عباسعلی کشتکار
-
مقدمه و اهداف
هدف از انجام این پروژه بومی سازی الگوریتم ارزیابی احتمال 10-ساله شکستگی برای جمعیت ایرانی و توضیح نحوه مناسب استفاده از آن در بالین است.
روش کاراحتمال 10-ساله اختصاصی سنی شکستگی های اساسی ناشی از پوکی استخوان، در زنان با شاخص توده بدنی معمولی و به منظور تعیین احتمال شکستگی در دو آستانه مداخله محاسبه گردید. اولین آستانه، برابر احتمال شکستگی اختصاصی-سنی در افراد با T-score معادل 5/2- در گردن فمور بود. رویکرد دوم، احتمال شکستگی اختصاصی-سنی معادل احتمال شکستگی در زنان باسابقه قبلی شکستگی و در غیاب تست سنجش تراکم استخوان بود. این آستانه ها بر اساس راهنماهای موجود تعریف شدند. تاثیر تراکم معدنی استخوان بر مقادیر این آستانه ها نیز به طور جداگانه بررسی شد.
یافته ها:
مشابه زنان باسابقه قبلی شکستگی، احتمال 10 ساله شکستگی اساسی ناشی از پوکی استخوان از 9/4% در 50 سالگی به 17% در 80 سالگی افزایش یافت. در صورت استفاده از T-score کمتر از 5/2 به عنوان معیار، احتمال شکستگی در زنان 50 ساله با توده استخوانی پایین دو برابر زنان هم سن ولی با توده استخوانی طبیعی و در غیاب عوامل خطر بود. در این گروه میزان افزایش نسبی احتمال شکستگی با افزایش سن کاهش یافت، و در سنین بالای 80 سال، داشتن T-score کمتر از 5/2 محافظت کننده بود..
نتیجه گیری:
تعیین آستانه مداخله تنها بر اساس توده استخوانی، برای شناسایی زنان در معرض خطر شکستگی بخصوص در سنین بالا کمک کننده نیست. استفاده از احتمال شکستگی بر اساس "آستانه شکستگی" می تواند شناسایی این زنان را بهبود بخشد.
کلید واژگان: فرکس, احتمال شکستگی, راهنمای بالینی, ایران, پوکی استخوانBackground and ObjectivesThe purpose of this study was to adopt and calibrate the fracture risk assessment algorithm FRAX® for the Iranian population and to provide the required guidance on how to apply it in clinical practice.
MethodsThe age-specific ten-year probability of major osteoporotic fractures was calculated in women with an average BMI to determine the fracture probability at two potential intervention thresholds. The first threshold was the age-specific fracture probability associated with a femoral neck T-score of -2.5 SD and the other was age-specific fracture probability in women with a history of fracture without BMD. Current Iranian guidelines were used to define these thresholds. The effect of adding BMD values to the assessment of these thresholds was also evaluated separately.
ResultsSimilar to women with a previous fracture, the 10-year probability of a major osteoporotic fracture increased from 4.9% at the age of 50 years to 17% at the age of 80 years. When using a BMD T-score of ≤−2.5 SD as the intervention threshold, the FRAX probability was twice as high in women aged 50 years as in women of the same age with an average BMD and no risk factor. The FRAX probability increased with age but a T-score of -2.5 SD was actually protective after 80 years or age.
ConclusionIntervention thresholds based on BMD alone cannot effectively identify high-risk women for fracture, particularly in advanced ages. Using fracture probability based on ‘fracture threshold’ can help to improve the identification of these women.
Keywords: FRAX, Fracture probability, Guidelines, Intervention threshold, Iran, Osteoporosis -
مقدمه
پوکی استخوان یکی از دلایل مهم ناتوانی و مرگ در افراد مسن است. هدف این تحقیق تعیین عوامل تاثیرگذار در بروز پوکی استخوان و ارایه مدل پیش بینی کننده ای جهت سرعت بخشیدن به تشخیص وکاهش هزینه ها می باشد.
روشدر این مطالعه بنیادی توصیفی مدل جدیدی جهت شناسایی ویژگی های تاثیرگذار بر پوکی استخوان ارایه شده است. اطلاعات مربوط به 4083 نفر زن جهت کشف دانش با ابزار داده کاوی Clementine12 مورد بررسی قرار گرفته است. با استفاده از الگوریتم های داده کاوی شامل درخت تصمیم و شبکه عصبی مصنوعی قوانینی استخراج شده که می توان به عنوان الگویی برای پیش بینی وضعیت بیماران از آن ها استفاده کرد و در نهایت دقت مدل های ساخته شده با یکدیگر مقایسه شده اند.
نتایجاین تحقیق مدل های متعدد را بر روی تعداد ویژگی های متفاوت بررسی و نتایج حاصل را به منظور یافتن بهترین مدل پیش بینی کننده از نظر دقت و صحت با هم مقایسه می کند. دقت طبقه بندی مدل شبکه عصبی MLP با 92/14 درصد از دیگر الگوریتم های به کار رفته در این مطالعه بیشتر است. با توجه به شناسایی عوامل تاثیرگذار بر پوکی استخوان می توان برای یک نمونه جدید احتمال ابتلاء به این بیماری را پیش بینی کرد.
نتیجه گیری:
سازمان های متولی مراقبت های بهداشتی و سلامت همواره حجم زیادی از اطلاعات را جمع آوری می کنند در حالی که این اطلاعات و داده ها به درستی مورد استفاده قرار نمی گیرند. این مطالعه نشان می دهد با کشف الگوها و روابط پنهان در این داده ها می توان از آن ها در جهت بهبود کیفیت ارایه خدمات تشخیصی و درمانی بهره برد.
کلید واژگان: پوکی استخوان, داده کاوی, درخت تصمیم, شبکه عصبی مصنوعی, کلمنتاینIntroductionOsteoporosis is one of the major causes of disability and death in elderly people. The objective of this study was to determine the factors affecting the incidence of osteoporosis and provide a predictive model to accelerate diagnosis and reduce costs.
MethodIn this fundamental descriptive study, a new model was proposed to identify the factors affecting osteoporosis. Data related to 4083 women were investigated with Clementine12, the data mining tool, to discover knowledge. Using data mining algorithms, including decision tree and artificial neural network, some rules were extracted that can be used as a model to predict the condition of patients and finally, the accuracy of the proposed models were compared.
ResultsThis study examined several models on a number of different characteristics and compared the results in terms of accuracy to find the best predictive model. The classification accuracy of the MLP neural network model was 92.14% which was higher than that of the other algorithms used in this study. According to the identification of factors affecting osteoporosis, the risk of developing this disease can be predicted for a new sample.
ConclusionHealthcare organizations are always gathering a lot of information while this data is not used properly. This study showed that the hidden patterns and relationships in this data can be discovered and used to improve the quality of diagnostic and treatment services.
Keywords: Osteoporosis, Data Mining, Decision Tree, Artificial Neural Network, Clementine -
مقدمه
پوکی استخوان بیماری است که با کاهش تراکم استخوان و از دست رفتن کیفیت ریزساختار استخوان شناخته می شود که خود منجر به افزایش خطر شکستگی می گردد. این بیماری یکی از دلایل مهم ناتوانی و مرگ در افراد مسن است. هدف این تحقیق تعیین عوامل تاثیرگذار در بروز پوکی استخوان و نیز ارایه مدل پیش بینی کننده ای برای تشخیص این بیماری، به منظور افزایش سرعت تشخیص و نیز کاهش هزینه های تشخیصی می باشد.
روشاطلاعات فردی شامل اطلاعات شخصی ، شیوه زندگی و اطلاعات بیماری مورد بررسی قرار گرفت. یک مدل جدید بر اساس فرآیند استاندارد صنعت متقابل (CRISP) ارایه شده است. در این مقاله از الگوریتم های ماشین بردار پشتیبان یا (SVM)Support vector machines و بیزین ساده درخت افزودنی یا Tree Augmented Naive Bayes (TAN) استفاده شده است.Clementine12 ابزار داده کاوی مورد استفاده در این تحقیق است.
نتایجبرخی از ویژگی ها موثر بر این بیماری شناسایی شدند. قوانینی استخراج گردید که می توانند به عنوان الگویی برای پیش بینی وضعیت بیماران استفاده شوند. دقت طبقه بندی برای ماشین بردار پشتیبان 88/39 درصد و برای بیزین ساده درخت افزودنی 91/29 درصد می باشد. دقت الگوریتم TAN در مقایسه با سایر روش ها از دقت بالاتری برخوردار بوده است.
نتیجه گیریبیشترین عوامل تاثیرگذار بر پوکی استخوان شناسایی شده اند و می توان با توجه به عوامل به دست آمده برای یک نمونه ی جدید با ویژگی های مشخص احتمال ابتلای فرد به پوکی استخوان را پیش بینی کرد.
کلید واژگان: پوکی استخوان, روش بردار ماشین, روش بیزین, داده کاویIntroductionOsteoporosis is a disease that reduces bone density and loses the quality of bone microstructure leading to an increased risk of fractures. It is one of the major causes of inability and death in elderly people. The current study aims at determining the factors influencing the incidence of osteoporosis and providing a predictive model for the disease diagnosis to increase the diagnostic speed and reduce diagnostic costs.
MethodsAn Individual's data including personal information, lifestyle, and disease information were reviewed. A new model has been presented based on the Cross-Industry Standard Process CRISP methodology. Besides, Support Vector Machine (SVM) and Bayes methods (Tree Augmented Naïve Bayes (TAN)) and Clementine12 have been used as data mining tools.
ResultsSome features have been detected to affect this disease. The rules have been extracted that can be used as a pattern for the prediction of the patients' status. Classification precision was calculated to be 88.39% for SVM, and 91.29% for (TAN) when the precision of TAN is higher comparing to other methods.
ConclusionThe most effective factors concerning osteoporosis are detected and can be used for a new sample with defined characteristics to predict the possibility of osteoporosis in a person.
Keywords: Osteoporosis, Data mining, Support vector machine, Bayes network -
مطالعات نشان داده اند که چاقی و سطوح بالای چربی منجر به تولید گونه های فعال اکسیژن شده و کمبود VD با چاقی مرتبط است. از آنجایی که آب اکسیژنه (H2O2) بعنوان نشانگر گونه های اکسیژن واکنش گر (ROS) جهت ارزیابی پاسخ سلول ها به استرس اکسیداتیو استفاده می شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی همزمان فعالیت بدنی و ویتامین D (VD3) در درجات متفاوت استرس اکسیداتیو و توانایی دوز پایین و بالای H2O2 بر شاخص های آنتروپومتری می باشد. در این مطالعه، 60 سر رت نر در ده گروه شش تایی شامل: 1- گروه کنترل، 2- گروه H2O2 ؛ 3- گروه 2H2O2؛ 4- گروه H2O2و VD3؛ 5- گروه 2H2O2و VD3؛ 6- گروه H2O2و فعالیت تمرینی؛ 7- گروه 2H2O2و فعالیت بدنی؛ 8- گروه H2O2و VD3و فعالیت بدنی؛ 9- گروه 2H2O2و VD3و فعالیت بدنی و 10- گروه تحت دی متیل سولفوکساید و سالین تقسیم شده و به مدت 8 هفته با تردمیل در سرعت و شیب های مشخص مورد آزمون قرار گرفتند. سپس شاخص های آنتروپومتری اندازه گیری و داده ها با استفاده از آزمون کولموگروف-اسمیرنوف و آنالیز واریانس یکطرفه توسط نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها نشان داد که سطوح پایین H2O2، فعالیت تمرینی منظم و ویتامینD بر میزان شاخص های آنتروپومتری اثر معناداری نداشت اما در گروه های اعمال شده با دوز بالای آب اکسیژنه (2H2O2) نسبت به گروه کنترل و گروه های اعمال شده با دوز پایین تغییرات معنی داری در شاخص Lee، مدت زمان دویدن و توده ی بدنی دارند. به نظر می رسد که می توان از سطوح بالای H2O2، فعالیت تمرینی منظم و مصرف آنتی اکسیدان ویتامین D جهت کاهش استرس اکسیداتیو و التهاب میوکارد استفاده نمود.کلید واژگان: استرس اکسیداتیو, هیدروژن پراکسید, ویتامین D, شاخص های آنتروپومتری
-
مقدمهاسترس اکسیداتیو و التهاب نقش محوری در عملکرد قلب و اختلالات آن بازی می کنند و در مسیرهای سیگنالی مشترکی سهیم هستند. زیر واحد p65 عامل هسته ای کاپا B (NF-κBp65)، از نشانگران مهم التهاب میوکارد است. هدف پژوهش حاضر، بررسی تاثیر همزمان فعالیت تمرینی منظم (E)، ویتامین D(VD) و القای استرس اکسیداتیو بر سطوح NF-κBp65 در میوکارد می باشد.مواد و روش ها60 سر رت نر بالغ نژاد ویستار به طور تصادفی به 10 گروه (6=n) شامل: گروه شاهد، دریافت آب اکسیژنه (H2O2)، دریافت آب اکسیژنه دو برابر (2H2O2)؛ H2O2 +VD؛ 2H2O2+VD؛ H2O2+E؛ 2H2O2 +E؛ H2O2+VD+E؛ 2H2O2+VD+E و دی متیل سولفوکساید+سالین تقسیم و به مدت 8 هفته تحت پروتکل مداخله قرار گرفتند. سپس غلظت پروتئین NF-κBp65 با کیت الایزا اندازه گیری و با استفاده از تحزیه و تحلیل واریانس سه طرفه تحلیل شد. سطح معناداری برابر 05/0 در نظر گرفته شد.نتایجیافته ها نشان داد که تمرین باعث افزایش غلظت پروتئین NF-κBp65 شد (049/0=P). تاثیر غلظت H2O2 نیز بر افزایش غلظت پروتئین NF-κBp65 معنادار بود (013/0=P). همچنین تعامل تمرین و VD اثر کاهنده بر غلظت پروتئین NF-κBp65 داشت (004/0=P). با این حال، اثر VD و تعامل تمرین با H2O2 بر غلظت پروتئین NF-κBp65 معنی دار نشد. همزمانی سه مداخله تمرین، VD و H2O2 نسبت به جمع اثر هریک، اثری کاهنده بر غلظت پروتئین NF-κBp65 داشت (038/0=P).نتیجه گیریبه نظر می رسد که می توان از القای برون زاد استرس اکسیداتیو، فعالیت تمرینی منظم و مصرف VD جهت پیش آماده سازی و کاهش التهاب میوکارد در شرایط بالابودن استرس اکسیداتیو استفاده نمود.کلید واژگان: التهاب میوکارد, استرس اکسیداتیو, NF, κBp65, VD, فعالیت تمرینی منظمIntroductionOxidative stress and inflammation are involved in common signaling pathways and play central role in heart functions and disorders. Factor kappa-B p65 (NF-κBp65), is an important marker of myocardial inflammation. This study investigated the combination of regular exercise (E), vitamin D (VD) and oxidative stress induced on the levels of NF-κBp65 in the myocardium.Methods60 adult male rats of the Wistar race were randomly divided into 10 groups: control; H2O2; 2H2O2; H2O2吽; 2H2O2吽; H2O2; 2H2O2; H2O2吽; 2H2O2吽 and dimethyl sulfoxide saline that were under the intervention protocol for 8 weeks. An ELISA kit used to measure NF-κBp65 concentration. Data were analyzed three-way ANOVA. Significant level was set at 0.05.ResultsThe results showed the Exercise had a decrease effect on NF-κBp65 protein concentration (P=0.049). Also, high concentration of H2O2 increased the NF_κBp65 protein concentration (P=0.013). On the other hand, the interaction of E and VD had decreasing effect on NF-κBp65 protein concentration (P=0.004). However, VD and E interaction with H2O2 were not significant. Coincidence of three interventions E, H2O2 and VD compared to the combined effect of each one, had a decreasing effect on the protein concentration of NF-κBp65 (P=0.038).ConclusionIt seems that regular exercise activity, VD antioxidant and exogenous induction of oxidative stress can be used to preconditioning and reduce myocardial inflammation in high oxidative stress conditions.Keywords: Myocardial inflammation, Oxidative stress, NF-κB p65, Regular exercise activity, Vitamin D
-
سابقه و هدفبا توجه به شیوع رو به افزایش اضافه وزن و چاقی در میان کودکان روستایی علی رغم بالا بودن شیوع کم وزنی، شناسایی الگوهای غذایی غالب و بررسی ارتباط آن با وضعیت وزن می تواند اطلاعات مفیدی را در مورد وضعیت سلامتی کودکان در اختیار قرار دهد. هدف از این مطالعه، تعیین الگوهای غذایی غالب و ارتباط آن با وضعیت وزنی کودکان روستایی سنین دبستان در شهرستان بیجار بود.مواد و روش هادر این مطالعه مقطعی 255 کودک روستایی سنین دبستان ساکن شهرستان بیجار به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. دریافت های غذایی در طول یک سال گذشته به وسیله پرسشنامه بسامد خوراک نیمه کمی مورد بررسی قرار گرفت. همچنین ارزیابی شاخص های تن سنجی (وزن، قد و نمایه توده بدنی)، فعالیت بدنی، اطلاعات عمومی و اقتصادی- اجتماعی به روش استاندارد انجام شد. الگوهای غذایی غالب به روش تحلیل عاملی تعیین گردید و ارتباط آنها با وضعیت وزنی کودکان مورد بررسی قرار گرفت.یافته هاسه الگوی غذایی سنتی، امروزی و مخلوط شناسایی شد. ارتباط معناداری بین الگوهای غذایی شناسایی شده و اضافه وزن یا چاقی پس از تعدیل اثر سن، فعالیت بدنی و انرژی دریافتی مشاهده نشد. در بالاترین چارک الگوی غذایی « سنتی» ، بعد از تعدیل بر اساس سن و فعالیت بدنی، شانس اضافه وزن و چاقی به طور معنی داری بیشتر بود (OR : 33/4 ، محدوده اطمینان 95 % :46/16 14/1) که بعد از تعدیل برای انرژی دریافتی معنی داری از بین رفت. روند شانس لاغری و لاغری شدید بعد از تعدیل برای سن، فعالیت بدنی و انرژی دریافتی با پیروی بیشتر از الگوی غذایی «امروزی» به طور معنی داری افزایش بود ( 04/0=p for trend).نتیجه گیریدر میان کودکان روستایی الگوی غذایی امروزی و مخلوط در کنار الگوی غذایی سنتی قابل شناسایی است که با پیروی بیشتر از الگوی غذایی سنتی شانس اضافه وزن و چاقی افزایش می یابد که این افزایش احتمالا به دلیل دریافت انرژی بالاتر در پیروی بیشتر از این الگو است. پیروی بیشتر از الگوی غذایی امروزی می تواند لاغری را به همراه داشته باشد.کلید واژگان: الگوی غذایی, روستا, کودکان, وضعیت وزنBackground And ObjectivesDue to the increasing incidence of overweight and obesity among rural children, despite the high prevalence of underweight, identification of dietary patterns and their association with weight status can provide valuable information about health of children. This study was conducted to detect major dietary patterns and their relationship with weight status in school age children in rural areas of Bijar, IranMaterials And MethodsIn this cross-sectional study, 255 rural school age children living in the rural areas of Bijar were selected by simple random sampling. Dietary intakes during the past year were examined by a semi-quantitative food frequency questionnaire. Assessment of anthropometric indicators, physical activity, and socioeconomic information was performed by standard methods. Dietary patterns were determined using factor analysis, and their relation to weight status of children was investigated.ResultsThree major dietary patterns, "traditional", "modern" and "mixed" were identified. There was no significant adjusted relationship between overweight or obese and identified dietary patterns. After adjustment for age and physical activity, individuals in the highest quartile of the traditional dietary pattern score were more likely to be overweight or obese (OR = 4.33, CI 95%: 1.14 -16.46). More adherence to modern dietary pattern resulted in a significant increase in the odds ratio of severe thinness and thinness (P for trend = 0.04).ConclusionModern and mixed dietary patterns next to the traditional dietary pattern can be found among rural children. While following the traditional dietary pattern probably due to higher energy is associated with an increased risk of obesity, modern dietary pattern leads to thinness in rural areas.Keywords: Dietary pattern, Rural, Children, Weight status
-
مقدمه
چاقی کودکان به عنوان یکی از مهم ترین مشکلات سلامت در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه می تواند در نتیجه تاثیر اضافه وزن یا چاقی والدین باشد. هدف از این مطالعه مقایسه وضعیت چاقی و اضافه وزن در کودکان دارای مادرانی با اضافه وزن یا چاقی با کودکان با مادرانی بدون اضافه وزن یا چاقی بود.
روش بررسیدر این مطالعه مقطعی، 249 کودک روستایی سنین دبستان ساکن شهرستان بیجار به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. دریافت های غذایی و فعالیت بدنی برای کودکان و شاخص های تن سنجی (وزن، قد و نمایه توده بدنی) برای مادران و کودکان به روش استاندارد ارزیابی گردید. ارتباط اضافه وزن یا چاقی مادران با وضعیت اضافه وزن یا چاقی کودکان به وسیله رگرسیون لجستیک مورد بررسی قرار گرفت.
یافته هابرای کودکان دارای مادرانی با اضافه وزن یا چاقی بطور معناداری نمایه توده بدنی (01/0 P <) و سن مادر (01/0 P <) بیشتر از گروه کودکان با مادران بدون اضافه وزن یا چاقی بود. اضافه وزن داشتن یا چاق بودن مادر شانس اضافه وزن یا چاقی را در کودکان بعد از تعدیل برای سن، جنس، فعالیت بدنی، انرژی دریافتی و سن مادر به طور معناداری افزایش می داد (نسبت شانس (OR): 00/3، 04/0P =).
نتیجه گیریاضافه وزن داشتن یا چاق بودن مادر می تواند با احتمال چاقی یا اضافه وزن کودکان سنین دبستان در محیط روستایی همراه باشد و این رابطه مستقل از میزان انرژی دریافتی، فعالیت بدنی و مقدار مصرف از گروه های غذایی مختلف است.
کلید واژگان: نمایه توده بدنی, چاقی, کودکان, مادرBackground And AimChildhood obesity is one of the most important health problems in developed and developing countries that may result from the parents’ overweight. This study aimed to compare the status of obesity and overweight in the children of overweight or obese mothers with the children whose mothers were not overweight or obese.
Material And MethodsIn this cross-sectional study, 249 elementary-school children from Bijar, Kordestan, Iran were selected using simple random sampling. Children's food intake and physical activities and mother's and children's anthropometric (weight and height) indices were measured by standard method. The relationship between overweight or obesity of the mothers with overweight or obesity of the children was assessed and analyzed by logistic regression.
ResultsBody mass index (P value < 0.01) and maternal age (P value<0.01) were significantly higher in the children of overweight or obese mothers compared to children whose mothers were not overweight or obese. No significant differences were found between the two groups of children in regard to energy intake, physical activity, and consumption of the main food groups. Overweight or obesity of the mothers significantly increased the risk of overweight or obesity in the children after adjustment for age, sex, physical activity, energy intake, and maternal age. (Odds ratio: 3.00, P value = 0.04).
ConclusionAccording to the results of this study, overweight or obesity of the mother can be associated with the likelihood of overweight and obesity in the school age children in rural areas and this relationship is independent of energy intake, physical activity, and consumption of different food groups.
Keywords: Body mass index, Overweight, Obesity, Children, Mother -
مقدمهشناسایی الگوهای غذایی غالب به روش تحلیل عاملی از طریق حصول یک تصویر کلی از رژیم غذایی افراد می تواند اطلاعات را در مورد وضعیت سلامتی کودکان در اختیار قرار دهد. هدف این مطالعه، تعیین الگوهای غذایی غالب و شناسایی عوامل اقتصادی-اجتماعی موثر بر آن ها در میان کودکان سنین دبستان روستایی شهرستان بیجار بود.مواد و روش هادر این مطالعه مقطعی، 255 کودک روستایی سنین دبستان شهرستان بیجار به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. دریافت های غذایی در طول یک سال گذشته و اطلاعات اقتصادی- اجتماعی مورد ارزیابی قرار گرفت. الگوهای غذایی غالب به روش تحلیل عاملی تعیین گردید و ارتباط آن ها با وضعیت عوامل اقتصادی-اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت.یافته هادر این مطالعه سه الگوی غذایی غالب سنتی، امروزی و مخلوط شناسایی شدند. بعد از تعدیل برای سن، جنس، قومیت و انرژی دریافتی افراد تعدیل شده بود سن مادر(05 /0-00 /0=CI، 0/03=b) یک ارتباط مثبت و سن پدر(01 /0–05 /0-=CI، 0/03-=b)، شغل کارگری برای پدر(03 /0–44 /0-=CI، 0/24-=b) و تحصیلات بالاتر والدین(05 /0–35 /0-=CI، 20/0-=b) یک رابطه منفی با الگوی غذایی سنتی داشتند. همچنین تحصیلات والدین بالاتر (44 /0-11 /0=CI، 0/27=b) یک ارتباط مثبت و سن مادر(00 /0-06 /0-=CI، 0/03-=b) یک ارتباط منفی با الگوی غذایی مخلوط داشت.بحث و نتیجه گیریبعضی از متغیرهای اقتصادی-اجتماعی می توانند بر روی الگوی های غذایی غالب در میان کودکان روستایی اثرگذار باشد که از آن جمله می توان به سن مادر، میزان تحصیلات والدین، شغل پدر و وضعیت اقتصادی اشاره نمود.
کلید واژگان: الگوی غذایی غالب, روستا, کودکان, عوامل اقتصای, اجتماعیYafteh, Volume:17 Issue: 3, 2016, PP 57 -66BackgroundThe identification of major dietary patterns using factor analysis can provide information about health status of children by obtaining an overall picture of the person's diet. The aim of this study was to determine major dietary patterns and to identify socioeconomic factors affecting them in school age children in rural areas of Bijar, Iran.Materials And MethodsIn this cross sectional study, 255 rural school age children living rural areas of Bijar were selected by simple random sampling. Dietary intakes during the past year and assessment of socioeconomic information were examined. Dietary patterns were determined using factor analysis and their relation to socioeconomic factors was investigated.ResultsThree major dietary patterns," traditional", "modern" and "mixed", were identified. After adjusting for age, sex, ethnic and energy intake, Age of mother (b= 0.03, CI=0.00_0.05) was positively associated and age of father (b= -0.03, CI=-0.05_-0.01), laboring Job for father (b= -0.24, CI=-0.44_-0.03) and higher education of parents (b= -0.20, CI=-0.35_-0.05) were negatively associated with traditional dietary pattern. In addition, higher education of parents (b= 0.27, CI=0.11_0.44) was positively associated and age of mother (b= -0.03, CI=-0.06_0.00) was negatively associated with mixed dietary pattern.ConclusionSome socio-economic variables such as maternal age, parental education, parental occupation and economic conditions can have effect on major dietary patterns among rural children.Keywords: Major dietary pattern, Village, Children, Socioeconomic factors -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، سال هفتاد و سوم شماره 9 (پیاپی 177، آذر 1394)، صص 660 -667زمینه و هدف
یکی از مهم ترین مسایل علم پزشکی، ترمیم زخم ها است. آلوئه ورا از گذشته های دور در درمان ناراحتی های پوستی استفاده شده است. در این پژوهش آثار کاربرد ژل آلوئه ورا بر روند التیام زخم به روش دقیق میکروسکوپی و شمارش سلولی بررسی گردید.
روش بررسیاین مطالعه به صورت تجربی از مهر تا اسفند 1393 در آزمایشگاه فارماکولوژی انجام پذیرفت. 60 سر رت در روز جراحی بیهوش و در پشت گردن زخمی به ابعاد mm 5/1 5/1، ایجاد گردید. سپس رت ها به طور تصادفی در گروه های شاهد، تجربی و گروه کنترل مثبت تقسیم شدند. هر گروه به سه دسته کوچک تر با دوره های 4، 7 و 14 روزه تقسیم گردیدند. از روز صفر به بعد سطح زخم ها در گروه تجربی یک روزانه دو بار و گروه تجربی دو روزانه یک بار از ژل آلوئه ورا و در گروه کنترل مثبت، کرم فنی تویین مصرف گردید. سطح زخم و بهبود آن در روزهای تعیین شده سنجیده شد، در انتهای هر دوره، موش ها با روش استنشاق اتر بیهوش و یک نمونه از بستر زخم تهیه شد و با رنگ آمیزی هماتوکسیلن- ائوزین (H&E stain) و تری کروم ماسون (Masson's trichrome stain) مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته هانتایج مطالعه ماکروسکوپی سطح زخم ها و مطالعه میکروسکوپی بستر زخم و تعداد فیبروبلاست های هر دو گروه تجربی نسبت به گروه شاهد از نظر آماری افزایش معنادار داشت (0011/0P=) و سبب تسریع التیام زخم شد (آزمون به روش MANOVA انجام شد).
نتیجه گیرینتایج نشان داد که کاربرد موضعی دو بار ژل آلوئه ورا سبب تسریع روند التیام زخم از دیدگاه بررسی هیستولوژیکی و شمارش سلولی در رت می گردد.
کلید واژگان: ترمیم زخم, ژل آلوئه ورا, رتBackgroundOne of the most important issues in medical sciences is wound healing and repair. Application of natural ingredients and herbs for treating ulcers has been in the history of human life. Nowadays, due to the lack of side effects of medicinal plants and a variety of effective compounds in plants, as well as numerous disadvantages of synthetic drugs there has been tendency to use medicinal plants in clinic. Aloe vera is an herbal drug used for treatment of dermal diseases. In this study we evaluated, effects of aloe vera on the wound healing through the microscopic techniques and cell counting.
MethodsIn this experimental study, sixty Wistar rats weighing 200-250 g were placed under general anesthesia and sterile conditions. Then a square shape wound with 1.5´1.5 mm dimension was made on the back of the neck. Rats were randomly divided to control and experimental group’s. Each group was divided to three subgroups with 4, 7, and 14 study days. In 1st experimental group aloe vera was used twice on the wound surface and in 2nd experimental group was used once daily and the positive control group were applied phenytoin cream 1% from the zero days of surgery. The control group did not get any treatment on the wound surface. For histological studies, during the fourth, seventh and fourteenth day’s rats were sacrificed and samples were taken from the wound area and adjacent skin. After histological staining with hematoxylin and eosin (H&E) and Masson's trichrome stains, the cells were counted, wound surface and wound healing were investigated.
ResultsThe macroscopic and microscopic evaluation showed that wound healing increased because the fibroblast numbers in two experimental groups improved compared with control group. The percentage of wound healing on different days in the experimental and control groups were significant. Data were analyzed by using one-way ANOVA test and P< 0.05 was significant.
ConclusionPresent study showed that the twice application of topical aloe vera mucilage can result in rapid wound healing in rats.
Keywords: Aloe vera gel, rat, wound healing -
سابقه و هدفنتایج متفاوتی در خصوص ارتباط بین وضعیت اقتصادی-اجتماعی و وضعیت تراکم استخوان وجود دارد، ولی به دلیل شکستگی های بیش تر در گروه های با درآمد کم جامعه، به نظر می رسد که وضعیت اقتصادی اجتماعی نقش مهمی در سلامتی استخوان داشته باشد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط سطوح فردی و خانوار وضعیت اقتصادی-اجتماعی با استئوپروز انجام شده است.مواد و روش هاداده های حاصل از مرحله ی سوم طرح IMOS) Iranian Multi-center Osteoporosis Study)، شامل تعداد 2617 نمونه از سنین 20 ساله و بالاتر که به صورت خوشه اییک مرحله ای از شهرهای اراک و سنندج است وارد مطالعه شدند. برای ساختن شاخص وضعیت اقتصادی-اجتماعی سطح فردی و خانوار از مدل PCA) Principal component analysis) استفاده شد. دو متغیر وضعیت اقتصادی-اجتماعی ساخته شده به عنوان متغیرهای مستقل در مدل تک متغیره و چند متغیره رگرسیون لجستیک برای بررسی نقش آن ها در شیوع استئوپروز به عنوان متغیر وابسته استفاده گردید.یافته هاوضعیت اقتصادی-اجتماعی در هر دو سطح فردی و خانوار به طور مستقل و با کنترل عوامل خطر اصلی، اثر موثری بر بیماری استئوپروز نشان داد. در سطح فردی، در گروه پایین، متوسط به پایین و متوسط به بالا، در مقایسه با گروه با وضعیت اقتصادی-اجتماعی بالا، نسبت شانس و فاصله اطمینان 95% به ترتیب برابر: (46/ 3–96/ 2) 2/ 3، (55/ 6–65/ 5) 08/ 6، (32/ 5–60/ 4) 95/ 4 و در سطح خانوار به ترتیب برابر: (95/ 1–80 /1) 88/ 1، (44/ 1–33/ 1) 38/ 1، (06/ 2–90/ 1) 98/ 1 بود.نتیجه گیریعلاوه بر سطح فردی، سطح خانوار وضعیت اقتصادی-اجتماعی نیز حائز اهمیت است و نیاز به اقدامات مداخله ای و پیشگیرانه در سطح خانوار علاوه بر سطح فردی احساس می شود.
کلید واژگان: طبقات اجتماعی, پوکی استخوان, تحلیل مولفه های اصلی, ایرانKoomesh, Volume:17 Issue: 1, 2015, PP 27 -36IntroductionThere are various reporting on the relationship between socio-economic status, SES, and bone density. However, since most of bone fractures occur among low-income social groups, SES appears to be an important factor determining the status of individual bone health. The purpose of this study was to determine the relationship between the individual and household levels of SES with osteoporosis.Materials And MethodsData from the third stage of IMOS (Iranian Multi-center Osteoporosis Study) including 2617 subjects aged 20 years and older, from the cities of Sanandaj and Arak was collected in the form of one-stage cluster sampling. To build the individual-and family-levels of SES index, Principal Component Analysis (PCA) model was employed. Individual-and family-levels of SES were addressed as independent variables in univariate and multivariate logistic regression models to investigate their role in the prevalence of osteoporosis as the dependent variable.ResultsBoth individual and household levels of SES, independently and with controlling the main risk factors showed a significant effect on osteoporosis. At the individual level, the odds ratios and 95% confidence intervals for the SES in "low", "lower-middle", and "upper-middle" levels, compared with "high" level, were: 3.2 (2.96-3.46), 6.08 (5.65-6.55), 4.95 (4.60-5.32), respectively. At the household level, the same valuables were: 1.88(1.80-1.95), 1.38 (1.33-1.44), 1.98 (1.90-2.06), respectively.ConclusionThe results showed that in addition to individual-level of SES, household-level is also important to be considered for intervening and preventing care.Keywords: Social class, Osteoporosis, Principal component analysis, Iran -
مقدمهشواهدی مبنی بر اثر نمایه توده بدنی و چاقی شکمی و تاثیر این دو عامل بر تراکم استخوانی وجود دارد. مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط بین نمایه توده بدنی، چاقی شکمی و فراوانی شکستگی با تراکم استخوان در جمعیت ایرانی انجام گردیده است.روش هامطالعه پیش رو بهصورت مقطعی و گذشته نگر در افراد بالای 18 سال شرکت کننده در بخش سوم طرح جامع پیشگیری، تشخیص و درمان استئوپروز در سطح کشور انجام شد. چاقی شکمی بر اساس اندازه دور شکم به دور باسن محاسبه گردید. در مردان مقدار ≤95/ 0 طبیعی و >95/ 0 غیر طبیعی و همچنین در زنان مقدار ≤85/ 0 طبیعی و >85/ 0 غیرطبیعی در نظر گرفته شد. رابطه نمایه توده بدنی و چاقی شکمی با دانسیتومتری استخوانی با آزمون رگرسیون خطی بررسی گردید.یافته هااز بین 2019 نفر شرکت کننده در این مطالعه 717 نفر (5/ 35%) مرد و 1302 نفر (5/64%) زن با میانگین سنی95/ 13±85/ 41 سال بودند. افزایش نسبت دور شکم به دور باسن نسبت معکوسی با دانسیتومتری استخوانی داشت. در افرادی که سابقه شکستگی در ناحیه مچ دست داشتند دانسیته استخوانی در ناحیه هیپ و ستون فقرات از افرادی که سابقه شکستگی نداشتند، کمتر بود.نتیجه گیریچاقی شکمی بر اساس نسبت دور شکم به دور باسن بر خلاف چاقی کل بدن، ارتباط معکوسی با تراکم استخوانی داشت. بدین معنی که افزایش چاقی شکمی با کاهش تراکم استخوانی بدون ایجاد پوشش محافظتی بافت چربی در مناطق آسیب پذیر، خطر ایجاد شکستگی را افزایش می دهد.
کلید واژگان: دور شکم, چاقی شکمی, نسبت اندازه دور شکم به دور باسن, نمایه توده بدنی, دانسیتومتری استخوانBackgroundEvidences exist that abdominal obesity is a difference in terms of body mass index (BMI) and these two factors have different effects on bone density. This study examined the association between body mass index, obesity, the history of fracture and bone mineral density in Iranian population. There exist evidences on the effects of body mass index (BMI) and abdominal obesity, and the role of this two factor on bone density. This study examined the association between body mass index, abdominal obesity, and the frequency of fracture with bone mineral density in Iranian population.MethodsThe Study was done as a cross-sectional, population-based retrospective study. People over 18 years were included in the third part of the IMOS project (National comprehensive plan for the prevention, diagnosis and treatment of osteoporosis). Abdominal obesity was calculated based on waist to hip ratio that was considered positive > 0.95 in men and 0.85 in women. The linear regression test was used to examine the relationship between BMI and abdominal obesity with bone densitometry.ResultsA total 2019 cases (717 men, 1302 women) with 41.85 ± 13.95 years enrolled in this study. Almost, 36% of men and women were obese based on waist circumference. Correlation coefficients of BMI with bone density were equal 0.236 for Hip, 0.133 for femoral neck, 0.138 for lumbar spine. Waist to hip ratio was inversely associated with bone density. Bone densities in the hip and lumbar spine, in individuals with a positive history of wrist fracture were significantly lower than those with a negative history of fracture.Conclusioncontrary to the total body fat, abdominal obesity based on waist to hip ratio is inversely associated with bone density. In other words, abdominal obesity increases the risk of fractures by reducing the bone density without creating protective shield of adipose tissue in vulnerable areas.Keywords: Waist circumference, Waist to hip ratio, Abdominal obesity, Body mass index, Bone densitometry -
مقدمهآنتی ژن 4 وابسته به لنفوسیت T سیتوتوکسیک نقش مهمی در بازدارندگی فعالیت سلول های T بر عهده دارد. به نظر می رسد پلی مورفیسم 49AG مرتبط با بیماری لوپوس اریتماتوی سیستمیک باشد اما نتایج مطالعاتی که تاکنون انجام شده است متناقض می باشد. بنابراین مطالعه حاضر با هدف بررسی بیشتر این ارتباط انجام شده است.مواد و روش هاجستجو از بانک های SID (Scientific Information Database)، Iran medex، Irandoc، OVID، Science Direct، Pubmed، Scopus انجام شد. کلیه مقالات تا تاریخ 30 دسامبر 2011 مورد بررسی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از نرم افزار STATA نسخه 11 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. جهت بررسی ارتباط بین داده ها، نسبت شانس (OR) و فاصله اطمینان (CI) 95% در نظر گرفته شد. در صورت وجود هتروژنیتی از مدل تصادفی (با استفاده از روش درسیمونیان و لیرد) و در صورت عدم وجود هتروژنیتی، از مدل ثابت (با استفاده از روش مانتل هنزل) استفاده گردید.نتایجدر مجموع 15 مطالعه در ارتباط با پلی مورفیسم 49AG و بیماری لوپوس اریتماتوی سیستمیک وارد مطالعه گردید. 1705 فرد بیمار و 2299 فرد سالم به عنوان گروه مورد بررسی قرار گرفتند. در بررسی حاضر هیچ گونه ارتباط معناداری بین پلی مورفیسم مورد بررسی و بیماری لوپوس اریتماتوی سیستمیک در هیچ یک از گروه های نژادی یافت نشد.نتیجه گیریدر متا آنالیز حاضر، هیچ گونه ارتباطی بین پلی مورفیسم 49AG و بیماری لوپوس اریتماتوی سیستمیک یافت نشد. پیشنهاد می گردد در آینده با افزایش حجم نمونه، نتایج دقیق تری به دست آورد.
کلید واژگان: لوپوس اریتماتوی سیستمیک, پلی مورفیسم 49AG, CTLA, 4, متا آنالیزIntroductionCytotoxic T lymphocyte-associated antigen-4 (CTLA-4) is an important negative regulator of T-cell responses. The49AG polymorphism of the CTLA-4 gene may be associated with systemic lupus erythematosus (SLE) risk، but the results from previous published studies have been inconsistent. We carried out a meta-analysis search to assess this association more precisely.MethodsA systematic search of six electronic databases (Pubmed، Science direct، OVID، Iran doc، Iran medex and SID: Scientefic Information Database) was performed for relevant articles published between 1978 and 2011. The odds ratio (OR) and its 95% confidence interval (95%CI) were used to assess the strength of the association. We evaluated both fixed and random effect models، depending on the presence of between-study heterogeneity. The data were analyzed using STATA software.ResultsA total of 15 independent studies on the CTLA-4 gene 49AG polymorphism and SLE، including 1705 cases and 2299 controls were used in the meta-analysis. No significant association was found between 49AG polymorphism and SLE risk in the overall or subgroup analyses.ConclusionThis meta-analysis showed no significant association between 49AG polymorphism and SLE susceptibility. Large-scale and well-designed case-control studies are suggested.Keywords: Systemic lupus erythematosus (SLE), 49AG polymorphism, CTLA, 4, Meta, analysis -
مقدمهدیسکوردنس (عدم توافق بین تراکم استخوان اندازه گیری شده در مناطق مختلف استخوانی می تواند در تصمیم گیری پزشک برای شروع و یا عدم شروع درمان تاثیرگذار باشد. مطالعه حاضر به بررسی فراوانی دیسکوردنس میان مقادیر T-score اندازه گیری شده در ستون فقرات و گردن فمور و همچنین عوامل خطر آن در جمعیت زیادی از زنان یائسه ایرانی می پردازد.روش هاپژوهش حاضر یک مطالعه مقطعی توصیفی- تحلیلی براساس اطلاعات مطالعه IROSTEOPs به دست آمده از 8146 خانم یائسه که در تهران از سال 1380 تا 1390 به مرکز سنجش تراکم استخوان بیمارستان شریعتی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی مراجعه نموده اند، می باشد. براساس دسته بندی تراکم استخوان افراد در گروه دارای دیسکوردنس جزیی و اساسی و بدون دیسکوردنس تقسیم بندی شدند و سپس عواملی که ممکن بود در ایجاد این دیسکوردنس نقش داشته باشند با استفاده از آزمون آماری رگرسیون لجستیک تک و چند متغیره بررسی شدند.یافته هادیسکوردنس (عدم توافق میان سطوح مختلف تراکم استخوانی در ستون فقرات و گردن فمور) در 3741 (9/45%) افراد مورد مطالعه وجود داشته و در مابقی کونکوردنس گزارش گردید. آنالیز رگرسیون لجستیک چند متغیره نشان داد که سن بالا، حاملگی مکرر و نمایه توده بدنی (BMI) از مهمترین فاکتورهای خطر موثر در بروز دیسکوردنس بودند؛ این در حالیست که مصرف هورمون جایگزینی در بروز دیسکوردنس اثر محافظتی داشتند.نتیجه گیریبا توجه به نتایج این مطالعه به نظر می رسد برای جمعیت ایرانی بخصوص زنان یائسه همچنان سنجش تراکم استخوانی در دو سایت مختلف ضروری است.
کلید واژگان: استئوپروز, دیسکوردنس, تراکم استخوانی, ایرانBackgroundDiscordance (the presence of different categories of T scores in two skeletal sites of a single patient) can affect the physician’s decision to start medication or not. The present study was therefore conducted to assess the prevalence of T-score discordance between spine and femoral neck as well as its risk factors in a group of postmenopausal Iranian women.MethodsThe present analytical cross sectional research was conducted based on the results of IROSTEOPs study on 8146 postmenopausal women referred to the bone mineral density (BMD) center of Shariati Hospital affiliated to Tehran University of Medical Sciences between 2000 and 2011. Based on their BMD results, the patients were categorized into three groups: Concordance and Minor and Major discordance. The factors affecting the risk of developing discordance was then studied through uni/and multivariate logistic regression.ResultsDiscordance between spine and femoral neck was reported in 3741 (45.9%) of the participants. Multivariate logistic regression revealed that older age, higher number of pregnancies and higher body mass index (BMI) are the main risk factors for T-score discordance at the studied sites. The use of hormonal replacement therapy (HRT) on the other hand played a protective role.ConclusionIt could be concluded that performing BMD at two different sites is necessary for the Iranian population, particularly postmenopausal women.Keywords: Osteoporosis, IROSTEOPS study, postmenopausal women, BMD -
مقدمهویتامین D نقش قابل توجهی در سلامت، بقا و باروری انسان دارد. مطالعات متعددی بر نقش آن در پیشگیری از بیماری های قلبی، بدخیمی ها، و بیماری های ایمنی و عفونی و... تاکید دارند. در اغلب موارد میزان ویتامین D که از طریق منابع غذایی در اختیار بدن قرار می گیرد کافی نیست، از طرفی منابع غذایی غنی شده محدود و قادر به تامین نیاز کودکان و بالغین نیست. این مساله مهمترین علت اپیدمی کمبود ویتامین D می باشد. با توجه به اینکه مطالعات صورت گرفته در ایران در این باره محدود و پراکنده است، بررسی روند تغییرات شیوع این بیماری در جامعه ایرانی به تفکیک استان ها در بازه زمانی سال های1990 تا2010 و روند وضعیت موجود در استان های مختلف کشور در مطالعه حاضر نشان داده شده است.روش هابعداز پالایش و یکسان سازی داده ها، مدل رگرسیونی چندگانه بر روی متغیر سطح ویتامین D اجراشد. شیوع کمبود ویتامین D در سال های مورد بررسی و استان های کشور برآورد و با توجه به مقادیر آن بر روی نقشه کشور بر حسب شدت شیوع کمبود ویتامین D ترسیم شد.یافته هامقایسه میانگین شیوع کمبود ویتامین D در دو سال 1379 و 1390 در مردان و زنان نشان می دهد که شیوع کمبود در هر دو جنس در سال 1390نسبت به سال1379 افزایش یافته است. همچنین در هر سال زنان نسبت به مردان از کمبود بیشتری رنج می برده اند. مقدار ضریب تعیین در مدل رگرسیونی چندگانه 69 درصد محاسبه شد.نتیجه گیرینتایج نشان داد در بازه زمانی مورد مطالعه 2010-1990، شیوع کمبود ویتامین Dافزایش یافته و میزان شیوع کمبود ویتامین D در ناحیه جنوب کشور نسبت به سایر نواحی کمتر بوده است.
کلید واژگان: ویتامین D, کمبود, شیوع, ایران -
مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، سال سی و پنجم شماره 1 (پیاپی 103، فروردین و اردیبهشت 1392)، ص 26زمینه و اهدافدر نظام های مراقبت و ثبت وقایع مرتبط با سلامتی کم شماری پدیده ای رایج می باشد. یکی از روش هایی که برای تعیین حساسیت نظام مراقبت یا ثبت در شناسایی موارد به کار می رود، روش صید-باز صید می باشد. هدف این مطالعه تخمین تعداد موارد سرطانی با استفاده از دو منبع بوده است.مواد و روش هامطالعه با روش صید-بازصید دو منبعی و با استفاده از داده های مرکز ثبت سرطان ایستگاه تحقیقات بهداشتی بابل و مرکز ثبت سرطان مبتنی بر جمعیت استان گلستان انجام پذیرفت. جمعیت مورد مطالعه کلیه موارد سرطانی که در محدوده استان گلستان و در طول سالهای 1383، 1384 و 1385 بروز کرده اند، می باشد. این جمعیت از دو منبع مورد مطالعه استخراج گردیده و در نرم افزار Microsoft Excel وارد گردیدند و پس از حذف موارد تکراری و پیدا کردن موارد مشترک در نرم افزار اختصاصی مطالعات صید-بازصید «1.4 CARE» آنالیز شدند. برآوردها با دو روش Chapman و Petersen و با حدود اطمینان 95% محاسبه گردیدند.
یافته هادر مجموع سالهای 83، 84 و 85، برآورد تعداد کل سرطانها، 5436 مورد (فاصله اطمینان 95%: 5495-5386)، بود. میزان حساسیت واحد ثبت سرطان گرگان برای کلیه سرطانها 9/88%، میزان حساسیت مرکز بابل 47 درصد و میزان حساسیت دو منبع 1/94% بود.نتیجه گیریدر نهایت نتایج این مطالعه مشخص می کند که با استفاده از دو فهرست و کاربرد روش صید-بازصید می توان در مقایسه با استفاده از هریک از منابع به تنهایی تخمین یا برآورد بهتری از تعداد موارد سرطانی بدست آورد.
کلید واژگان: صید, بازصید, حساسیت, ثبت سرطان, میزان بروزBackgrounds andObjectivesUnder-ascertainment is a common phenomenon in surveillance systems and health related events registry systems. One of the methods which has been applied to determine the sensitivity of surveillance or registry systems is capture-recapture method. This study was aimed to estimate the cancer cases in the province of Golestan in Iran using available data in two cancer registry centers.Materials And MethodsThe Capture-Recapture (CR) method was employed to estimate cancer cases in the province of Golestan. All cancer cases registered within the boundaries of Golestan province during the study period from 2004 to 2006 constitutes the population size of this study. The population was derived from the two cancer registry centers and entered into Microsoft Excel software. After removing duplicate cases by finding the common cases، the data was analyzed in Capture-Recapture 1. 4 (CARE 1. 4) software. Estimations were calculated by Chapman and Petersen methods at the 95% confidence interval (CI).ResultsOverall، the estimated number of all cancer cases was 5436 (CI 95%: 5386-5495) over the period of three years from 2004 to 2006. The sensitivity rate of Golestan center for all cancer cases was 88. 9% while it was 47% in the Babol center. The sensitivity rate of the two sources، in combination was 94. 1%.ConclusionThe results of this study indicate that better estimation of cancers cases can be achieved by using two registry lists and applying CR method than using a single source.Keywords: Capture, Recapture, Sensitivity, Cancer Registry, Incidence Rate -
زمینه و هدف
تروما شایع ترین علت مرگ در سنین یک تا 44 سالگی و سومین علت شایع مرگ بدون در نظر گرفتن سن می باشد. شکم سومین ناحیه شایع در بدن است که در اثر تروما آسیب می بیند. بعضی اعضای شکمی در اثر تروما با شیوع بیشتر آسیب می بینند که علاوه بر مکانیسم آسیب، به اندازه و وسعت اندام و محل قرارگیری اندام در داخل حفره شکمی بستگی دارد. این مطالعه به منظور تعیین فراوانی آسیب های داخل شکم ناشی از ترومای نافذ شکمی بیماران بستری در مرکز آموزشی درمانی 5 آذر گرگان انجام شد.
روش بررسیاین مطالعه توصیفی روی 114 بیمار بستری به علت ترومای نافذ شکم در مرکز آموزشی درمانی 5 آذر گرگان طی سال های1381 تا 1386 انجام شد. سن، جنس، نوع آسیب، عامل تروما و مدت زمان بستری از پرونده بیماران جمع آوری و در یک چک لیست ثبت شد. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-13 ثبت و مورد توصیف قرار گرفتند.
یافته هااز 114 بیمار مورد بررسی با ترومای نافذ شکمی، 1/92 درصد مرد بودند. میانگین سنی بیماران 24.8 سال، محدوده سنی بیماران 70-9 سال با بیشترین (34.2%) فراوانی نسبی در گروه سنی 24-20 سال بود. مرگ در 2 نفر (1.8%) توسط چاقو و به دلیل شوک هموراژیک رخ داد. شایع ترین (78.9%) وسیله ایجاد کننده ترومای نافذ شکمی، چاقو بود. میانگین مدت بستری در بیمارستان 2.8+-4.6 روز تعیین گردید. در 53 بیمار (46.5%) عامل ایجاد کننده تروما به صفاق نفوذ کرده و یا از آن عبور نموده بود. شایع ترین اندام آسیب دیده داخل شکمی، روده باریک (14%) بود. پارگی دیافراگم در 2.6% و آسیب ریوی هم زمان در 7% از بیماران مشاهده گردید.
نتیجه گیریدر این مطالعه عامل اصلی ایجاد کننده ترومای نافذ شکمی چاقو و شایع ترین عضو آسیب دیده، صفاق و مزانتر تعیین شد.
کلید واژگان: ترومای نافذ شکمی, روده باریک, دیافراگم, صفاق, جنسBackground And ObjectiveTrauma is the most common cause of death in all individuals between 1 and 44 years and the third most common cause of death regardless of age. The abdomen is the third most commonly injured region of the body. Some intra abdominal organ injured more than others, related to mechanism of injury, size and location of organ in abdominal cavity. This study was carried out to determine the prevalence of intra abdominal injuries due to penetrating trauma.
Materials And MethodsThis retrospective descriptive study was done on 114 patients admitted to 5 Azar hospital in Gorgan, Iran due to penetrating abdominal trauma during 2002-07. Gender, age, type of injury causes of trauma and hospitlalization period were obtained form patients files.
Results92.1% of patients were male. The mean age of subjects was 24.8 years (9-70 years) with highest frequency between 20-24 years. Two (1.8%) deaths directly related to abdominal stab wounds related to hemorrhagic shock. The most common cause of penetrating abdominal injury was knife wound (78.9%). The mean time spent in hospital was 4.6±2.8 days. In 53 patients, cause of trauma were either related to pentration into peritoneum or passing through in. Small intestine injuries (14 %), rupture of diaphragm and concurrent lung injuries (7%) were the common damage organs.
ConclusionThis study showed that the knife was the main cause of abdominal penetrate trauma and peritoneum was the most common damage tissue.
-
صبحانه به عنوان مهم ترین وعده غذایی روزانه شناخته شد. نقش بسزایی در رشد و ارتقای آموزشی دانش آموزان دارد. این مطالعه به منظور بررسی وضعیت مصرف صبحانه و برخی عوامل مرتبط با آن در بین دانش آموزان مقطع ابتدایی استان گلستان در سال 1388 به اجرا در آمد. مطالعه از نوع توصیفی مقطعی بود که بر روی 7426 دانش آموز (3786 = پسر و3640 = دختر) که از 112 مدرسه در مناطق شهری و روستایی به اجرا در آمد. داده ها به کمک پرسشنامه جمع آوری گردید.
نتایج نشان داد 91/7 درصد دانش آموزان (پسر=93/3 درصد و دختر=90/1) درصد قبل از رفتن به مدرسه صبحانه مصرف می کردند. میزان مصرف صبحانه به اندازه 8/7 درصد در مدارس دولتی بیشتر از مدارس غیر انتفاعی بود. میزان مصرف صبحانه در قومیت ترکمن (94/0 درصد) به طور معنی داری بیشتر از گروه های قومیت فارس (90/4 درصد) و سیستانی (96/6 درصد) بود (0/001=P). اختلاف آماری معنی داری بین دو جنسیت و دو نوع مدرسه از نظر میزان مصرف صبحانه مشاهده شد (0/001=P). از مهم ترین علل عدم مصرف صبحانه بی اشتهائی (70/1 درصد)، مواد غذایی غیر دلخواه (11/8 درصد)، بی توجهی مادر (5/2 درصد) و عوامل دیگر (13 درصد) بود. به ازای هر یازده کودک، یک کودک بدون مصرف صبحانه به مدرسه می رود و عوامل اجتماعی اقتصادی بر آن موثر است. با توجه به نقش مصرف صبحانه در ارتقاء آموزشی دانش آموزان، توصیه می شود اقدامات مناسبی برای برطرف کردن موانع مصرف صبحانه برداشته شود.
کلید واژگان: صبحانه, دانش آموزان, قومیت, ایرانObjective(s)To evaluate eating breakfast among primary school children and some demographic factors relationship with it in whole of Golestan province (north of Iran) in 2009.MethodsThis cross-sectional study was performed on 7426 students (3786=male and 3640=female) from 112 schools in urban and city area that were chosen by two steps’ cluster and stratify sampling. A questioner was completed for all samples by interview. The consumption of breakfast and some factors effect on such as ethnicity, residential area, literacy and type of school computed in this study. Data analysis was carried out using the spss.win 16.Validity and reliability of questionnaire was confirmed.ResultsConsumption of breakfast was shown among 91.7% of students (female= 90.1% and male=93.3%). Consumption of breakfast was 8.7% in public school more than in private school children and in Turkman ethnic groups (94.0%) is significantly more than other ethnic groups such as Fars (90.4%) and Sisstani (91.6%) (P=0.001). There is a statistical significant differences between gender and type of school, separately (P=0.001). The most reasons for lack of breakfast eating are low appetite (70.1%) and non-flavorful foods (11.8%).ConclusionLack of breakfast eating is one to eleven of students and social-demographic factors such as ethnicity and social level based on type of school effects on it. With regard to roll of breakfast eating in educational promotion, recognition and solving the obstacle factors for eating breakfast in students were recommended.Keywords: Breakfast, Students, Ethnicity, Iran -
زمینه و هدفیکی از مشکلات بیماران مبتلا به تالاسمی، آسیب بافتی ناشی از استرس اکسیداتیو در اثر انباشت آهن است. این مطالعه به منظور تعیین اثربخشی مکمل یاری ویتامینE بر فعالیت آنزیم های پاراکسوناز (PON)، سوپراکسیددیسموتاز (SOD)، گلوتاتیون پراکسیداز (GPX) و لیپید پروفایل در بیماران مبتلا به بتاتالاسمی ماژور انجام شد.روش بررسیاین کارآزمایی بالینی روی 60 بیمار مبتلا به بتاتالاسمی ماژور (25 مرد و 35 زن) با سن بیش از 18سال، در شهرستان گرگان طی سال 1388 انجام شد. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه مداخله و شاهد تقسیم شدند و از نظر سن و جنس همسان شدند. گروه مداخله سه ماه تحت مکمل یاری ویتامینE به میزان 400 میلی گرم روزانه قرار گرفتند و گروه شاهد هیچ نوع مکملی را در این مدت دریافت نکردند. قبل از آغاز و در پایان دوره مطالعه نمونه های خون از همه بیماران جمع آوری شد و متغیرهای موردنظر شامل سطح سرمی ویتامین E، تری گلیسرید (TG)، لیپوپروتئین کم چگال (LDL-c)، لیپوپروتئین پرچگال (HDL-c)، ظرفیت کل آنتی اکسیدانی سرم (TAC) و فعالیت آنزیم های GPX، SOD و PON اندازه گیری شد. از Paired t-test برای مقایسه تغییرات متغیرهای مورد بررسی قبل و بعد از مداخله استفاده گردید.یافته هایافته ها نشان داد که در گروه مکمل یاری شده با ویتامین E، افزایش معنی داری در سطح سرمی ویتامین E، HDL-c، فعالیت آنزیم PON و کاهش معنی داری در سطح GPX دیده شد (P<0.05).نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که مکمل یاری ویتامین E در بیماران بتاتالاسمی ماژور می تواند اثرات کاهنده بر استرس اکسیداتیو و پروفایل لیپید داشته باشد.
کلید واژگان: ویتامین E, بتاتالاسمی ماژور, پارا اکسوناز, 1, سوپراکسیددیسموتاز, گلوتاتیون پراکسیداز, لیپیدهای سرمBackground And ObjectiveIn pathogenesis of beta major thalassemia, tissue damage is occurring due to oxidative stress. The present study was designed to evaluate the effects of vitamin E supplementation on serum Paraoxonase, SOD, GPX enzyme activity and lipid profiles in beta major thalassemia patients.Materials And MethodsIn this clinical tiral study, Sixty (25 males, 35 females) beta major thalassemia patients with age≥18 years who had criterias to enter the study, were selected randomely in two groups. The patients in interventional group, vitamin E at a dose of 400 mg/day were given for three months, with no supplementations in control group. The enzyme activities of paraoxonase, SOD, GPX and lipid profiles (LDL-c, HDL-c, triglyceride, total Antixidant Capacity) were measured prior and after 3 months in both case and control groups. Data analyzed by using paired t-test.ResultsSignificant increases in serum levels of vitamin E, Paraoxonase activity, HDL cholesterol (P<0.001), BMI (P≤0.001) and a significant reduction in GPX activity (P<0.05) were observed in cases compared to controls.ConclusionThe vitamin E supplementation may be useful in reducing oxidative stress and lipid profiles in beta major thalassemic patients. -
زمینه و هدف
مصرف چای در سرتاسر جهان عمومیت دارد و به خصوص در کشور ما به مراتب بیش از سایر نوشیدنی ها استفاده می شود. مطالعات مختلفی اثرات منفی قهوه و ارتباط کافئین موجود در آن را با پوکی استخوان ارزیابی کرده اند. اما ارتباط بین مصرف چای و پوکی استخوان کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. از طرفی با توجه به مصرف بالای چای در جامعه و شیوع بالای پوکی استخوان در کشور، درک این ارتباط حائز اهمیت می باشد.
مواد و روش کارجمعیت مورد مطالعه شامل مردان و زنان20 تا72 ساله ساکن شهرستان بوشهر بودندکه در طرح جامع پیشگیری و درمان پوکی استخوان شرکت داشتند و با نمونه گیری خوشه ایجمع آوری شدند. در مجموع 1125 نفر(621 زن و 504 مرد) با میانگین سنی 6/42 سال بررسی شدند. با توجه به میزان چای مصرفی روزانه افراد به دو گروه بالای چهار فنجان و کمتر-مساوی چهار فنجان تقسیم شدند و تراکم استخوانی آن هابا استفاده از روشDual energy X-ray Absorption اندازه گیری و مقایسه شد.
یافته هامیانگین تراکم استخوانی در دو گروه مورد مطالعه در ناحیه گردن واستخوان ران با یکدیگر تفاوت بارز و معنی دار داشت (05/0<p). اما این ارتباط به طور مجزا در گروه های مختلف (به تفکیک سن، جنس و یا هر دو)، مشاهده نشد.
نتیجه گیریمطالعه حاضر نشان دهنده ی ارتباط مستقیم بین مصرف چای و افزایش تراکم استخوان بود و نشان داد شیوع پوکی استخوان در افرادی که به طور منظم و روزانه چای مصرف می کنند، کمتر است.
کلید واژگان: پوکی استخوان, تراکم معدنی استخوان, چایBackgroundTea consumption is common throughout the world, especially in Iran and it was known as the most common beverages. Several studies evaluated negative effect of coffee and relationship between its caffeine content with bone density. But relationship between tea drinking and bone mineral density is less observed. Considering high amount of tea consumption and prevalence of osteoporosis in Iran, it is important to investigate this relationship.
Materials And MethodPopulation study includes 1125 subjects (aged 20- 72 years) randomly selected by cluster sampling in Bushehr, who participated in general project of prevention and treatment of osteoporosis. The participants were categorized based on degree of tea consumption: high tea drinkers (more than 4 cups of tea per day) and low tea drinkers (equal or less than 4 cups of tea per day).
ResultsIn high tea drinkers, mean score for bone density was significantly higher in neck and total femur. But this difference in isolated groups (according to sex, age and both of them) was not seen.
ConclusionThe result of this study indicates on a direct relationship between tea drinking and increasing of bone mineral density. Moreover, it shows the prevalence of osteoporosis is lower in people who have a regular daily habit of tea consumption.
-
زمینه و هدف
سلیاک یک بیماری ژنتیکی است که با التهاب مزمن روده کوچک مشخص می شود. بعضی از مطالعات ارتباط بین بیماری سلیاک با بیماری التهابی روده را مطرح کرده اند. آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی یکی از بهترین مارکرهای سرمی در بیماری سلیاک است. این مطالعه با هدف تعیین همراهی بیماری سلیاک با بیماری التهابی روده با استفاده از تیتر آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی انجام شد.
روش بررسیدر این مطالعه توصیفی 127 فرد مبتلا به بیماری التهابی روده که توسط پزشکان فوق تخصص گوارش به مرکز تحقیقات گوارش و کبد گلستان ارجاع شده بودند؛ از نظر بیماری سلیاک طی سال های 87-1384 ارزیابی شدند. برای همه بیماران پرسشنامه تکمیل و تیتر آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی به روش الیزا اندازه گیری گردید.
یافته هااز 127 نفر، تعداد 102 نفر برای نمونه گیری مراجعه کردند. میانگین سنی بیماران 2/15±2/36 سال بود و 48درصد آنان مرد بودند. کولیت اولسراتیو در 76 نفر (5/74درصد)، بیماری کرون در 7 نفر (9/6درصد) و کولیت نامشخص در 19 نفر (6/18درصد) مشاهده شد. تیتر آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی (8/19واحد/لیتر) تنها در یک مرد 46ساله با تشخیص کولیت اولسراتیو مثبت گزارش شد.
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که ترانس گلوتامیناز بافتی در بیماران مبتلا به بیماری التهابی روده تفاوت معنی داری با افراد سالم نداشت و در این بیماران به عنوان یکی از تست های معمول، قابل توصیه نیست.
کلید واژگان: بیماری التهابی روده, سلیاک, آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتیBackground And ObjectiveCeliac is a hereditary disease presented with chronic inflammation of small intestine. Several studies supposed a relationship between Celiac disease and Inflammatory Bowel Disease (IBD). Tissue trans-glutaminase antibody is one of the best serological markers in Celiac disease. This study was designed to evaluate the association of Celiac and IBD using tissue trans-glutaminase antibody.
Materials And MethodsIn this descriptive study 127 confirmed IBD patients who were referred by gastroentrologists 2005-08 enrolled into the study. A questionnaire was completed and tissue trans-glutaminase antibody was evaluated with ELISA method with a Cut-off=12 U/ml.
ResultsAmong 127 referred patients, serum samples of 102 patients were collected. Mean±SD of age was 36.17±15.2 years and 48% were males. Ulcerative colitis, Crohn’s disease and other colitis were observed in 76 (74.5%), 7 (6.9%) and 19 (18.6%) of patients, respectively. Tissue trans-glutaminase antibody was positive (19.8 U/L) in one 46-years-old male patient with ulcerative colitis.
ConclusionTissue trans-glutaminase antibody titer was not significantly different between IBD patients and controls, thus it seems not appropriate to suggest as one of the routine tests in IBD patients.
-
زمینه و هدفاستان گلستان در شمال ایران یکی از مناطق پرخطر سرطان مری در جهان می باشد. مطالعات متناقضی در رابطه با ارتباط میزان سلنیم و بروز سرطان دستگاه گوارش فوقانی وجود دارد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط بین میزان سلنیوم موجود در خاک و سرطان مری در استان گلستان انجام شد.روش بررسیاین مطالعه اکولوژیک در سال 1386 انجام و در طی آن استان گلستان براساس طول و عرض جغرافیایی به 135 بلوک تقسیم بندی شد. یک نمونه خاک از مرکز هر بلوک جمع آوری و سپس میزان سلنیوم در نمونه های خاک با روش جذب اتمی اندازه گیری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و آزمون تی انجام گردید. سطح معنی داری کمتر از 0.05 در نظر گرفته شد.یافته هامیانگین و انحراف معیار میزان سلنیوم موجود در خاک استان گلستان 1.61+-3.7 میلی گرم بر کیلوگرم به دست آمد. ارتباط مستقیمی بین میزان سلنیوم خاک و میزان بروز استاندارد شده سنی (ASR)سرطان مری در استان گلستان دیده شد (P=0.03، Pearson correlation coefficient=0.19). میانگین میزان سلنیوم خاک در منطقه پرخطر سرطان مری (4.13 میلی گرم بر کیلوگرم) به طور معنی داری بیشتر از منطقه کم خطر (3.39 میلی گرم بر کیلوگرم) بود (P=0.01).نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که میزان سلنیوم در خاک منطقه استان گلستان بیش از حد مجاز بوده و ارتباط معنی دار مستقیم بین میزان سلنیوم خاک و بروز سرطان مری وجود دارد.
کلید واژگان: سرطان مری, سلنیوم, خاک, استان گلستانBackground And ObjectiveGolestan province, located in north of Iran has been known as a high risk area for esophageal cancer. The relationship between esophageal cancer and Selenium (Se) has been assessed in previous studies. This study was conducted to assess the relationship between Soil selenium levels and development of esophageal cancer in Golestan province of Iran.Materials And MethodsIn this ecologic study, Golestan province in northern Iran was divided into 135 blocks based on geographical altitude and longitude on the map. One Soil sample was collected from the center of each block. Selenium level in Soil samples was determined by flame atomic absorption spectrometry. Statistical analysis was performed by Pearson correlation andT-Student tests.ResultsThe mean±SD of Soil Selenium level in Golestan province was 3.7±1.61 mg/kg. There was a positive correlation between Soil level of Selenium and esophageal cancer rates in this area (P=0.03), (Pearson correlation coefficient=0.19). The Soil Selenium level for high risk and low risk area for esophageal cancer were (4.13 mg/kg) and (3.39 mg/kg) respectively (P=0.01).ConclusionThis study showed that there is high Soil Selenium level in Golestan province in north of Iran. Also it is found to be a significant positive relationship between Soil Selenium level and esophageal cancer rate in this area. -
زمینه و هدفکیفیت مقالات پزشکی در ارتقای دانش پزشکی موثر است. این مطالعه به منظور تعیین کیفیت مقالات منتشر شده مجلات مصوب کمیسیون نشریات وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی انجام شد.روش بررسیاین مطالعه توصیفی مقطعی روی 690 مقاله منتشر شده بین سال های 84-1362 در مجلات علمی پژوهشی کشور که به صورت تصادفی و براساس اطلاعات موجود در وب سایت ایران مدکس از بین همه مقالات علوم پزشکی انتخاب شده بودند؛ در سال 1386 انجام شد.یافته ها52 درصد مقالات از نوع توصیفی، 2/21 درصد مداخله ای و 8/5درصد از نوع تحلیلی بود. در سال های اخیر تعداد مقالات تحلیلی و مداخله ای به طور معنی داری نسبت به سایر مقالات افزایش یافته بود (P<0.05). از بین مقالات بررسی شده؛ نوع مطالعه هیچ مقاله ای کیفی نبود. درصد مقالات پژوهشی، گزارش مورد و مروری به ترتیب 9/44 درصد، 9/36 درصد و 1/14 درصد بود. در سال های اخیر میزان مقالات پژوهشی در مقایسه با مقالات گزارش مورد و مروری به طور معنی داری افزایش یافته بود (P<0.05). در 80درصد از مقالات حداقل یک تست آماری به کار رفته بود. بیشتر مقالات (60درصد) بالینی و متن 82درصد از مقالات به زبان فارسی بود.نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان دهنده روند روبه رشد شاخص های مربوط به کیفیت مقالات چاپ شده می باشد. احتمالا تغییر در سیاست های وزارت بهداشت و درمان در خصوص نحوه ارزشیابی معاونت های پژوهشی دانشگاه های علوم پزشکی کشور، برگزاری کارگاه های روش تحقیق و مقاله نویسی، نحوه امتیاز دهی به مجلات مصوب کمیسیون نشریات علوم پزشکی کشور و قوانین ارتقاء اعضای هیات علمی سبب بهبود شاخص های کیفی مقالات شده است.
کلید واژگان: کیفیت مقالات پزشکی, مقاله پژوهشی, مقاله گزارش مورد, مقاله مروریBackground And ObjectiveQuality of medical articles is effective at improvement of medical science. This study was done for determining of published medical articles quality in approved Medical Journals.Materials And MethodsThis cross- sectional study was done on 690 medial articles, which published between 1983-2005 in scientific journals, approved by special Medical Journal committee of Ministry of health and medical Education (MOHME) in Iran, during 2007. Source of data was indexed medical journal in the Iranmedex database.ResultsType of study in 52% of articles was descriptive, 21.2% was interventional and 5.8% of them were analytical. In recent years the number of analytic and interventional articles have been increased significantly in comparison to other types (P<0.05). There was no qualitative type article in published papers. The percentages of original, case report and review articles were 44.9%, 36.9% and 14.1%, respectively. In recent years the rate of original articles has increased in comparison to case report and review articles (P<0.05). In 80% of articles, at least one statistical test was applied. 60% of articles were clinical and 82% of them have been written in Persian language.ConclusionFindings showed an increasing trend in quality indexes of published articles. It seems in recent years, the changes of MOHME policies in evaluation of the research deputy of medical science universities implementation of research and scientific writing workshops ratting protocol of approved medical journals and academic members promotion guidelines, resulted in improvement qualitative index of articles. -
BackgroundHepatitis C virus (HCV) is one of the main causative factors of liver disease which can lead to chronic hepatitis C infection in 80% of cases. HCV genotypes have a special worldwide geographic distribution. The goal of the present study was to detect HCV genotypes in patients with anti-HCV positive titers in Golestan Province, Iran.Materials And MethodsIn this cross-sectional study, 95 positive HCV samples as detected by RIBA were evaluated. Viral RNA was extracted with a Roche extraction kit and the Fermentase cDNA kit Random hexamer primers was used for viral genomic cDNA synthesis. PCR was performed on all samples by a general pair of primers. Second-step PCR was done with specic primers, and the results were obtained following electrophoresis in 1.5% agarose gel and ethidium bromide staining in documentation gel.ResultsGeneral primer PCR revealed 91 positive samples. Assessment of 77 samples determined that the following genotypes were present: 1 and 3 [1a (19.5%), 1b (19.5%), 3a (15.6%), 3b (24.7%)], 2a (2.6%), 4 (7.8%). The remaining samples were a mixture of genotypes 1 and 3 (6.5%).ConclusionThe ingmost prevalent genotypes found were types 1 and 3 in Golestan Province. This distribution pattern differed from other areas in Iran, however genotype 4 was in accordance with other studies. Genotype 2 was only reported in this study and a study in Tehran. Thus, additional, larger studies of HCV genotypes should be performed for further analysis of genotypic distribution patterns.
-
مقدمه
علی رغم رشد خیره کننده انتشارات علمی دو دهه اخیر در حوزه علوم پزشکی در ایران، مطالعات انجام شده نشان می دهند خلاء در بعد بکارگیری نتایج دانش می باشد. لذا این مطالعه به منظور بررسی میزان انتقال دانش حاصل از پژوهش در طرح های دانشگاه علوم پزشکی گلستان صورت پذیرفت.
روش کارکلیه طرح های تحقیقاتی دانشگاه علوم پزشکی گلستان طی سال 85 -1383 که تا نیمه دوم سال 1387 گزارش نهایی آنها ارایه گردیده بود مورد بررسی قرار گرفتند. ابزارهای گردآوری داده ها شامل فرم گردآوری داده های طرح و پرسشنامه پژوهشگر بود.
یافته هامرور 102 پیشنهاد پژوهشی نشان داد که در 6 طرح (8/5%) برای فعالیت های انتقال دانش حاصل از پژوهش هزینه ای در نظر گرفته شده بود. در زمینه فعالیت های غیرفعال انتقال دانش، در پژوهش های بالینی و سیستم بهداشتی طبق نظر محققین سهم فعالیت انتشار نتایج در مجلات داخلی و بین المللی بیشتر از سایر فعالیت ها بوده در حالی که در پژوهش های علوم پایه یافته های پژوهش بیشتر در کنفرانس ها و سمینارها و همایش ها انتشار یافته است. در زمینه فعالیت های فعال انتقال دانش، میانگین امتیاز عملکرد پژوهشگران تنها 9% از کل امتیاز ممکن در این زمینه بود.
نتیجه گیریمطالعه حاضر نشان داد که هزینه های در نظر گرفته شده برای فعالیت های انتقال دانش کم می باشد که در این مورد ایجاد انگیزه در محققین و آموزش محققین در زمینه انتقال پژوهش ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: انتقال دانش, فعالیت فعال, فعالیت غیرفعالIntroductionIn spite of prominent growth in scientific publications in Iran in the past two decades, studies performed in Iran shows that we have a big gap between knowledge production and knowledge transfer. Thus, the present study was performed to evaluate the rate of knowledge transfer in Golestan University of Medical Sciences.
MethodsThe samples were all Research projects of Golestan University of Medical Sciences during 2005- 2007 which had been finished by the time of this study (the second half of 2009) and their reports had been present. Data gathering form consisted of checklists of projects and a questionnaire for the researchers.
ResultsReview of 102 research proposals showed that the total cost of the projects was a little more than 3 billion Iranian Rials. Among these projects, only 6 cases (5.8%) had considered costs for research-based knowledge transfer. Clinical sciences’ and health system research’s researchers stated their passive activities of knowledge transfer to be more in the field of publishing articles, but in the basic sciences it was more in the field of presentations in congresses or seminars. The mean score of the researcher's performance in 'active' activities was 9% of the total score attainable.
ConclusionResults of this study show that costs considered for knowledge transfer activity was low, which means that researcher in this field need motivation and education in the field of knowledge transfer.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.