 2χ، ANOVA و ضریب بستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتت.
    یافته ها
    میانگین تراز معادل صدا در بخش ICU در بیمارستان های الزهرا (س) dB 40/64، کاشانی dB 27/64 و چمران dB 08/64 به دست آمد. که اعداد به دست آمده به طور معنی داری بیشتر از میزان استاندارد بین المللی (dB 35) بوده است. در طول روز های هفته، تراز صدا بیشتر از آخر هفته بوده ودر ساعات میانی روز نیز تراز صدا بیشتر از بقیه ی اوقات بوده است. در مقایسه 3 بیمارستان مورد نظر تفاوت معنی داری بین صدای موجود در ICU های آن ها وجود نداشت (001/0 = P) و عوامل تولید صدا در هر 3 بیمارستان مشابه بوده است.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان داد که مهمترین عوامل ایجاد کننده ی صدا در محیط ICU افراد شاغل در ICU اعم از پرستاران، خدمه، پزشکان وتجهیزات به کار رفته در محیط ICU از جمله ونتیلاتورها، آلارم مانیتورها، لوله های اکسیژن متصل به بیماران، تجهیزات حرارتی و برودتی موجود در ICU می باشد. بالاتر بودن تراز صدااز حد استاندارد،ضرورت توجه به این موضوع و تاثیر آن بر سلامتی بیماران را دو چندان می سازد،به همین دلیل اقدامات لازم جهت کاهش صدا و عوامل مولد آن جهت ایجاد محیط آرام تری برای بیماران توصیه می گردد.
    کلید واژگان: محیط ICU, صدا, اختلال خواب, بیماران, صدا سنج, تراز صدا}
  • مهار پاسخ پرسور به لارنگوسکوپی و انتوباسیون تراکیال با پری اکسیژناسیون
    ریحانک طلاکوب، ابراهیم خلیقی، محمود سقایی
    مقدمه
    فشارخون شریانی و ضربان قلب به دنبال لارنگوسکوپی و انتوباسیون تراکیال افزایش می یابد. به این وضعیت پاسخ پرسور اطلاق شده است که ممکن است در حضور بیماری قلبی یا مغزی خطرناک باشد و استفاده از اقدامات پیشگیرانه برای کنترل آن را ضروری کند. پری اکسیژناسیون، به عنوان جز اصلی القای بیهوشی عمومی با توالی سریع، مانع ایجاد هیپوکسی شده و قادر است قبل از انتوباسیون آندوتراکیال باعث مهار پاسخ پرسور شود. این مطالعه به بررسی تاثیر پری اکسیژناسیون و مقایسه آن با تاثیر لیدوکایین بر پاسخ پرسور به انتوباسیون تراکیال می پردازد.
    روش ها
    هفتاد و دو بیمار ASA I که قرار بود زیر بیهوشی عمومی و با انتوباسیون آندوتراکیال مورد جراحی الکتیو قرار گیرند مورد مطالعه قرار گرفتند. به بیماران به طور تصادفی آموخته شد تا به مدت پنج دقیقه از طریق یک ماسک اکسیژن 100 درصد یا هوا تنفس کنند. چهار دقیقه پس از گذاشتن ماسک، لیدوکایین یا نرمال سالین با عنوان پلاسبو تزریق و پس از یک دقیقه بیهوشی عمومی القا شد. پس از انتوباسیون، گاز استنشاقی در گروهی که هوا گرفته بودند به اکسیژن 100% تغییر داده شد. فشارخون و ضربان قلب در زمان های مختلف قبل و بعد از انتوباسیون اندازه گیری شد. تحلیل های آماری با استفاده از آزمون های پست هاک، کروسکال والیس اچ، فریدمن و کای دو انجام شد.
    نتایج
    فشارخون و ضربان قلب در دقایق 1 و 2 پس از انتوباسیون آندوتراکیال به شکل معنی داری در گروه های دریافت کننده هوا افزایش یافت. ضربان قلب به طرز معنی داری در تمام گروه ها، به جز گروه اکسیژن + لیدوکایین در دقایق 1 و 2 پس از انتوباسیون افزایش یافت.
    نتیجه گیری
    مطالعه حاضر به معرفی کاربردی جدید برای پری اکسیژناسیون می پردازد: مهار پاسخ پرسور به لارنگوسکوپی و انتوباسیون آندوتراکیال که با اثر لیدوکایین قابل مقایسه است. به علاوه، به نظر می رسد استفاده تلفیقی از پری اکسیژناسیون و لیدوکایین شیوه ایده آلی برای حمایت از اجزای پاسخ پرسور باشد.
    کلید واژگان: پری اکسیژناسیون, لیدوکایین, پاسخ پرسور, لارنگوسکوپی, انتوباسیون}
  • حسین طاهری، اکبر بهداد، محسن محمودیه، ریحانک طلاکوب
    زمینه و هدف
    عمل جراحی هموروئیدکتومی معمولا با درد شدید در 24 تا 48 ساعت اول بعد از عمل همراه است. اقدامات مختلفی مانند مصرف مخدرها، بلوک های موضعی و غیره برای کاهش این درد صورت گرفته است ولی یک روش مطمئن در کاهش درد پس از این عمل ارایه نشده است. لذا هدف از این مطالعه بررسی اثرات بلوک حفره ایسکیوآنال با استفاده از بوپی واکائین در کاهش درد پس از عمل مذکور بوده است.
    روش بررسی
    در این مطالعه کارآزمایی بالینی تعداد 80 بیمار کاندید عمل جراحی الکتیو هموروئیدکتومی در بیمارستان الزهرا (س) اصفهان تحت بیهوشی عمومی به صورت تصادفی در دو گروه بلوک حفره ایسکیوآنال با استفاده از تزریق 4cc محلول بی حسی (بوپی واکائین 0.25%) (گروه مورد) و عدم بلوک حفره ایسکیوآنال (گروه شاهد) قرار گرفتند. نوع بیهوشی و عمل جراحی در هر دو گروه مشابه بود. پس از عمل در صورت نیاز و درخواست بیمار داروی پتدین با دوز معین تزریق شد. میزان درد بیماران با استفاده از معیار VAS (Visual Analogue Scale) در زمانهای 0 (بلافاصله پس از هوشیاری)، 4، 12 و 24 ساعت پس از عمل اندازه گیری شد و زمان درخواست پتدین و میزان کلی پتدین مصرفی در مدت 24 ساعت ثبت گردید. اطلاعات ثبت شده با استفاده از آزمون های t، کای دو و فیشر تجزیه و تحلیل شدند.
    یافته ها
    اختلاف آماری معنی داری بین دو گروه از نظر سن، جنس، وزن و طول مدت عمل جراحی وجود نداشت. بر اساس نتایج میانگین نمره کل درد در گروه مورد و شاهد به ترتیب 0.92±2.65و 1.09±4.93 بود (p<0.05) همچنین میزان متوسط نمره درد در زمان های 0، 4، 12 و 24 ساعت پس از عمل بطور معنی داری در گروه مورد کمتر از گروه شاهد بود (p<0.05). فاصله زمانی اولین درخواست مسکن و میزان داروی پتدین درخواستی در 24 ساعت اول پس از عمل در گروه مورد بطور معنی داری کمتر از گروه شاهد بود (p<0.05). میانگین امتیاز نظر کلی بیمار در مورد تسکین درد در گروه مورد 0.75±3.30 و در گروه شاهد 1.00±2.90 بود (p<0.05).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج حاصله، استفاده از بلوک حفره ایسکیوآنال با بوپی واکائین قبل از شروع عمل جراحی موجب تسکین درد بعد از عمل و کاهش دوز مصرف مسکن تزریقی می شود. لذا توصیه می شود که از این روش برای کاهش درد پس از عمل هموروئیدکتومی و مصرف کمتر داروهای مسکن، استفاده شود.
    کلید واژگان: بوپی واکائین, حفره ایسکیوآنال, هموروئیدکتومی}
    Hosein Taheri, Akbar Behdad, Mohsen Mahmoudie, Reyhanak Talakoub
    Background And Aim
    Hemorrhoidectomy is usually associated with severe pain in the immediate postoperative period. Today, a number of local blockages and sedatives are used to reduce this pain. However, so far, no specific method is recommended for this purpose. Therefore, the aim of this study was to investigate the efficacy of the ischioanal fossa block, in reduction of postoperative pain and analgesic requirements.
    Methods
    This clinical-trial study was performed on eighty candidates of elective hemorrhoidectomy. Patients were randomly assigned to either case (receiving ischioananl fossa block) or control (no ischioananl fossa block). All aspects of surgery and anesthesia were standardized. In the postoperative period, analgesia was maintained with pethedine. Pain was assessed using VAS (Visual analogue scale) at 0 (arousal), 4, 12 and, 24 hours after operations. The time interval for the first request of analgesia and the total amount of analgesic consumption were recorded.
    Results
    There was no statistical difference between the two groups with respect to age, sex, weight, and duration of operation. The pain score of the case and the control group was 2.65±0.92 and 4.93±1.09, respectively (p<0.05). Also, the pain score at 0, 4, 12, and 24 hrs post operation was significantly lower in the case than that in the control group (p<0.05). The time interval for request of the first analgesic was significantly longer in the case group (8 hr versus 1.5 hrs) (p<0.05). Total dose of pethedine consumption was statistically different between the two groups (p<0.05).
    Conclusion
    Based on the results, the administration of ischiorectal fossa block and bupivacain before the operation resulted in a significant decrease in postoperative pain and analgesia requirements. Therefore, this method is recommended.
    Keywords: Bupivacain, Hemorrhoidectomy, Ischioananl fossa block, Visual analogue scale}
  • حافظ قاهری، حسین طاهری، علی اکبر بیگی، ریحانک طلاکوب
    زمینه و هدف
    یکی از روش های تسکین درد، تکنیک preemptive analgesia است که مبنای آن بلوکه کردن رسپتورهای عصبی درد قبل از تحریک دردناک است. یکی از این رسپتورها، رسپتور ان متیل د اسپارتات (NMDA) است. داروی کتامین دارای خاصیت آنتاگونیستی این رسپتور است که جهت کاهش حساسیت به کار می رود. هدف از این بررسی، ارزیابی اثرات کتامین در تسکین درد، قبل از ایجاد برش در بیماران، پس از کله سیستکتومی بوده است.
    روش بررسی
    در یک مطالعه کارآزمایی بالینی 65 بیمار بین سنین 30 تا 60 سال، با ASA I&II و کاندید عمل کله سیستکتومی الکتیو بطور تصادفی و دوسویه کور در دو گروه قرار گرفتند. نوع برش جراحی و نوع بیهوشی (عمومی) در هر دو گروه یکسان بود. به گروه اول 20 دقیقه قبل از ایجاد برش پوستی، کتامین و 20 دقیقه پس از برش پوستی نرمال سالین وریدی تزریق شد. در گروه دوم 20 دقیقه قبل از برش پوستی از mg/kg 0.5 نرمال سالین و 20 دقیقه پس از برش پوستی از mg/kg 0.5 کتامین به صورت وریدی استفاده شد. پس از عمل از داروی پتیدین با دوز معین در صورت نیاز به عنوان مسکن فرعی استفاده شد. میزان درد بیماران با استفاده از پرسشنامه VSA در زمان های 0 (بلافاصله پس از هوشیاری)، 6، 12 و 24 ساعت پس از عمل اندازه گیری شد. زمان درخواست پتیدین و میزان کل مصرف پتیدین در طول مدت 24 ساعت ثبت گردید. اطلاعات ثبت شده با استفاده آزمون های t و مجذور کا تجزیه و تحلیل گردید.
    یافته ها
    میانگین نمره درد در زمان های 0، 6، 12، 24 ساعت پس از عمل در بیماران به طور معنی داری در گروه اول کمتر از گروه دوم بود. میانگین کل درد در گروه اول 3.24±0.97 و در گروه دوم 1.09 4.18± بود (p<0.05). میانگین مدت زمان اولین درخواست مسکن در گروه اول 1.2 31.12± دقیقه و بیشتر از گروه دوم (1.8 18.21± دقیقه) بود (p<0.05). همچنین بطور معنی داری میزان داروی پتیدین درخواستی در 24 ساعت اول پس از عمل در گروه اول کمتر از گروه دوم بود (p<0.05).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج این مطالعه استفاده از داروی کتامین وریدی با دوز mg/kg 0.5 قبل از ایجاد برش پوستی در مقایسه با بعد از ایجاد برش پوستی با کاهش میزان درد و کاهش نیاز به مسکن پس از عمل کله سیستکتومی همراه است.
    کلید واژگان: پتیدین, درد, کتامین, کله سیستکتومی}
    Hafez Ghaheri, Hosein Taheri, Aliakbar Beigi, Reyhanak Talakoub
    Background And Aim
    Preemptive analgesia is one of the pain sedative methods which is based on the blocking of pain receptor before any painful stimulation. Ketamine is a NMDA (N-Methyl D-Aspartate) receptor blocker, which has been used to reduce central sensitization. This study was performed to evaluate the preemptive effect of low dose ketamine (0.5 mg/kg, i.v.) on postoperative pain of cholecystectomy.
    Methods
    In this study, sixty patients aged 30-60 years, with Anesthesia Society of America Scoring I or II (ASA I or II), candidate for elective cholecystectomy were randomly divided into two groups. The same operation and general anesthetic methods were used for the two groups. The patients in group1 received 0.5 mg/kg ketamine, 20 min. before surgical incision and normal saline (the same volume), 20 min. after the operation. The patients of group 2, received normal saline (0.5 mg/kg) 20 min. before surgical incision and ketamine (0.5 mg/kg) 20 min. after that. In the postoperative period, analgesia was maintained with pethidine Using Visual Analogue Scale (VAS), pain was measured at 0 (arousal), 6, 12 and 24 hrs after the operation. The time interval for the first request of analgesia and the total amount of analgesic consumption during 24 hrs were reported. The data was analyzed using t and c2 tests.
    Results
    The mean value of pain intensity at 0, 6, 12 and 24 hrs after the operation in group 1 (3.24±0.97) was significantly less that that of the group 2 (4.18±1.09) (p<0.05). The time interval to request the first analgesic supplement was longer in the group 1 than that in the group 2 (31.12 min versus 18.12 min; p<0.05). Also, the total pethidine consumption was significantly different between two groups (p<0.05).
    Conclusion
    Based on our results, using pre-incisional ketamine (1 mg/kg) has more preemptive effect on reducing pain and analgesia requirement after cholecystectomy compared to those of post-operative ketamine.
    Keywords: Analgesia, Cholecystectomy, Ketamine, Pethedine}
  • حسنعلی سلطانی، سیدجلال هاشمی، ریحانک طلاکوب، محمود سقایی
    سابقه و هدف
    روش های مختلفی برای پیشگیری از زخم گوارشی ناشی از تنش در بیماران بدحال معرفی شده است. بین منابع موجود از نظر قدرت پیشگیری زخم این روش ها و نیز ایجاد عفونت ریوی اختلاف نظر وجود دارد و انجام تحقیقات بیشتری جهت مقایسه بین آنها توصیه شده است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه تاثیر دو داروی فوق بر پیشگیری از زخم ناشی از تنش، اسیدیته و کلونیزاسیون شیره معده و بروز عفونت ریوی در بیماران بدحال اجرا گردید.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه کارآزمایی بالینی 44 بیمار بدحال بستری در بخش مراقبت های ویژه به صورت تصادفی جهت پیشگیری از زخم ناشی از تنش، سوکرالفیت خوراکی یا رانیتیدین وریدی دریافت کردند. موارد بروز زخم، عفونت ریوی، کشت مثبت شیره معده و اسیدیته آن در دو گروه تعیین و ثبت گردید. تحلیل آماری با استفاده از تست های کای دو و تی انجام شد.
    یافته ها
    بیماران دو گروه از نظر خصوصیات دموگرافیک و علت نیاز به درمان پیشگیرانه تفاوتی نداشتند. موارد بروز زخم ناشی از تنش و خونریزی گوارشی در گروه رانیتیدین و سوکرالفیت به ترتیب %7.4 در مقابل %17.6، عفونت ریوی %14.8 در مقابل %17.6 کشت مثبت شیره معده %59.3 در مقابل %47.1 و میانگین اسیدیته شیره معده 4.3±1.4 در مقابل 3.9±1.1 بود. اختلاف معنی داری در هیچ یک از یافته های فوق بین دو گروه وجود نداشت. موارد کشت مثبت قارچ در شیره معده به طور معنی داری در بیماران گروه رانیتیدین بیشتر از گروه سوکرالفیت بود %48) در مقابل %11، (p=0.01.
    نتیجه گیری
    در مطالعات قبلی از نظر تاثیر دو داروی رانیتیدین و سوکرالفیت بر پیشگیری از زخم ناشی از تنش و بروز عفونت ریوی در بیماران بدحال اختلاف نظر وجود داشت و در برخی از مطالعات برتری سوکرالفیت به رانیتیدین مورد حمایت قرار گرفته بود. در مطالعه حاضر فقط فراوانی موارد کشت مثبت قارچ در شیره معده در حضور سوکرالفیت کمتر از رانیتیدین بود.
    کلید واژگان: زخم ناشی از تنش, سوکرالفیت, رانیتیدین, اسیدیته معده, آلودگی میکروبی, عفونت ریوی}
  • سید جلال هاشمی، ریحانک طلاکوب، پرویز کاشفی، سید مرتضی حیدری
    به علت دستکاری مسیر هوایی حین جراحی لوزه برداری، عوارض خطرناکی بیمار را حین و بعد از عمل تهدید می کنند. مطالعه حاضر با هدف بررسی عوارض زودرس این عمل بر روی 74 بیمار صورت پذیرفت. پس از القا بیهوشی عمومی در نیمی از بیماران، یک میلی لیتر از محلول لیدوکائین 2 درصد و در نیمی دیگر یک میلی لیتر محلول نرمال سالین به عنوان دارونما در کپسول لوزه ها تزریق گردید. افزایش فشار خون شریانی و تعداد ضربان قلب حین و بعد از عمل در گروه مورد نسبت به گروه شاهد کمتر بود ولی این اختلاف از نظر آماری معنی دار نبود. میزان بیقراری شدید و افت اشباع اکسیژن خون محیطی پس از عمل در گروه لیدوکائین به طور معنی داری کمتر از گروه نرمال سالین بود (P<0.05)بیماران گروه مورد فاقد بیقراری شدید بودند در حالیکه این حالت در 30% بیماران گروه شاهد وجود داشت. همچنین بیماران گروه لیدوکائین در 26 درصد موارد، افت اشباع اکسیژنی خون محیطی داشته در حالیکه این میزان در گروه نرمال سالین 74 درصد موارد بود. بر اساس نتایج این مطالعه با تزریق لیدوکائین در موضع عمل از شدت برخی از عوارض زودرس، بویژه میزان بیقراری و افت اشباع اکسیژن خون محیطی پس از عمل کاسته شده است.
    کلید واژگان: لوزه برداری, تزریق موضعی, عوارض بعد از عمل, بی قراری, اشباع اکسیژن خون محیطی, لیدوکائین}
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال