به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

ناصر اقدمی

  • زهرا شمس، بابک اکبری*، سارا رجبی، ناصر اقدمی
    مقدمه

    هدف اصلی مهندسی بافت قلب، تقلید از بافت طبیعی قلب با درنظر گرفتن نقش مهم داربست و شبیه سازی مکانیکی می باشد.

    روش بررسی

    برای رسیدن به این منظور، داربست ترکیبی با نانوفیبرهای موازی از پلیمرهای پلی کاپرولاکتون و ژلاتین با درصد ترکیبی 70 به 30 و با بیشترین شباهت با ماتریکس خارج سلولی قلب توسط روش الکتروریسی تهیه گردید. با استفاده از تصاویر میکروسکوپ الکترونی و آزمون های زاویه تماس و آنالیز استحکام مکانیکی در جهت نانوفیبرها، داربست ترکیبی ایجاد شده مورد بررسی قرار گرفت. به منظور شبیه سازی ضربان سلول های قلبی، یک بیورآکتور، جهت اعمال بار مکانیکی با فرکانس و درصد کشش مشخص در جهت نانوفیبرهای موازی طراحی گردید تا بتواند ضربان طبیعی قلب را شبیه سازی کند.

    نتایج

    آزمون های زاویه تماس و آنالیز استحکام مکانیکی نشان داد که داربست از نظر چسبندگی و استحکام، شرایط مناسبی برای استفاده به عنوان داربست قلبی و قرار گرفتن تحت بارمکانیکی با فرکانس 1 هرتز و کشش ده درصد را دارا می باشد. بیورآکتور نیز توانست به درستی در مدت زمان مشخص، فرکانس، کشش و حرارت موردنیاز را فراهم کند.

    نتیجه گیری:

     از آنجا که مهم ترین تفاوت سلول قلبی با سایر سلول های بدن در داشتن ضربان است، ساخت یک بیورآکتور که بتواند ضربان طبیعی و دمای مورد نیاز سلول ها در بدن را در محیط آزمایشگاه شبیه سازی کند، می تواند گام مهمی در مهندسی بافت قلب باشد.

    کلید واژگان: مهندسی بافت قلب, بیورآکتور, پلی کاپرولاکتون- ژلاتین, زیست تقلیدی
    Zahra Shams, Babak Akbari*, Sarah Rajabi, Nasser Aghdami
    Introduction

    The direct approach of cardiac tissue engineering is to mimic the natural tissue of heart, considering the significant role of scaffolding and mechanical simulation. 

    Methods

    To achieve this purpose, a composite Polycaprolactone (PCL)/Gelatin electrospun scaffold with a ratio of 70:30 and with the most similarities to the cardiac extracellular matrix was fabricated with aligned nanofibers. The scaffold was evaluated using scanning electron microscopy (SEM), mechanical strength analysis, and contact angle test. To simulate the cardiac contraction, a developed Mechanical Loading Device (Bioreactor) was designed to apply a mechanical load with a specific frequency and tensile rate values in the direction of aligned nanofibers due to simulating natural cardiac tissue.

    Results

    Based on our results from the contact angle and mechanical strength tests, we concluded that our designed scaffold has appropriate adhesion and strength to use as cardiac scaffold and is suitable for imposing the frequency of 1Hz and 10% strain. The Bioreactor also worked properly in producing the required frequency, tensile rate and temperature. 

    Conclusion

    Since an essential difference between cardiomyocytes and other cells is their contraction, manufacturing a biomimetic bioreactor to simulate the normal cardiac contraction of cardiomyocytes and their required temperature to be survived in-vitro could be a promising approach in cardiac tissue engineering.

    Keywords: Cardiac Tissue Engineering, Bioreactor, Polycaprolactone-Gelatin, Biomimetic
  • زهرا شمس، بابک اکبری، سارا رجبی، ناصر اقدمی
    هدف

     در این پژوهش، تهیه یک داربست ترکیبی با دارا بودن شرایط مورد نیاز جهت رشد، تکثیر و تمایز سلول های پروژنیتور قلبی، مورد توجه قرار گرفت.

    مواد و روش‏ها

    داربست ترکیبی با نانوفیبرهای موازی از پلیمرهای پلی کاپرولاکتون و ژلاتین با درصد ترکیبی 70 به 30 و با بیش‏ترین شباهت از لحاظ ساختار موازی نانوفیبرها، قدرت الاستیسیته و هم‏گونی نانوفیبرها با ماتریکس خارج سلولی قلب توسط روش الکتروریسی تهیه شد. با استفاده از تصاویر میکروسکوپ الکترونی و آزمون های زاویه تماس و آنالیز استحکام مکانیکی در جهت نانوفیبرها، داربست ترکیبی ایجاد شده، به‏منظور دارا بودن بیش‏ترین مشخصات مورد نیاز جهت داربست قلبی، مورد بررسی قرار گرفت. در نهایت از آزمون Real time-PCR به‏منظور بررسی میزان بیان ژن های مرتبط با تمایز سلول های پروژنیتور قلبی (MYH-6, TTN and CX-43) استفاده شد.

    نتایج

     آزمون های زاویه تماس و آنالیز استحکام مکانیکی نشان داد که داربست از نظر چسبندگی و  استحکام شرایط مناسبی برای کشت سلول های پروژنیتور قلبی را دارا بوده و آزمون Real time-PCR نیز نتایج خوبی از بیان ژن های مرتبط با ضربان سلول های کشت داده شده بر روی داربست را در برداشت.

    نتیجه ‏گیری

    از آن‏جاکه مهم ترین تفاوت سلول قلبی با سایر سلول های بدن در داشتن ضربان است که ژن های خاصی مسیول هم‏زمان سازی آن هستند، نتایج این پژوهش نشان داد که داربست تولید شده می تواند گزینه مناسبی برای القای تمایز سلول های پروژنیتور قلبی و مهندسی بافت قلب باشد.

    کلید واژگان: بیان ژنهای قلبی, داربست الکتروریسی, سلولهای پروژنیتور قلبی, مهندسی بافت قلب
    Z Shams, B Akbari *, S Rajabi, N Aghdami
    Aim

     This research, design and fabrication of a composite scaffold for growth, proliferation and differentiation of Cardiac Progenitor Cells (CPCs) has been considered.

    Material and method

     Polycaprolactone / Gelatin composite scaffolds with a ratio of 70:30 and with the most similarities to the cardiac extracellular matrix was fabricated with aligned nanofibers. Using scanning electron microscopy (SEM), mechanical strength analysisand also contact angel test, the scaffold was investigated due to have the most necessary characteristics to be proportional for cardiac scaffold. Finally, By Real time-PCR test, the expression of the specific genes related to the Cardiac Progenitor Cells differentiation (MYH-6, TTN and CX-43) has been analyzed.

    Results

     Based on our results from contact angle test and mechanical strength experiments, we concluded that our designed scaffold is suitable for the culture of Cardiac Progenitor Cells on it. The Real time-PCR analysis also showed the good expression of genes associated with contraction.

    Conclusion

     What makes the cardiomyocytes different from other cells is their contraction related to specific cardiac genes being responsible for beating synchronization. The results of this study showed that aligned Polycaprolactone / Gelatin composite scaffold has the appropriate potential for induction of cardiac progenitor cells differentiation and application in heart tissue engineering.

    Keywords: Electrospun Scaffold, Cardiac Genes Expression, Cardiac Progenitor Cells, Cardiac Tissue Engineering
  • ساناز علیزاده، ناصر اقدمی، باقر سیدعلیپور، پروانه محمدی *
    زمینه و هدف
    اپیتلیال زایی نقش مهمی در ترمیم زخم های پوستی ایفا می کند. تاخیر در اپیتلیال زایی مجدد منجر به ایجاد زخم مزمن می شود. روش های درمانی متعددی بر پایه پیوند وجود دارد که شامل محدودیت هایی مانند کمبود دهنده قابل دسترس، انتقال بیماری و رد پیوند می باشد. استفاده از نانوذرات مانند مس به دلیل هزینه پایین، نسبت سطح به حجم بالا، سطح کافی برای جذب و واکنش پذیری بالاتر نسبت به مواد بزرگتر مورد توجه قرار گرفته است. از آن جایی که اپیتلیال زایی شامل مهاجرت و تکثیر سلول های کراتینوسیت به جایگاه زخم می باشد، این پژوهش با هدف بررسی اثر نانوذره مس بر زندمانی و مهاجرت سلول کراتینوسیت انجام گرفت.
    روش بررسی
    در این مطالعه تجربی که در پژوهشگاه رویان (شهر تهران) در مهر و آبان 1396 انجام شد، نانوذره مس با غلظت های (1، 10، μmol 100) و اندازه های (40 و nm 80) را بر روی سلول های کراتینوسیت (که از ناحیه ختنه گاه نوزادان 10 روز تا یک ماهه جمع آوری شد) اثر داده، سپس زندمانی سلول ها در بازه زمانی 24، 48 و 72 ساعت با استفاده از تست MTS و مهاجرت سلولی با تست Scratch بررسی شد.
    یافته ها
    نانوذره مس در اندازه های 40 و nm 80 با غلظت های 1، 10، μmol 100 پس از 24 ساعت غیرتوکسیک بوده و سبب افزایش مهاجرت سلولی شد. همچنین پس از 72 ساعت در اندازه nm 80 و غلظت μmol 1 سبب افزایش تکثیر سلول های کراتینوسیت شد.
    نتیجه گیری
    یافته های حاصل از این مطالعه نشان داد، نانوذره مس در غلظت μmol 1 و اندازه nm 80 سبب افزایش مهاجرت و تکثیر سلول های کراتینوسیت شده است.
    کلید واژگان: سنجش مهاجرت سلولی, نانوذره, سمیت
    Sanaz Alizadeh, Nasser Aghdami, Bagher Seyedalipour, Parvaneh Mohammadi *
    Background
    Re-epithelialization has an important role in skin wound healing. Delays in re-epithelialization are more likely to create the chronic wound. Impaired wound healing leads to a large burden of morbidity and mortality. Current treatments based on the use of autografts, allografts and xenografts, suffer from limitations such as, quantity of donor skin available, donor-site infection, potential risk of disease transmission and rejection of the graft. Given this problems, nanomaterial such as copper nanoparticles has attracted considerable research interest because of their high surface area to volume ratio, high stability, clinical safety, and antibacterial effects. Epithelialization involves keratinocyte migration and proliferation to the wound site. Therefore, this study was conducted to investigate the effect of copper nanoparticles on keratinocyte cell migration and proliferation.
    Methods
    This experimental study was performed in Royan Institute, Tehran in 2016. In this study we investigated the effect of copper nanoparticles on viability, migration and proliferation of keratinocyte cells. Cultured human foreskin Keratinocyte cells were exposed to various concentration (1, 10 and 100 µmol) and sizes (40 and 80 nm) of copper nanoparticles for 24, 48 and 72 hours. The copper nanoparticles toxicity was examined by MTS assay. Cell migration has also been investigated with the Scratch assay.
    Results
    The results showed that the 1, 10 and 100 µmol concentrations of 40 and 80 nm copper nanoparticles were not toxic for cultured human foreskin keratinocyte cells after 24h. It was also found keratinocyte cell proliferation was increased by 1 µmol concentration of 80 nm copper nanoparticles after 72h. The results of the Scratch assay showed that the 1 µmol concentration of 80 nm copper nanoparticles significantly (P<0.05) increased keratinocyte cell migration compared to deionized water as of control group after 24h.
    Conclusion
    It seems the 1 µmol concentration of 80 nm copper nanoparticle could stimulate keratinocyte cell migration and proliferation. However, in vivo studies conducted on animal model wound healing subjects are needed for determining re-epithelialization.
    Keywords: cell migration assays, nanoparticles, toxicity
  • علیرضا برادران رفیعی، سیامک دلفزای باهر، ناصر اقدمی، غزاله برادران رفیعی، دانیال روشندل، احسان تقی آبادی، شهرام بامداد، علی مسعودی
    هدف
    ارزیابی نتایج پیوند قرنیه بعد از پیوند اپی تلیوم مخاط دهانی کشت داده شده (Cultivated Oral Mucosal Epithelial Transplantation: COMET) در بیماران با سوختگی شیمیایی.
    روش پژوهش: در این مطالعه گزارش موارد مداخله ای آینده نگر، پیوند قرنیه بعد از COMET موفق برای بهبود بینایی در بیماران با کدورت شدید استرومای قرنیه صورت گرفت. نتیجه نهایی، ارزیابی شفافیت پیوند قرنیه، بهبود حدت بینایی و بقای پیوند قرنیه بود.
    یافته ها
    چهارده چشم از چهارده بیمار با COMET موفق، برای ورود به مطالعه انتخاب شدند. پیوند قرنیه PKP 7/6±1/3 ماه (9-6 ماه) بعد از COMET صورت گرفت. میانگین دوره پی گیری، 8±28/2 ماه (40-14 ماه، میانه 30 ماه) و زمان لازم برای بهبود کامل اپی تلیوم درتمام چشم ها، 7 روز بود. در آخرین معاینه، در 13 چشم نقص اپی تلیوم وجود نداشت. سطح قرنیه توسط اپی تلیوم شفاف بدون نورگ زایی (نئوواسکولاریزاسیون) واضح پوشیده شده بود. کراتیت باکتریایی در یک چشم به علت نقص اپی تلیوم پایدار ایجاد شد که با واسکولاریزاسیون بهبود یافت. حدت بینایی اصلاح شده از 2/67±0/08 لوگمار قبل از عمل به 64/0±0/27 لوگمار بعد از PKP افزایش یافت (0/001P<). چهار چشم رد پیوند اندوتلیال داشتند که با مصرف استرویید موضعی و سیستمیک به طور موفق آمیز درمان شدند. میزان بقای پیوند به طور کلی و بدون رد پیوند به ترتیب 92/9 درصد و 69/2 درصد بود.
    نتیجه گیری
    پیوند قرنیه یک انتخاب مناسب برای بازتوانی بینایی در سوختگی شیمیایی با نقص سلول های بنیادی دوطرفه کامل و کدورت استرومای شدید که تحت COMET موفق قرار گرفته اند، می باشد.
    کلید واژگان: پیوند اپی تلیوم مخاط دهانی کشت داده شده, پیوند قرنیه, سوختگی شیمیایی, نقص سلول های بنیادی لیمبال
    Ar. Baradaran-Rafii, S. Delfazayebaher, N. Aghdami, G. Baradaran-Rafii, D. Roshandel, E. Taghiabadi, S. Bamdad, A. Masoudi
    Purpose
    To evaluate result of Corneal graft (PKP) after cultivated oral mucosal epithelial transplantation (COMET) in patients with chemical burn.
    Methods
    In this prospective interventional nonrandomized case series, optical PKP was performed after successful COMET for visual rehabilitation in patients with severe stromal opacity. Main outcome measures were clarity of the corneal graft, visual acuity improvement, and corneal graft survival.
    Results
    Fourteen eyes of 14 patients with successful COMET were included. Overall, PKP was performed 7.6±1.3 months (6-9 months) after COMET. The mean follow-up period was 28.2±8 months (14-40 months, median 30 months). The time for complete epithelial healing was 7 days in all eyes. There was no epithelial defect in 13 eyes at the final examination. The corneal surface had been covered by a transparent epithelium without significant neovascularization. Bacterial keratitis developed in 1 eye due to persistent epithelial defect, which was healed with vascularization. Best-corrected visual acuity increased from 2.67±0.08 LogMAR preoperatively to 0.64±0.27 LogMAR after PKP (P
    Conclusion
    PKP is a good choice for visual rehabilitation in chemical burn with bilateral total LSCD and severe stromal opacity that underwent successful COMET.
    Keywords: Chemical Burn, Cultivated Oral Mucosal Epithelial Transplantation, Limbal Stem Cell Deficiency, Corneal ýGraft
  • ساناز علیزاده، ناصر اقدمی، باقر سید علیپور*
    زمینه و هدف
    نانوذره مس با القاء رگ زایی مقبولیت بالایی در پاسخ به مهم ترین چالش ترمیم زخم یافته است. اما با توجه به خاصیت سمی نانوذرات، ابتدا باید به غلظت غیر توکسیک از آن ها دست یافت. این مطالعه با هدف تعیین غلظت و اندازه مناسب نانوذره مس جهت بررسی اثر سمیت آن بر سلول های اندوتلیال انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه، نانوذره مس40 نانومتری را با غلظت های 1، 10 و 100 میکرومولار و 1 و 10 میلی مولار بر روی سلول های اندوتلیال اثر داده و سپس زنده مانی سلول ها در زمان های 24، 48 و 72 ساعت را با روش متیل تیازول تترازولیوم (MTS) ارزیابی نمودیم و میزان جذب نوررا با استفاده از دستگاه الایزا ریدر سنجیده و مقدار آن را ثبت کردیم.
    یافته ها
    نتایج بررسی سمیت سلولی نانوذره مس دربازه ی زمانی 24 ساعت در غلظت بالای 100 میکرومولار نشان داد که نانوذره مس در این غلظت توکسیک بوده است (05/0>p). در زمان های 48 و 72 ساعت، میزان فعالیت زنده مانی سلول ها در تمام غلظت ها افزایش یافت، به طوری که در غلظت 100 میکرومولار بیش ترین تفاوت با کنترل مشاهده شد(05/0>p). هم چنین میزان IC50 در طی زمان های انکوباسیون 24، 48 و 72 ساعت به ترتیب 44/31، 67/36 و 38/29 میکرومولار به دست آمد.
    نتیجه گیری
    یافته های حاصل از این مطالعه نشان داد نانوذره مس در غلظت های مختلف و در طی بازه زمانی 48 و 72 ساعت، نه تنها سبب سمیت سلولی نشده، بلکه باعث افزایش تکثیر سلول های اندوتلیال نیز شده است. بنابراین، نانوذره مس با اثر وابسته به دوز و زمان باعث افزایش تکثیر سلول های اندوتلیال می شود.
    کلید واژگان: نانو ذره مس, سمیت سلولی, سلول اندوتلیال, سنجش MTS
    Sanaz Alizadeh, Naser Aghdami, Bagher Seyed Alipour*
    Background
    Copper nanoparticles (Cu NPs) induced angiogenesis, has been adapted to respond the most important challenging in wound healing. But due to the toxicity of nanoparticles, the nontoxic concentrations is important. The aim of this study was to determine the concentration and size of copper nanoparticles for investigating the effect of its cytotoxicity on the endothelial cell.
    Materials And Methods
    In this study, we exposed Cu NPs (40nm) with concentrations of 1, 10, 100 μM and 1 ,10 mM to endothelial cells and evaluate its viability effect after 24, 48 and 72 hours, according to the MTS) Methy Thiazol Tetrazolium (assay. Its optical density was determined using an ELISA reader and then was recorded.
    Results
    The findings demonstrated that Cu NPs was significantly (p
    Conclusion
    The results showed that different concentration of Cu NPs in the 48 and 72 hours didn’t cause any cytotoxicity effect, but it stimulated endothelial cell proliferation. Therefore, Cu NPs with dose and time dependent effect has been increased endothelial cell proliferation.
    Keywords: Copper nanoparticles, Cytotoxicity, Endothelial cell, MTS assay
  • فاضله رنجبر نیاول، حسین بهاروند، ناصر اقدمی *
    اسکلرودرمی – یکی از بیماری های خودایمنی با اهمیت – منجر به مرگ سلول های اندوتلیال به عنوان یک رویداد اولیه در این بیماری می شود .فقدان ترمیم بعد از از دست رفتن سلول های اندوتلیال در این بیماران مشاهده می شود اما علت ایجاد آن تا کنون نامشخص باقیمانده است.توسعه درمان های موثربرای بسیاری از بیماری های روماتیسمی نیازمند درک بهتر از مکانیسم آسیب شناسی درگیر در بیماری است و به دلیل تفاوت های فیزیولوژی، آناتومی و تکوینی که بین انسان و سایرگونه ها وجود دارد، یک مدل اسکلرودرمای حقیقی که بتواند همه جنبه های بیماری را نشان بدهد، تا کنون ایجاد نشده است.به همین دلیل، توسعه سیستم مدلی که بتواند نقص های تکوینی و مولکولی را ارزیابی کند و مکانیسم ترمیم احتمالی را توضیح دهد، به عنوان یک نیاز در نظر گرفته می شود.مانند بسیاری از مطالعات استفاده از سلول های اختصاصی خود بیمار به عنوان یک منبع بی حد و حصر برای بررسی بیشتر نقص های مولکولی در شرایط آزمایشگاه، شاید بتواند امید های تازه ای را برای توسعه روش های نوین درمانی در بیماران اسکلرودرمی بدهد.
    کلید واژگان: اسکلرودرمی, بیماری روماتیسمی, سیستم مبتنی بر بیمار, نقص مولکولی, توسعه داروهای جدید
    Fazeleh Ranjbar Niavol, Hossein Baharvand, Nasser Aghdami *
    Scleroderma- one of the important autoimmune diseases- leads to death of endothelial cells as one of the early events of this disease. The lack of repair after the loss of endothelial cells is observed in these patients and although, its cause has remained unknown. The development of effective treatments for many rheumatoid diseases requires a better understanding of the pathophysiological mechanisms involved in the disease. Because of physiological and anatomical and developmental differences between human and other species, a proper scleroderma animal model which represent all aspects of the disease has not been generated yet. So, making a patient-based system to mimic a developmental defect and evaluating its probable repair mechanism is considered as a necessity. For this reason, the development of a model system which can be an evaluation of molecular and developmental defects and also explain the possible repair mechanism, would be considered as a requirement. Like other studies, using patient-specific cell as a limitless source, could provide new hope for development of novel therapeutic approaches for patient with scleroderma.
    Keywords: Scleroderma, autoimmune diseases, patient, base system, molecular, developmental defects, novel therapeutics
  • فاضل صحرانشین، مرضیه ابراهیمی، طاهره زندیه، منیره محمد، ناصر اقدمی، حسین بهاروند
    سابقه و هدف
    تولید سلول های اندوکرینی و جزایر انسولین ساز، از جمله اهداف درمان دیابت می باشد. مشخص شده است که سلول های CD133+ خون بند ناف قادر به بیان فاکتورهای رونویسی جنینی هم چون 4- SSEA و 4 OCT هستند و لذا می توانند کاندید مناسبی برای درمان دیابت محسوب شوند. در این مطالعه سلول های CD133+ خون بند ناف به منظور تمایز به سلول های ترشح کننده انسولین مورد بررسی قرار گرفتند.
    مواد و روش ها
    مطالعه انجام شده از نوع تجربی بود. سلول های CD133+ خون بند ناف با استفاده از روش MACS جدا شدند و در محیط کشت تمایزی(حاوی DMEM/F12، Nicotinamid، bFGF، N2 supplement B27) به مدت 9 روز قرار گرفتند. از روش ایمونوسیتوشیمی، برای بررسی بیان پروتئین های انسولین و پپتید- C، از RT-PCR برای بررسی بیان ژن های انسولین، گلوکاگون، 1 PDX و 1/6 NKX و از الایزا برای تعیین عملکرد سلول های تمایز یافته استفاده شد.
    یافته ها
    سلول های CD133+ مشتق از خون بند ناف در انتهای مرحله تمایزی، پروتئین انسولین و پپتید- C را بیان کردند. سلول های تمایز یافته، قادر به بیان ژن های 1/6 NKX، 1 PDX، انسولین و گلوکاگون نبودند و هم چنین توانایی پاسخ به تیمارهای مختلف گلوکز(5 و 27 میلی مولار) را نداشتند.
    نتیجه گیری
    سلول های CD 133+ قادر به تمایز به سلول های انسولین ساز در محیط آزمایشگاه می باشند اما توانایی لازم برای ترشح انسولین را نداشته و نیازمند سیگنال های مناسب از محیط زنده هستند.
    کلید واژگان: خون بند ناف, سلول های ترشح کننده انسولین, دیابت قندی تیپ I
    F. Sahraneshin, Dr. M. Ebrahimi, Dr. T. Zandiyh, M. Mohammad, Dr. N. Aghdami, Dr. H. Baharvand
    Background And Objectives
    The production of a sufficient number of pancreatic endocrine cells that function similarly to primary islets is one of the methods in treatment of diabetes. The CD133+ cells derived from cord blood (UCB-CD133) express some embryo specific markers such as SSEA-4 and OCT4 and so it can be a candidate for differentiation into insulin secreting cells. Therefore, here we attempt to determine the differentiation potential of UCB-CD133+ cells into insulin secreting cells in vitro.
    Materials And Methods
    UCB-CD133+ cells were isolated by MACS and differentiated into insulin secreting cells using the medium containing DMEM/F12, bFGF, Nicotinamid, and supplement B27 N2 for 9 days. The expression of insulin and c-peptide protein was detected by immonocytochemistry. The expression of insulin, Nkx6.1, Pdx1, and Glocagon genes was analyzed by RT-PCR; ELISA was performed to analysis the function of differentiated cells in different glucose concentrations (5 and 27 mM).
    Results
    Our results determined that UCB-CD133+ cells expressed insulin and c-peptide at protein level after 9 days of culture. However, the insulin, Nkx6.1, Pdx1, and Glocagon genes were not detected in differentiated cells and they could not respond to different concentrations of glucose.
    Conclusions
    We suggested that UCB-CD133+ cells can differentiate into insulin secreting cells in vitro; however, they are not functional and need to receive more signals in vivo.
    Keywords: Umbilical Cord Blood, Insulin, Secreting Cells, Diabetes Mellitus, Type 1
  • منا ملک محمدی، حسین عبدل تهرانی، ناصر اقدمی
    زمینه و هدف
    ساخته شدن ماتریکس خارج سلولی[(extracellular matrix [ECM] برای ترمیم جراحت یک عامل کلیدی است. اصلی ترین عضو این ماتریکس اسید هیالورونیک [(hyaloronic acid [HA] است. مطالعات اخیر نشان داده است که محیط حاصل از کشت سلول های مزانشیم مشتق از بافت چربی (ADSC-CM) باعث افزایش بیان و تولید کلاژن I، III و فیبرونکتین که اجزای ECM هستند، می شود. هدف این تحقیق بررسی اثر ADSC-CM در بیان ژن های تولید کننده و تخریب کننده ی HA در سلول های فیبروبلاست پوست انسان است.
    روش اجرا: سلول های مزانشیم از سه نمونه ی لیپوساکشن جدا شد و بعد از کشت محیط رویی آن ها جمع آوری شد. نمونه ی بیوپسی پوست از شش نفر گرفته شد و سلول های فیبروبلاست از آن ها جدا شد. این سلول ها در 100% ADSC-CM کشت داده شدند. بیان سه ژن تولیدکننده و دو ژن تخریب کننده ی HA در نمونه های تیمارشده و کنترل با real time PCR و میزان نهایی ترشح HA با کیت ELISA اندازه گیری شد.
    یافته ها
    بیان دو ژن تولیدکننده ی HA، HAS1 و HAS2 در نمونه های تیمارشده نسبت به کنترل افزایش و بیان ژن تخریب کننده ی HA، HYAL2 در آن ها کاهش یافت. اندازه گیری میزان ترشح نهایی HA توسط به روش ELISA نشان داد که میزان ترشح آن در نمونه های تیمارشده نسبت به کنترل افزایش یافته است.
    نتیجه گیری
    تولید و ترشح HA در سلول های فیبروبلاست پوست انسان با اثر تحریک آمیز فاکتورهای رشد موجود در ADSC-CM، افزایش می یابد. بنابراین ترشحات ADSC با افزایش تولید و ترشح اجزاء ECM می تواند نقش اساسی در ترمیم داشته باشد.
    کلید واژگان: ماتریکس خارج سلولی, فیبروبلاست, بافت چربی, هیالورونیک اسید, ترمیم جراحت
    Mona Malekmohammadi, Hossein A. Tehrani, Nasser Aghdami
    Background And Aim
    Synthesis of extracellular matrix (ECM) is a key factor in wound healing. The predominant component of ECM is hyaluronic acid (HA). Recent studies have shown that adipose derived stem cell-conditioned medium (ADSC-CM) can increase the expression and synthesis of collagen I, III and fibronectin which are the components of ECM. The purpose of this study was to investigate the effects of ADSC-CM on the expression of HA synthase and degrading genes in human dermal fibroblasts (HDF).
    Methods
    ADSCs were isolated from three liposuction samples and their conditioned medium was collected. Skin biopsies were isolated from six patients and their fibroblasts were isolated. These cells were cultured in 100% of ADSC-CM. Expression of three HA synthase and two hyaluronidase genes were assessed with the use of real time PCR, with ELISA and final amounts of secreted HA were measured in the treated and control groups.
    Results
    Gene expression of two HA synthase genes HAS1 and HAS2 were upregulated in treated samples compared to the control group. The expression of one hyaluronidase gene, HYAL2, was downregulated in them. Final amount of HA was increased in the treated samples.
    Conclusion
    The expression and synthesis of HA can be increased by the stimulatory effect of growth factors present in ADSC-CM. Thus, secretomes of ADSCs could play a crucial role in wound healing by up-regulating the production of ECM’s components in HDFs.
    Keywords: exteracellular matrix, human dermal fibroblast, adipose derived stem cell, conditioned medium, hyaluronic acid, wound healing
  • فاطمه گنجی، سعید آبرون، حسین بهاروند، مرضیه ابراهیمی، ناصر اقدمی
    زمینه و هدف
    قابلیت تمایز سلول های بنیادی جنین انسان به عنوان سلول های پرتوان، به انواع سلول های مختلف از جمله سلول های عصبی، قلبی و کبدی بررسی شده است. در این مطالعه با توجه به توانمندی سلول های بنیادی جنین انسان (Royan H5) که در پژوهشگاه رویان به صورت رده سلولی تهیه شده، بررسی قابلیت تمایز این سلول ها به سلول های خونی مورد توجه قرار گرفت. هدف مطالعه بررسی توانمندی سلول های بنیادی جنین انسان (Royan H5) در تمایز به سلول های همانژیوبلاست بود.
    روش بررسی
    سلول های بنیادی جنین انسان به صورت سوسپانسیون در محیط کامل DMEM/F12 و در حضور (ngmL100) bFGF کشت و تکثیر شدند و در روز هشت در حضور ترکیبات القاکننده به سلول های بلاست تمایز داده شدند. شاخص های سلول های بلاست KDR، CD31 و CD34 توسط فلوسیتومتری و بیان ژن های TAL-1، Runx-1 و CD34 توسط Quantitative Real Time-PCR نشان داده شد و توان کلونی زایی بلاست ها (Colony forming unit-assay) در محیط حاوی متیل سلولز ارزیابی شد.
    یافته ها
    سلول های بنیادی جنین انسان در طی تمایز به پیش سازهای خونی، جمعیتی از سلول های (5/12%±79) KDR+، (8/2%±6/5) CD31+-CD34+ و (12/2%±6) KDR+-CD31+ را به وجود می آورند. افزایش معنی دار بیان ژن های (01/0P≤، 05/0P≤) TAL-1، RUNX-1، CD34 در کلونی های چهارده روزه شاهدی بر تشکیل سلول های بلاست بود. هم چنین کلونی های شش روزه تولیدشده بر سطح ماتریژل و با ویژگی های شبه همانژیوبلاست در محیط حاوی متیل سلولز شبه کلونی های مختلط خونی و سلول های شبه اندوتلیال را ایجاد کردند.
    نتیجه گیری
    سلول های بنیادی جنینی Royan H5 قادر به تولید سلول های پیش ساز خونی با توانمندی دوگانه در شرایط آزمایشگاهی می باشند که می توانند کلونی های شبیه به کلونی های مختلط خونی و سلول های شبه اندوتلیال را تولید کنند.
    کلید واژگان: سلول های بنیادی جنینی انسانی, تمایز, کلونی همانژیوبلاست
    Ganji F., Abruon S., Baharvand H., Ebrahimi M., Aghdami N
    Background
    Human embryonic stem cells (hESCs) are capable of self-renewal and large-scale expansion. They also have the capacity to differentiate into a variety of cell types including liver, cardiac and neuron cells. However, it is not yet clear whether hESCs can differentiate to hemangioblasts under in-vitro conditions. Hemangioblasts are bipotential progenitors that can generate hematopoietic lineages and endothelial cells. The aim of this study was to identify the potential of human Royan H5 embryonic stem cells in differentiating into hemangioblast cells.
    Methods
    HESCs were cultured at suspension system in DMEM/F12 supplemented with bFGF. 7-day old cells differentiated into blast cells under defined condition consisting of hematopoietic cytokines including BMP4, VEGF, etc. Blast cell markers kinase insert domain receptor (KDR), CD31, and CD34 were evaluated by flow cytometry and blast gene expressions (TAL-1, Runx-1 and CD34) were detected by qRT-PCR. Clonogenic assays were performed in semisolid medium by colony forming unit-assays.
    Results
    The hESCs (Royan H5) had the capacity of differentiating into hemangioblast cells. We could detect colonies that expressed 79%±12.5 KDR+, 5.6%±2.8 CD31+-CD34+ and 6%±2.12 KDR+-CD31+ on day 8 in the hESCs. Up-regulation of TAL-1, Runx-1 and CD34 occurred during hemangioblast commitment (P≤0.05 and P≤0.01, respectively). Moreover, hemangioblast cells generated mixed-type and endothelial-like colonies in semi-solid media.
    Conclusion
    Our results showed that hESCs (Royan H5) were able to differentiate into hemangioblasts under in-vitro conditions. The hemangioblasts had the potential to generate two non-adherent (Mixed-type) and adherent (endothelial-like) cell populations.
  • منا ملک محمدی، حسین عبدل تهرانی، ناصر اقدمی
    در جامعه ی بشری تغییرات بدفرم و ناهنجاری های پوستی ناشی از سوختگی و جراحات حاصل از جراحی و حوادث و امثال آن ها در فرد بازتاب های روانی و رفتاری ناخوشایندی ایجاد می کنند. ماتریکس خارج سلولی ([extra cellular matrix [ECM) بزرگ ترین جزء تشکیل دهنده ی پوست طبیعی است که ژل مانند است و به وسیله ی سلول های پوست تولید می شود. ساخته شدن ECM یک عامل کلیدی برای پرشدن ضایعات پوستی از قبیل سوختگی، سالک، آبله مرغان و محل جراحات و جوش است. اجزاء ماتریکس خارج سلولی عبارت اند از: پلی ساکارید های مختلف، آب و پروتئین های کلاژنی. قدرت انبساط و استحکام پوست طبیعی با در نظر گرفتن وزن آن نزدیک به قدرت آهن است در حالی که دارای الاستیسیتی و قابلیت تراکم پذیری بالایی می باشد. این ویژگی ها به دلیل اثر توام دو دسته ی اصلی از مولکول های تشکیل دهنده ی ECM می باشد که به وسیله ی فیبروبلاست و سلول های اپی درم ترشح می شوند: 1) پروتئین های ساختاری فیبری شکل مانند: کلاژن ها، الاستین، فیبرونکتین و لامینین که به ECM استحکام و حالت ارتجاعی می بخشند. 2) پروتئوگلیکان ها مثل درماتان سولفات و هیالورونیک اسید، که معمولا از چندین رشته گلیکوزآمینوگلیکان که از یک هسته ی پروتئینی منشعب می شوند. پروتئوگلیکان ها مولکول های بزرگ و جاذب آب هستند که حالت ضربه گیری ECM را برای حفظ سلول ها ایجاد می کنند. در کل اطلاع از ساختار و مراحل ترمیم پوست ما را در طراحی آزمایشات و انجام تحقیقاتی دقیق تر در این راستا کمک می کند.
    کلید واژگان: فیبروبلاست, ماتریکس خارج سلولی, ترمیم جراحت
    Malekmohammadi Mona, A. Tehrani Hossein, Aghdami Nasser
    Skin injury caused by burns, surgery and other traumas may result in unpleasant psychological experiences and be reflected in behaviors. Extracellular matrix (ECM) is the largest component of natural skin which is gel-like and is produced by skin cells. ECM synthesis is a key factor for filling up skin wounds such as burns, leishmaniasis, chicken pox, acne, etc. ECM is composed of a variety of polysaccharides, water, and collagen proteins. Considering its weight, natural skin strength and its expandability are like steel, while it has high elasticity and compaction capacities. These characteristics are due to dual effects of main ECM molecules, which are secreted by fibroblasts and epidermal cells: 1) structural fiber proteins like: elastin, fibronectin and laminin which give strength and flexibility to ECM, and 2) proteoglycans such as dermatan sulfate and hyaluronic acid which are consisted of few glycosaminoglycan chains that branch out from a linear protein core. Proteoglycans are large and hydrated molecules which are resistant to external forces and protect underneath cells. In general, understanding the skin structure and wound healing phases can help us to design useful experiments and to conduct proper researches in this area.
  • مونا ملک محمدی، حسین عبدل تهرانی، ناصر اقدمی
    اسید هیالورونیک، عمده ترین و مهم ترین جزء تشکیل دهنده ی ماتریکس خارج سلولی، یک گلیکوزآمینوگلیکان است که آب جذب می کند و به مقدار زیاد در بافت آسیب دیده درحال ترمیم یا درحال رشد دیده می شود. کمبود اسید هیالورونیک یکی از عوامل اصلی و اساسی بروز ضایعات پوستی به ویژه با بالارفتن سن است. بیشتر از 50% از کل اسید هیالورونیک بدن در پوست قرار دارد زیرا برای ثبات و نگهداری ماتریکس داخلی و بسیاری از عملکردهای سلول ها موردنیاز است. یکی از راه های ترمیم جراحات پوستی استفاده از ژل های پرکننده حاوی اسیدهیالورونیک خارجی است. از این جهت که این مواد منشا درونی انسانی ندارد و از حیوانات و یا باکتری ها تهیه می شود، در بسیاری از موارد باعث بروز حساسیت های پوستی می شوند و نیمه عمر کوتاهی دارند. تلاش برای حفظ و یا افزایش ترشح اسید هیالورونیک توسط سلول های فیبروبلاست پوست انسان در پیشگیری و برطرف کردن علائم پیری پوست بسیار حائز اهمیت است.
    کلید واژگان: ماتریکس خارج سلولی, فیبروبلاست, پیری پوست, پرکننده ها
    Malekmohammadi Mona, A. Tehrani Hossein, Aghdami Nasser
    Hyaluronic acid (HA), the main and most important constituent of extracellular matrix, is a glycosaminologycan with water-absorbing capacity found in large amount in growing and repairing tissues. One of the main causes of skin problems, particulary in aging skin, is HA deficiency. More than half of the body HA is in the skin and is necessary for the maintenance of internal matrix and several cellular functions. Filler gels containing HA are used to repair skin defects. As these substances are derived from animals and bacteria, not the human, may cause skin reactions and have short half-life. So efforts to maintain and/or increase HA secretion from skin fibroblasts are important in the prevention and treatment of skin aging.
  • ریحانه خوش چهره، مرضیه ابراهیمی*، محمدرضا باغبان اسلامی نژاد، ناصر اقدمی، حسین بهاروند
    مقدمه

    سلول های بنیادی مزانشیمی که در مناطق مختلفی از بدن مانند مغز استخوان و بندناف وجود دارند، سلول هایی چندتوان هستند که قابلیت تغییر و تمایز به انواع مختلفی از سلول ها، از جمله سلول های تولید کننده ی انسولین، هرچند با بازده ی کم، را دارا می باشند. هدف این پژوهش، مقایسه ی توانمندی سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق از دیواره ی سیاهرگ بند ناف و مغز استخوان در تمایز به دسته های شبه جزیره ای پانکراس می باشد.

    مواد و روش ها

    BM-MSCs و UC-MSCs از دهندگان سالم تهیه و کشت داده شدند. سلول های پاساژ سوم که از بیان بالای CD90، CD73، CD105، CD44 و بیان بسیار پایین CD11b، CD34 و CD45 برخوردار بودند، در حضور ترکیبات القاکننده به سلول های شبه جزیره ای تمایز داده شدند. سلول های انسولین و پپتید-C مثبت توسط روش ایمونوسیتوشیمی و ترشح انسولین در پاسخ به غلظت های مختلف گلوکز توسط روش الیزا ارزیابی گردیدند. Quantitative RealTime PCRبه منظور ارزیابی کمی بیان انسولین، Glut2، Nkx6.1 و Nkx2.2 در سطح mRNA مورد استفاده قرار گرفت.

    یافته ها

    یافته های این پژوهش نشان داد تنها BM-MSCs قادرند به سلول های تولیدکننده ی انسولین تمایز یابند. سلول های بیان کننده ی انسولین و پپتید-C به ترتیب 6/2±8/15% و 5/5±5/13% از کل سلول های تمایز یافته را تشکیل دادند. بیان ژن های انسولین و Glut2 نیز در پایان تمایز افزایش 20 برابری را نسبت به روز صفر تمایز در سلول های تمایز یافته نشان داد. هرچند این سلول ها در پاسخ به غلظت های مختلف گلوکز، انسولین را به درستی ترشح نکردند.

    نتیجه گیری

    یافته های پژوهش حاضر نشان داد تنها سلول های BM-MSC در مقایسه با سلول UC-MSC، قادرند به سلول های تولیدکننده ی انسولین تمایز یابند.

    کلید واژگان: سلول های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان, سلول های بنیادی مزانشیمی بندناف, سلول های انسولین ساز
    R. Khoshchehreh, Dr M. Ebrahimi, Dr M. Baghban Eslami Nejad, Dr N. Aghdami, Dr H. Baharvand
    Introduction

    Mesenchymal stem cells (MSCs) derived from bone marrow are multi potent cells that have the capacity to trans-differentiate into a variety of cell types including insulin islet cells. However the efficiency is low. The aim of this study is to explore the potential of Marrow and Umbilical cord vein MSC to differentiate into functional islet like cells in vitro.

    Materials And Methods

    BM-MSCs and UC-MSCs were obtained from healthy donors and were cultured. MSCs with high CD90, CD73, CD105, CD44 and very low CD34 and CD45 expression were differentiated into Islet-like cells, under defined conditions. Insulin and c-peptide positive cells were evaluated with immune-florescence and insulin release after glucose challenge was tested by ELISA. QRT-PCR was done to detect expression of insulin, Glut2, Nkx6.1 and Nkx2.2 at mRNA level.

    Results

    Our results showed that only BM-MSC can be differentiated to insulin secreting cells. About 15.8%±2.6 and 13.5%±5.5 of cells were positive for insulin and c-peptide, respectively. Our results revealed that expression of Insulin and Glut2 upregulated 20 fold changes at mRNA level. However they were not functional when treated by different concentration of glucose.

    Conclusion

    Our results showed that only Human BM-MSCs, compared to umbilical cord vein MSCs, are able to differentiate into insulin producing cells in vitro.

  • مهرداد آقایی، فرهاد غریب دوست، حبیب زینی، معصومه اخلاقی، سیما صدیقی، عبدالرحمان رستمیان، ناصر اقدمی، مهدیه شجاع
    اسکلرودرمی یک اختلال خود ایمنی با علل ناشناخته می باشد که با افزایش فعالیت فیبروبلاست و تولید بیش از اندازه کلاژن و درگیری ارگان های احشایی شامل مجرای گوارشی، ریه ها، قلب و کلیه ها مشخص می گردد. این بیماری با التهاب، فیبروز و تغییرات دژنراتیو در جدار عروق، پوست و سینوویوم نیز همراه می باشد. اسکلروز سیستمیک زیر مجموعه ای از اسکلرودرمی است که شامل دو زیر گروه می باشد: نوع منتشر که با پیدایش سریع ضخیم شدن پوست در بخش های ابتدایی و انتهایی اندام ها، صورت و تنه همراه می باشد و نوع محدود که ضخیم شدگی تنها قسمت انتهایی اندام ها و با وسعت کمتر صورت و گردن را درگیر می کند. یکی از تظاهرات برجسته اسکلرودرمی پدیده رینود است که در بیش از 95 درصد بیماران مشاهده می گردد. بالا بودن شیوع بیماری در بعضی گروه های نژادی خاص، نقش عوامل ژنتیکی را مطرح می کند از طرف دیگر عوامل محیطی نیز در بروز آن دخیل دانسته شده اند.
    Mehrdad Aghaei, Farhad Gharibdost, Habib Zayeni, Masumeh Akhlaghi, Sima Sedighi, Abdol Rahman Rostamian, Naser Aghdami Gp., Mahdieh Shojaa
    Systemic scleroderma (SSc) is a generalized connective tissue disorder of unknown origin which most notably is characterized by skin thickening and organ damage. Endothelin-1 (ET-1) antibody plays a role in skin fibrosis. The aim of this study was to determine the prevalence and correlation of different manifestations of SSc with ET-1 plasma levels. This cross-sectional analytical study was conducted on 95 patients (91 women and four men) with scleroderma in 2006.
  • سارا رنجبر وزیری، ناصر اقدمی
    ردیابی سلول ها بعد از پیوند همواره یکی از دغدغه های اصلی محققان در عرصه علم ترمیمی است. یافتن یک ماده به عنوان ردیاب که بتواند ضمن ماندگاری طولانی در سلول، آثار سمی کمتری را نیز به دنبال داشته باشد، می تواند به عنوان یک راه حل برای این مسئله در نظر گرفته شود. نانوکریستال های نیمه هادی موسوم به نقاط کوانتومی به دلیل ویژگی های نوری-فیزیکی منحصر به فردی که دارند کاندید مناسبی در این زمینه هستند. محدوده تحریک پذیری گسترده، طیف تابشی کم پهنا و تنظیم پذیر، درخشندگی بالا و پایداری ویژه در برابر نور از جمله ویژگی هایی است که امکان استفاده از این نانو مواد را در تصویربرداری طولانی مدت، چند منظوره و حساس از بدن موجود زنده فراهم می نماید. با این حال به دلیل وجود عوامل سمی در هسته نقاط کوانتومی، بهتر است کاربردهای بالینی آن ها با احتیاط بیشتری صورت گیرد. این مقاله خلاصه ای از نقش نقاط کوانتومی در نشان دار کردن و ردیابی سلول ها است؛ ضمن آن که توانایی بالقوه آن ها را در مسمومیت سلولی شرح می دهد.
    کلید واژگان: نقاط کوانتومی, ردیابی سلول ها, مسمومیت سلولی
    Ranjbarvaziri S., Aghdami N., Ph.D
    Tracking cells after transplantation is always one the main concerns of researchers in the field of regenerative medicine. Finding a tracer with long stability and low cytotoxicity can be considered as a solution for this issue. Semiconductor nanocrystals, also called quantum dots (QDs), have unique photophysical properties which make them as suitable candidate in this setting. Broad-range excitation, size-tunable narrow emission spectrum, high brightness and their exceptional resistance against photobleaching are among characteristics which enable the researchers to use these nanoparticles in long-term, multi-target and high sensitive in vivo imaging of live animals. However, due to the toxic components found in QDs core caution must be exercised in their clinical usage. This review summarizes the role of QDs in cellular tracking and is concerned about theirpotential cytotoxicity.
  • لاله خدادادی، سعید شفیعیان، ناصر اقدمی، حسین بهاروند
    جایگزین کردن پوست به منظور بهبودی زخم ناشی از سوختگی یکی از راهکارهایی است که امروزه مورد توجه قرار گرفته است. کاربرد تکنیک های آزمایشگاهی جهت گسترش بافت پوست و پوشاندن سطح زخم می تواند موثر شد. خوشبختانه تا کنون پیشرفت های قابل ملاحظه ای در این زمینه انجام شده است. با این وجود، هنوز مشکلاتی در پیوند پوست کشت شده، بازسازی فولیکول های مو و غدد عرق و سایر ویژگی های پوست طبیعی مطرح است. دانشمندان معتقدند که سلول های بنیادی با خصوصیات ویژه از جمله خودنوزایی و پتانسیل تمایز، قابلیت بازسازی بافت پوست در محل سوختگی را دارند. بنابراین، درک بیشتر پتانسیل های سلول های بنیادی می تواند در جهت غلبه بر مشکلات موجود و پیشرفت روش های درمانی موثر باشد.
    کلید واژگان: سوختگی, سلول درمانی, پیوند پوست, سلول های بنیادی
  • ناصر اقدمی، سید محمد موذنی، فرهاد غریب دوست، مهدی مهدوی
    هدف
    ارزیابی کارایی سه روش متفاوت تولید سلول های دندریتیک از سلول های مغز استخوان موش.
    مواد و روش ها
    سلول های مغز استخوان از موش C57BL/6 استخراج و در فلاسک کشت در حضور GM-(U/ml1000) CSF با (U/ml500) IL-4 و بدون IL-4 به مدت 6 روز کشت داده شدند. کشت سلول های مغز استخوان در پلیت کشت میکروبی به صورت سلول های شناور و در حضور مقدار کم (U/ml200) GM-CSF و به مدت 10 روز به عنوان سومین روش کشت مورد بررسی قرار گرفت. در هر سه روش مذکور سلول ها به منظور بالغ شدن به مدت دو روز دیگر در حضور TNF-a (50 نانوگرم بر میلی لیتر) کشت داده شدند. میزان خلوص سلول های دندریتیک به دست آمده، زیر گروه سلول ها و میزان بلوغ آنها با استفاده از فلوسایتومتری و توان سلول ها در القای پاسخ تکثیری در لنفوسیت های T آلو‍‍ژن با استفاده از اندازه گیری میزان جذب تایمیدین رادیو اکتیو سنجیده شد.
    یافته ها
    میزان خلوص سلول های دندریتیک به دست آمده (CD11c+) در حضور GM-CSF و IL-4 و در روش کشت سلول ها در پلیت کشت میکروبی نسبت به روش GM-CSF به تنهایی به صورت معنی دار بیشتر بود (به ترتیب 6±72 و 3±69 درصد در مقابل 4±60). در ضمن در روش پلیت کشت میکروبی تعداد زیادتری سلول دندریتیک از هر موش قابل تولید بود، اما این سلول ها در برابر فاکتورهای بلوغ اضافه شده به محیط کشت مقاومت می کردند. میزان بیان شاخص های بلوغ سلول های دندریتیک (MHC class II و CD86) نیز در حضور GM-CSF و IL-4 بیشتر از دو روش دیگر بود و این سلول ها در القای پاسخ های تکثیری در لنفوسیت های T آلوژن نیز قوی تر از دو گروه دیگر عمل می کردند. در ضمن همه روش های به کار گرفته شده در این تحقیق منجر به تولید سلول های دندریتیک میلوئید (CD11b+) شدند.
    نتیجه گیری
    به طور کلی استفاده همزمان از GM-CSF و IL-4 باعث تولید سلول های دندریتیک خالص تر، بالغ تر و از نظر عملکردی کاراتر نسبت به دو روش دیگر می شود. هر چند روش کشت سلول های مغز استخوان به صورت سلول های شناور و در پلیت کشت میکروبی می تواند تعداد بیشتری سلول دندریتیک تولید کند که در پاره ای مطالعات نظیر استفاده از سلول های دندریتیک تولروژنیک در ایمنی درمانی بیماری های خود ایمن یا در جلوگیری از رد پیوند می توانند کاربرد داشته باشند.
    کلید واژگان: سلول دندریتیک, مغز استخوان موش, روش های تولید سلول دندریتیک
  • ناصر اقدمی، سید محمد موذنی
    مقدمه
    دیابت وابسته به انسولین، یک بیماری خود ایمن به واسطه فعالیت سلول های T خود واکنش گر علیه سلول های بتای جزایر لانگرهانس کبدی می باشد. سلول های دندریتیک (DCs) می توانند در صورت قرار گرفتن در محیط های سایتوکینی متفاوت، عملکرد تحریکی و یا تنظیمی سلول های T را القا نمایند.
    روش ها
    در مطالعه حاضر، ابتدا سلول های دندریتیک با استفاده از GM-CSF و IL-4 از سلول های بنیادی مغز استخوان موش تولید شده و بعد از تیمار شدن با IL-10 و یا LPS با پپتید انسولین بارگذاری شده و از نظر شاخص های بلوغ و همچنین تولید سلول های T تنظیمی و القای تولید سایتوکین ها مورد مطالعه قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج نشان می دهند که میزان بروز MHC class II بر روی سلول های دندریتیک تیمار شده با IL-10 کمتر از سلول های دندریتیک تیمار شده با LPS (72 درصد در مقابل 93 درصد، (P<0.04) می باشد. هرچند سلول های دندریتیک تیمار شده با IL-10 قادر به القای تکثیر سلول هایT بودند، ولی مقایسه سایتوکین های تولید شده در دو گروه نشان می دهد که در گروهی که با IL-10 تیمار شده بودند، میزان تولید IFN-g کمتر بوده (P<0.02).
    نتیجه گیری
    استفاده از سلول های دندریتیک تیمار شده با IL-10، می تواند در درمان و پیشگیری از دیابت خود ایمن موثر باشد اما برای بررسی بیشتر این کارایی لازم است سلول های دندریتیک تیمار شده با این سایتوکین در مدل های حیوانی دیابتی مورد استفاده و آزمون قرار گیرند.
    کلید واژگان: دیابت خود ایمن, سلول های دندریتیک, IL, 10
    Naser Aghdami, Seyed Mohammad Moazzeni *
    Background
    Insulin dependent diabetes is an autoimmune disease characterized as a T cell-mediated destruction of insulin-producing β cells. Dendritic cells (DCs) can either induce stimulating or regulatory functions of T cells depending on cytokines microenvironments.
    Methods
    In this study DCs were generated from mouse bone marrow progenitors through culturing in the presence of granulocyte-macrophage colony stimulating factor (GM-CSF) and interleukin-4 (IL-4) for 7 days followed by two other day treatments with IL-10 or LPS. The DCs were then pulsed with insulin peptide B9-23 and their maturation markers and their ability to induce T cell responses and cytokine profiles were studied.
    Results
    IL-10 treated DCs had an immature phenotype compared to LPS-treated DCs and expression of MHC-II in LPS-matured DCs was significantly higher than whom were treated with IL-10 (93% and 72% respectively, P<0.04). Although IL-10 like LPS-treated DCs were able to stimulate T cell proliferation, but the IFN-γ production was lower in IL-10 treated DCs (P<0.02).
    Conclusion
    Using IL-10 treated DCs seems to be useful in prevention and treatment of autoimmune diabetes. However to clarify this hypothesis it needs to study these effects in animal models of insulin dependent diabetes.
    Keywords: Autoimmune Diabetes, Dendritic cells, IL, 10
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال