قربان وهاب زاده
-
این پژوهش به منظور بررسی توانایی جذب و انباشت مس و اثر آلودگی آن بر رشد و محتوای عناصر معدنی گیاهان مرتعی خارمریم و افسنطین در شرایط گلخانه انجام شد. در یک آزمایش فاکتوریل بر پایه طرح کاملا تصادفی، مس در سه سطح صفر (شاهد)، 100 و 200 میلی گرم در کیلوگرم به صورت سولفات مس با سه تکرار به گلدان ها اعمال و سپس بذر دو گیاه کشت شدند. بعد از دو ماه و کامل شدن رشد، گیاهان برداشت شده و ویژگی های رویشی و محتوای کلسیم، منیزیم، پتاسیم، فسفر، آهن، روی، منگنز و مس در اندام هوایی و ریشه اندازه گیری شدند. نتایج نشان داد که با آلودگی سولفات مس، رشد اندام هوایی و زیرزمینی افسنطین تحت تاثیر قرار نمی گیرد اما زیست توده اندام هوایی به همراه حجم، سطح و طول ریشه خارمریم در غلظت های بالاتر مس کاهش معنی داری می یابد. با افزایش غلظت سولفات مس در خاک، انباشت مس در ریشه هر دو گیاه و در اندام هوایی خارمریم افزایش معنی داری نشان داد. بیشترین جذب مس با 50/53 و 72/168 میلی گرم در کیلوگرم در اندام هوایی و ریشه خارمریم مشاهده شد. فاکتور انتقال کمتر از یک در هر دو گیاه توانایی آنها را برای تجمع فلز مس در ریشه نشان می دهد. در سطح آلودگی 200 میلی گرم در کیلوگرم سولفات مس، غلظت پتاسیم در اندام هوایی خارمریم به طور معنی داری بیشتر از افسنطین بود. افزایش غلظت سولفات مس در خاک، محتوای عناصر کم مصرف در گیاه افسنطین را تحت تاثیر قرار نداده اما موجب کاهش معنی دار منگنز و روی در اندام هوایی و ریشه خارمریم و افزایش معنی دار آهن در اندام هوایی خارمریم شد.
کلید واژگان: بوم شناسی احیا, باطله زغال سنگ, تنش سولفات مس, فلزات سنگینThis study was conducted to investigate the potential of copper (Cu) absorption and accumulation and the effects of its contamination on the growth and mineral nutrient content of Artemisia absinthium and Silybum marianum under greenhouse conditions. This was done under factorial experiment based on a completely randomized design and Copper sulfate (CuSO4.5H2O) solution was added to the pots with three replicates at 0 (control), 100 and 200 mg/kg and then seeds of two plant species were sown. Plant harvesting was done after two months when growth was completed and then plant growth characteristics and mineral elements (Ca, Mg, K, P, Fe, Zn, Mn, and Cu) were measured for roots and shoots. The results showed that there was no effect of copper sulfate stress on roots and shoots of A. absinthium while shoot biomass and root volume, area and length of S. marianum were significantly reduced. The Cu accumulation in roots of both plant species and in shoots of S. marianum significantly increased by increasing the copper sulfate in soil. The highest level of Cu accumulation was found in shoots and roots of S. marianum with 53.50 and 168.72 mg/kg dry matter, respectively. A transfer factor less than one for both plants indicated their ability to copper accumulation in the roots. Potassium content in the shoot of S. marianum was significantly greater than that in A. absinthium at treatment of 200 mg/kg. There was no effect of copper sulfate stress on the micronutrients content of A. absinthium while it caused a significant decrease in Mn and Zn in shoot and root of S. marianum, respectively, and a significant increase in Fe in the shoot of S. marianum.
Keywords: Restoration Ecology, Coal waste, Copper sulfate stress, Heavy metals -
سابقه و هدف
استخراج معادن موجب تخریب اجزاء ساختاری و کارکردی در یک اکوسیستم مرتع می شوند. در مراتعی که استخراج معادن زغال سنگ در آنها انجام می شود معمولا انباشت های عظیمی از باطله های معدنی وجود دارد که از آلاینده های مهم برای طبیعت منطقه و اطراف هستند. احیای پوشش گیاهی در این انباشت های باطله زغال سنگ موجب کاهش آلودگی و بهبود چشم انداز در منطقه خواهد شد. هدف از این تحقیق بررسی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی باطله های زغال سنگ در محدوده معادن زغال سنگ البرز مرکزی در استان مازندران بوده است. با این شناخت ضمن شناسایی محدودیت های رشد و استقرار گیاهان، می توان احیای پوشش گیاهی در این مناطق را تسریع نمود.
مواد و روشاین تحقیق در معادن زغال سنگ کیاسر در شهرستان ساری در استان مازندران انجام شد. منطقه دارای ارتفاع متوسط 1030 متر از سطح دریا، میانگین بارندگی سالیانه 520 میلی متر و متوسط درجه حرارت سالیانه 2/13 درجه سانتی گراد است. بهره برداری از معدن منطقه از سال 1362 آغاز شده است. تعداد 10 انباشت باطله متروک زغال سنگ در منطقه شناسایی شد. با کمک مهندسان و کارکنان با تجربه شش زمان رهاسازی باطله در منطقه تعیین شد. سن رهاسازی باطله ها شامل باطله 4 تا 6 سال، 8 تا 12سال، 15 تا 18سال، 19 تا 21 سال، 22 تا 24 سال و باطله 25 تا 27 سال بوده است. مراتع اطراف معدن که تحت چرای دام هستند به عنوان منطقه شاهد انتخاب شدند. نمونه برداری باطله زغال سنگ با استفاده از روش تصادفی-منظم تا عمق 20 سانتی متری انباشت های باطله و مراتع اطراف معدن به عنوان شاهد صورت پذیرفت. بافت و میزان رطوبت در انباشت باطله و همچنین خصوصیات شیمیایی آن مانند درصد کربن آلی، آهک، اسیدیته، هدایت الکتریکی، عناصر غذایی (نیتروژن، پتاسیم و فسفر) و عناصر سنگین (مس، سرب، آهن، نیکل و کادمیم) اندازه گیری شدند. برای مقایسه خصوصیات خاک در باطله های متروک زغال سنگ و مراتع اطراف از آنالیز واریانس یک طرفه و در صورت معنی داری از آزمون دانکن جهت مقایسه میانگین ها استفاده شد.
نتایجنتایج آنالیز واریانس نشان داد که به جز میزان ازت و پتاسیم، برای سایر خصوصیات فیزیکی و شیمیایی در بین باطله های زغال سنگ و خاک مراتع اطراف اختلاف معنی دار وجود دارد. باطله های زغال سنگ نسبت به خاک مراتع اطراف از درصد سیلت، درصد رس، درصد رطوبت و درصد آهک کمتری برخوردار بودند. باطله های زغال سنگ با سن مختلف رهاسازی از نظر این خصوصیات تفاوت معنی داری با هم نداشتند. بیشتر باطله های زغال سنگ در منطقه دارای اسیدیته خنثی تا قلیایی و هدایت الکتریکی کمتر از 5/1 دسی زیمنس بر متر بودند اما تنها باطله زغال سنگ با سن رهاسازی 22 تا 24 سال دارای شرایط اسیدی و هدایت الکتریکی بالاتر بوده است. میزان ماده آلی در تمام باطله های زغال سنگ و فسفر قابل جذب در باطله با سن رها سازی 22 تا 24 سال بیشتر از خاک مراتع اطراف بود. در آنالیز واریانس اثر معنی داری برای کادمیوم و نیکل مشاهده نشد اما برای سایر فلزات سنگین باطله های زغال سنگ از میزان مس و سرب بیشتری برخوردار بودند. غلظت آهن در خاک مراتع اطراف از میزان آن در باطله های زغال سنگ بیشتر بوده است. سن رهاسازی باطله ها بر برخی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی باطله اثر داشته و با افزایش سن باطله ها، افزایش درصد ماده آلی، میزان فسفر و سرب مشاهده شد.
نتیجه گیریدر بررسی باطله های زغال سنگ که در زمان های مختلف در منطقه رها شده اند مشخص شد که میزان رطوبت از عوامل محدود کننده برای رشد و استقرار گیاهان است که در ارتباط با بافت عمدتا شنی و شن- لومی باطله ها، دامنه های ناپایدار انباشت باطله ها، و تخلخل بالای آنها است. در باطله ای که در معرض فرسایش و آبشویی بوده افزایش هدایت الکتریکی و کاهش اسیدیته مشاهده شد. مقدار ماده آلی و فسفر قابل جذب هم کمتر از محدوده رشد گیاهان بوده است. مقدار فلزات سنگین در باطله ها حتی با گذشت زمان طولانی از رهاسازی نیز برای رشد گیاهان در محدوده نرمال قرار داشتند. برای احیاء پوشش گیاهی در منطقه استفاده از تیمارهای اصلاحی به منظور بهبود شرایط رشد و استقرار گیاهان توصیه می شود.
کلید واژگان: باطله های معدنی, توالی, آلودگی, فلزات سنگین, احیاء معدنJournal of Rangeland, Volume:16 Issue: 4, 2023, PP 652 -665BackgroundMining activities lead to the degradation of rangeland ecosystem structures and functions. Coal mining in rangelands generates substantial quantities of waste dumps, which serve as the primary environmental pollutants in the area and its surrounding ecosystems. Vegetation restoration in these mining areas can help reduce soil pollution and contribute to the overall landscape restoration. The aim of this study was to assess the physical and chemical properties of abandoned coal wastes in the rangelands of Kiasar, Mazandaran province, Iran. This information can be utilized to promote vegetation restoration on coal mine wastes by identifying the factors that limit plant growth and establishment on such substrates.
MethodologyThis study was conducted at the Kiasar coal mine in Sari, Mazandaran province, Iran. The mine site was established in 1983. The area is located at an elevation of 1030 m above sea level, with an average rainfall of 520 mm and a mean temperature of 13.2°C. A total of 10 coal waste dumps were abandoned in the area over the last three decades. Six age classes were identified based on the time since abandonment of these waste dumps in the surrounding area of the mine site. The identification process involved the assistance of experienced engineers and local workers. The age classes were categorized as follows: 4-6, 8-12, 15-18, 19-21, 22-24, and 25-27 years since abandonment. The control site consisted of natural rangelands around the mine, which are currently used for livestock grazing. Waste and soil samples were collected using a random-systematic method from a depth of 0-20 cm. The samples were then placed in plastic bags for subsequent chemical analysis. The soil samples were air-dried at room temperature, and various parameters, including texture, moisture, pH, EC, OC, CaCO3, N, P, K, Cu, Fe, Cd, Ni, and Pb, were measured in the laboratory. Data were analyzed using one-way ANOVA, and means were compared using Duncan multiple tests.
ResultsThe analysis of variance indicated that all measured parameters of soil and coal, except nitrogen and potassium, exhibited statistically significant differences among the coal wastes and the nearby rangelands. The coal wastes had lower percentages of silt, clay, moisture, and lime compared to those in the surrounding rangelands. However, these properties did not show significant differences among the various abandoned coal wastes. Most of the abandoned wastes were characterized as neutral or alkaline, with an electrical conductivity (EC) less than 1.5 dS/m. An exception was found in the waste that was abandoned 22-24 years ago, which exhibited acidic pH
ConclusionIn conclusion, our study revealed that moisture availability is a crucial limiting factor for plant growth on coal wastes. This limitation can be attributed to the sandy and sandy-loamy texture, unstable slope of coal dumps, and high porosity of the substrate. Moreover, coal waste undergoing erosion and leaching exhibited high electrical conductivity (EC) and low pH levels. The levels of organic matter and available phosphorus were found to be insufficient for supporting optimal plant growth. However, the concentrations of heavy metals remained within the normal range, even after a significant period since the abandonment of coal wastes. We recommend the implementation of remediation treatments in similar restoration projects to enhance plant growth and establishment.
Keywords: Mine wastes, Succession, pollution, heavy metals, Mine reclamation -
رویش گیاهان در محیط های معدنکاری تحت تاثیر محدودیت های ناشی از خصوصیات باطله ها است. شناسایی دامنه پاسخ گونه های گیاهی به این خصوصیات در احیاء پوشش گیاهی این مناطق اهمیت دارد. در این تحقیق، دامنه بوم-شناختی گونه های Artemisia scoparia، Artemisia absinthium، Capparis spinosa و Bassia prostrata به خصوصیات باطله مورد ارزیابی قرار گرفت. این گیاهان به طور طبیعی روی باطله های زغال سنگ در معادن کارمزد سوادکوه در استان مازندران مستقر شده اند. داده های مربوط به فراوانی و خصوصیات باطله (از 138 پلات جمع آوری شد. از مدل HOF برای تعیین پاسخ گیاهان استفاده شد. نتایج نشان داد برای بافت باطله A. scoparia و A. absinthium در مقادیر زیادتر رس و سیلت دارای بهینه بودند اما C. spinosa و B. prostrata پهنای آشیان بوم شناختی گسترده تری با افزایش میزان شن داشتند. همه گونه ها در مقادیر کم رطوبت موجود در باطله دارای بهینه بودند. در گرادیان هدایت الکتریکی B. prostrata دارای آشیان اکولوژیک متمایزی از سایر گونه ها بوده است. گونه های A. scoparia، C. spinosa و B. prostrata در شرایط اسیدی باطله همپوشانی آشیان بوم شناختی بیشتری داشتند، هرچند C. spinosa بردبارترین گونه به این شرایط بود. گونه A. scoparia در دامنه گسترده ای از مقادیر ازت، فسفر و ماده آلی دارای بهینه بوده است. پاسخ مثبت به فلزات سنگین برای گونه A. scoparia مشاهده شد که برای مس و نیکل از مدل مسطح (III) و برای سرب و روی از مدل دو نمایی (VII) پیروی داشت. پاسخ گونه ها به خصوصیات باطله از مدل های مختلفی پیروی کرده که مدل تک نمایی IV و دو نمایی VII بیشتر بوده است.کلید واژگان: منحنی پاسخ, مدل HOF, آشیان بوم شناختی, باطله معدنیPlants growth in mining environments are restricted by waste properties. A knowledge of plant species response to waste characteristics is necessary for restoration of mine areas. In this study the ecological preferences to physical and chemical properties of coal wastes were evaluated for Artemisia scoparia, Artemisia absinthium, Capparis spinosa and Bassia prostrata which are naturally colonized on coal waste. Plant species abundance and wastes (up to 20 cm in depth) were sampled in 138 plots. Plant species responses were assessed using HOF model. Results showed that A. scoparia and A. absinthium had an optimum where the clay and silt increased while C. spinosa and B. prostrata had a wide ecological niche for sand. All species showed an optimum response where coal wastes had low moisture content. A niche separation was found for B. prostrata along the gradient of electrical conductivity. A. scoparia, C. spinosa, and B. prostrata had similar ecological niche in response to soil pH, although C. spinosa preferred lower pH. A. scoparia was found in a wide range of N, P, and organic matter. The results indicated that A. scoparia positively responded to all heavy metals with plateau (III) response to Cu and Ni and bimodal (VII) to Zn and Pb. Plant species responded differently to physical and chemical properties of coal wastes and the most frequent response shape were IV and VII.Keywords: Response curve-HOF model, -Ecological niche, -Mine waste
-
زمینه و هدف
امروزه گردشگری و توسعه آن مورد توجه بسیاری از جوامع و دولت ها قرار گرفته و در حال حاضر یکی از پردرآمدترین بخش های اقتصاد جهانی می باشد. استان مازندران یکی از استان هایی که سالانه پذیرای گردشگران زیادی در سطح ملی و بین المللی است. وجود آب و هوای مناسب، منابع طبیعی بکر، جنگل ها و دریاچه خزر پتانسیل های طبیعی و با ارزشی است که این مهم را ارتقاء می دهد.
روش بررسیدر پژوهش حاضر پتانسیل ها و قابلیت های توسعه اکوتوریسم در منطقه شش رودبار واقع در شهرستان سوادکوه استان مازندران با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، مطالعات میدانی انجام شد، تهیه و تکمیل پرسشنامه توسط افراد بومی و کارشناسان اداره گردشگری و کتابخانه ای شناسایی گردید. سپس با استفاده از مدل ترکیبی تحلیل استراتژیک SWOT و مدل برنامه ریزی استراتژیک QSPM نقاط ضعف، قوت، فرصت ها و تهدیدها تهیه و اولویت بندی شدند. در نهایت استراتژی های توسعه اکوتوریسم در منطقه بدست آمد.
یافته هایافته های حاصل نشان داد که در منطقه مورد مطالعه تعداد 28 نقطه قوت و فرصت به عنوان امکانات و مزیت ها و 19 نقطه ضعف و تهدید به عنوان محدودیت ها و تنگناها دارد و نشان از توان بالای منطقه در توسعه اکوتوریسم و جذب گردشگر دارد.
بحث و نتیجه گیریبر اساس جدول ماتریس مدل SWOT و مجموع امتیاز وزن دار هر کدام از استراتژی ها چنین نتیجه می شود که استراتژی های تهاجمی(SO) که بیشتر به نقاط قوت درونی و فرصت های بیرونی توجه دارند به عنوان استراتژی های بهینه در توسعه صنعت توریسم در منطقه شش رودبار باید مد نظر قرار بگیرند.
کلید واژگان: توسعه اکوتوریسم, فرصت ها, تهدیدها, QSPM, منطقه شش رودبارBackground and ObjectiveToday, tourism and its development have attracted for of many societies and governments and are now one of the most profitable sectors of the global economy. Mazandaran Province is one of the provinces that annually accept many tourists nationally and internationally. The existence of suitable climate, pristine natural resources, forests and the Caspian Sea have natural and valuable potential to upgrade this.
Material and MethodologyIn this research, the potentials and capabilities of ecotourism development in Shash Rudbar region, located in Savadkuh city of Mazandaran province, were performed using descriptive-analytical method and field studies. The questionnaire was prepared and completed by local people and experts from the Tourism and Library Department. Then, using the combined strategy of strategic analysis of SWOT and the QSPM strategic planning model, the weaknesses, strengths, opportunities and threats were prepared and prioritized. Ultimately, ecotourism development strategies were developed in the region.
FindingsThe results showed that in the study area there are 28 strengths and opportunities as facilities and advantages and 19 weaknesses and threats as constraints and bottlenecks and indicate the high ability of the region to develop ecotourism and attract tourists.
Discussion and ConclusionAccording to the matrix table of the SWOT model and the total weighting factor of each of the strategies, it follows that aggressive strategies (SO) that focus more on internal strengths and external opportunities as optimal strategies In the development of tourism industry in the area of six Roodbar should be considered.
Keywords: ecotourism development, Opportunities, Threats QSPM, Shosh Roudbar -
رسالت این مقاله تعیین انواع و شدت هوازدگی و مناطق موفوژنیتک با توجه به اقلیم حاکم در حوزه آبخیز تالار استان مازندران است. به علت موقعیت خاص استان مازندران و واقع شدن بین دریا و سلسله جبال البرز، تنوع اقلیمی از جنوب به شمال در حوزه آبخیز تالار حاکم است. از طرف دیگر در حوزه آبخیز تالار هوازدگی سنگ ها با هیچ روشی مطالعه نشده است؛ درنتیجه شناخت دقیقی از نوع فرایند هوازدگی و مناطق مورفوژنیک در این حوضه وجود ندارد. به منظور پهنه بندی وضعیت هوازدگی و مناطق ژیومورفوژنتیک بر اساس مدل های لویس پلتیر، داده های اقلیمی شامل: میانگین بارش و دمای سالانه 8 ایستگاه هواشناسی که دارای داده و طول دوره آماری 1345 - 1395 بودند، از سازمان هواشناسی تهیه شد و در پایگاه داده در محیط Arc GIS ثبت گردید. سپس روند دما و بارش حوضه آبخیز تالار مربوط به هر ایستگاه تعیین گردید. در ادامه رژیم های هوازدگی و مورفوژنتیکی در آبخیز تالار از روی نمودارهای مربوط تعیین گردیدند. پس از تعیین ارزش وزنی به آن ها، در پایگاه داده ثبت و نقشه های مربوط در محیط Arc GIS تولید شد. نتایج نشان داد حوزه آبخیز تالار ازنظر مورفوژنتیکی در سه منطقه نیمه خشک، ساوان و معتدل قرار می گیرد. در این میان بیشترین مساحت مربوط به منطقه ساوان (50%) و کمترین به منطقه معتدل (15%) است. ازنظر وضعیت هوازدگی، سه نوع هوازدگی شیمیایی متوسط، مکانیکی کم و خیلی کم در حوزه آبخیز تالار اتفاق می افتد که هوازدگی شیمیایی متوسط دارای بیشترین مساحت (56%) است.
کلید واژگان: حوزه آبخیز تالار, رژیم های هوازدگی, مدل پلتیر, مناطق مورفوژنتیکThis study aims to identify the types and intensity of weathering and morphogentic zones in the Talar watershed of Mazandaran Province following the local climate. Climate diversity is present from south to north in the Talar watershed due to the unique location of Mazandaran Province which is between the sea and the Alborz Mountain range. On the other hand, no method of studying the weathering of rocks has been used in the Talar watershed; hence, the weathering process and morphogentic regions in this watershed are unknown. To zonate the state of weathering and geomorphogentic regions based on Lewis Peltier models, climatic data including average annual precipitation and temperature of 8 weather stations with appropriate data and length of the statistical period of 1966-2016, were collected from the Meteorological Organization and registered in the Arc GIS database environment. Then, the Talar watershed's temperature and precipitation trends were found for each station. These maps were used to determine the weathering and morphogenetic regimes in the Talar watershed. A weight value was assigned to each station. Then, they were recorded in the database and were used to build the relevant maps in the Arc GIS environment. The results demonstrated that the Talar watershed is morphogenetically situated in semi-arid, savannah, and temperate zones. Most of these regions are associated with the Savan region (50%) and the fewest are linked with the temperate region (15%). Regarding the weathering process, the Talar watershed contains three types: moderate chemical weathering, low mechanical weathering, and extremely low weathering, with moderate chemical weathering covering the most area (56%).
Keywords: The telar watershed, Weathering regime, Peltier model, Morphogenetic regions -
مدل های رگبار-آبگرفتگی مبتنی بر هیدرولوژی و هیدرودینامیک به تعداد زیادی داده (جزییات زمین، سیستم فاضلاب و داده کاربری اراضی) نیازمند است. در این مقاله به منظور تعیین سریع وضعیت آبگرفتگی تنها با چند داده ورودی و معمولا در دسترس، یک روش شبیه سازی رگبار- آبگرفتگی شهری (USISM) مبتنی بر سامانه اطلاعات جغرافیایی ارایه شده است. روش USISM یک نوع مدل هیدرولوژیکی توزیعی ساده شده بر اساس مدل ارتفاع رقومی می باشد. در این روش، فرورفتگی ها در زمین به عنوان سطوح اصلی آبگرفتگی در نظر گرفته می شوند. مقدار آبی که می تواند در هر فرورفتگی ذخیره شود توزیع نهایی آبگرفتگی را نشان می دهد. سطح رواناب حوضه و حداکثر حجم ذخیره برای هر فرورفتگی و جهت جریان بین این فرورفتگی ها همه در شبیه سازی نهایی آبگرفتگی در نظر گرفته شده اند. روش سازمان حفاظت خاک امریکا برای محاسبه رواناب رگبار، و یک معادله بیلان آبی برای محاسبه ذخیره آب در هر فرورفتگی استفاده شده است. نتیجه نشان می دهد که در هر 4 واقعه رگباری، متوسط خطاهای نسبی عمق در کلیه مکان های آب گیر کمتر از 20٪ می باشد، در حالی که متوسط خطاهای نسبی مساحت و حجم بیش از 60% هم می باشد لذا روش USISM قابلیت بالاتری در شبیه سازی عمق نهایی آب گرفتگی نسبت به سطح و حجم آب گرفتگی دارد همچنین روش USISM می تواند مکان های نهایی آبگرفتگی در منطقه شهری را تعیین و عمق و سطح آبگرفتگی را به سرعت محاسبه نماید و لذا در مدیریت بحران شهری نقش بسزایی را ایفا کند.کلید واژگان: مدل ارتفاع رقومی, مدیریت بحران, روش شبیه سازی رگبار- آبگرفتگی شهریStorm-inundation models based on hydrology and hydrodynamics require a large amount of input data (detailed terrain, sewer system and land use data). In this paper, in order to determine inundation conditions quickly with only a few usually available input data is proposed an urban storm-inundation simulation method (USISM) based on Geographic Information System (GIS). The USISM is a simplified method of distributed hydrological model based on DEM, in this method depressions in terrain are regarded as the basic inundated area. The amount of water that can be stored in a depression indicates the final inundation distribution. The runoff and maximum storage volume for each depression and the flow direction between these depressions are all considered in the final inundation simulation. The SCS method is used to calculate storm runoff and a water balance equation is used to calculate the water storage in each depression. The result shows that in all four-storm event, the average relative depth errors of depth in all inundation sites are less than 20%, while the average relative errors of area and volume are more than 60% Therefore, the USISM method has a higher ability to simulate the final depth of inundation than the surface and volume of inundation. The result reveals that the USISM method could find the inundation locations in the Damghan Urban Watershed and calculate inundation depth and area quickly and therefore display a significant role in the management of the urban crisis.Keywords: Digital Elevation Model, Management of Crisis, urban storm-inundation simulation method
-
سابقه و هدف
استخراج مواد معدنی از جمله عوامل مهم در تخریب بوم سازگان مرتعی در کشور است. گیاهان بومی در احیای مناطق معدن کاری شده در اولویت هستند به ویژه گیاهانی که به تنش ناشی از فلزات سنگین و کمبود مواد غذایی و شرایط سخت این مناطق سازگارتر باشند. در احیای پوشش گیاهی در محیط های آلوده معدنی لازم است به چگونگی پاسخ گونه های گیاهی به خصوصیات فیزیکی و شیمیایی باطله ها توجه شود. در این تحقیق به پاسخ چند گونه گیاهی پیشگام شامل Glaucium fimbrilligerum، Melica persica، Hordeum vulgare، Polygonum aviculare و Silybum marianum در توالی ثانویه در محیط معدنی به خصوصیات فیزیکی و شیمیایی باطله های زغال سنگ پرداخته شد.
مواد و روشاین تحقیق در انباشت متعددی از باطله زغال سنگ در محدوده معادن کارمزد در شهرستان سوادکوه در استان مازندران انجام شد. این معادن از بزرگترین و قدیمی ترین نواحی تولیدکننده زغال سنگ در حوضه زغالی البرز مرکزی هستند. باطله هایی که در ارتفاع از سطح دریا و جهت جغرافیایی مشابه قرار داشته و سه دهه از متروک ماندن آنها گذشته بوده، شناسایی و انتخاب شدند. یک باطله که در طول زمان باطله ها روی هم انباشت و تسطیح شده و دو باطله دیگر در خروجی دهانه تونل ها قرار داشته و عملیات مکانیکی خاصی روی آنها انجام نشده بود. نمونه گیری پوشش گیاهی در 138 پلات های یک مترمربعی و به صورت تصادفی-منظم در امتداد ترانسکت انجام شد. در هر پلات درصد تاج پوشش هر گونه گیاهی تخمین زده شد. نمونه گیری خاک در مرکز هر پلات و از عمق صفر تا 20 سانتی متر انجام شد. نمونه ها به آزمایشگاه منتقل و بافت، اسیدیته، قابلیت هدایت الکتریکی، کربن آلی، نیتروژن کل، فسفر قابل جذب و فلزات سنگین (مس، روی، نیکل و سرب) اندازه گیری شدند. به منظور برازش هر یک از مدل های هفتگانه HOF، تعیین مقدار بهینه و دامنه بوم شناختی گونه ها از بسته eHOF نسخه 1.8 در نرم افزار R نسخه 3.5.3 استفاده شد. مبنای انتخاب بهترین مدل، شاخص آکاییک بوده است.
نتایجنتایج این تحقیق نشان داد که تنوعی از پاسخ گونه های گیاهی به خصوصیات فیزیکی و شیمیایی باطله زغال سنگ وجود داشته که پاسخ متقارن تک نمایی و پاسخ دونمایی با دو بهینه نابرابر متداول تر از بقیه مدل ها بودند. همه گونه های گیاهی به جزء H. vulgare در محدوده 49 تا 88 درصد شن دارای وضعیت بهینه حضور بودند. گونه S. marianum در مقدار کم رس و P. aviculare و H. vulgare در دامنه وسیع تری از گرادیان رس حضور داشتند. گونه های G. fimbrilligerum و H. vulgare در پاسخ به اسیدیته باطله زغال سنگ پهنای آشیان گسترده تری را نسبت به سایر گونه های گیاهی داشتند. پاسخ گیاهان به عناصر غذایی باطله زغال سنگ بیشتر به صورت دونمایی با دو بهینه نابرابر بوده است. بالاترین بهینه نیتروژن کل برای گونه P. aviculare و بالاترین بهینه فسفر قابل جذب برای گونه P. aviculare و H. vulgare مشاهده شد. گونه S. marianum و M. persica نسبت به تمام فلزات سنگین موجود در باطله زغال سنگ رفتار تک نمایی متقارن داشتند و سایر گونه ها دارای تنوعی از مدل بهینه بودند. S. marianum با افزایش سطوح فلزات سنگین بهینه بالاتری نسبت به سایر گونه ها داشت که بهینه آن در مس، سرب، روی و نیکل به ترتیب 24/255، 74/53، 59/180 و 87/151 پی پی ام بوده است.
نتیجه گیریدر این تحقیق سه گونه گیاهی از پهن برگ علفی نسبت به دو گونه گندمیان در پاسخ به خصوصیات فیزیکی و شیمیایی باطله زغال سنگ از مدل های متنوع تری پیروی کردند. این پنج گونه گیاهی دارای طول عمر و فرم رویشی متفاوت بوده و پاسخ آنها نشان داد که از پتانسیل خوبی جهت استقرار بر روی باطله های متروک زغال سنگ و احیاء پوشش گیاهی بر روی آنها برخوردار هستند. از بین آنها S. marianum و M. persica می توانند در اولویت قرار گیرند. انجام مطالعات بعدی در استفاده از تیمارهای مختلف به منظور تسریع در رشد و استقرار این گیاهان توصیه می شود.
کلید واژگان: آشیان اکولوژیکی, احیاء معدن, مدل HOF, منحنی پاسخBackground and objectivesMineral exploration is an important factor in rangeland ecosystem degradation in Iran. The first priority in mine site restoration is to use native plants as they can resist the stress caused by heavy metals and nutrients deficiency and also the harsh environmental situation. Vegetation restoration in polluted mining area depends on how plants can respond to phisyco-chemical properties of mine waste. This study aimed to assess the responses of five pioneer species (Glaucium fimbrilligerum, Melica persica, Hordeum vulgare, Polygonum aviculare and Silybum marianum) in secondary succession to the phisyco-chemical properties of coal mine waste in Karmozd coal mine, Mazandaran, Iran.
MethodologyThe waste generated from the coal mining was heaped into different dumps in Karmozd coal mine site in Savadkoh county, Mazandaran province, Iran. This mine is one of the oldest and major coal mining site in central Alborz coal zone. Three dumps of coal waste were selected which were abandoned for more than three decades. All dumps had similar elevation above sea level and geographical aspect. During underground mining large volumes of coal wastes were heaped in one of the waste dump but in the other two dumps waste materials were deposited outside of tunnels. Plant species were sampled in 138, 1 m2 plots using random-systematic methods along transects. In each plot the cover percentage of each plant species were estimated visually. A soil sample was taken from the center of each plot up to a depth of 20 cm. Then soil samples were put in plastic bags until chemical analysis. The soil samples were air-dried at room temperature. Then Soil texture, pH, EC, OC, N, P, Cu, Zn, Ni, and Pb were measured in the laboratory. Plant species responses and the ecological niches were determined using eHOF model in R 3.5.3. The best model was selected using AIC index.
ResultsResults of this study showed that plant species responded to coal wastes properties in a variety of models. Among them the sysmetrical unimodal and bimodal with unequal two optima were more common. In response to the amount of sand in the soil all plant species except H. vulgare had an optimum in 49-88%. S. marianum showed an optimum in the lowest amount of clay while P. aviculare and H. vulgare had a broad ecological niche along the gradient of clay. G. fimbrilligerum and H. vulgare had a broad ecological niche than other plant species in response to the soil pH even with an optima in low soil pH. For soil minerals the dominant response was bimodal with unequal two optima. The upper optima for soil total nitrogen was found for P. aviculare and the upper optima for soil available P was detected for P. aviculare and H. vulgare. Two plant species (S. marianum and M. persica) responded to all heavy metals with symmetrical unimodal while the other species showed a verity of responses. S. marianum showed optimum in greater amount of heavy metal levels and its optima was 255.24, 53.74, 180.59, and 151.87 for Cu, Pb, Zn, and Ni, respectively.
ConclusionIn this study the three forb species showed more divers responses to the measured coal waste properties than that in two grass species. The studied plant species had different life spans and life forms. According to their responses and the ecological niches it can be concluded that all of these plant species have the potential for establishment and growth on coal waste dumps. Therefore, they can be used for mine site restoration with a priority to S. marianum and M. persica. Further studies are needed to assess the facilitation of these plant species growth and establishment under different remediation treatments.
Keywords: Ecological niche, Mine reclamation, HOF model, Response curve -
شناخت پاسخ های مورفوآناتومیکی، فیزیولوژیکی و بیوشیمیایی گیاهان در معرض فلزهای سنگین، از اهمیت بالایی برای احیای پوشش گیاهی مناطق معدنی برخوردار است. در این پژوهش اثر سرب بر رشد و مقادیر عناصر غذایی در گیاه خارمریم و افسنطین بررسی شد. آزمایش فاکتوریل بر پایه طرح کاملا تصادفی با سه تکرار در شرایط گلخانه ای و با اعمال محلول نیترات سرب در غلظت های صفر (شاهد)، 300 و 600 میلی گرم در لیتر انجام شد. پس از رسیدن به رشد مطلوب، گیاهان برداشت شده و ویژگی های رویشی و مقدار کلسیم، منیزیم، پتاسیم، فسفر، آهن، روی، منگنز، سرب و مس در اندام هوایی و ریشه اندازه گیری شدند. نتایج نشان داد که با افزایش غلظت سرب، رشد اندام هوایی و زیرزمینی افسنطین تحت تاثیر قرار نگرفت اما زیتوده ریشه و حجم ریشه خارمریم به طور معنی داری در غلظت بالای سرب کاهش یافت. با افزایش غلظت سرب، انباشت سرب در ریشه هر دو گیاه و در اندام هوایی خارمریم افزایش معنی داری نشان داد. بیشترین سرب جذب شده در اندام هوایی و ریشه به ترتیب با 73/14 و 16/57 میلی گرم در کیلوگرم برای خارمریم بود. فاکتور انتقال سرب در هر دو گیاه کمتر از یک به دست آمد. غلظت آهن در اندام هوایی خارمریم به طور معنی داری در تیمار سرب افزایش یافت. غلظت منگنز در اندام هوایی خارمریم در تنش سرب بیشتر از افسنطین بود. با توجه به حضور طبیعی این گیاهان در باطله های زغال سنگ و توانایی رشد و انباشت سرب در غلظت های سمی این فلز، می توان از آنها برای اصلاح مناطق مشابه یا با آلودگی سرب استفاده کرد.کلید واژگان: احیاء معادن, باطله زغال سنگ, فلزهای سنگین, گیاه پالاییIdentifying morphoanatomica, physiological and biochemical responses of plants exposed to heavy metals is important for the vegetation restoration on coal mine sites. In this study, the effects of lead (Pb) were assessed on the growth and mineral nutrient content of Artemisia absinthium and Silybum marianum. A factorial experiment based on a completely randomized design was conducted with three replicates in a glasshouse using Pb(NO3)2 at 0 (control), 300 and 600 mg/L as treatment. After two months of the growth period, plants were harvested and their growth characteristics and mineral elements were measured for roots and shoots. The results showed that there was no effect of Pb stress on roots and shoots of A. absinthium while root biomass and volume of S. marianum significantly reduced under Pb treatments. The Pb content in roots of both plant species and in shoots of S. marianum increased. The maximum level of Pb accumulation was found in shoots and roots of S. marianum with 14.73 and 57.16 mg/kg dry matter, respectively. The Pb translocation factor was less than one for both plant species. Fe content in the shoot of S. marianum significantly increased under Pb stress. Mn concentration in the shoot of S. marianum was significantly greater than that in A. absinthium. According to the presence of these plants on coal mine waste and their abilities to grow and accumulate Pb in high concentrations, they can be used for soil remediation in a similar situations or in Pb-contaminated soils.Keywords: Coal waste, Heavy metals, Phytoremediation, reclamation
-
سابقه و هدف
فعالیت های معدنکاری موجب آسیب به محیط زیست در سراسر دنیا شده است. باطله های معدنی متروک حاصل از فعالیت های معدنکاری به دلیل شرایط نامناسب و همراه داشتن طیف وسیعی از فلزات سنگین، موجب محدودیت رشد گیاهان می شوند. شناسایی گیاهان حاضر در محیط های معدنی و بررسی خصوصیات جوانه زنی بذر آنها به منظور استفاده از این گیاهان در احیا پوشش گیاهی اهمیت دارد. در این تحقیق خصوصیات جوانه زنی بذر گیاه افسنطین (Artemisia absinthium)، ازمک (Lepidium draba)و خارمریم (Silybum marianum) که در باطله های معدنی زغال سنگ در استان مازندران رویش دارند در غلظت های مختلف مس، سرب و کادمیوم بررسی شد.
مواد و روش هابذرها از توده های گیاهی مستقر در باطله های زغال سنگ در طی دو سال جمع آوری شدند. آزمایش به صورت طرح کاملا تصادفی با سه تکرار انجام شد. محلول سولفات مس و نیترات سرب در غلظت های صفر (شاهد)، 50، 100، 200 و 300 میلی گرم در لیتر و نیترات کادمیوم در غلظت های صفر (شاهد)، 5، 10، 20 و 30 میلی گرم در لیتر به عنوان تیمار انتخاب شدند. برای هر تکرار تعداد 20 بذر روی یک لایه کاغذ صافی در پتری دیش قرار داده شد. سپس تیمارها اعمال و در ژرمیناتور با کنترل دما، نور و رطوبت قرار داده شدند. شمارش تعداد بذور جوانه زده در هر پتری دیش به صورت روزانه و تا ثابت شدن جوانه زنی ادامه یافت. در پایان آزمایش خصوصیات درصد جوانه زنی، سرعت جوانه زنی، ضریب آلومتری (نسبت طول ریشه چه به ساقه چه)، شاخص بنیه بذر، درصد سمیت برای ریشه چه و شاخص تحمل بذر اندازه گیری شدند.
نتایج و بحثنتایج نشان داد که افزایش غلظت مس، سرب و کادمیوم به طور معنی داری (05/0≥ p) بر خصوصیات جوانه زنی بذر گیاهان اثر داشت. بذر گونه S. marianumدر تیمار مس و سرب، گونه A. absinthiumدر پاسخ به سرب و گونه L. drabaتحت تنش کادمیوم درصد و سرعت جوانه زنی بالاتری داشتند. شدیدترین کاهش درصد جوانه زنی در غلظت های بالای کادمیوم برای A. absinthium مشاهده شد. با افزایش غلظت عناصر کاهش معنی دار در درصد و سرعت جوانه زنی برای A. absinthium زودتر از دو گونه دیگر مشاهده شد. مقادیر کم غلظت فلزات موجب کاهش رشد ریشه چه و ساقه چه در هر سه گیاه شد و S. marianum دارای بیشترین طول ریشه چه و ساقه چه در تمامی غلظت های اعمال شده فلزات بود. مس نسبت به سرب و کادمیوم کاهش بنیه بذر بیشتری را سبب شد. بذر گونه L. drabaنسبت به سمیت کادمیوم و گونه S. marianumنسبت به سمیت سرب و مس شاخص تحمل بذر بالاتری داشتند. در همه تیمارها با افزایش غلظت، میزان سمیت گیاهی افزایش یافت. کمترین میزان سمیت گیاهی در تنش مس و سرب برای S. marianum و در کادمیوم برای L. draba مشاهده شد. درصد سمیت مس و کادمیوم به خصوص در غلظت های بالا برای بذر گونه A. absinthiumبیشتر بود. با توجه به اعمال غلظت های مشابه برای مس و سرب، همه گونه ها در تنش مس با محدودیت بیشتری همراه بود ه اند. غلظت های پایین تر کادمیوم تا حدی برای گیاهان قابل تحمل بوده اما به طور کلی بیشترین اثر بازدارندگی را بر گونه ها و به خصوص گونه A. absinthiumداشت.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج، پاسخ گیاهان به این تنش ها بر حسب نوع گونه، نوع فلز و غلظت آنها متفاوت بوده است. هر سه گونه در غلظت های بالای فلزات سنگین توانایی جوانه زنی داشتند. حضور این گونه ها در باطله های زغال سنگ و توانایی جوانه زنی آنها در غلظت های بالای فلزات سنگین موجب می شود تا بتوان این گیاهان را در برنامه های احیایی آینده و گیاه پالایی به کار گرفت.
کلید واژگان: باطله های معدنی, بنیه بذر, سمیت گیاهی, فلزات سنگین, گیاه پالاییSeed germination of plants grown in coal mine wastes in response to Copper, Lead, and Cadmium stressIntroductionMining activities causes substantial damage to the environment worldwide. Abandoned mine wastes from mining activities limit the growth of plants due to unfavorable conditions and the concentration of a wide range of heavy metals. Identifying plant species growing on mine waste and assessing their seed germinations are important for vegetation restoration on mining areas. This study aimed at assessing the germination characteristics of Artemisia absinthium, Lepidium draba, and Silybum marianum naturally growing on coal mine wastes in Mazandaran province under different concentrations of copper (Cu), lead (Pb), and cadmium (Cd).
Materials and methodsSeeds were collected from plants growing in coal wastes during 2 years. Completely randomized design was conducted with three replicates. Treatments were CuSO4 and Pb(NO3)2 at 0 (control), 50, 100, 200, and 300 mg/L, and Cd(NO3)2 at 0 (control), 5, 10, 20, and 30 mg/L. In each replicate 20 seeds were placed in a Petri dish containing a layer of filter paper. Then treatments were applied and Petri dishes were taken to a germinator under controlled temperature, moisture, and light. Germinated seeds were counted daily and then germination percentage, germination rate, allometric coefficient, seed vigor index, phytotoxicity percentage and seed tolerance index were calculated.
Results and discussionThe results showed that increasing the concentration of lead, copper, and cadmium significantly affected the seed germination of studied plants. S. marianum had better germination percentage and rate in lead, and copper while germination of A. absinthium, L. draba, was better in cadmium, and copper, respectively. The greatest reduction in germination percentage was found for A. absinthium in 20, and 30 mg/L Cd. As the concentration of metals increased, significant reduction in germination percentage and rate for A. absinthium started in lower concentrations than the other species. Root and shoot length of all species significantly reduced even in low concentration of metals and S. marianum had greater root and shoot length under all treatments. Reduction in seed vigor index was greater under Cu than that in Pb and Cd. High tolerance index was found for L. draba in response to cadmium and for S. marianum under the stress of lead and copper. In all treatments increase in metal concentration significantly increased phytotoxicity index. Under Cu and Pb S. marianum showed least phytotoxicity index while the lowest phytotoxicity index was found for L. draba under Cd stress. Copper and cadmium in high concentration were more toxic for A. absinthium than that for the other two species. Under similar concentrations of copper and lead, all species showed reduced germination in copper stress. Cadmium in lower concentrations were tolerable for plants but generally it had the greatest inhibitory especially on A. absinthium.
ConclusionOverall the responses were different regarding to the plant species, metal and concentrations. All three species were able to germinate at high concentrations of heavy metals. The presence of these species in coal wastes and their ability to germinate in high concentrations of heavy metals makes it possible to use these plants in future restoration and phytoremediation programs.
Keywords: Heavy Metal, Mine waste, Phytoremediation, Plant phytotoxicity, Seed vigor -
نشریه سنجش از دور و سامانه اطلاعات جغرافیایی در منابع طبیعی، سال دوازدهم شماره 1 (بهار 1400)، صص 1 -19
پیشینه و هدف :
قله آتشفشانی دماوند، با دارا بودن مناظر بدیع و پدیده های ژیومورفولوژیکی مختص به خود، تنوع حیات وحش، پوشش گیاهی، و شرایط اقلیمی منحصر به فرد، یکی از مهمترین اماکن گردشگری استان مازندران به شمار می آید. بنابراین حفاظت از این ذخایر بی نظیر مخصوصا پدیده های زمین شناسی که حاصل میلیون ها سال تغییر و تحولات کره زمین در این منطقه است، بسیار ضروری است. برنامه ریزی جامع ملی و بین المللی بر اساس اصول توسعه پایدار، برای تداوم این میراث جهانی ضروری است. با بهره گیری از ابزار های ارزشمندی همچون سامانه اطلاعات جغرافیایی، می توان به منظور توسعه پایدار در منطقه به شناسایی مناطق مستعد توسعه ژیو توریسم پرداخت و سپس ارزیابی و مدیریت بهینه را بکار گرفت. علاوه بر ارزش های علمی، ژیومورفوسایت ها دارای ارزش های حفاظتی، فرهنگی، زیبایی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری می باشند. جهت مدیریت جامع حوضه های آبخیز، در نظر گرفتن همه جنبه های طبیعی و انسانی موثر در زمین گردشگری، جهت پتانسیل یابی الزامی است. در این مطالعه جهت تعیین پتانسیل مناطق مستعد ژیوتوریسم، از روش تحلیل سلسله مراتبی (AHP) و سامانه اطلاعات جغرافیایی (GIS) استفاده شد.
مواد و روش ها:
قله دماوند با ارتفاع 5672 متر، در شمال ایران واقع شده است. بلندترین قله در ایران و خاورمیانه، همچنین بلندترین قله آتشفشانی نیمه فعال آسیا می باشد. دماوند یک کوه آتشفشانی مطبق و نیمه فعال است که عمدتا در دوران چهارم زمین شناسی موسوم به دوران کواترنری و دوره هولوسین تشکیل شده است. از دیدگاه تقسیمات کشوری، در شهرستان آمل استان مازندران قرار دارد. ارتفاع آن از سطح دریا 5672 متر، متوسط بارندگی سالانه 540 میلی متر و به طور عمده به صورت برف است. اقلیم این بخش از حوضه براساس روش کوپن، اقلیم نیمه مرطوب و مطابق روش آمبرژه، نیمه مرطوب سرد است. جهت تعیین شاخص های موثر در پتانسیل یابی مناطق مستعد توسعه ژیوتوریسم، مطالعه معیارها به دو دسته معیارهای موثر و موانع محدود کننده توسعه، تقسیم بندی شده است. لایه های موانع توسعه شامل؛ حریم رودخانه ها و حریم جاده های اصلی، حریم جاده های فرعی و حریم جاده های بین روستایی است. لایه های موثر مورد مطالعه به همراه وزن نسبی حاصل از تحلیل پرسشنامه، جهت رویهم اندازی لایه ها با وزن مختص به هر لایه در نظر گرفته شد. نتایج حاصل از تکمیل پرسشنامه توسط مخاطبان، جهت تعیین وزن نسبی، لایه های اطلاعاتی در محیط سامانه اطلاعات جغرافیایی تشکیل گردید. در این مطالعه با استفاده از ابزار سامانه اطلاعات جغرافیایی همچنین روش تحلیل سلسله مراتبی وزن دهی معیارهای موثر مناطق مستعد توسعه ژیوتوریسم در شعاع 20 کیلومتری قله دماوند انجام گرفت.
نتایج و بحث:
نرخ ناسازگاری مقایسه معیارها کمتر از 0.1 است، بنابراین نیازی به تجدید نظر در قضاوت ها وجود ندارد. با توجه به نتایج نهایی به دست آمده از روی هم اندازی لایه های موثر در توسعه ژیوتوریسم توسط تابع رویهم گذاری وزنی Weighted Overlay در نرم افزار GIS، گستره محدوده مورد مطالعه با وسعت 1256 کیلومتر مربع، پس از کسر محدوده های موانع، به پنج طبقه بسیارنامناسب، نامناسب، متوسط، مناسب و بسیار مناسب طبقه بندی شد. نتایج نشان داد مناطق در5 طبقه بسیار نامناسب (1.34 درصد) نامناسب (19.11 درصد) متوسط (56.44 درصد) مناسب (20.94 درصد) و بسیار مناسب (2.16 درصد) طبقه بندی گردید. در مرحله بعد پس از بازدید میدانی40 گزینه شناسایی گردید و از نظر اهمیت پتانسیل توسعه در منطقه مورد بررسی قرار گرفت. ارزیابی تعداد 40 گزینه نشان می دهد که به ترتیب 25، 40 و 35 درصد گزینه ها دارای پتانسیل بسیار مناسب، مناسب و متوسط می باشند. نتایج نشان می دهد بیشتر مناطق مستعد در شرق و جنوب شرقی قله دماوند قرار دارند. این امر می تواند از تراکم امکانات مختلف اعم از روستا، شهر، جاده و رودخانه ها و غیره ناشی شود. مناطقی با جاذبه بالا بیشتر در شمال، مرکز تا جنوب شرقی منطقه حفاظت شده قرار دارند که دارای پوشش گیاهی و جنگلی، منابع آبی و ارزش های بالای ژیومورفولوژیکی هستند و مناطقی با جاذبه پایین، بیشتر در جنوب و غرب محدوده قرار دارند. بیشتر وسعت محدوده دارای پتانسیل متوسط به بالا است که این امر بیانگر پتانسیل خوب محدوده است.
نتیجه گیری:
یکی از دلایل اصلی عدم یکپارچگی در شناخت و تعیین مناطق دارای پتانسیل های ژیوتوریسم، نبود معیار و شاخص های علمی جامع و مدون است. از آنجا که ژیوتوریسم، به عنوان یکی از زیرشاخه های گردشگری، روشی برای تبیین مفاهیم مختلف زمین شناسی و ژیومورفولوژیکی است، از آن به عنوان یک صنعت در جهت ساخت و توسعه زمین شناسی اقتصادی می توان بهره برد. در این مطالعه جهت تعیین مناطق مستعد توسعه ژیوتوریسم با دیدگاه توسعه پایدار منطقه، معیار های مورد مطالعه با توجه به موجود بودن اطلاعات آنها استفاده گردید. این لایه ها شامل؛ زمین شناسی، فاصله از رودخانه ها، شهر، آبادی، جاده ها، ارتفاع منطقه، شیب و جهت شیب، بارندگی و دما به عنوان نقشه های موثر و نقشه های حریم جاده ها و رودخانه ها به عنوان لایه محدودیت در نظر گرفته شد. در مطالعات مختلف با توجه به موجود بودن اطلاعات هر لایه در منطقه مورد مطالعه و با توجه به هدف مورد مطالعه، لایه معیارهای موثر و موانع متفاوت است. پس از بازدید میدانی از منطقه و شناسایی 40 گزینه، نتایج حاصل از همپوشانی گزینه های شناسایی شده با نقشه نهایی پتانسیل محدوده نشان داد به ترتیب 35 درصد گزینه ها در مناطق با پتانسیل بسیار مناسب، 40 درصد گزینه ها در مناطق با پتانسیل مناسب و 25 درصد گزینه ها دارای پتانسیل متوسط توسعه می باشند. این روش جهت بهره برداری از منابع طبیعی و تهیه نقشه های رفاهی گردشگری نیز مورد استفاده می باشد و می تواند یک مرحله اساسی جهت توسعه پایدار مناطق مستعد انواع گردشگری با اهداف مختلف را فراهم نماید.
کلید واژگان: پتانسیل ژئوتوریسم, ژئومورفولوژیکی, فرآیند سلسله مراتبی, دماوند, حوضه آبخیز هرازBackground and Objective:
Volcanic Mount Damavand has unique landscapes and special geomorphological phenomena, wildlife diversity, vegetation, and unique climatic conditions and is one of the most important tourist destinations in Mazandaran province. Therefore, the protection of these unique reserves, especially geological phenomena that are the result of millions of year’s global evolution in this region, is important. Therefore, comprehensive national and international planning based on the principles of sustainable development is essential for the continuation of this world heritage. By using valuable tools such as GIS, it is possible to identify prone areas to geotourism development for sustainable development in the region and then apply the evaluation and optimal management. In addition to scientific values, geocomposites have many conservation, cultural, aesthetic, social and economic values. For the comprehensive management of watersheds, it is necessary to consider all the natural and human aspects affecting geotourism. In this study, in order to identify the potential of geotourism, an analytic hierarchy process (AHP) has been used with the GIS.
Materials and Methods :
Mount Damavand with a height of 5672 meters is located in northern Iran. It is the highest peak in Iran and the Middle East, as well as the highest semi-active volcanic peak in Asia. Damavand is a stratified and semi-active volcanic mountain that was mainly formed during the fourth geological period called the Quaternary and Holocene eras. From the point of view of country divisions, it is located in Amol city of Mazandaran province. Its altitude is 5672 meters above sea level, the average annual rainfall is 540 mm and it is mainly in the form of snow. The climate of this part of the basin is semi-humid climate according to the Koppen method and cold semi-humid climate according to the Ambrege method. In order to determine the effective indices in identifying the potential areas for geotourism development, the study of criteria is divided into two categories of effective criteria and restrictive development. Layers of development obstacles include; rivers and main roads, side roads and inter-rural roads. The effective layers studied along with the relative weight obtained from the analysis of the questionnaire were considered to superimpose the layers with a specific weight for each layer. The results of completing the questionnaire by the audience, to determine the relative weight, information layers were formed in the GIS environment. In this study, using geographic information system (GIS) tools and analytic hierarchy process (AHP) method, the weighting of effective criteria susceptible areas with geotourism development capability within a radius of 20 km of mount Damavand were performed.
Results and Discussion:
The criteria inconsistency rate is less than 0.1, there is no need to reconsider the judgments. According to the final results obtained from overlaying effective layers in the development of geotourism by the Weighted Overlay function in GIS software, the study area with an area of 1256 square kilometres, after subtracting the restrictive areas, is divided into five classes; very inappropriate, unsuitable, medium, suitable and very suitable. The results showed, that the regions were classified into 5 categories: very inappropriate (1.34%), unsuitable (19.11%), medium (56.44%), suitable (20.94%) and very suitable (2.16%). then, after the field visit, 40 Alternatives were identified and examined in terms of the importance of development potential in the region. Evaluation of 40 Alternatives shows that 25, 40 and 35% of the alternatives have very good, appropriate and average potential, respectively. The results show that most of the susceptible areas with geotourism development capability, are located in the east and southeast of Mount Damavand. This can be caused by the density of various facilities, including villages, cities, roads and rivers, and so on. The high potential areas are more in the north, centre to the southeast of the protected area that has vegetation and forest, water resources and high geomorphological values and low potential areas are more in South and west is the range. This can be seen in the present study. Also, most of the area has medium to high potential, which indicates a good potential of the area.
Conclusion:
One of the main reasons for the lack of integration in determining areas with geotourism potential is the lack of comprehensive and codified scientific criteria and indices. Geotourism, as one of the sub-branches of tourism, is a way to explain various geological and geomorphological concepts, it can be used as an industry for the construction and development of economic geology. In this study, in order to determine the susceptible areas with geotourism development capability with a view to the sustainable development of the region, the studied criteria were determined according to the availability of their information. These layers include; geology, distance from rivers, city, villages, communication roads, altitude, slope and aspect, rainfall and temperature as effective layers and road and river maps were considered as a constraint layer. In different studies, according to the availability of information of each layer in the study area and according to the purpose of the study, the layer of effective criteria and obstacles are different. After a field survey and identifying 40 alternatives, the results of overlaying the identified alternatives with the final potential map showed 35% of the alternatives in areas with very good potential, 40% of the options in areas with good potential, and 25% of the alternatives has medium development potential, respectively. This method is used to exploit natural resources and prepare tourism, welfare maps and can be a key step for the sustainable development of regions, and can provide a key step for the sustainable development of areas prone to tourism with different goals.
Keywords: Geotourism Potential, Geomorphological, Analytic Hierarchy Process (AHP), Damavand, Haraz Watershed -
شناسایی فرایندهای هیدروژیومورفیک نظیر سیلاب عادی (normal flood)، سیلاب واریزه ای (flood (debris و جریان واریزه ای (debris flow) با توجه به رژیم رسوبی و خطرات و خسارات مختلف بسیار ضروری می باشد. در سال های اخیر کمبود اطلاعات میدانی موجبات نیاز به استفاده از مدل های مبتنی بر اطلاعات پایه حوزه آبخیز را فراهم کرده است. هدف از این مطالعه، توسعه روش کاربردی برای پیش بینی رخداد انواع جریان سیلابی با استفاده از ویژگی های فیزیکی (ژیومورفومتری) و ژیومورفولوژیکی حوضه می باشد. این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و ابزارهایی مانند عکس های هوایی، تصاویر ماهواره ای، نقشه های توپوگرافی و سامانه GIS انجام شد. در روش توصیفی، ارزیابی میدانی رسوبات انواع جریان های سیلابی 28 تیرماه سال 1394 در 70 زیرحوزه آبخیز سد کرج انجام شد. از 70 زیرحوضه مطالعاتی، 30 زیرحوضه جریان واریزه ای، 16 زیرحوضه سیلاب واریزه ای و 24 زیرحوضه با سیلاب عادی مواجه شدند. در روش تحلیلی، در هر زیرحوضه، 32 عامل ژیومورفومتری از مدل رقومی ارتفاعی (DEM) با دقت مکانی 25 متر و پنج پارامتر ژیومورفولوژیکی از نقشه رخساره های فرسایش توده ای، استخراج و به منظور تعیین ارتباط با نوع جریان های سیلابی مشاهداتی به برنامه آماری SPSS منتقل شد. نتایج تحلیل واریانس یک مرحله ای (ANOVA) و مقایسه چندگانه بونفرونی (Bonferroni multiple comparisons) نشان داد، چهار عامل مورفومتری طول آبراهه اصلی (Lm)، محیط حوضه (p)، طول حوضه (Lb) و میانگین عرض حوضه (Wb) در تفکیک انواع جریان سیلابی موثر شناسایی شدند. به منظور انتخاب دو پارامتر کلیدی مناسب تر و مقادیر آستانه آن ها، بررسی رابطه زوجی چهار متغیر در شش نمودار (کرت) پراکنش سه گانه نقطه ای نشان داد طول آبراهه اصلی (Lm) و میانگین عرض حوضه (Wb) مناسب ترین عوامل موثر برای پیش بینی جریان های سیلابی با کمینه مجموع خطاهای موجود در محدوده طبقات تفکیکی جریان ها بر روی نمودارها بودند که در حوضه های طولانی با 4<Lm کیلومتر سیلاب عادی و در حوضه های کوتاه با 4<Lm کیلومتر اگر 1<Wb کیلومتر باشد، سیلاب واریزه ای و چنانچه 1>Wb کیلومتر باشد، جریان واریزه ای ایجاد می شود. نتایج تحلیلی نشان داد که مدل مورفومتری دارای دقت مطلوب در طبقه بندی صحیح حدود 94، 88 و 83 درصد از حوضه های بالای سد و 91، 83 و 88 درصد از حوضه های پایین سد، به ترتیب برای وقوع جریان واریزه ای، سیلاب واریزه ای و سیلاب عادی بوده است. پیش بینی رژیم رسوبی جریان های سیلابی و انجام اقدامات متناسب و سریع آبخیزداری در مواقع بحرانی از امتیازات این مدل کاربردی محسوب می شود.کلید واژگان: جریان واریزه ای, حرکت توده ای, سامانه اطلاعات جغرافیایی, مورفومتری, هیدروژئومورفیکIdentification of hydrogeomorphic processes such as normal flood, debris flood and debris flow on alluvial fan (at the outlet of the watershed) is essential due to the type of sedimentary regime and various hazards. In recent years, the lack of field information has led to the need to use models based on basic watershed information. The aim of this study is to develop a practical method for predicting the occurrence of various types of flood flow, using physical and geomorphological characteristics of watersheds. In this study, a descriptive-analytical method and some of tools, such as aerial photographs, satellite images, topographic maps were used. First, by descriptive method, field evaluation of sediments of various types of flood currents was carried out on July 19, 2015 in 70 sub-watersheds of in Karaj Dam Watershed. Results showed that out of 70 sub-basins, 30 sub-basins, debris flow, 16 sub-basin debris flood and 24 sub-basins were normal floods. Then, in the analytical method, 32 geomorphometric features of watersheds by 25-meter spatial digital model (DEM) and five geomorphological features of sub-watersheds by mass movement maps were extracted and then were transferred to the SPSS statistical program to determine the relationship with the type of flood flow. The results of ANOVA and Bonferroni multiple comparisons showed that four morphometric factors “main channel length, basin perimeter, mean basin width and basin length” were identified in differentiation of flood flow types. To achieve the two appropriate key parameters and threshold values, four variable pairwise were copaird by pair in six triple scatter plots. The results showed that “The main channel length (Lm) and the mean basin width (Wb)” has the least total errors of the observation streams, were selected as the most appropriate factors for predicting flood flows. In long basins with Lm>4 km, normal flooding occurs, and in short basins with Lm1 km, floods occur, and if WbKeywords: Debris Flow, GIS, Hydrogeomorphic, Mass movement, Morphometry
-
حوضه شهری دامغان در سال های اخیر دچار تحولات زیادی ازجمله افزایش شدیدجمعیت شهرنشین،گسترش فیزیکی سکونت گاه های شهری و روستایی،از بین رفتن فضای های سبز و تبدیل آن به کاربری های مسکونی شده است که این امر منجر به سیلاب و آب گرفتگی متعدد در محدوده شهری شده است. تغییرات کاربری اراضی در اثر فعالیت های انسانی یکی از موضوعات مهم در برنامه ریزی منطقه ای و توسعه ای می باشد. با توجه به مزیت ها و قابلیت هایی که داده های ماهواره ای دارند، این تکنولوژی می تواند کمک شایانی به شناسایی و کشف این تغییرات نماید. لذا جهت آشکارسازی تغییرات کاربری اراضی از تصاویر سال 2003 سنجنده ETM+ و 2015 سنجده OLI ماهواره ای لندست و برای محاسبه وضعیت آب گرفتگی حوضه شهری دامغان از روش USISM استفاده شده است. ارزیابی ها نشان داد که صحت کلی و ضریب کاپای نقشه طبقه بندی شده ETM+به ترتیب 75 و 0.67 درصد و OLI برابر 80 و 0.74 درصد می باشد. نتایج مشخص کرد که بسیاری از اراضی فضای سبز به اراضی مسکونی و تجاری تبدیل شده اند، به گونه ای که بر وسعت اراضی مسکونی و تجاری طی 12 سال 28 درصد افزوده شده است. همچنین وسعت اراضی کشاورزی افزایش و وسعت مناطق بایر کاهش یافته است.
کلید واژگان: روش شبیه سازی رگبار-آبگرفتگی شهری, داده های ماهواره ای, فرورفتگی, تغییرات کاربری اراضیLand use change due to human activities is one of the most important issues in regional planning and development. Damghan urban basin has in recent years undergone many changes of the sort, including intensely increased urban population, physical expansion of urban and rural settlements, and disappearance of green spaces converted into residential areas. These changes have resulted in many flooding and inundation events within the urban area. The satellite technology can be exploited to identify such changes and the areas affected. For the purposes of this study, use was made of the ETM+ images of 2003 and the OLI images of 2015 obtained from Landsat to calculate the inundation conditions in Damghan urban basin using the USISM method. The ETM+ results showed a kappa coefficient of 75% and an overall accuracy of 0.67% while those of OLI images were 80% and 0.74%, respectively. The images revealed that green spaces had been converted to residential and commercial sites at a rate of 28% in 12 years. Meanwhile, agricultural land was found to have increased during the same period but barren lands to have decreased.
Keywords: Urban watershed, USISM, satellite data, depression, Land use change -
بررسی پراکنش گیاهان در ارتباط با مقادیر عناصر فلزی، در حفظ تنوع زیستی و احیاء پوشش گیاهی در مناطق معدنی، اهمیت بسزایی دارد. در پژوهش حاضر، پراکنش گیاهان در مناطق تحت تاثیر فعالیت معدن مس سونگون، مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور، از پوشش گیاهی و خاک، در 160 پلات یک متر مربعی، در هفت مکان معرف، شامل؛ حاشیه رودخانه های سونگون چای و پخیرچای، دامپ باطله، دامپ اکسید و سه مکان مرتعی اطراف پیت معدن، نمونه برداری شد. بر اساس تجزیه و تحلیل خوشه ای، پنج زیراجتماع گیاهی، در محدوده معدن، شناسایی شد. گونه های Astragalus microcephalus، Verbascum oreophilum، Festuca ovina، Bupleurum falcatum، Medicago lupulina، Rumex scutatus، Agropyron intermedium، Scariola orientalis و Polygonum alpestre گیاهان غالب این زیراجتماعات بودند. با رسته بندی چندبعدی غیرمتریک (NMDS)، گرادیانی از پارامترهای مختلف خاک و مقادیر عناصر فلزی موثر در تمایز زیراجتماعات گیاهی، مشخص شد. در امتداد محور عناصر غذایی خاک، اجتماعات گیاهی مربوط به مراتع اطراف پیت معدن و مرتع مجاور دامپ باطله، مشاهده شدند. زیراجتماعات گیاهی Rumex scutatus + Agropyron intermedium و Scariola orientalis + Polygonum alpestre، در امتداد محور مربوط به عناصر فلزی و شبه فلزی ظاهر شدند که در حاشیه پخیرچای، سونگون چای و دامپ اکسید و دامپ باطله پراکنش دارند. این مناطق، بیشتر تحت تاثیر مقادیر سولفور و عناصر فلزی کالکوفیل (سولفوردوست) قرار دارند. بر اساس نتایج حاصل، ترکیبی از گونه های گیاهی فلزدوست شامل؛ Trifolium fragiferum، Onobrychis altissima، Onobrychis bungei ،Melilotus officinalis،Medicago coronate ، Medicago lupulina و Medicago minima از خانواده لگوم و همچنین Bromus tomentellus و Melica persicaبه عنوان گونه های غالب از خانواده گندمیان در امتداد آلودگی آلودگی، پراکنش دارند که در احیاء پوشش گیاهی بر روی باطله های معدن و سایر مناطق تخریب شده در محدوده معدن مس، قابل توصیه می باشند.
کلید واژگان: تخریب اکوسیستم, معدن کاری, عناصر فلزی, باطله معدن, گیاهان فلزدوست, گونه پیشگام -
نشریه سنجش از دور و سامانه اطلاعات جغرافیایی در منابع طبیعی، سال دهم شماره 3 (پاییز 1398)، صص 19 -34
دشت میناب در استان هرمزگان، در دهه های اخیر رشد جمعیت را در کنار توسعه کشاورزی داشته است. بارش کم سال های اخیر، خشک سالی های متوالی و محدودیت منابع آب سطحی، موجب حفر بی رویه چاه های آب در منطقه شده است. برداشت بی رویه از این چاه ها، موجب عدم تعادل آبخوان منطقه شده و پایین رفتن سطح آب زیرزمینی را به دنبال داشته است. پیامدهای این روند، باعث ایجاد و گسترش فرونشست زمین در منطقه شده است. هدف از این تحقیق، استفاده از تصاویر ماهواره ای راداری Semtinel-1 سال های 1393 و 1397 و روش تداخل سنجی تفاضلی راداری در بررسی میزان و گسترش فرونشست زمین است. نتایج پردازش های انجام شده بر روی این تصاویر نشان داد که در دوره مطالعاتی، حدود 13سانتی متر فرونشست داشته است. بعد از صحت سنجی پهنه بندی انجام شده با واقعیت های زمینی (شهریور 1397)، به منظور تشخیص رابطه فرونشست با میزان تغییرات و افت سطح آب زیرزمینی، ارتفاع سطح زمین و شیب، تحلیل های فضایی انجام و میزان همبستگی هر یک از فاکتورهای مذکور با تراکم رخداد فرونشست محاسبه گردید. تحلیل خودهمبستگی فضایی و شاخص موران خوشه ای بودن رخداد فرونشست تحت تاثیر تغییرات سطح آب در منطقه موردمطالعه را به میزان 0.925 نشان داد. همچنین بالا بودن امتیاز توزیع نرمال استاندارد (z) و پایین بودن مقدار سطح معنی داری (p_value) نشان دهنده رابطه خودهمبستگی قوی 1.89 و 0.06 بین عناصر موردمطالعه است.
کلید واژگان: تداخل سنجی راداری, فرونشست, تحلیل مکانی, آب زیرزمینی, تصاویر رادار, حوزه آبخیز مینابMinab plain in Hormozgan province has experienced population growth with agricultural development in recent decades. Low rainfall in recent years, successive droughts, and limited surface water resources, irregular irrigation practices in the agricultural sector in the study area, along with inappropriate cultivation patterns, have caused the extraction of water wells in the region. The extraction of these wells and groundwater resources has led to an imbalance in the aquifer in the area and a decline in groundwater levels. The consequences of this trend have caused the creation and expansion of subsidence in the region. This research, by investigating radar, satellite images and using differential radial interferometry, has been used to detect and determine the amount of subsidence in order to investigate the extent of this phenomenon in the study area. In this study, data from the Sentinel-1 refer to the dates 2014 and 2018 were used. The results showed it had 13-centimeter subsidence in the study period. After verifying the results by control points (in September 2018), in order to find the relationship of subsidence with changes in groundwater level, elevation, and slope, a spatial analysis was performed and the correlation of each of these factors with subsidence event density was calculated. Spatial autocorrelation analysis and Moran's index showed that climatic event due to water level changes in the study area was 0.925. The values of 1.89 and 0.06 for standard normal distribution (z) and the p_value respectively, confirm a strong autocorrelation between the studied factors.
Keywords: InSAR, Subsidence, Spatial analysis, Groundwater, Radar images, Minab basin -
نشریه علوم آب و خاک (علوم و فنون کشاورزی و منابع طبیعی)، سال بیست و سوم شماره 2 (پیاپی 88، تابستان 1398)، صص 201 -213
یکی از شیوه های مدیریتی به منظور کاهش اثرات مضر کودهای شیمیایی و حفاظت از آب و خاک، استفاده تلفیقی از کودهای آلی و شیمیایی است که می تواند به مراتب بهتر از کاربرد هر یک از آنها به تنهایی عمل کند . لذا ضروری است تا به منظور درک و شناسایی نحوه اثرگذاری این شیوه مدیریتی، وضعیت رواناب و خاک بررسی شود. مطالعه حاضر در اراضی کشاورزی با شیب 14 درصد تحت شرایط افزودن مقادیر مختلف کمپوست زباله شهری در تلفیق با کود اوره در شمال ایران انجام شد . به این منظور پلات های اندازه گیری رواناب در اندازه 5×1 متر در قالب طرح بلوک تصادفی تحت شرایط بارش طبیعی روی اراضی کشاوری نصب شدند و نمونه های خاک از دو عمق 10-0 و 20-10 سانتی متر از داخل پلات برداشت شدند . در این مطالعه پارامترهای رواناب شامل حجم رواناب، غلظت نیترات و تولید رسوب و پارامترهای خاک شامل خصوصیات فیزیکی (تخلخل و ضریب نفوذپذیری) و خصوصیات شیمیایی (هدایت الکتریکی، کربن آلی، ازت کل و ظرفیت کاتیون تبادلی و pH) بررسی شود. نتایج نشان داد که در میان خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک تنها خصوصیات درصد ازت کل، هدایت الکتریکی و pH خاک تحت تاثیر کمپوست زباله شهری قرار گرفته اند . تجزیه مولفه های اصلی نشان داد که این تیمارها در مجموع توانستند 74/35 درصد از واریانس کل تغییرات را توجیه کنند . بر این اساس می توان بیان کرد که استفاده از عملیات مدیریتی حفاظت آب و خاک می تواند به سرعت بهبود معنی داری روی خصوصیات خاک در اراضی شیب دار ایجاد کند .
کلید واژگان: کمپوست زباله شهری, کود شیمیایی اوره, رواناب, خاک, تجزیه مولفه اصلیOne of the management practices to reduce the harmful effects of chemical fertilizers and to protect soil and water resources is applying a combination of organic and chemical fertilizers that can better than using them separately. Therefore, in order to understand and identify the effectiveness of this management practice, it is necessary to examine runoff and sediment production. This study was carried out in an agricultural sloping land located in the North of Iran, near Sari city. For this purpose, runoff measurement plots of 1 × 5 m were set up under natural rainfall based on a randomized block experimental design. Soil samples were measured at 0-10 and 10-20 cm depths. In this study, parameters such as runoff (volume, nitrate content, sediment yields), soil physical features (porosity and infiltration coefficient), and soil chemical properties (EC, OC, N, CEC, pH) were measured. The results showed that among soil chemical and physical properties, just N, EC and pH significantly influenced the Municipal Solid Waste Compost. A PCA was carried out, showing that these treatments explained 74.35% of the total variance of the results. Accordingly, it could be stated that using soil and water conservation management practices can rapidly significantly improve the soil properties in the sloping lands.
Keywords: Municipal waste solid compost, Urea chemical fertilizer, Runoff, Soil, PCA -
فعالیت های مربوط به استخراج سنگ های معدنی از جمله عوامل تخریب پوشش گیاهی مراتع است. توالی پوشش گیاهی در باطله های زغال سنگ در ارتباط با تشکیل بانک بذر است. بدین منظور در دو منطقه مهم برداشت زغال سنگ در استان مازندران اقدام به مطالعه بانک بذر خاک شد تا ترکیب و مقدار بذر گیاهان در باطله و خاک مراتع اطراف مورد شناسایی و مقایسه قرار گیرد. نمونه های خاک و باطله قبل از فصل رویش گیاهان از 140 پلات یک متر مربعی در کیاسر و 115 پلات یک متر مربعی در کارمزد سوادکوه برداشت و به مدت هشت ماه در گلخانه برای جوانه زنی نگهداری شدند. بذرهای جوانه زده شناسایی و شمارش شدند. نتایج این تحقیق نشان داد از بانک بذر خاک منطقه کیاسر 28 گونه گیاهی و منطقه کارمزد 23 گونه گیاهی جوانه زدند. تعداد 10 و 6 گونه گیاهی به ترتیب فقط در بانک بذر باطله های کارمزد و کیاسر مشاهده شدند. غالبیت بانک بذر باطله در منطقه کیاسر با یکساله ها و در منطقه کارمزد با چندساله ها و غالبیت پهن برگان علفی بوده است. در منطقه کیاسر بانک بذر باطله ها نسبت به بانک بذر مراتع مشجر اطراف از تنوع و غنای کمتری برخوردار بودند اما در منطقه کارمزد تفاوت معنی داری بین باطله ها و پوشش گیاهی اطراف از نظر تنوع و غنا مشاهده نشد. با توجه به شرایط سخت جوانه زنی و استقرار گیاهچه در باطله ها و تراکم کم بذر در بانک بذر آن به نظر می رسد احیاء طبیعی پوشش گیاهی در باطله های زغال سنگ فرآیند کندی باشد که نیاز به استفاده از تیمارهای اصلاح کننده و ورود دستی بذر گیاهان دارد.
کلید واژگان: توالی, احیاء معدن, تنوع و غنا, آلودگی خاک, جوانه زنی بذرActivities related to the extraction of minerals are one of the factors causing a disturbance in rangelands. Vegetation succession in mining areas depends on the soil seed bank. For this purpose, the soil seed bank was studied in two important coal extraction sites in Mazandaran province to identify and compare seed amount between coal wastes and nearby rangeland as control. Soil and coal wastes samples were taken from 140 plots of 1 m2 in Kiasar coal mine and 115 plots in Karmozd coal mine before the growth season. Samples were kept in a glasshouse for eight months germinated seeds were counted. Results of this study showed that the germination of 28 species in Kiasar and 23 species in Karmozd. 10 and 6 species only presented in Karmozd and Kiasar coal waste, respectively. Annuals dominated the coal waste seed bank in Kiasar while perennials were common in Karmazd coal waste seed bank. In Kiasar, coal waste seed bank had less diversity and richness than that in seed bank of rangelands, but no significant differences were observed between seed bank of coal waste and seed bank of rangeland in Karmozd. Due to the harsh conditions of seed germination and seedling establishment and also low seed density in the seed bank, natural regeneration in coal wastes of these two sites will be a slow process and it needs amendment treatments and the introduction of target plants seeds.
Keywords: Succession, mine reclamation, diversity, richness, soil pollution, seed germination -
شناسایی فلور در محیط های معدن کاری به منظور حفظ تنوع زیستی و احیای پوشش گیاهی این مناطق ضروری است. در پژوهش حاضر، فلور و گروه های کارکردی گیاهان محدوده معدن مس سونگون، یکی از مهم ترین منابع مس ایران، در استان آذربایجان شرقی بررسی شد. پوشش گیاهی در محدوده فعالیت مجتمع مس سونگون شامل باطله های رهاشده، منطقه تحت تاثیر زه آب اسیدی معدن و مناطق شاهد بررسی شد. نتایج نشان دادند مناطق شاهد با تعداد 73 گونه متعلق به 21 تیره، بیشترین تعداد گونه و تیره های گیاهی را دارند و دو تیره Poaceae (20/55درصد) و Asteraceae (16/43درصد) تیره های غالب گیاهی اند. در منطقه تحت تاثیر زه آب اسیدی معدن، Asteraceae (20/93درصد) و Poaceae (55/20 درصد) بیشترین فراوانی را داشتند و در باطله های معدن Asteraceae (23/64درصد) و Fabaceae (14/55درصد) تیره های غالب گیاهی بودند. گونه های Rhamnus cathartica، Fumaria bracteosa و Equisetum flviatile منحصرا در منطقه عبور زه آب اسیدی معدن و گونه های Chenopodium album، Atriplex tararica و Hyoscyamus arachnoideus منحصرا در باطله های معدن حضور داشتند. در مناطق شاهد نیز Carex stenophylla، Hypericum dogonbadanicum و Allium kotschyi گونه های انحصاری شناسایی شدند. همی کریپتوفیت بیشترین فراوانی را در هر سه منطقه داشت و باطله های معدن فانروفیت نداشتند. فلور منطقه به طور عمده متشکل از پهن برگان علفی و گونه های چندساله بود و عناصر رویشی ایرانی - تورانی بیشترین فراوانی را در هر سه منطقه داشتند. پتانسیلی از گونه های گیاهی به ویژه تثبیت کننده نیتروژن در فلور منطقه وجود دارد که در احیای پوشش گیاهی این منطقه مفید است.
کلید واژگان: ایرانی- تورانی, پوشش گیاهی, شکل رویشی, شکل زیستی, معدن کاریAbstract Identification of the flora in mining area is necessary for biodiversity conservation as well as vegetation restoration. In this study, flora and functional groups of plants were evaluated in Sungun copper mine, East Azarbayjan province, one of the most important sources of copper in Iran. The vegetation was assessed in the mining area including mine wastes, the area that affected by acid mine drainage and outcrops. The results showed that the greatest number of species and plant families were found in outcrops with 73 species from 21 families. The most frequent plant families were Poaceae (20.55%) and Asteraceae (16.43%). In the area that was affected by acid, mine drainage Astraceae (20.93%) and Poaceae (20.55%) were dominant but in waste dumps the Asteraceae (23.64%) and Fabaceae (14.55%) were the main plant families. Some species were restricted to specific area such as Rhamnus cathartica, Fumaria bracteosa, Equisetum flviatile in acid drainage affected site, Chenopodium album, Atriplex tararica, Hyoscyamus arachnoideus in mine wastes. Carex stenophylla, Hypericum dogonbadanicum and Allium kotschyi were also found to be unique. It was also found that in all three sites the most dominant life forms were hemicryptophytes. There was not any species from phanerophyte in waste dumps. Forbs and perennials were the dominant species of the area and the most of the flora belonged to Iran-Turanian region. We found a potential of species particularly nitrogen fixing species in this area that could be beneficial for vegetation restoration.
Keywords: Iran – Turanian_Vegetation_Growth Form_Life Form_Mining Activity -
زمینه و هدفتغییر کیفیت آب های زیرزمینی و شور شدن منابع آب، در حال حاضر خطری بزرگ برای توسعه کشاورزی کشور به خصوص در اراضی خشک و نیمه خشک می باشد. تهیه نقشه های هم مقدار شوری و املاح، گام مهمی در بهره برداری از منابع آب است. مطالعه حاضر با هدف ارزیابی فرآیند های هیدروژئوشیمی موثر در کیفیت آب زیرزمینی در دشت فیروزآباد واقع در غرب استان فارس انجام شد.مواد و روش هارسم نقشه های هم مقدار پارامترهای شیمیایی نظیر هدایت الکتریکی، تغییرات مقادیر هدایت الکتریکی و نقشه هم مقدار کلر و تغییرات آن، روند تغییرات مواد محلول موجود، نقشه تغییرات سختی کل و نقشه تغییرات نسبت جذب سدیم در دشت فیروزآباد استان فارس صورت گرفت که این امر با مطالعه پارامترهایی نظیر هدایت الکتریکی، اسیدیته، نیترات و مواد جامد محلول و استفاده از داده های هیدروشیمیایی چاه های اندازه گیری در شرق و غرب دشت و استفاده از روش های شولر و ویلکوکس جهت تهیه خطوط هم میزان و تحلیل آنها صورت گرفت.یافته هابر اساس نقشه های هم مقدار پارامترهای شیمیایی در مناطق مورد مطالعه و نمودار تغییرات و کلاسه بندی داده ها بر اساس نمودار شولر و ویلکوکس، طبقه بندی آب آبیاری طبق نظر ویلکوکس در دو دوره 1383 و 1390 نشان دهنده کاهش کیفیت از نظر کشاورزی بود. بر اساس نتایج طبقه بندی آب شرب به طور کلی تغییرات زیادی از نظر کیفیت شرب به جز در سال 1390 به مقدار کم مشاهده نشد.نتیجه گیریمقادیر کلر و هدایت الکتریکی دشت فیروزآباد از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و بخش شرقی دشت و از شرق به سمت مرکز افزایش یافته بود. از نظر شرب، آب های زیرزمینی منطقه بر اساس دیاگرام شولر در سه طبقه خوب، قابل قبول و متوسط قرار داشت و کیفیت، جهت استفاده در کشاورزی در سال 1390 در کلاس های C2S1، C1S1، C3S1، C3S3، C3S4 و C3S2 و در دوره اول یعنی سال 1383 در کلاس هایC2S1 ، C1S1 و C3S1 قرار داشتند. به طور کلی تغییرات زیادی از نظر کیفیت شرب مشاهده نشد و فقط در سال 1390 به مقدار کمی کاهش کیفیت اتفاق افتاد. طبقه بندی آب آبیاری طبق نظر ویلکوکس در دو دوره 1383 و 1390 نشان دهنده کاهش کیفیت از نظر کشاورزی بود.کلید واژگان: هدایت الکتریکی, کلر, باقیمانده خشک, شولر, ویلکاکسBackground andPurposeChanging the quality of groundwater and saltinating of water resources are Concerning a major threat for country's agricultural development, especially in arid and semi-arid lands. Preparing maps of both Same amount maps for salinity and salts can be an important step in the proper utilization of water resources. This research was carried out in Firoozabad plain in west of Fars province to evaluate the hydrogeochemical processes affecting groundwater quality.MethodPreparation of the map of the chemical parameters (isochromic) of Firoozabad plain using hydrodynamic data of wells measured in East and West of Firoozabad plain. Preparation of similar maps using Shooler and Wilcox methods to produce coincidence lines it placed.
Findings : Based on the maps of the chemical parameters in the studied areas and the diagrams of the changes and classification of the data based on the Schuler and Wilcox diagrams, the irrigation water classification according to Wilcox's diagram in 2004 and 2011 showed a decline trend in agricultural quality. Based on the results of the classification of drinking water, there were generally no significant changes in drinking quality except in 2011.ConclusionThe amount of chlorine and electrical conductivity parameters in the west and east of the Firoozabad plain increased from north and northwest to the center and eastern plain from east to center, respectively, in the east and west of the plain, the highest values were observed. Also, the results showed that the groundwater of the area based on the Schuler diagram was classified into three classes: good, acceptable and moderate, and quality, for use in agriculture in 2011 in C3S1, C1S1, C2S1 C3S2, C3S4, C3S3 and in the first period, 2004, in C3S1, C1S1, and C2S1 classes. The irrigation water classification according to Wilcox, in terms of 2004 and 2010, indicates a decrease in agricultural quality. The results of the classification of drinking water (Shooler classification) show that overall there is no significant change in the quality of drinking water and only in 2011, reduced quality.Keywords: electrical conductivity, chlorine, dry residue, Schuler, wilcox -
سابقه و هدفآلودگی خاک به فلزات سنگین به دلیل پایداری درازمدت در خاک و تاثیرات مضر اکولوژیکی، به یک معضل زیست محیطی تبدیل شده است. در بررسی پوشش گیاهی در مناطق آلوده به فلزات سنگین، گیاهانی که توانایی رشد، سازگاری و جذب فلزات را دارند، از جنبه های علمی، کاربردی و اقتصادی از اهمیت زیادی برخوردار هستند. 9252 و 2222 متر از مرکز کارخانه سیمان کیاسر ساری واقع در استان مازندران، از خاک ،مواد و روش هادر این تحقیق در فواصل 522 و پوشش گیاهی به روش سیستماتیک نمونه برداری تصادفی انجام شد. تعداد 3 گونه گیاهی از قبیل گون، درمنه و پیچک با 3 تکرار و 3 تیمار )در مجموع 22 نمونه از گیاه و 22 نمونه از خاک ریزوسفری (در غالب طرح آزمایشی بلوک های کاملا تصادفی آزمایش شد. نمونه های جمع آوریشده برای انجام آزمایشات به آزمایشگاه منتقل و برای تعیین غلظت عناصر سرب، مس و روی از دستگاه ICP-OES استفاده شد. نتایج و بحث: نتایج آنالیز واریانس این تحقیق نشان داد که میزان عناصر سنگین با سطح اختلاف معنیدار) (p ≤ 0. 05 در خاک بیشتر از گونه های مورد بررسی است. همچنین مقایسه میانگین داده ها نشان میدهد که در خاک و گونه های مورد بررسی منطقه با افزایش فاصله از کارخانه مقدار مس و سرب دارای اختلاف معنی داری) (p ≤ 0. 05 است. این در حالی است که مس با افزایش فاصله روند افزایشی و سرب روند کاهشی را نشان میدهد. عنصر روی با تغییرات فاصله در خاک اختلاف معنی داری را نشان نداد ولی در گونه های گیاهی معنیدار شد و از روند منظمی پیروی نکرد. همبستگی عناصر سنگین گونه های مورد بررسی با عناصر خاک نشان میدهد که گون و درمنه همبستگی معنی داری با عناصر مس) r= 0. 7 (و سرب) r=0. 5 ( دارند ولی گونه پیچک فقط با عنصر روی همبستگی مثبت و معنی داری را نشان داد.نتیجه گیریبا توجه به پتانسیل بالای گونه های گون و درمنه در جذب فلزات سنگین میتوان از این گونه ها در پالایش مناطق آلوده با شرایط اکولوژیکی یکسان استفاده کرد.کلید واژگان: فلزات سنگین, آلودگی خاک, کارخانه سیمان, کیاسر مازندرانIntroductionSoil pollution by heavy metals has become an environmental problem due to their long-term sustainability and ecologically harmful effects. In soils contaminated by heavy metals, establishing plants with the ability to grow in affected areas, adapt and uptake heavy metals is both scientifically and economically beneficial.Materials and methodsIn the current study, soil and plant samples were taken using a systematic random sampling approach within a 500, 1250 and 2000 meter radius of the centre of Kiasar cement factory in Mazandaran Province. For each distance, three plant species (such as Astragalus, Artemisia and Convolvulus) and their adjacent soils were sampled in three replications resulting 54 samples (27 plant and 27 soil samples). The concentrations of Pb, Cu, and Zn in the samples were determined using an ICP-OES Device and data analyzed statistically using a randomized complete block design.Results and discussionAnalysis of variance results in this study showed that the amount of heavy metals in the soil was higher than those obtained in plant species tissues (p ≤ 0. 05). The mean comparison of data showed that distance from factory had a significant affect on copper and lead concentrations in both soil and plant tissues (p≤ 0. 05). While the copper concentration increased in both the soils and plant tissues, the amount of lead decreased with the increasing distance. The distance had no significant effect on zinc concentration in soil samples, but there were significant differences in plant species tissues and they do not follow the regular process. The correlation of heavy elements between plant species and soils showed that Astragalus and Artemisia had a significant correlation with copper (r = 0. 7) and lead (r = 0. 5), but convolvulus only had a significantly positive correlation with Zn.ConclusionDue to the high potential of Astragalus and Artemisia species in up-taking the heavy metals, these species can be used in refining contaminated areas with same ecological conditions.Keywords: Heavy metals, Soil pollution, Cement factory, Kiasar, Mazandaran Province
-
مجله اکو هیدرولوژی، سال چهارم شماره 4 (زمستان 1396)، صص 1061 -1070در مطالعه حاضر تغییرات ماهانه کمیت و کیفیت رواناب تحت تاثیر استفاده تلفیقی از کود ورمی کمپوست و کود شیمیایی اوره در شمال ایران بررسی شد. بدین منظور 18 کرت 5 ×1 متر روی اراضی کشاورزی با شیب 14 درصد تحت شرایط بارش طبیعی در سال 1393 به مدت پنج ماه برای اندازه گیری رواناب نصب شدند. در مجموع روانابهای به دست آمده از 12 رگبار از دی ماه 1393تا اردیبهشت 1394 بررسی شد. تیمارهای بررسی شده شامل تیمار شاهد (بدون کود آلی و شیمیایی)، 100 درصد ورمی کمپوست، 100 درصد کود شیمیایی اوره، 100 درصد ورمی کمپوست + 50 درصد کود شیمیایی اوره، 75 درصد ورمی کمپوست + 50 درصد کود شیمیایی اوره،50 درصد ورمی کمپوست + 50 درصد کود شیمیایی اوره است. نتایج نشان داد پارامترهای تولید رسوب، غلظت نیترات، EC و pH رواناب تحت تاثیر تیمارهای تلفیقی ورمی کمپوست و کود اوره قرار نگرفته است، اما استفاده از ورمی کمپوست به کاهش معنادار حجم رواناب در سطح اطمینان 99 درصد در ماه نخست آزمایش منجر شده است. در مجموع، نتایج نشان دهنده اثرگذاری مثبت ورمی کمپوست بر کمیت رواناب است، اما این اثرگذاری بر مدیریت کمیت و کیفیت رواناب در اراضی شیبدار محدود بوده است.کلید واژگان: اراضی کشاورزی, حجم رواناب, شمال ایران, کیفیت رواناب, ورمی کمپوستThis study aims to investigate monthly changes in runoff quality and quantity under the influence of Vermicompost and urea in Northern Iran. For this purpose, 18 runoff measurement plots of 1× 5 m were installed on 14% slopes under natural rainfall during 5 months (from January 2014 until April 2015). In total 12 rainfall events and their runoff were considered. Treatments in this study included control (without organic and chemical fertilizers), 100% Vermicompost, 100% Urea fertilizer, 100% Vermicompost 50% Urea chemical fertilizer, 75% Vermicompost 50% Urea chemical fertilizer, 50% Vermicompost 50% Urea chemical fertilizer. The results showed that sediment yields, nitrate amount, pH and EC of runoff were not influenced due to applying Vermicompost and Urea fertilizer. But using Vermicompost reduced volume of runoff overfirst month of the experiment (sig=0.002) which shows the positive effect of Vermicompost on runoff quantity but it has a limited impact on runoff management on steep terrain.Keywords: Agricultural, Runoff Volume, Northern Iran, Runoff quality, vermicompost
-
نشریه علوم آب و خاک (علوم و فنون کشاورزی و منابع طبیعی)، سال بیست و یکم شماره 3 (پیاپی 81، پاییز 1396)، صص 219 -229برداشت شن و ماسه از بستر بسیاری از رودخانه های کشور منجر به تغییرات مورفولوژیکی، هیدرولوژیکی و ژئومورفولوژیکی آنها شده است. پژوهش حاضر به بررسی تاثیرات برداشت شن و ماسه از بستر رودخانه برروی ویژگی های رسوب شناسی رسوبات بستر رودخانه زارم رود واقع در استان مازندران می پردازد. بدین منظور با تعیین چهار مقطع قبل و چهار مقطع بعد از مکان برداشت، نمونه برداری از رسوبات بستر به روش ترکیبی و در چند کرت معین در عرض رودخانه انجام و سپس ویژگی های ریخت سنجی رسوبات از جمله قطرهای بزرگ (a)، متوسط (b) و کوچک (c)، گردشدگی (Rc)، فاکتور شکل (Sf)، قطر ظاهری (D)، کرویت (S) و نسبت پهنی (W) در آزمایشگاه اندازه گیری و در محیط نرم افزار SPSS تجزیه و تحلیل شدند. نتایج این پژوهش نشان داد که تغییرات آماره های رسوبی a، b، c، Sf، D، S و W در مقاطع قبل و بعد از مکان برداشت دارای اختلاف معنی داری است ولی آماره Rc اختلاف معنی داری را نشان نمی دهد. کاهش قطرهای سه گانه رسوبی بعد از محل برداشت ناشی از شکستگی رسوبات در محل برداشت بوده به طوری که کرویت ذرات نیز در این محل کاهش یافته است. عامل گردشدگی رسوبات بعد از مکان برداشت تا فاصله 600 متری از مکان برداشت دارای روندی کاهشی است و سپس افزایش پیدا می کند.کلید واژگان: برداشت شن و ماسه, روش ترکیبی, ریخت سنجی رسوبات, استان مازندرانSand and gravel mining from the most of our country rivers causes morphological, hydrological and geomorphological changes in these rivers. This study investigates the effects of removal of sand and gravel from the river bed on sedimentological features of Zaremrood River in Mazandaran province. For this purpose, by determining four sections before and four sections after the sand removing point, the river bed sediments sampling in combined approach and in a plot within the river were performed and sedimentology features such as the large, medium and small diameters (a, b and c), roundness (Rc), form factor (Sf), normal diameter (D), sphericity (S), and width ratio (W), were measured and calculated in the laboratory and analyzed by SPSS software. The results showed that the variations of sediment statistics a, b, c, Sf, D, S and W in the pre- and post- harvest location has a significant difference but the Rc statistic does not show any significant difference. The reduction of the triple diameters after the excavation site is caused by the fracture of the sediments in the mining area, so that the sphericity of grains also decreased in the mining area. Roundness of sediment particles after the excavation site is decreasing up to 600 meters reach and then it tends to increase.Keywords: Sand, Gravel Mining, Combined Approach, Sediment Morphometric, Mazandaran Province
-
هدف از انجام پژوهش، مقایسه ی کارایی دو روش آماری رگرسیون لجستیک و روش احتمالاتی نسبت فراوانی در تهیه نقشه پهنه بندی حساسیت زمین لغزش در حوزه آبخیز چشمیدر واقع در استان کردستان است. در ابتدا با مرور منابع، مصاحبه محلی و پرسشنامه، 17 عامل شامل درصد شیب، جهت شیب، ارتفاع از سطح دریا، انحنای شیب، انحنای طولی شیب، انحنای عرضی شیب، لیتولوژی، کاربری ارضی، فاصله از شبکه آبراهه، تراکم آبراهه، فاصله از گسل، تراکم گسل، فاصله از جاده، بارندگی، شاخص حمل رسوب، شاخص توان آبراهه و شاخص رطوبت بر وقوع زمین لغزش موثر شناخته شدند. سپس، 60 نقطه زمین لغزشی و نیز 60 نقطه غیر زمین لغزشی در منطقه شناسایی و ثبت شدند. نقشه رگرسیون لجستیک به پنج طبقه با حساسیت خیلی کم (57/44%) ، کم (48/11%) ، متوسط (51/12%) ، زیاد (38/14%) و خیلی زیاد (03/17%) ، طبقه بندی شد. روش نسبت فراوانی نیز به پنچ طبقه با حساسیت خیلی کم (15/37%) ، کم (40/33%) ، متوسط (55/17%) ، زیاد (11/9%) و خیلی زیاد (3%) تفکیک گردیدند. نتایج نشان داد روش رگرسیون لجستیک با %2/82 گستره زیر منحنی مشخصه عملکرد، در مقایسه با روش نسبت فراوانی با مقدار 80% ، توانایی پیش بینی بالاتری در شناسایی مناطق مستعد و حساس به زمین لغزش در منطقه مورد بررسی دارد. بنابراین، روش آماری رگرسیون لجستیک برای تهیه نقشه پهنه بندی حساسیت زمین لغزش-های منطقه مورد مطالعه پیشنهاد می گردد.کلید واژگان: رگرسیون لجستیک, نسبت فراوانی, زمین لغزش, کردستانThe aim of this research is to evaluate the efficiency of a statistical model a logistic regression and a probabilistic model- a frequency ratio - in landslide hazard mapping in Chashmidar, Kurdistan. Firstly with study of 60 landslide point cells and 60no-landslide point cells in the study area using field works, local interviews and the literature review, 17 effective factors including the following; slope gradient, slope aspect, slope curvature, plan curvature, profile curvature, elevation above the sea, distance from road, distance from faults, distance from stream, fault density, drainage density, lithology, stream power index, Sediment transport capacity index, wetness index, precipitation and land use are recognized on occurring landslides. Logistic regression was conducted by SPSS 17. Result showed that in the landslide susceptibility map by logistic regression the percentage of areas of very low zone, low, moderate, high and very high zone are 44.57%, 11.48%, 12.51%, 14.38% respectively. The landslide susceptibility map by frequency ratio ,the percentage of areas of very low zone, low, moderate , high and very high zone are 37.15%, 33.40%, 17.55%, 9.11% and 3% respectively. Results also in comparing tow methods showed that the performance of both models are reasonably well for landslide susceptibility maps; however, the logistic regression model had an accuracy of 82.2 percent of the area under the curve (AUC) in ROC in comparing with the accuracy of 80 percent by the probabilistic frequency ratio. Therefore, the logistic regression model can be used to produce landslide susceptibility map in the study area.Keywords: Logistic regression, Frequently ratio, Landslide, Kurdistan
-
از مهمترین چالش های بشر در قرن حاضر در ابعاد گوناگون بیابان زایی بوده که از آن تحت عنوان تخریب اراضی نه تنها در مناطق خشک، نیمه خشک و نیمه مرطوب بلکه در مناطق مختلف به ویژه کشورهای در حال توسعه یاد می شود. مناسب ترین روش برای بررسی عوامل موثر در تخریب اراضی و شدت بیابان زایی از نظر متخصصان استفاده از مدل های ارزیابی بیابان می باشد. روش های متعددی برای شناسایی مناطق حساس و تهیه نقشه خطر بیابان زایی وجود دارد که از میان آن ها روش MICD انتخاب و بر اساس آن نقشه وضعیت فعلی بیابان زایی برای منطقه روداب سبزوار با وسعت 14/64900 هکتار تهیه شد. در این تحقیق ابتدا بر اساس تلفیق اطلاعات مربوط به نقشه های توپوگرافی، زمین شناسی، تصاویر ماهواره ای و بازدیدهای صحرایی، منطقه مورد مطالعه به 10 رخساره تفکیک گردید که هر رخساره ژئومورفولوژی به عنوان واحد اصلی ارزیابی بیابانزایی مد نظر گرفته شد؛ سپس در هر کدام از واحدهای همگن بیابانی، ارزش شاخص های تعریف شده تکمیل شد و در نهایت با جمع ارزش های مربوط به هر شاخص و بر پایه جداول مبنا، شدت بیابان زایی تعیین و نقشه مربوط به وضعیت کنونی در هر یک از کاربری ها ترسیم شد. نتایج نشان داد که منطقه مورد بررسی از نظر وضعیت کنونی بیابانزایی، در دو کلاس متوسط و زیاد قرار گرفت. از کل منطقه مورد مطالعه؛ کلاس زیاد (IV) با مساحت 93/109003 هکتار (77/65 درصد)، بیشترین سطح منطقه و کلاس کم (II) با مساحت 24/10225 هکتار (17/6 درصد) کمترین سطح منطقه را پوشاند.کلید واژگان: روداب سبزوار, بیابانزایی, مدل MICDDesertification as a great problems affect most of the countries in the world especially developing countries. Desertification phenomenon that occurs in arid, semiarid and semi-wet regions will reduce the land potential. For evaluation and mapping of desertification many researches have been conducted leading to regional and local models. From among the many methods of identification of areas susceptible to desertification the Modified Iranian Classification of Desertification (MICD) was chosen. Based upon MICD the map for the present status of desertification for Roudab Sabzevar area with an area of 64900.14 ha was prepared. In this research, at first by combining information from topographic and geologic maps, satellite images and field survey, the area was divided into 10 geomorphological facies, each of which was considered as the main unit for evaluation of desertification. That, through it the working units of this region were prepared as the base map for evaluating to consider the factors and indices by geomorphology method. Also, in order to prepare the desertification intensity condition of this region, the desertification intensity of various applications was determined and relative plans to current desertification of each land use were prepared after evaluating wind erosion indices and accumulating their scores for each working unit based on reference tables. The results indicate that the studied region is divided into the two following classes: 1- high desertification intensity class, of 10900.93 ha (% 65.77) area. 2- Low desertification intensity class, with an expansion of 10255.24 ha (%6.17) area.Keywords: Roudab Sabzevar area, Desertification, MICD Model
-
زمینه و هدفآب، یکی از عناصر حیاتی در چرخه حیات به شمار می رود، بنابراین اطمینان از سلامت آب مورد مصرف در زمینه های کشاورزی و شرب، یکی از ضروریات جوامع جهت حفظ سلامت انسان ها و محیط زیست است. مطالعه حاضر با هدف طبقه بندی و بررسی کیفیت آب در دو ایستگاه قورباغستان و دوآب مرک در استان کرمانشاه به دلیل اهمیت آن در مصارف شرب و کشاورزی و نیز خشکسالی های اخیر در استان کرمانشاه و حوضه آبخیز قره سو و در نتیجه کاهش دبی آب رودخانه قره سو انجام شد.مواد و روش هاپارامترهای کیفیت شیمیایی آب بررسی شده در این مطالعه شامل باقی مانده املاح، اسیدیته، هدایت الکتریکی، بی کربنات، کلر، سولفات، منیزیم، کلسیم، سدیم، پتاسیم، نسبت جذب سدیم و سختی کل بودند. در این مطالعه داده های به دست آمده در نرم افزار XLSTAT قرار گرفت، سپس با استفاده از آزمون یکنواختی و پتیت اعداد مربوط به همگنی و من کندال در یک بازه زمانی 40 ساله ترسیم شد. هم چنین نمودارهای پایپر، دورو، شولر و ویلکاکس در ایستگاه های قورباغستان و دوآب مرک با استفاده از نرم افزار Aqua Chem به دست آمد.یافته هانتایج حاصل از طبقه بندی ویلکاکس ایستگاه های قورباغستان و دوآب مرک نشان داد که نمونه ها در کلاس کمی شور (C2S1) قرار گرفته، بنابراین آب رودخانه در این ایستگاه ها برای کشاورزی تقریبا مناسب است. دیاگرام شولر نشان داد که کیفیت آب در ایستگاه های قورباغستان و دوآب مرک جهت شرب نامناسب است.نتیجه گیریبه منظور ارتقاء کیفیت آب رودخانه و استفاده بهینه، باید با برنامه ریزی های درازمدت از ورود آلاینده های نقطه ای و غیر نقطه ای، به ویژه آلاینده های فاضلاب های شهری و غیر شهری به آن جلوگیری شود.کلید واژگان: پارامترهای شیمیایی, رودخانه قره سو, کیفیت آب, مصارف شرب و کشاورزیBackgroundWater is considered as a vital element in the life cycle. Therefore, water safety in drinking and agricultural fields is one of the communities necessities to protect health of humans and environment.ObjectiveThe main objective of the present study was to evaluate and classify the water quality of Ghorbaghestan and Doab Merk Stations in Kermanshah Province owing to the importance of their drinking and agricultural uses as well as recent droughts in Kermanshah province and Gharasoo watershed resulting in discharge reduction of Gharasoo river.
Material &MethodsThe studied parameters of water chemical quality in this study were salts residual, acidity, electrical conductivity, bicarbonate, chloride, sulfate, magnesium, calcium, sodium, potassium, sodium absorption ratio and total hardness. In this study, the obtained data placed in the XLSTAT software. Then, the homogeneity and Mankendal numbers were drawn using Homogeneity and Petit tests in a period of 40 years. Also, the Paiper, Duru, Shuler and Wilcox diagrams were drawn in Ghorbaghestan and Doabmerck stations using the Aqua Chem software.ResultsThe classification results of Wilcox in Ghorbaghestan and Doabmerck stations showed that the samples placed in the class slightly salty (C2S1);therefore, the river water in these stations was almost suitable for agricultural. The Shuler diagram showed that the water quality was inappropriate for drinking in Ghorbaghestan and Doabmerck stations.
Conclision: For improving the quality of river water and its efficient use, point and non-point pollutants entry into the river water especially urban and non-urban sewage should be prevented with long-term plans.Keywords: Agricultural, Drinking Expenditure, Chemical Parameters, Gharasoo River, Water Quality -
در این پژوهش خصوصیات مواد بستر در باطله های زغال سنگ رها شده و حضور گونه های گیاهی در آنها مورد بررسی قرار گرفت. مطالعه در سه باطله معدنی متروک زغال سنگ با سن متفاوت و مناطق مرتعی اطراف آن در ذخایر زغال سنگ البرز مرکزی در شهرستان سوادکوه استان مازندران انجام گرفت. پوشش گیاهی و خاک به روش تصادفی- منظم و در پلات یک متر مربعی نمونه گیری شدند. نتایج آنالیز واریانس نشان داد که مناطق مورد مطالعه به غیر از میزان رطوبت، کربنات کلسیم، نیتروژن و پتاسیم در سایر خصوصیات خاک تفاوت معنی داری داشتند. بیشترین میزان سیلت (26/20 درصد) و اسیدیته (4/7) در مرتع و بیشترین قابلیت هدایت الکتریکی (08/3 دسی-زیمنس بر متر) در باطله 10ساله مشاهده شد. کاتیون های فلزی مس (Cu)، روی (Zn)، سرب (Pb)، نیکل (Ni)، کروم (Cr) و کبالت (Co) در مرتع کمی بیشتر از باطله های زغال سنگ بودند و با افزایش سن باطله ها مقدار این عناصر به تدریج افزایش یافت. نتایج حاصل از آنالیز چند متغیره CCA نشان داد که پراکنش گونه های گیاهی به طور معنی داری تحت تاثیر خصوصیات خاک قرار گرفته است. به طور کلی، قابلیت هدایت الکتریکی، بافت و عناصر سنگین از مهم ترین فاکتورهای خاک در استقرار اولیه پوشش گیاهی بر روی باطله ها زغال سنگ بودند.کلید واژگان: فلزات سنگین, باطله زغال سنگ, توالی, احیاء معادن, البرز مرکزیIn this study the coal waste properties and the presence of plant species were studies in three abandoned coale waste with different ages and surrounding rangeland. This was carried out in coal reserves of central Alborz in Savadkooh, Mazandaran province. Vegetation and soil were sampled using random-systematic method in 1 m2 plots. According to ANOVA, there were significant differences for soil characteristics among the study areas except for moisture, lime, nitrogen and potassium. The highest amount of silt (20.26%) and acidity (7.4) was observed in rangeland, while the highest electrical conductivity (3.08 ds.m-1) was found in coal waste after 10yrs of abandonment. The amount of metal cautions including copper (Cu), zinc (Zn), lead (Pb), nickel (Ni), chromium (Cr) and cobalt (Co) in the rangeland were a little higher than that in coal wastes and gradually increased with increasing in wastes age. The results of CCA showed that the distribution of species composition significantly responded to soil properties and heavy metals. In general, electrical conductivity, soil texture and heavy elements were the main soil factors influencing the primary establishment of species composition.Keywords: Heavy metals, Coal waste, Succession, Reclamation, Central Alborz
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.