دکتر عباسعلی آهنگر
-
The concept of “orthographic depth” refers to the degree of the deviation of the writing system from the one-to-one correspondence between graphemes and phonemes. This study aims to explore and compare of the “orthographic depth” between Persian and English writing systems using UTPECC corpus and homographic scale. To this end, the scope of the application of the homography feature in 10000 words of Persian writing system was determined by using the word processing software 2010 through the synchronic study in the field of graphology. Then, the occurrence frequency of this feature was briefly compared with a similar number of words in English writing system. The research results show only 4 graphemes possess homography feature in Persian writing system, each of which corresponds to a limited number of phonemes (maximum 4 phonemes). While this feature is observed in 11 graphemes of English writing system and the variety of their corresponding phonemes was much more than Persian writing system. Considering the fact that the extent of the occurrence of the homography feature in English writing system is significantly higher than Persian writing system, it can be stated that the orthographic depth of English writing system exceeds that of Persian writing system.Keywords: Grapheme, Homography, Orthographic Depth, Phoneme, Writing System
-
وجود فرافکن های طبقه نما و کمیت نما در گروه حرف تعریف و یا در ساخت بخشی از دهه (1980) میلادی بعد از قائل شدن ویژگی های بندی برای گروه حرف تعریف، مورد توجه دستوریان زایشی قرار گرفته است. با این حال، همچنان فرافکن تلقی کردن یا نکردن آن ها در زبان های زیادی از جمله زبان فارسی بحث برانگیز است. در این راستا، پژوهش حاضر به بررسی فرافکن های طبقه نما و کمیت نما در زبان فارسی با تاکید بر ساخت بخشی بر پایه انگاره برون اسکلتی بورر (2005) پرداخته است. مساله بنیادی این انگاره قائل شدن بورر (2005) به فقدان هر گونه اطلاعات نحوی هم چون مقوله های دستوری در واژگان است. نتایج تحلیل برون اسکلتی فرافکن طبقه نمای زبان فارسی نشان داد که داده های پژوهش حاضر وجود این فرافکن را در زبان فارسی تائید می کنند و همچنین، ارزش گذارهای ارزش باز این طبقه (DIV) در زبان فارسی هسته مشخصه انتزاعی و طبقه نماها هستند. از طرفی، نتایج پژوهش حضور فرافکن کمیت نما و ارزش گذاری ارزش باز این فرافکن (#) توسط اعداد، کمیت نماها و صفت های اشاره ای را در گروه حرف تعریف و ساخت بخشی زبان فارسی تائید کرد.کلید واژگان: رویکرد برون-اسکلتی, فرافکن طبقه نما, فرافکن کمیت نما, ارزش باز, ساخت بخشیGenerative grammarians have been paying attention to the presence of classifier and quantifier projections in DP or partitive construction since the 1980s after the assignment of clausal features to DP. However, it is still controversial to consider them as projection or not in many languages, including Persian. In this regard, the current study examines the classifier and quantifier projections in Persian, while focusing on partitive construction based on Borer's (2005) exoskeletal approach. The fundamental issue of this approach is Borer's (2005) belief in the absence of any syntactic information such as grammatical categories in lexicon. The results of the exoskeletal analysis of Persian Classifier Phrase showed that the data of the present research support the existence of this projection in Persian and also, the range assigner of the open value of this phrase (DIV) in Persian are the abstract head feature and classifiers. On the other hand, the findings of this study verified the existence of the quantifier projection and determined the assigning range of its open value in Persian DP and partitive construction by cardinals, quantifiers, and some demonstratives.Keywords: Exoskeletal Approach, Classifier Projection, Quantifier Projection, Open Value, Partitive Construction
-
اختلال اتیسم یکی از اختلال های عصبی-رشدی است که می تواند توانایی های شناختی و زبانی فرد را تحت تاثیر قرار دهد. از آن جاییکه در گفتمان روایی به کارگیری هر دو حوزه شناخت و زبان ضرورت دارد، این افراد در تولید و درک روایت با چالش هایی روبه رو هستند. این پژوهش بر آن است تا با بررسی حوزه فضا، به عنوان یکی از مولفه های جدایی ناپذیر ساخت هر روایت، به بررسی این حوزه و در ابعاد گسترده تر، حوزه گفتمان روایی در کودکان اتیسم با عملکرد بالا و مقایسه با کودکان عادی فارسی زبان بپردازد. در این راستا، بازنمایی برخی مولفه های فضا همچون محمول ها شامل محمول های ایستا، کنشی، کنشی-پایا و منقطع و زمینه فضایی مشتمل بر اسم و ضمیر در گفتمان روایتی این دو گروه از کودکان، براساس الگوی هیکمن(Hickmann, 2004) و تقسیم بندی های رابرتس و همکاران (Roberts et al., 2009) مورد بررسی قرار گرفت. جامعه آماری این پژوهش 20 کودک اتیسم با عملکرد بالا و 20 کودک عادی فارسی زبان بود که در آزمون تولید گفتمان روایتی براساس دو داستان تصویری «اسب» و «گربه» هیکمن (Hickmann, 2004) شرکت کردند. داده های گردآوری شده پس از بررسی و توصیف، با به کارگیری آزمون یومن-ویتنی مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان داد عملکرد کودکان دارای اتیسم با عملکرد بالا و کودکان عادی در بازنمایی محمول های ایستا، کنشی، کنشی-پایا و همچنین زمینه فضایی شامل اسم و ضمیر به طور معناداری متفاوت (p<0.05) بود. به نظر می رسد عملکرد ضعیف کودکان دارای اختلال اتیسم با عملکرد بالا در مقایسه با کودکان عادی در بازنمایی برخی مولفه های فضا همچون محمول ها و ضمیر در گفتمان روایتی با نقائص شناختی و زبانی آنان ارتباط دارد.
کلید واژگان: روایت, فضا, محمول, زمینه فضایی, کودکان دارای اختلال اتیسم با عملکرد بالا, زبان فارسیAutism is one of the most common neuro-developmental disorders that can influence an individual’s cognitive and linguistic abilities. Since it is necessary to make use of both cognitive and language abilities in narrative discourse, autistic individuals face a challenge in narrative production and comprehension. Therefore, the present study aims to investigate the space domain, as one of the inseparable components of each narrative, and in a broader context, narrative discourse in children with high-functioning autism and normal Persian-speaking children. To this end, the representation of some components of space such as predicates (including static, active, active-accomplishment, and semelfactive) and spatial grounds (including nouns and pronouns) in the narrative discourse of children with high-functioning autism and normal children was studied based on Hickman (2004) and Roberts, Barjastefc Delforooz and Jahani's classification (2009).
Keywords: Narrative, Space, Predicate, Grounding, Children With High Functioning Autism Disorder, Persian Language -
پیشرفت های شگرف فناوری اطلاعات (IT) تغییرات گسترده ای در حوزه های مختلف اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده است و حوزه آموزش زبان نیز از این قاعده مستثنا نیست. از مهم ترین تغییرات صورت گرفته در حوزه آموزش زبان می توان به آموزش الکترونیکی اشاره کرد. بکارگیری فناوری اطلاعات در آموزش زبان با وجود مزیت های فراوان، با چالش هایی نیز مواجه می باشد. هدف از این پژوهش بررسی نقاط قوت و ضعف در بکارگیری آموزش الکترونیکی و ارائه راهبردهای ترکیبی در جهت بهبود وضعیت آموزش و یادگیری الکترونیکی زبان انگلیسی در مقطع متوسطه دوم در ایران است. در این راستا، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی بر اساس ماتریس SWOT، نقاط ضعف و قوت، فرصت ها و تهدیدهای آموزش الکترونیکی آموزش و یادگیری زبان انگلیسی در مقطع متوسطه دوم شهر تهران شناسایی شده و راهبردهای ترکیبی برای بهبود وضعیت موجود در آموزش و یادگیری الکترونیکی زبان انگلیسی در مقطع متوسطه دوم در ایران پیشنهاد شده است. تحلیل یافته های پژوهش نشان داد مهم ترین نقاط قوت آموزش و یادگیری الکترونیکی، دستیابی به آموزش در زمان و مکان متغیر و منعطف، توجه به تفاوت های فردی، کاهش حواسپرتی، پیشرفت همه فراگیران و ارتقای سریع و موثر میزان یادگیری زبان انگلیسی در فراگیران بوده و مهم ترین نقاط ضعف آن، نیاز به مهارت استفاده از فناوری و هزینه های اولیه بالا است. افزون بر این، عوامل بیرونی موثر بر آموزش و یادگیری الکترونیکی زبان انگلیسی تحت عنوان فرصت ها و تهدیدها نیز بیان شدند.
کلید واژگان: : آموزش الکترونیکی, آموزش و یادگیری زبان انگلیسی, برنامه ریزی راهبردی, ماتریس SWOT, دانش آموزان مقطع متوسطه دومThe tremendous advances in information technology (IT) have brought about extensive changes in various social and cultural fields, including language education. One of the most important changes observed in the field of language education is electronic education. Although using information technology in language teaching has many advantages, it also faces several challenges. The purpose of this research is to examine the strengths and weaknesses of electronic education and propose combined strategies to improve the situation of E-teaching and E-learning of English language in high school students in Iran.In this regard, using the descriptive-analytical method based on the SWOT matrix, the strengths and weaknesses, opportunities and threats of electronic education in teaching and learning English in high school students of Tehran city have been identified and combined strategies have been proposed to improve the current situation of E-teaching an E-learning of English language in high school students in Iran. The analysis of the research findings showed that the most significant strengths of electronic education are having access to education in variable and flexible time and place, attention to individual differences, reduction of distractions, the progression of all learners and the rapid and effective improvement of the level of English language learning in learners, and the most important weaknesses are the need for skill in using technology and high initial costs. In addition, the external factors affecting the electronic teaching and learning of English language are expressed under the title of opportunities and threats.
Keywords: Electronic Education, English Teaching, Learning, Strategic Planning, SWOT Matrix, High School Students -
زندگی انسان با استعاره ها در هم تنیده شده است و زبان نحوه فهم ما از جهان به واسطه استعاره ها را انعکاس می دهد. یکی از مهم ترین و تازه ترین نظریه ها در حوزه استعاره پردازی، نظریه آمیختگی مفهومی است که توسط فوکونیه و ترنر(1998، 2002) ارائه گردید و بر اساس آن، نقش زبان در ساخت خلاقانه معنا به ویژه استعاره های جدید مورد توجه خاص قرار گرفت. در این نظریه، حوزه های مفهومی مبدا و مقصد استعاره در قالب فضاهای ذهنی مطرح شده اند که به صورت فضاهای درون دادی قلمداد می شوند و به نوبه خود، از حوزه های شناختی جداگانه ای بوجودآمده اند. هدف پژوهش حاضر تحلیل استعاره های مجموعه شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» اثر فروغ فرخزاد بر اساس نظریه آمیختگی مفهومی است. در حقیقت، در این پژوهش، نگارندگان به دنبال یافتن استعاره های پر تکرار این مجموعه و یافتن پیوند معنایی میان آن ها هستند. در این راستا، انواع استعاره های موجود در این مجموعه، شناسایی و بر اساس روش تحلیل محتوا، از این منظر، توصیف و تحلیل شده اند. بررسی و تحلیل این اشعار نشان می دهد که تمام استعاره های این مجموعه، حول چهار حوزه مفهومی شیء، انسان، موجودات زنده و مکان پدید آمده اند و از نظر انتزاعی یا عینی بودن حوزه های مبدا و مقصد نیز به دو دسته ی «انتزاعی- عینی» و «عینی- عینی» تقسیم می شوند. فروغ در این مجموعه، با زبانی پخته، و با بهره گیری از استعاره ها که بیشترین تکرار آن متعلق به «استعاره زمان» است، به شکلی ضمنی بر سرگردانی و تباهی انسان معاصر در گردونه زمان تاکید می ورزد.
کلید واژگان: استعاره, آمیختگی مفهومی, فضای آمیخته, فروغ فرخزادHuman life is entwined with metaphors, and language reflects how we understand the world through metaphors. One of the most important and recent theories in the field of metaphor constructing is the theory of conceptual blending, presented by Fauconnier and Turner (1998, 2002) based on which the role of language in the creative construction of meaning, especially new metaphors, received special attention. In this theory, the conceptual domains of source and target of metaphor are presented in the form of mental spaces that are considered as input spaces and, in turn, are created from separate cognitive domains. Nevertheless, these spaces are interconnected through a relative agreement or mapping of similarities in the generic space, and the “blended space” results from the creative combination of the common constructions between the inputs. The aim of the present study is to analyze the metaphors of the poetry collection "Let's believe in the beginning of the cold season" by Forough Farrokhzad based on the conceptual blending theory. In fact, in this research, the authors seek to find the frequently repeated metaphors of this collection and find the semantic connection between them. In this regard, the types of metaphors in this collection have been identified, described and analyzed from this perspective based on the content analysis method. The investigation and analysis of the poems show that all the metaphors of this collection have emerged around the four conceptual domains of object, human, living things and place, and the domains of source and goal are divided into two categories: "abstract-objective" and "objective-objective" in terms of abstractness or objectivity. In fact, in this collection, Forough, with her mature language and the use of metaphors, most of which belong to the "metaphor of time", implicitly emphasizes on the confusion and destruction of contemporary man in the course of time.
Keywords: Metaphor, Conceptual Blending, Blended Space, Forough Farrokhzad -
در زبان فارسی کمتر پژوهشی به تحلیل اسم های مرکب فعلی با رویکردی نحوی پرداخته است. هدف پژوهش حاضر ارائه تحلیلی برون اسکلتی از ساختار اسم های مرکب فعلی براساس مدل برون اسکلتی بورر[1](2013) است. در این رویکرد، واژه ها فاقد هرگونه طبقه واژگانی هستند و طبقه آن ها تنها در بافت نحوی مشخص می شود. بورر اسم های مرکب فعلی را فاقد هرگونه ساختار موضوعی می داند. همچنین، از نظر او، اسم های مرکب فعلی از نوع نتیجه ای و هسته پایانی هستند. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی انجام و داده های آن از منابع مکتوب فارسی معیار گردآوری شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد زبان فارسی، علاوه بر اسم های مرکب فعلی نتیجه ای هسته پایانی که با نظرات بورر همسو است، دارای اسم های مرکب فعلی نتیجه ای هسته آغازی و اسم های مرکب فعلی با ساختار موضوعی نیز است بر این پایه، مطالعه پیش رو بر اساس داده های زبان فارسی تقسیم بندی های جدیدی را بر مبنای قوانین مدل برون اسکلتی ارائه می کند. در این تقسیم بندی، اسم های مرکب فعلی نتیجه ای زبان فارسی دارای دو ساختارمتفاوت [N-V]v CN[v]]N و [Ndev-N] هستند. همچنین، اسم های مرکب فعلی با ساختار موضوعی، در زبان فارسی به 2 گروه معلوم و مجهول تقسیم می شوند.[1] Borerکلید واژگان: مدل برون اسکلتی, اسم مرکب فعلی, اسم مرکب فعلی با ساختار موضوعی, اسم مرکب فعلی نتیجه ای, بافت نحویIn Persian, there is little research on the analysis of deverbal compound nouns (DCNs) with a syntactic approach. The present study aims to provide an exoskeletal analysis of the structure of Persian DCNs based on Borer’s (2013) exoskeleton model. In this approach, words do not have any specific lexical category and their exact category is determined by the syntactic context they occur. Borer regards DCNs to lack any argument structure. Also, according to her, all DCNs are of the result type and head final. This research was conducted using a descriptive-analytical method and its data was collected from standard Persian written sources. Research results show that Persian, in addition to head final result DCNs, being in line with Borer’s (2013) assumptions, has head initial result DCNs and DCNs with argument structure as well. Subsequently, as to Persian data, a new syntactic structure is suggested by authors based on the main concepts of exoskeletal model In this classification, Persian DCNs have two different structures, namely [N-V]v CN[v]]N and [Ndev-N]. Similarly, Persian DCNs with argument structure are divided into active and passive DCNs.Keywords: Exoskeleton Approach, Deverbal Compound Nouns, Dcns With Argument Structure, Result Dcns, Syntactic Context
-
نشریه زبان پژوهی، پیاپی 49 (زمستان 1402)، صص 149 -186
پژوهشگران بسیاری به بررسی کنش گفتاری درخواست در فرهنگ ها و جوامع گوناگون پرداخته اند. همسو با هدف های این پژوهش ها، مقاله حاضر در پی استخراج و مقوله بندی راهبردهای (کنش گفتاری) درخواست به کاربرده شده به وسیله دانش آموزان نوجوان ایرانی بر اساس الگوی درک کنش گفتاری بین فرهنگی مطرح شده توسط بلوم-کولکا، هاوس و کاسپر (1989) با در نظر گرفتن رابطه بین تسلط اجتماعی (قدرت) مخاطب بر نوع و تعداد راهبردهای درخواست است. داده ها از طریق پرسشنامه تکمیل گفتمان و ایفای نقش گردآوری شد که به وسیله 100 دانش آموز نوجوان دبیرستانی بیرجندی (50 دختر و 50 پسر) تکمیل و اجرا شد. یافته های آزمون خی دو و همچنین دو روش گردآوری داده ها نشان داد که تفاوت معناداری بین تسلط اجتماعی مخاطب و نوع و تعداد راهبردهای درخواست به کاربرده شده به وسیله این نوجوانان وجود دارد. افزون بر این، «آگاه کننده ها»، «آماده سازها» و «زمینه سازها» بیشترین راهبردهای به کاررفته در داده های پژوهش، چه در پرسشنامه تکمیل گفتمان و چه در ایفای نقش بودند. همچنین، تسلط اجتماعی پایین تر گویشوران نسبت به مخاطب منجر به کاربرد راهبردهای پیچیده شد. بنابراین به نظر می رسد که نظام فرهنگ ایرانی با درنظر گرفتن ادب زبانی شکل سلسله مراتبی داشته باشد. همچنین، از جنبه کاربرد راهبردهای درخواست توسط نوجوانان بیرجندی تفاوتی بین دو پیکره، یعنی داده های گردآوری شده از طریق پرسشنامه تکمیل گفتمان و ایفای نقش وجود نداشت.
کلید واژگان: درخواست, تسلط اجتماعی, نوع راهبردهای درخواست, تعداد راهبردهای درخواست, دانش آموزان نوجوان ایرانیLanguage research, Volume:15 Issue: 49, 2024, PP 149 -186The study of request speech act has been considered by many researchers in various cultures and communities. In line with the goals of these studies, the cuurent article aims to extract and categorize the request speech act strategies used by Iranian teenager students (ITS) based on Cross Cultural Speech Act Realization Project (CCSARP) coding scheme proposed by Blum-Kulka, House and Kasper (1989) with regard to the relationship between the social dominance (power) of the addressees on the type and number of request strategies. The data were collected via Discourse Completion Test (DCT) and role-play filled and performed by 100 Birjandi high school students of Persian (50 girls and 50 boys). The results of the Chi-square test and also the two data collection methods employed showed that there was a significant relationship between the addressee’s social dominance and the type and number of request strategies used by ITS. In addition,“Alerters”, “preparatories” and “grounders” were the most employed strategies by the participants in both DCTs and role-plays. Besides, the lower social dominance of the speaker towards the addressee resulted in the application of complex strategies. So, it seems, with regard to politeness, Iranian cultural system to be hierarchical. Moreover, regarding the use of the request strategies by ITS, the findings didn’t show any difference between the two corpora, i.e., the data gathered via DCTs and role-plays.
Keywords: request, social dominance, type of request strategies, number of request strategies, Iranian teenage students -
نشریه علم زبان، پیاپی 17 (بهار و تابستان 1402)، صص 113 -152
یکی از انواع رویکردهای تحلیلی متون، رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی ون لیوون است. این رویکرد دارای دو مولفه اصلی حذف و اظهار است که هرکدام دارای زیرمولفه های مختلفی هستند. هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحلیل چگونگی تحقق مولفه های حذف، شامل پنهان سازی وکمرنگ سازی و برخی از مولفه های اظهار، شامل تشخص زدایی، طبقه بندی، تشخص بخشی، منفعل سازی، جنس ارجاعی و زیرمولفه های مربوط به هریک از آنها در بازنمایی کارگزاران اجتماعی در داستان «بیژن و منیژه» از شاهنامه فردوسی است. در این راستا، انواع جملات این اثر تعیین و شمارش شده اند. سپس، بسامد کاربرد، درصد و سطح معناداری هر یک از مولفه ها و زیرمولفه های مربوط به آنها از طریق تحلیل آماری و آزمون خی دو سنجش شده است. نتایج پژوهش نشان می دهند که شاعر از تمام مولفه های گفتمانی حذف و اظهار موردنظر در این داستان استفاده کرده است. به علاوه، بر اساس نتایج آزمون خی دو، بین بسامد کاربرد مولفه های اصلی بررسی شده در قیاس با یکدیگر و نیز، بین زیرمولفه های مربوط به هر مولفه اصلی رابطه ای معنادار وجود دارد. تحلیل نتایج مولفه های حذف نشان می دهد که شاعر تمایلی به بازنمایی کارگزاران اجتماعی به صورت پنهان ندارد. همچنین، نتایج مولفه های موردبررسی اظهار نشان می دهند که شاعر با به کارگیری زیرمولفه ارزش دهی مثبت و منفعل سازی تاثیرپذیر مستقیم سعی دارد کارگزاران اجتماعی را اثرگذار و دارای ارزش مثبت بازنمایی کند. به علاوه، در بسیاری از جملات کارگزاران اجتماعی از طریق ارجاع به گفته ها، ویژگی های ظاهری و یا به کارگیری استعاره ها و تشبیهات بازنمایی می شوند.
کلید واژگان: کارگزاران اجتماعی, حذف, اظهار, الگوی ون لیوون, داستان «بیژن و منیژه»Van Leeuwen’s (2008) critical discourse analysis approach is one of the analytical approaches of text. It has two main components including exclusion and inclusion, each one having different sub-components. The purpose of this research is to study and analyze the way the components of exclusion including suppression and backgrounding and some components of inclusion comprising impersonalization, categorization, personalization, passivation, generalization, and their subcomponents are manifested in representing social actors in “Bijan and Manijeh” story from Ferdowsi's Shahnameh. In this regard, different types of sentences in this work were identified and counted. Then the usage frequency, percentage, and significance level of each component and the relevant sub-components were assessed via statistical analysis and Chi-square test. The research results show that the poet has used all sub-components of exclusion and the given components of inclusion under investigation in this story. Besides, Chi-square test results designate there is a comparatively significant relationship between the application frequencies of major intended components compared with each other and also their sub-components. The analysis of exclusion results reveals the poet does not have a tendency to secretly represent the social actors. Also, the results of the inclusion components under study demonstrate the poet has used positive appraisement and subjection sub-components and has tried to characterize the social actors more effectively with a positive value. Moreover, in most sentences, the social actors are represented by giving reference to their utterances, physical features, and using similes and metaphors.
Keywords: Social actors, exclusion, Inclusion, Van Leeuwen’s model, Bijan, Manijeh story -
Within the Minimalist Program (MP), Relative clauses (RCs) are considered complementizer clauses (CPs) containing a C with an edge feature [EF] in the form of [wh] and [EPP] but no tense feature. This study investigates Persian RC derivation based on MP. By proposing two approaches, namely: (1) ‘ke-movement’ and (2) ‘null wh-operator (OP) movement’, we will consistently argue and show that the null wh-OP approach provides an appropriate generalization for Persian restrictive RCs. Adopting the latter, the results display Persian RCs can be analyzed as CPs with a null wh-OP assuming to undertake wh-movement as copying and deletion from different syntactic positions, i.e., subject, direct object, object of preposition, etc. This operator allows a small pro in the subject position, leaving an optional null copy, either allowing an optional resumptive pronoun (RP) behind in direct object position or attaching to the verb; and obligatorily in indirect object and object of preposition positions as well as Ezafe-construction. Also, the edge feature of the probe, the complementizer ke, attracts the null wh-OP to Spec-C, for checking and valuing the unvalued [wh] and [EPP] features. The long relative clause derivations can, correspondingly, work as expected by the successive cyclic movement of OP through intermediate Spec-C positions as well.Keywords: Minimalist Program, Restrictive relative clauses, Null wh-operator, Resumptive pronouns, Persian
-
بیان مسئله:
رابطه زبان با ذهن و اینکه زبان انعکاس دهنده ذهن است، از موضوعات مهم مطالعات زبان شناسی شناختی است؛ «استعاره مفهومی» که خود از نتایج دانش زبان شناسی شناختی است، به این موضوع می پردازد. این نوع استعاره در زندگی روزمره مردم، جاری است و به کمک آن، مفاهیم انتزاعی، عینی و ملموس می شود. در استعاره مفهومی، حوزه مفهومی مقصد که انتزاعی و مجرد است با کمک تجربیات روزمره و به تاثیر از فرهنگ در حوزه مبدا به صورت عینی تبیبن می شود. «استعاره جهتی» که یکی از گونه های استعاره مفهومی است، با استفاده از جهت های مکانی (بالا، پایین، درون، برون، پیش، پس، سطح، عمق و...) بعضی از مفاهیم انتزاعی را مکانمند و فهم پذیرتر می کند. تجربیات عرفانی، اغلب مسائل انتزاعی است و عارف با کمک زبان، آن را برای مخاطبان خود درک پذیرتر می کند.
روشدر این پژوهش، استعاره های مفهومی مثنوی معنوی با تکیه بر استعاره های جهتی، با تمرکز بر دفتر اول مثنوی معنوی بررسی و تحلیل می شود.
یافته ها و نتایجمولانا در دفتر اول مثنوی با کمک گرفتن از جهت های مکانی، برخی از مفاهیم انتزاعی را به صورت عینی مفهوم سازی کرده است؛ ازجمله اینکه مقام معنوی در جایگاه بالا قرار دارد و اینکه تاثیر موسیقی، سخنان اولیا و تاثیرپذیری از این سخنان باعث رشد و حرکت رو به سمت بالا (تعالی) می شود و نیز شادی و آزادی، حرکتی به سمت بالا دارد؛ بنابراین مسائل مثبت و ایدئال، جهتی رو به بالا دارند. غرور و سرمستی از مسائل منفی است که آنها نیز به بالا گرایش دارند. درمقابل، ناشکری، خواری و حقارت که مسائل منفی است، به جهت پایین گرایش دارند. تواضع و فروتنی که از ویژگی های مثبت اخلاقی است، برخلاف ویژگی های استعاره مفهومی، به سمت پایین می روند. درون، بیرون، پس، پیش، عمق و سطح نیز از جهت های مکانی است که دردفتر اول مثنوی به صورت استعاره مفهومی به کار رفته است و در این مقاله بررسی، دسته بندی و تحلیل می شود.
کلید واژگان: زبانشناسی شناختی, استعاره مفهومی, استعاره جهتی, عرفان, دفتر اول مثنوی مولاناStatement of the problem:
The relationship between language and the mind and the fact that language reflects the mind is one of the important subjects of cognitive linguistics studies. The conceptual metaphor which itself is one of the results of cognitive linguistics deals with this issue. In conceptual metaphor, the conceptual domain of the destination, which is abstract, is explained objectively with the help of everyday experiences and influenced by the culture in the source domain. The directional metaphor, which is one of the types of conceptual metaphors, has spatial directions (up, down, inside, out, front, back, surface, depth, etc.), and makes some abstract concepts localized and more comprehensible. Mystical experiences are often abstract issues, and the mystic makes them more understandable to his audience with the help of language.
Materials and MethodsIn this research, the conceptual metaphors of Masnavi Manavi are investigated and analyzed by relying on directional metaphors, focusing on the first book of Masnavi Manavi.
FindingsIn the first book of the Masnavi, Rumi conceptualized some abstract concepts objectively by taking help from spatial directions; for example, the spiritual position is in a high position and the influence of music, parents' words, and the impressionability of these words causes growth and upward movement (transcendence). In addition, happiness and freedom have an upward movement; therefore, positive and ideal issues have an upward direction, pride, and intoxication, which are negative issues with an upward direction. On the other hand, ingratitude, contempt, and humiliation, which are negative issues, tend downward. Humility, which is a positive moral characteristic, goes downwards, unlike the characteristics of conceptual metaphors. Inside, outside, after, before, depth, and surface are also spatial directions that are used as conceptual metaphors in the first book of Masnavi, which have been studied, categorized, and analyzed in this study.
Keywords: Cognitive linguistics, Conceptual metaphor, Directional metaphor, mysticism, the First Book of Maulana's Masnavi -
انتظار میرود که تسلط اجتماعی مخاطب و نیز سن آزمودنیها بر کاربرد نوع و تعداد راهبردهای درخواست توسط گویشوران هر زبانی تاثیرگذار باشد. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر تسلط اجتماعی مخاطب بر کاربرد نوع و تعداد راهبردهای درخواست توسط دختران نوجوان و جوان گویشور بلوچی سرحدی بر اساس راهبردهای الگوی درک کنش های گفتاری میانفرهنگی بلام-کالکا، هاوس و کاسپر (1989) است. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه تکمیل گفتمان و روش ایفای نقش توسط60 آزمودنی دختر جمعآوری شد. در این راستا، همه راهبردهای درخواست به کار برده شده بر اساس الگوی پژوهش شناسایی، کدگذاری، توصیف و سپس با استفاده از آزمون خیدو تحلیل شدند. نتایج نشان داد رابطهای معنادار بین تسلط اجتماعی مخاطب و سن آزمودنیها در کاربرد نوع و تعداد راهبردها در هر دو روش تکمیل گفتمان (به جز موقعیت اجتماعی برابر با مخاطب) و روش ایفای نقش وجود ندارد. بعلاوه، پرکاربردترین نوع راهبردهای درخواست مربوط به «ضمیر»، «کنش تعدیلی»، «زمینهسازها» و «نشانگر ادب» بود. همچنین، افزایش میزان تسلط اجتماعی مخاطب نسبت به گوینده موجب بهکارگیری راهبردهای ترکیبی بیشتر توسط آزمودنیها شد. افزونبراین، راهبردهای جدیدی مانند گفتن «ماشاءالله»، «قسمخوردن» و «تعارفکردن» توسط آزمودنیها استفاده گردید. بنابراین، یافتههای پژوهش در تبیین راهبردهای جهانی و خاص میانفرهنگی-زبانی درخواست برپایه الگوی پژوهش سهم دارد.کلید واژگان: کنشگفتار, تسلط اجتماعی, راهبردهای درخواست, سن, بلوچی سرحدی, زبانشناسی اجتماعیThe adressee’s social dominance as well as the age of the subjects are among the factors influencing the use of type and number of request strategies by the speakers of any language. The purpose of the present research is to study the effect of the adressee’s social dominance on the type and number of request strategies employed by adolescent and young female Balochi Sarhaddi speakers based on the components of Blum-Kalka, House and Kasper's (1989) Cross Cultural Speech Act Realization Project model. Research data were collected from 60 female subjects through discourse completion test and role play. In this regard, all request strategies employed were identified, coded, described and then analyzed by Chi-square test. The results showed there was not a significant relationship in the use of type and number of strategies in DCT and role play between the addressee´s social dominance and the age of the subjects (except when the interlocutors have equal status). Moreover, the most commonly used types of strategies were pronouns, hedged performatives, grounders, and politeness markers. Also, increasing the addressee's social dominance towards the speaker resulted in using more complicated strategies by the subjects. Furthermore, new strategies such as saying "Mashaalla", "swearing" and "complimenting" were used by the subjects. Therefore, the research findings contribute to the explanation of universal and specific cross cultural-linguistic strategies based on the research model.Keywords: Speech act, Social dominance, Request strategies, Age, Sarhaddi Balochi, sociolinguistics
-
روایت، مجموعه پیوسته ای از گفته هاست که گفتمان را به وجود می آورد. براساس الگوی لوینسون (2015)، ارجاع مشارکین یکی از مولفه های ضروری در تحلیل گفتمان روایی است. مشارکین موجود در ساختار روایت ممکن است مشارکین اصلی انسان و غیرانسان و نیز مشارکین فرعی انسان و فرعی غیرانسان، مانند حیوانات باشند. هر زبانی با توجه به ویژگی های خاص خود از ابزارهای ارجاعی خاصی همچون مرجع دار صفر، گروه اسمی کامل و ضمایر برای اشاره به مشارکین دخیل در گفتمان روایی بهره می گیرد. پژوهش حاضر بر اساس الگوی لوینسون، چگونگی بازنمایی و فراوانی به کارگیری انواع مشارکین و روش های ارجاع به آن ها را در تعدادی از حکایت های کلیله و دمنه بررسی و تحلیل می کند. در این پژوهش، 8 باب از کتاب کلیله و دمنه مورد بررسی قرار گرفت. در هر باب، کاربرد انواع مشارکین و ابزارهای ارجاعی مربوط در دو بافت فاعلی و غیرفاعلی شناسایی و توصیف و با استفاده از آزمون خی دو تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان داد در باب های مورد بررسی از کلیله و دمنه برای ارجاع به مشارکین موجود در روایت اعم از مشارکین اصلی و فرعی، انسان و غیرانسان از ابزارهای ارجاعی مختلفی همچون مرجع دار صفر، گروه اسمی و ضمایر استفاده شده است؛ علاوه براین، نتایج حاکی از آن بود که تفاوت معناداری در به کارگیری انواع مشارکین و ابزارهای ارجاعی موردنظر وجود داشت؛ به علاوه، مرجع دار صفر دارای بیشترین کاربرد و ضمیر و گروه اسمی به ترتیب در جایگاه بعدی قرار گرفتند.
کلید واژگان: ارجاع مشارکین, کلیله و دمنه, مرجع دار صفر, گروه اسمی, ضمیرNarrative is a collection of interconnected utterances that create a discourse. According to Levinsohn (2015) one of the essential components of narrative discourse analysis is participant reference. Participants in a narrative may be human and non-human major participants, also human and non-human minor participants such as animals. Languages use different reference devices such as: zero anaphora, noun pronouns and phrases which refer to participants in narrative discourse. This research attempts to describe and examine different ways of participant reference, methods of introducing major and minor participants in some stories of Kelileh and Demneh based on Levinsohn (2015) model. The data examined in this study consists of eight chapters which include twenty stories. In each story, this reference devices were examined in subject and non-subject context and analyzed with SPSS software and Chi-squer test. The results indicated that the examined stories of Kelile and Demne used different reference devices such as: zero anaphora, pronouns and noun phrases which refer to major and minor participants in narrative discourse. Furthermore, the results showed that the reference devices and types of participants had a meaningful relationship. Also, among participant reference devices; zero anaphora had the highest use, noun phrases and pronouns were at the next range.
IntroductionAs far as the approach of narrative discourse analysis is concerned, Levinsohn (2015) is among the linguists who has presented narrative discourse components in narrative studies. On Levinsohn’s opinion, discourse is a connected series of utterances and narrative is a series of connected events in the form of either spoken or written. Sometimes, the sequence of the occurrence of events is important because it indicates the temporal and spatial distance of each event which, in turn, is a signal of cohesion in a text. Consequently, he deals with the explanation of essential components of the narrative discourse analysis that may exist in a text. According to Levinsohn’s (2015) model, the narrative discourse components comprise the number of speakers in a text, text genre, text style and text register, being oral or written text, cohesion, coherence, participant reference, thematic grouping, discontinuities, text charting, the main concept of reference, reference strategies, the methodology for analyzing reference patterns and types of speech reporting. So, one of the narrative discourse components is participant reference which refers to types of the participant (major, VIP (very important), minor, human, and animal) and the ways of giving reference to each participant. As Levinsohn (2015) states, languages typically have a fairly extensive range of forms of giving reference to participants in a story which extend from complete ellipsis (in the form of zero anaphora) to an implicit reference conveyed only by the inflection of the verb, to two or more sets of independent pronouns, to a full noun phrase. In addition, he maintains that, in many cultures, the easiest narratives to obtain are traditional folktales such as animal stories; they can be very valuable for text analysis. As he believes, animals are symbolic of humans in folktales stories. They behave and talk like humans. In this regard, the translation of Kelileh and Demneh is one of the examples of animal’s stories in Persian literature in which allegorical stories are narrated from the language of animals appearing in a social link. Therefore, recognizing narrative discourse characteristics of this book will be very effective in its analyzing and understanding. Thus, this research is going to identify, study and describe types of participants and the use of different discourse devices employed to refer to the participants in eight chapters of Kelileh and Demneh stories based on levinsohn’s (2015) model as well as to answer the following questions:The major research question:Can we study and describe types of participant reference components in some stories of Kelileh and Demneh based on Levinsohn’s (2015) model?
The minor research questions:1-1- How are types of participant reference components proposed in Levinsohn’s (2015) model represented in some stories of Kelileh and Demneh?
1-2- What kind of relationship is there between the usage frequency of types of participants in some stories of Kelileh and Demneh?
1-3- What kind of relationship is there between the usage frequency of types of giving reference ways to participants in some stories of Kelileh and Demneh?
1.1. Detailed ResearchMethodThe method of doing this research has been library research. In this regard, first, the related theses, articles and books were studied to describe the theoretical concepts of the research, as well as all the previous research having commonalities whit the present research either in the use of Levinsohn’s (2015) model or in the analysis of Kelileh and Demneh text were reviewed. In this research, eight out of total number of fifteen chapters of Kelileh and Demneh including “Borzoye-y-e Tabib”, “Shir va Gav”,” Bazjoste kar Demneh”, “Kabootar-e motavvagheh” Boom va Gharab”,” Moosh va Gorbeh”, “Shir va Ebne Avi” and “Ebne Malek va Ashab” were selected. Then different types of participant reference used in these chapters were identified and examined. The data analysis method is descriptive-qualitative because the purpose is to describe and compare the usage frequency of types of participants and the ways of referring to each participant. The results were analyzed by using SPSS software which is a statistical package for social sciences. In this analysis, Chi-Square test was used.
DiscussionAs above-mentioned, according to Levinsohn (2015), participant reference is one of the discourse components in the structure of a narrative which includes types of the participant and the ways of giving reference to the participants. As to the latter, in each language, there is a range of referential forms of participants in a story. These reference giving devices maybe noun phrases, pronouns or zero anaphora. Based on the data gathered, it was recognized that types of the participant were realized in the form of major, minor, human, and animal participants. In addition, it was specified that zero anaphora had the highest frequency in relation to the way of giving reference to participants where a personal ending refers to a participant that is the agent of the verb in narrative structure. In other words, the participant is syntactically and semantically present but without a phonetic representation. The use of zero anaphora or null subject pronouns in Persian language is one of its grammatical features which causes it to be regarded as a pro-drop language. Also, the use of pronouns and noun phrases were in the next ranges. That is to say, pronouns such as “man (I)”, “to (you)”, “u (she or he)” or noun phrases such as “Demneh” and “Shanzabe” were used to refer to participants in the story.
As a result, this study indicated that the types of participant reference components represented in the stories of Kelileh and Demneh under investigation were in agreement with those presented in Levinsohn’s (2015) model. So, the answer to the question (1-1) is positive. In addition, the analysis and description of different types of participants and also different types of giving reference ways in a number of Kelileh and Demneh stories showed that there was a significant relationship between the usage frequency of types of participants. Moreover, there was a significant relationship between the usage frequency of types of giving reference ways to participants. Therefore, due to the frequency, percentage and mean of the usage of different types of participant reference components in the stories under study, the answer to the main question is positive as well. This, in turn, means that we can study and describe types of participant reference components in some stories of Kelileh and Demneh based on Levinsohn’s (2015) model.
Therefore, due to the theoretical importance of this research and exploring different types of participants and also the ways of giving reference to each of the participants in a number of Kelileh and Demneh stories following Levinsohn’s (2015) model, the present study can be not only a model to the scientific studies of other Kelileh and Demneh stories, but also an outline for exploration and study of narrative discourse of other related literary works. In addition, the findings of this research show that the reference system of Kelileh and Demneh discloses the three functions or tasks suggested by Dooly and Levinsohn (2001): the semantic, discourse- pragmatic and processing functions, by employing different reference devices. In other words, the use of each participant reference devises or components aims at fulfilling the functions of the language reference system. Studying and recognizing these tasks and the reference devises can lead to a better understanding of the narrative discourse structure of the stories of Kelileh and Demneh.ConclusionIn this research, the participant reference components were examined in the form of types of the participants and the ways of giving reference to the participants in subject and non-subject contexts in eight chapters of Kelileh and Demneh. The data surveyed in this study designated that different types of the participants were identified in Kelileh and Demneh stories, being major and minor participants including humans and animals. Likewise, in order to refer to each of the participants various reference devices such as noun phrases, zero anaphora and pronouns were used to introduce and refer to different types of the participants involved, among which zero anaphora had the highest usage frequency, the pronouns and noun phrases were in the next ranks of the usage.
Keywords: participant reference, Kelileh, Demneh, zero anaphora, noun pronouns, phrases -
نشریه زبان پژوهی، پیاپی 47 (تابستان 1402)، صص 185 -212
الگوی تحلیل گفتمان انتقادی ون لیوون (Van Leeuwen, 2008) الگوی جامعه شناختی-معنایی مبتنی بر تعاملات، کنش ها و واکنش های بین افراد است. پژوهش حاضر بر آن است به تحلیل برخی از مولفه های اظهار مطرح در این الگو و چگونگی بازنمایی کارگزاران اجتماعی در داستان «بیژن و منیژه» شاهنامه فردوسی بپردازد. به این منظور، نخست، تعریف های مربوط به هر مولفه و زیرمولفه های مربوط ارایه شده اند. سپس گونه های مختلف جمله های ساده، مرکب، جمله های با فعل محذوف و شبه جمله ها از متن داستان استخراج گردیده، فراوانی و درصد کاربرد هر یک از آن ها درون جدول گنجانده شده است. سپس، برای سنجش معناداری فراوانی کاربرد هر یک از مولفه های اصلی و زیرمولفه های مربوط از آزمون خی دو استفاده شده است. تجزیه و تحلیل یافته های به دست آمده نشان می دهند بیشترین فراوانی کاربرد مربوط به زیرمولفه های اصلی مورد بررسی اظهار، به ترتیب به مولفه های فعال سازی، نوع ارجاعی، نام دهی، پیوند دهی و تفکیک پذیری تعلق دارد. از بین انواع مولفه ها و زیرمولفه های مورد نظر فقط از زیرمولفه نام دهی رسمی استفاده نشده است. همچنین، یافته های پژوهش نشان می دهد کاربرد مولفه ی فعال سازی دارای بیشترین فراوانی و سطح معناداری است. این موضوع نشان دهنده بازنمایی کارگزاران اجتماعی به صورت پویا و فعال است که ناظر بر شکل گیری حماسه در بستری از رخدادها است. دومین زیرمولفه که بیشترین فراوانی کاربرد را داشته، نوع ارجاعی بوده است و از بین انواع زیرمولفه های مربوط به آن کاربرد فرد ارجاعی بیشترین فراوانی را داشته و معنادار بوده است. همچنین، یافته ها نشان می دهد پیوند دهی بیشتر در یارکشی های میدان جنگ استفاده شده است. آخرین مولفه گفتمانی که کمترین فراوانی کاربرد را داشته تفکیک پذیری بوده که سبب تمایز کارگزار از دیگران شده است.
کلید واژگان: تحلیل گفتمان انتقادی, الگوی ون لیوون, مولفه های اظهار, کارگزاران اجتماعی, داستان «بیژن و منیژه»Language research, Volume:15 Issue: 47, 2023, PP 185 -212One of the topics that many linguists have considered in recent years is discourse analysis. Different researchers have presented and developed various points of view about critical discourse analysis such as Hodge and Kress (1976), Foucault (1980), Fairclough (1996 and 2002), Penny Cook (2001), Wodak and Meyer (2001), Mouffe (2001), Van Dijk (2004) and Van Leeuwen (1996, 2008) among others. In this regard, Van Leeuwen's (2008) critical discourse analysis model is a socio-semantic model, which rests on interactions, actions, and reactions between individuals. In fact, the present study has exclusively been carried out based on this model in order to understand how social actors are represented and also to see whether the application frequency of various discourse components related to inclusion in the story of "Bijan and Manijeh" from Ferdowsi's Shahnameh is significant or not. The components of inclusion under discussion having been analyzed in accordance with this model are as follows: 1) Association, the way to represent the social actors in a group and bring them together in an action. 2) Activation, the component that is used when social actors are active and are dynamically represented. 3) Differentiation, which refers to a situation in which social actors are differentiated from other actors because of their identities. 4) Nomination, which is divided into types of sub-components of formal nomination, informal nomination, semi formal nomination, and titulation. In formal nomination, social actors are introduced by referring to their last names and in informal nomination they are represented only by their first names. In semi-formal nomination, social actors are represented by their first and last names and in titulation they are referred to by titles. 5) Specification, which is divided into three sub-components: Individualism, Aggregation, and Collectivization. Individualism is a device to represent social actors by referring to a specific and unique name, collectivization means representing social actors by referring to general classes and groups, and aggregation denotes representing actors by referring to numerical sets (Van Leeuwen, 2008). The text under study in this research is the story of "Bijan and Manijeh" taken from Ferdowsi's Shahnameh. This poem comprises a total of 1312 verses out of the entire Shahnameh book. This story is made of a series of events that are perfectly connected. In the first verses of the story, the poet speaks about a female storyteller who has narrated the whole story to him, and the poet tells this story to readers again. By considering the importance of the Shahnameh book and using the discourse-oriented components related to inclusion as developed in Van Leeuwen's (2008) model, we can deal with how social actors are represented in the text of this story and then the way it is possible to describe, compare and analyze the application frequency of each component and the relevant sub-components. Correspondingly, the questions of the present study are as follow:How are the types of discourse components of inclusion in Van Leeuwen's (2008) model under investigation represented in the "Bijan and Manijeh" story?What kind of relationship exists between the application frequency of the various inclusion components analyzed following Van Leeuwen's (2008) model in "Bijan and Manijeh" story?According to these questions, the hypotheses of this study are as the following:Different types of discourse components of inclusion under investigation are represented in accordance with the discourse components of Van Leeuwen's (2008) model in "Bijan and Manijeh" story.There is a significant relationship between the application frequency of different inclusion components analyzed following Van Leeuwen's (2008) model in "Bijan and Manijeh" story.
Keywords: Bijan, Manijeh story, critical discourse analysis, inclusion components, social actors, Van Leeuwen's Model -
مثنوی معنوی اثری عرفانی و زاییده تحول روحی مولاناست؛ این کتاب دربردارنده مفاهیم انتزاعی و مجرد است که مولانا با ابزار زبان، به گونه ای این مفاهیم را بیان کرده است تا برای مخاطب فهمیدنی باشد؛ زبانی که در آن، مفاهیم ذهنی و انتزاعی به صورت مفاهیم عینی و محسوس تبیین می شود. اواخر قرن بیستم، نوعی تازه از استعاره در زبان شناسی شناختی با عنوان استعاره مفهومی مطرح شد. به باور زبان شناسان شناختی به کمک این استعاره که در زبان روزمره مردم جاری است مفاهیم انتزاعی و ذهنی، عینی و محسوس می شود. در این نوع استعاره، حوزه مفهومی مقصد که انتزاعی و مجرد است، با کمک تجربیات روزمره و به تاثیر از فرهنگ در حوزه مبدا به صورت عینی و فهم پذیر بیان می شود. استعاره مفهومی سه گونه است: هستی شناختی، ساختاری و جهتی. استعاره هستی شناختی خود سه نوع است: استعاره «هستومند»، «ظرف» و «شخصیت بخشی». بین زبان عرفانی که رمزی و استعاره گونه است و استعاره مفهومی، ویژگی مشترکی وجود دارد؛ درواقع به کمک هر دو، مفاهیم مجرد و انتزاعی برای تفهیم بهتر مخاطب به امور محسوس و فهم پذیرتر تبدیل می شوند. با بررسی مثنوی ازنظر هستی شناختی دیده شده است که مولوی مفاهیم انتزاعی و بنیادین مانند «دل، عشق، عقل، فقر، هستی و نیستی» و... را گاهی به صورت ماده و شیء و گاهی به صورت ظرف و مکان و گاهی نیز با کمک تشخیص و جاندارانگاری به صورت عینی و فهم پذیرتر تبیین می کندکلید واژگان: زبان شناسی شناختی, استعاره مفهومی, استعاره هستی شناختی, مولانا, مثنوی معنویLiterary Arts, Volume:15 Issue: 1, 2023, PP 65 -86According to cognitive linguists, with the help of conceptual metaphors which are very common in people's everyday language, mental concepts become objective and tangible. In this type of metaphor, the conceptual domain of the target, which is single and abstract, is expressed objectively and comprehensibly with the help of everyday experiences influenced by the culture of the source domain. There are three types of conceptual metaphors: ontological, structural, and directional. The ontological metaphor also has three parts: the metaphor of ‘entity’, the metaphor of ‘container’, and the metaphor of ‘personification’. By examining Moulavi's Masnavi from an ontological perspective, it was found that Moulavi has demonstrated the abstract and fundamental concepts of heart, love, reason, poverty, existence, non-existence, etc. sometimes in the form of matter and object, sometimes in the form of container and place, and sometimes through personification to make these concepts both objective and comprehensible. Keywords: Cognitive Linguistics; Conceptual Metaphor; Ontological Metaphor; Molana; Masnavi Manavi.IntroductionAs the realm of mystical literature is the nature of human beings and is to do with internal feelings and perceptions, the internality of these perceptions on the one hand, and their personal nature on the other hand, lead to ambiguity and thus make language and its usual facilities look insufficient in dealing with the transmission these inner states. Therefore, in order to make up for this insufficiency and to provide and develop the necessary language facilities, this type of literature leans towards the metaphorical pole of language which has a wider potential to reflect these inner states and experiences (Fotouhi & Alinejad, 2009, p. 13). In their study, Lakoff and Johnson (2017) challenged the early conceptualizations and stated that metaphor is not only in language but also prevalent in our daily thoughts and actions. The characteristic of this type of metaphor is to make abstract concepts objective and comprehensible. The mental concepts of the target domain become objective and comprehensible with the help of experiences in the source domain. In this study, the two research questions are: 1) How do mental concepts which are abstract and unstructured become tangible and objective? 2) What is a conceptual metaphor? To answer the mentioned questions, one should be familiar with the structure of conceptual metaphors. Materials and MethodsThe present descriptive-analytical study has been conducted through a library research methodology. First, the works of the theorists of conceptual metaphor, Lakoff and Johnson (1980), and other followers of this theory such as Zoltán Kövecses (1990) were analyzed and studied. Then, the works of Iranian researchers in the field of linguistics such as Golfam (2002), Rasakh Mohand (2013), Afrashi (2015), and Safavi (2003) and several other related articles were investigated and the important concepts relating to the theoretical framework of the study were identified. Research Findings Based on this, ontological metaphors, as one form of conceptual metaphor, were identified and analyzed in the first book of Masnavi. Each of these types of ontological metaphors helps to make vast parts of mental experiences and concepts objective and understandable (Likaf & Johnson, 2017). In this section, the verses of the first book of the Masnavi that can be matched with each of these three types of ontological metaphors are examined. In the following, first the poems that contain material and object metaphors are discussed, then the container metaphors, and finally the characterizing metaphors of Masnavi’s poems have been examined. For example, the Ontological metaphor of Jan/soul is found in Masnavi and analyzed in this article as follows:“Jan (soul) is a noun that expresses a subjective and intangible concept, and it is "the human soul and an allusion to the merciful soul and the manifestation of truth” (Sajadi, 2008). Molana shows this as a subjective and non-objective concept in the form of a physical phenomenon that can be grasped. The king gathered the sages from the left and the right and said: The lives of both are in your hands (1/43). Discussion of Results and ConclusionsThe most important feature of the conceptual metaphor is to make the abstract concepts objective and comprehensible. The ontological metaphor is one of the types of conceptual metaphors that has three types: entity, container, and personification. In this study, the first book of Masnavi was examined from the point of view of ontological metaphors and it was found that sometimes concepts such as life, heart, poverty, science, and existence are assumed to be objects. Sometimes some of these abstract concepts and other concepts such as religion, love, solitude, thought, etc., are perceived as a container or a place where something is placed, or a good state as a substance penetrates, or a field where a plant or tree grows in or divine light originates from, etc. Sometimes abstract concepts are given characters with animism. A large part of these concepts in the first book of Masnavi is sometimes conceived of as a body, a container, or a place that has both inside and outside aspects.Keywords: Cognitive linguistics, Conceptual metaphor, Ontological metaphor, Molana, Masnavi Manavi
-
پژوهش حاضر با استفاده از واج شناسی خودواحد گلداسمیت (1976) به بررسی فرایند تقویت در گویش سیستانی یکی از گویش های زبان فارسی مورد تکلم در سیستان واقع در شمال استان سیستان و بلوچستان می پردازد. این پژوهش از نوع توصیفی تحلیلی است. به این منظور، بیست گویشور زن و مرد، مسن و کم سواد بالای پنجاه سال به صورت تصادفی انتخاب شدند و با استفاده از ضبط گفتار آزاد و مصاحبه به مدت بیست دقیقه از هر فرد، داده های زبانی جمعآوری شد. سپس داده های مورد نظر استخراج و براساس علایم آوانگاری IPA بازنمایی شدند. درنهایت، قواعد واجی شناسایی شده در پیکره زبانی براساس مفاهیم و اصول واج شناسی خودواحد توصیف و تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که فرایند تقویت در گویش سیستانی به صورت فرایندهای واجی درج همخوان چاکنایی [ʔ] در آغاز واژه، درج همخوان غلت افراشته پیشین [j] و همچنین، خیشومی [n] میان دو واکه و در پایانه هجای پایانی، تبدیل همخوان گرفته واکدار/ʁ/، به گرفته بی واک [χ]، تبدیل همخوان گرفته لبی-دندانی /f/ و /v/ به گرفته لبی [p] و [b]، مشدد سازی بین دو تکواژ و پایان برخی از واژه ها، دمیدگی همخوان های گرفته بی واک بر روی آغازه هجای اول واژه و همخوان مشدد هجای تکیه بر و همچنین در پایانه مشدد هجای آخر واژه نمود می یابد.
کلید واژگان: تقویت, واج شناسی خودواحد, گویش سیستانی, درج, مشددسازیThis study deals with fortition processes in Sistani dialect as spoken in Sistan region located in the north of Sistan and Baluchestan province based on Autosegmental phonology by Goldsmith (1976). This is a descriptive-analytic study. So, 20 females and males more than 50 years old, low educated and Sistani dialect speakers have been selected by random. The data has been gathered by interviewing and recording their free speech for twenty minutes per person . The relevant data has been extracted from the recorded sentences and then transcribed by IPA alphabet. Eventually, the phonological rules of the data have been described and analyzed based on the concepts and principles of Autosegmental phonology. The research results showed that the fortition process in Sistani dialect, is represented as glottal [ʔ] insertion in initial position of word, front high glide [j] insertion and nasal consonant [n] insertion between two vowels at the end of the word in the coda position, the conversion of voiced obstruent /ʁ/ to voiceless obstruent [χ], the conversion of obstruent labio-dental /f/ and /v/ to labial [p] and [b], gemination between two morphemes and at the end of some words and also, aspiration process in the voiceless obstruent consonants in the onset position of the first syllable, the stressed syllables in the middle of words as well as the coda position of the last syllable.
Keywords: Fortition, Sistani Dialect, Autosegmental Phonology, Insertion, Conversion, Germination -
نشریه علم زبان، پیاپی 14 (پاییز و زمستان 1400)، صص 247 -280با تحلیل شیوه بازنمایی نظام های حالت نمایی و مطابقه در بشاگردی (شمالی و جنوبی) براساس نظریه رده شناسی کلاسیک کامری (1978) و سپس، ارزیابی دقیق یافته ها براساس نظریه رده شناسی نوین زوارت و لیندن برگ (2021)، جستار حاضر می کوشد به تبیینی نظام مند از عملکرد رده شناختی آن نظام ها، و نیز از الگوی کلی انطباق در این گونه ها دست یابد. در این راستا، داده های پژوهش با تکمیل پرسشنامه و گفتگو با ده گویشور بومی گردآوری و تحلیل گردیده است. براساس یافته های پژوهش، حالت نمایی و مطابقه این گونه ها در زمان غیرگذشته، به طور یکسان پیرو الگوی غالب (کامل) مفعولی است و الگوی کلی انطباق «وارونه مستقیم غیرمستقیم» را نشان می دهد. در برابر آن، حالت نمایی و مطابقه آنها در زمان گذشته، به طور یکسان تابع الگوی غالب (کامل) کنایی است و الگوی کلی انطباق «همسان» را نشان می دهد. همچنین، ناشی از خصوصیت گذرایی فعل، این دو گونه زبانی در زمان غیرگذشته، به طور یکسان الگوی تناوبی (کامل) کنایی را برای بازنمایی نظام های حالت نمایی و مطابقه، و در زمان گذشته نیز به طور یکسان الگوی تناوبی (کامل) سه بخشی را برای بازنمایی نظام حالت نمایی به کار می گیرند. با وجود این، الگوی مطابقه بشاگردی در زمان گذشته، فاقد هرگونه الگوی تناوبی و الگویی یکدست است.کلید واژگان: گویش بشاگردی, رده شناسی زبان, نظام حالت نمایی, نظام مطابقه, الگوی انطباقBased on linguistic typology approach and after analyzing the case-marking and agreement systems in (North and South) Bashāgardi according to Comrie (1978) and precise evaluation of findings according to the new theory of Zwart and Lindenbergh (2021), the present study aims to achieve a deeper explanation for those two systems’ function as well as the general alignment pattern of this dialect. In this regard, the research data has been gathered by interviewing ten native speakers, and then has been analyzed. According to the first findings, (North and South) Bashāgardi case-marking and agreement in non-past tense belong identically to the dominant and major pattern of (complete) accusative pattern, and in the past obey the dominant and shifting pattern of split-ergative or (complete) ergative pattern. Explanation of findings reveals that (North and South) Bashāgardi’s general alignment system uses the reverse and identical patterns in non-past and past tenses, respectively. Moreover, conditioned by the two categories of transitivity and tense, as the mirrors of inter-domain interrelations, these two language varieties exploit identical recessive and shifting alignment patterns in those two tenses as well, for which the appropriate explanations has been presented.Keywords: Bashāgardi Dialect, language typology, Case-marking System, Agreement System, Alignment Pattern
-
زبان ها در اثر تحولات تاریخی و پراکندگی های جغرافیایی دارای گوناگونی های گویشی و لهجه ای می شوند که مطالعه زبان شناختی آن ها از نیازهای دانش امروزی بشر می باشد. بلوچی مکرانی که از زبان های ایرانی غربی است در جنوب سیستان و بلوچستان و شرق هرمزگان صحبت می شود. هدف این تحقیق بررسی توصیفی-تحلیلی مشخصه های تولیدی-آکوستیکی دستگاه واجی گویش بلوچی سربازی در دستور زایشی و تعیین هویت آن ها به کمک الگوی استخراج واج برکویست (2006) می باشد. انگاره منبع/ صافی جهت برخی توضیحات علمی استفاده شده است. داده ها به صورت کتابخانه ای و میدانی، از 40 فرد بی سواد 30 تا 80 ساله از دهکده های گرک، مچان و بندیگان در حومه سرباز سیستان و بلوچستان گردآوری شده اند. داده ها با فرمت WAV ضبط و توسط Praat و Excel تحلیل و با الفبای IPA آوا نویسی شدند. یافته ها نشان می دهند: 1. این گویش دارای 21 همخوان شامل صداهای انسدادی، سایشی، انسایشی، خیشومی، لرزشی، کناری و غلت، 6 واکه ساده و 2 واکه مرکب است. 2. در میان همخوان های انسدادی دو همخوان برگشتی یافت می شود. 3. نمودار کیفیت واکه های به دست آمده تفاوت هایی را با نمودار واکه های IPA، از جمله پیشین شدگی [u] و نشانه هایی از خنثی شدگی تمایز واجی بین [i] و [e] و بین [u] و [o] نشان می دهد. 4. کشش واکه ای در این گویش بر خلاف دیگر گویش های بلوچی نقش واجی را از دست داده است. این یافته ها از اقتصادی ترشدن دستگاه واجی سربازی و قرارگرفتن آن در سیر تحولات واکه ای خبر می دهد.
کلید واژگان: بلوچی مکرانی, گویش سربازی, دستگاه واجی, کشش, خنثی شدگیHistorical changes and geographical dispersion make languages have different dialects and accents, and their linguistic study is one of the needs of today's human knowledge. Makorani Balochi, which is spoken in south of Sistan and Baluchistan and east of Hormozgan provinces in the south-east of Iran, belongs to the Western Iranian Languages. This research investigates the sound inventory of Makorani Balochi of Sarbazi in the Generative Phonology based on Burquest’s (2006) model of extracting phonemes. Language corpus was obtained from 40 illiterate participants with average of 30 to 80 years old, from three villages of Sarbaz County namely: Garag, Machhan and Bandigan. The data was recorded with WAV format. Having analyzed the intended speech sound by the use of sound analyzing programs of Praat and Excel, the data were transcribed in IPA alphabet 2020. The Source/Filter model was also used for some scientific explanations. Findings of this research indicate that: 1- There are 21 consonants, 6 simple vowels and 2 diphthongs in the sound inventory of this dialect. 2-There are two retroflexes among the plosives. 3- The length of vowels, dissimilar to the other Balochi dialects is not phonemic and has allophonic role. 4- Unlike from cardinal vowels, the vowels quality figure of this dialect shows the tendency of [u] towards fronting process as well as highly probable neutralization of [i] /[e] and [u] /[o] in the future. The findings report course of vowel changes and moving towards having a more economical phonemic system for this variant.
Keywords: generative phonology, Makorani Balochi, Sarbazi dialect, sound inventory, length, neutralization -
نشریه زبان پژوهی، پیاپی 43 (تابستان 1401)، صص 213 -243
یکی از اساسی ترین و مبهم ترین تجربه های بشری که بخشی از پیچیدگی و غنای زبان را شکل می دهد، مقوله «زمان» است. زمان به تنهایی قابل درک و تجربه نیست. از این رو، در قالب مقوله «فضا» درک و تجربه می شود. به طور کلی، دو رویکرد مختلف نسبت به عبارت های زمانی اشاره ای نمایان است: یکی استعاره ناظر متحرک و دیگری استعاره زمان متحرک. از دیدگاه ناظرمتحرک، زمان ثابت درک می شود و ناظر خودش به سمت زمان حرکت می کند. ولی در دیدگاه زمان متحرک، زمان به عنوان چیزی در حال حرکت درک می شود و ناظر نسبت به آن ثابت است. هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش برخی تفاوت های فردی در درک استعاری زمان در زبان فارسی است. این تفاوت ها شامل تفاوت در شیوه زندگی (دانشجویان در مقابل کارمندان دانشگاه)، اهمال کاری، وظیفه شناسی و برون گرایی است. به این منظور، به پیروی از دافی و فیست (Duffy & Feist, 2014) و بر اساس پرسش مبهم جلسه چهارشنبه بعد مک گلون و هاردینگ (McGlone & Harding, 1998) سه آزمایش طراحی شد. یافته های به دست آمده از این سه آزمایش با آزمون های آماری همخوانی خی دو و تی مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان داد که بین متغییرهای پژوهش به شرح زیر ارتباط وجود دارد: (1) شیوه زندگی (دانشجویی در مقابل کارمندی)، بر درک استعاری عبارت زمانی مبهم جلسه چهارشنبه بعد تاثیر معناداری دارد، (2) افزون بر این، اهمال کاری و وظیفه شناسی دانشجویان فارسی زبان بر درک درک استعاری عبارت زمانی مبهم جلسه چهارشنبه بعد تاثیر معناداری دارد، و (3) همچنین، برون گرایی دانشجویان فارسی زبان بر درک درک استعاری عبارت زمانی مبهم جلسه چهارشنبه بعد تاثیر معناداری دارد.
کلید واژگان: زمان, استعاره, تفاوت های فردی, ناظرمتحرک, زمان متحرکLanguage research, Volume:14 Issue: 43, 2022, PP 213 -243One of the most fundamental and vague human experiences that forms part of the complexity and richness of language is the "time". Time alone cannot be understood and experienced. Therefore, it is understood and experienced in the context of the "space". When thinking or talking about time, this is often done through two perspectives: Moving Ego Metaphor and Moving Time Metaphor. From the Moving Ego perspective, time is constant and the observer moves towards time. But in Moving Time perspective, time is understood as moving, and the observer is constant. The people's perspective of time is determined by vague questions. Various researches have shown that some differences between individuals may influence the choice of a person's time perspective. The purpose of this research is to investigate the role of some individual differences in the metaphorical comprehension of time in Persian. These differences include lifestyle differences (students versus university staff), procrastination, conscientiousness and extroversion. In this regard, the present study seeks to answer the following questions:1- Is there any significant difference between Persian-speaking staff and university students in the metaphorical comprehension of the time statement of the next Wednesday's meeting?2- Does the procrastination and conscientiousness of people affect the metaphorical comprehension of the time statement of the next Wednesday's meeting in Persian language?3- Does the extroversion of people affect the metaphorical comprehension of the time statement of the next Wednesday's meeting in Persian language?
Keywords: Individual differences, Metaphor, Moving Ego Metaphor, Moving Time Metaphor, Time -
ماهیت حرکت فعل در زبان های گوناگون از منظر نحوی و صرفی با رویکرد زایشی توسط زبان شناسان مختلف بررسی و تحلیل شده است. از منظر نحوی می توان به شواهد نحوی هم چون مطابقه مشخصه زمان و تصریف فعل سبک از نظر قدرت با استفاده از آزمون های حذف گروه فعلی و جابه جایی مفعول استناد کرد. همچنین، از منظر صرفی غنی بودن تصریف به دلیل مطابقه فعل با فاعل در اول شخص و دوم شخص مفرد و جمع در یکی از زمان های گذشته، حال و آینده و همچنین، وجود ساخت تصریف دو جزیی شاهدی بر حرکت فعل هستند. هدف پژوهش حاضر تبیین ماهیت حرکت فعل در گویش بلوچی سرحدی بر اساس تلفیقی از شواهد نحوی و صرفی با رویکرد زایشی است. در این راستا، داده های پژوهش حاضر از طریق ضبط گفتار آزاد و مصاحبه با 15 مرد بی سواد گویشور بلوچی سرحدی ساکن در مناطق پشت کوه و گرنچین شهرستان خاش گردآوری شدند. بر اساس شواهد نحوی، یافته ها نشان داد که مشخصه تصریف (زمان) فعل در گویش بلوچی سرحدی قوی و انگیزه حرکت فعل است. حضور گروه تصریف دو جزیی در نتیجه جابه جایی مفعول نیز عامل دیگری در تایید حرکت فعل است. علاوه بر این، بررسی شواهد صرفی نشان داد که قوی بودن تصریف فعل به دلیل مطابقه فعل با فاعل اول شخص و دوم شخص مفرد و جمع در زمان گذشته و غیرگذشته و همچنین، حضور تکواژ زمان و مطابقه به طور همزمان در فعل موید حرکت فعل در این گویش است.
کلید واژگان: حرکت فعل, رویکرد زایشی, گویش بلوچی سرحدی, شواهد نحوی, شواهد صرفیThe nature of verb movement in different languages has been studied and analyzed by different linguists from a syntactic and morphological point of view based on a generative approach. From the syntactic viewpoint, agreement of tense feature and little verb inflection in strength and object shift can be cited as syntactic evidence. Moreover, as to a morphological standpoint, strong inflection due to subject verb agreement in first and second person singular and plural in one of past, present and future tenses and also the existence of split inflection are pieces of evidence indicating verb movement. The aim of this study is to explain the nature of verb movement in Sarhaddi Balochi dialect based on the combination of syntactic and morphological evidence following the generative approach. Therefore, research data were collected through recording free speech and interviewing with 15 illiterate Sarhaddi Balochi-speaking men living in Poshtkuh and Granchin areas of Khash city. Based on the syntactic evidence, the results showed the inflection (tense) feature of the verb in Sarhaddi Balochi dialect is strong and gives rise to verb movement. The presence of the split inflectional phrase is another factor in confirming the movement of the verb. Besides, the study of morphological evidence displayed that the strength of verb inflection due to the agreement of the verb with the first and second person singular and plural in past and non-past tenses, as well as the simultaneous presence of tense and agreement morphemes in the verb confirm the verb movement in this dialect.
Keywords: Verb movement, Genarative Approach, Sarhaddi Balochi dialect, Syntactic evidence, Morphological evidence -
زمینه و هدف
اوتیسم اختلال عصبی _ رشدی است که مهارت های شناختی و زبانی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. زندگی اجتماعی انسان به توانایی های شناختی و زبانی بسیار وابسته است. به کارگیری این توانایی ها عامل مهمی در رشد و پیشرفت انسان است. تولید و درک گفتمان روایتی به عنوان یکی از سطوح زبانی مستلزم به کارگیری توانایی های شناختی و زبانی است. با توجه به این حقیقت که خط سیر زمان و نحوه بیان آن یکی از مولفه های اصلی شکل گیری روایت به شمار می رود، مبحث زمان می تواند در گفتمان روایتی برای کودکان دارای اختلال اوتیسم چالش برانگیز باشد. هدف پژوهش حاضر، بررسی بازنمایی برخی مولفه های زمان همچون نمود، شامل نمود کامل و نمود ناقص و زمینه سازی شامل پیش زمینه و پس زمینه در گفتمان روایتی کودکان دارای اختلال اتیسم با عملکرد بالا است.
مواد و روش هادر این پژوهش بررسی چگونگی بازنمایی مولفه های نمود و زمینه سازی در گفتمان روایتی کودکان دارای اختلال اوتیسم با عملکرد بالا و کودکان هنجار فارسی زبان بر اساس الگوی هیکمن و تقسیم بندی های رابرتس، برجسته دلفروز و جهانی انجام شد. 20 کودک پسر اوتیسم با عملکرد بالا (سن تقویمی 7 تا 11 سال) و 20 کودک پسر هنجار (سن تقویمی 7 تا 11 سال) در آزمون تولید گفتمان روایتی براساس دو داستان تصویری «اسب» و «گربه» ارایه شده توسط هیکمن شرکت داشتند. داده های گردآوری شده پس از بررسی و توصیف با به کارگیری آزمون یو من _ ویتنی تحلیل شد.
یافته هایافته ها نشان داد تفاوت معناداری در بازنمایی مولفه نمود کامل و زمینه سازی توسط کودکان دارای اختلال اوتیسم با عملکرد بالا و کودکان هنجار وجود داشت (0/05= P). به بیان دیگر، کودکان دارای اختلال اوتیسم با عملکرد بالا کمتر از کودکان هنجار از نمود کامل استفاده کردند. همچنین، کودکان دارای اختلال اوتیسم با عملکرد بالا در هنگام روایت و انتقال اطلاعات اصلی به عنوان پیش زمینه عملکرد ضعیف تری در مقایسه با کودکان هنجار داشتند، درحالی که این کودکان در مقایسه با کودکان هنجار اطلاعات حاشیه ای و جانبی یا پس زمینه بیشتری را تولید کردند.
نتیجه گیریبه نظر می رسد عملکرد ضعیف کودکان دارای اختلال اوتیسم با عملکرد بالا در مقایسه با کودکان هنجار در بازنمایی برخی مولفه های زمان همچون نمود و زمینه سازی در گفتمان روایتی با نقایص شناختی و زبانی آن ها ارتباط دارد.
کلید واژگان: روایت, زمان, نمود, زمینه سازی, کودکان دارای اختلال اتیسم با عملکرد بالا, زبان فارسیBackground and AimsAutism is a neurodevelopmental disorder, affecting the individual’s cognitive and language skills. Since human social life is highly dependent on cognitive and linguistic abilities, these abilities are essential factors in human growth and development. The production and perception of narrative discourse at a language level require the utilization of cognitive and linguistic abilities. Considering the fact that the timeline and the way it is expressed is one of the main components of narrative formation, the topic of time can be challenging in the narrative discourse for children with autism. Therefore, the aim of the present study was to investigate and assess the representation of some features of time, such as perfective and imperfective aspects and grounding, including foreground and background in the narrative discourse of children with high-functioning autism.
MethodsIn the current research, the representation of grounding in narrative discourse aspects of Persian-speaking children with high-functioning autism disorder (HFAD) and normal children were studied, compliant with classifications by Hickman et al. To this end, 20 male children with high-functioning autism disorder (chronological age: 7-11) and 20 normal male children (chronological age: 7-11) participated in this study. Narratives were elicited based on “Horse” and “Cat” picture stories provided by Hickman. Pursuant to studying and describing the collected data, they were thereafter analyzed via the Mann-Whitney U Test.
ResultsThe findings pointed out that there was a significant difference between HFAD and normal children in the representation of perfective aspect and grounding (P=0.05). Children with HFAD had a weaker representation compared to normal children. Similarly, the children with HFAD had a more anemic performance in representing perfective aspect and foreground as the core data in producing narrative, whereas children with HFAD produced more marginal data and background compared to normal children. Conclusion Consistent with the findings, it appears that poor performance by children with HFAD in comparison with normal children in the representation of certain features of time, such as aspect and grounding in narrative discourse can be related to their cognitive and linguistic weaknesses.
Keywords: Narrative, Time, Aspect, Grounding, children with High Functioning Autism Disorder, Persian Language -
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر قدرت و جنسیت مخاطب بر گزینش نوع و تعداد راهبردهای تشویق کردن به کاربرده شده توسط دانشجویان پسر و دختر فارسی زبان براساس نظریه بروان و لوینسون (1987) است. جامعه آماری این پژوهش شامل 60 دانشجو (30 پسر و 30 دختر) کارشناسی ارشد دانشگاه سیستان و بلوچستان بود. داده های زبانی با استفاده از پرسش نامه تکمیل گفتمان و روش ایفای نقش گردآوری و به وسیله آزمون آماری خی دو و تی مستقل (05/0<p) بررسی و تحلیل شدند. نتایج حاصل از دو روش گردآوری داده ها نشان داد رابطه معناداری بین قدرت مخاطب و نوع و تعداد راهبردهای به کاربرده شده توسط دانشجویان پسر و دختر وجود داشت. پرکاربردترین راهبرد تشویق کردن «راهبردهای ادب سلبی» از نوع احترام گذاشتن برای مخاطب با قدرت بالاتر (استاد) بود. متداول ترین راهبردهای تشویق کردن از لحاظ تعداد نیز راهبردهای ترکیبی دوتایی و کم کاربردترین، راهبردهای ترکیبی نه تایی بودند. جنسیت مخاطب در سه موقعیت بر نوع راهبردهای به کاربرده شده توسط دانشجویان پسر تاثیر داشت؛ در حالی که بر تعداد راهبردهای به کار برده شده توسط دانشجویان پسر و همچنین بر نوع و تعداد راهبردهای به کاربرده شده توسط دانشجویان دختر موثر نبود. بدین ترتیب، پرکاربردترین نوع راهبرد استفاده شده توسط دانشجویان دختر برای مخاطب مرد و زن راهبردهای «ادب ایجابی» و ترکیبی سه تایی بود. پرکاربردترین راهبرد درمیان آزمودنی های پسر در مقابل مخاطب های مرد راهبردهای «ادب ایجابی» و برای مخاطب زن راهبردهای «ادب سلبی» و ترکیبی دوتایی بود.
کلید واژگان: کنش فتار, راهبردهای ادب, تشویق کردن, قدرت, جنسیت, زبان فارسیThe aim of this study is to investigate the effect of the addressee’s power and gender on the choice of the type and number of encouragement strategies employed by Persian male and female university students based on Brown and Levinson’s (1987) theory. A number of 60 M.A. students (30 males and 30 females) from the University of Sistan and Baluchestan participated in this study. Discourse completion test and role play technique were utilized as two data gathering instruments. The data were analyzed using the Chi-square and Independent-T test (p<.05). The results indicated there was a significant relationship between the addressee’s power and the type as well as the number of encouragement strategies employed by male and female university students. The most frequent strategy type was the “negative politeness” giving deference for the addressee with higher power (the professor). As to the number of strategies, the most and less frequent ones were the combination of two and nine strategies, respectively. The addressee’s gender had an effect on the type of the strategies used by male students in three situations; while it didn’t have any effect on the number of strategies used by male students and also on the type and number of strategies employed by female students. The most frequent strategy type used by female students was the “positive politeness” and the combination of three strategies for male and female addressees; by male students: “positive politeness” for male addressees and “negative politeness” and the combination of two strategies for female addressees.
Keywords: speech act, politeness strategies, encouragement, power, gender, Persian language -
سینما به بازنمایی واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میپردازد. تحلیل گفتمان انتقادی نیز با تکیه بر مولفه هایی چون ایدیولوژی، اجتماع، فرهنگ و سیاست، واقعیتهای متن زبانی را بازنمایی میکند. هدف پژوهش حاضر بررسی گفتمانهای اجتماعی فیلم گاو بر اساس ابزارهای گفتمانی لاکلا و موف (2001) است. بدین منظور، ابتدا متن کامل مکالمههای فیلم گاو بررسی شد. سپس همه دادههای فیلم با استفاده از مولفه های گفتمانی مطرح شده در نظریه گفتمان لاکلا و موف (2001) توصیف و تحلیل شدند. نتایج پژوهش نشان داد گفتمان فیلم گاو با تکیه بر دال مرکزی «مرگ گاو» و دالهای شناوری از قبیل «فقر»، «مذهبی بودن»، «بیکاری»، «جامعه بسته»، «دروغگویی»، «وابستگی به گاو»، «اتحاد»، «ناآگاهی» و «مسخ شدگی» مفصل بندی شدهاند. به علاوه، گفتمانهای غالب در این فیلم گفتمانهای مذهبی، سنتی و جمع گرا است. در ادامه، با بررسی مولفه های برجستهسازی و حاشیهرانی در شخصیتهای بازیگران فیلم گاو، مشخص شد دالهای «دروغگویی»، «مسخ شدگی» و «فقر» در این فیلم برجسته شده و دال شناور «مذهبی بودن» به حاشیه کشیده شده است.
کلید واژگان: تحلیل گفتمان انتقادی, گفتمان اجتماعی, فیلم گاو, دال مرکزی, دال شناور, مفصلبندی, زبان شناسی اجتماعیCinema represents political, social and cultural realities. Critical discourse analysis also signifies linguistic text realities based on features such as ideology, society, culture and policy. The purpose of the present research is to provide a study of sociol discourses of the movie Cow based on Laclau and Mouffe’s (2001) theory. To this end, the full text of the conversations of the movie Cow was examined. Then, th data were described and analyzed for the discourse features proposed in Laclau and Mouffe’s (2001) theory. The results of the study indicate that the discourse of the movie is articulated around the central signifier Cow’s death" and the floating signifiers such as "poverty", "being religious", "unemployment", "closed society", "lying", "dependency on Cow", "unity", "unawareness" and "metamorphosis". In addition, the dominant discourses of the movie are "religion, tradition and collectivism". Through the examination of the highlights and background features of role of the actors and actresses in the movie Cow, it was found that the signifiers "lying", "metamorphosis" and "poverty" are highlighted in this movie whereas the floating signifier "being religious" is backgrounded.
Keywords: Critical Discourse Analysis, Social discourse, The Movie Cow, Central signifier, Floating signifier, Articulation, sociolinguistics -
خوراک به عنوان نظامی نشانه ای بر هویت و فرهنگ یک ملت و نیز بر مقولاتی همچون باورها و ارزش های دینی-مذهبی، جنسیت، اقلیم، موقعیت جغرافیایی، وضعیت نسل، سن، مرتبه شغلی، قومیت، هنجارهای اجتماعی، زیبایی شناسی و میزان درآمد افراد دلالت دارد. در این پژوهش سعی شده است نشانه شناسی خوراک قوم بلوچ براساس الگوی سطوح دلالت بارت (1957 و 1987) مورد بررسی قرار گیرد و نشان داده شود که خوراک بلوچی بر اساس مذهب دارای خوانش معنایی و نشانه شناختی است. برای این منظور، در گردآوری داده های پژوهش از ابزارهای مصاحبه، پرسش نامه و مشاهده مستقیم نمونه های خوراک بلوچی استفاده شده است. پرسش نامه خوراک براساس متغیر مذهب و مقوله های مربوط تنظیم، و سپس در بین 62 مشارکت کننده بلوچ (32 زن و 30 مرد) از شهرهای خاش، ایرانشهر، سراوان، سرباز، نیکشهر، و چابهار توزیع گردید. تجزیه و تحلیل داده ها از طریق دو نرم افزار EXCEL و SPSS انجام شد. نتایج پژوهش نشان می دهد که خوراک بلوچی به عنوان نظامی نشانه ای نه تنها با مذهب براساس مقوله های مورد بررسی شامل حلال و حرام، تاکید اسلام بر تغذیه صحیح و سالم، خوراک در اعیاد مذهبی و ماه مبارک رمضان، خوراک و مهمان نوازی و تاکید اسلام بر اکرام مهمان، آداب غذا خوردن، احترام به مواد غذایی و مذمت اسراف مواد غذایی در اسلام رابطه ای تنگاتنگ دارد، بلکه از خوانش معنایی و نشانه شناختی دینی مذهبی نیز برخوردار است.
کلید واژگان: خوراک بلوچی, نشانه, مذهب, بلوچستان ایرانFood as a sign system signifies the identity and culture of a nation as well as such items like religious beliefs and values, gender, climate, geographic location, generation status, age, job order, race, social norms, aesthetics and the amount of income. This research is an attempt to investigate the semiotics of Baloch people’s food living in Iranian Baluchestan based on Barthes’(1957,1987) levels of signification and show that Balochi food has semantic and semiotic readings according to religion. To this end, in gathering the research data, the techniques of interviewing, questionnaire and direct observation of Balochi food samples were used. The food questionnaire has been written based on religion variable and related categories and then distributed among 62 Baloch participants (32 females and 30 males) from Khash, Iranshahr, Sarawan, Sarbaz, Nikshahr, and Chabahar cities. The analysis of the data has been carried out by SPSS and EXCEL softwares. The research results show that Iranian Balochi food not only serve as a sign system which has a close relationship with religion in accordance with the categories under study including: Halal and Haram, Islam’s emphasis on correct and healthy nutrition, food in religious Eves and the Holy month of Ramadan, food and hospitality and Islam’s emphasis on honor of guest, eating habits, respect for food and blame for food waste in Islam but enjoys religious semantic and semiotic readings as well.
Keywords: Balochi food, Sign, religion, Iranian Balochistan -
گویش بلوچی سراوانی یکی از گویش های زبان بلوچی است. هدف این پژوهش، بررسی و توصیف تحول برخی از واجهای گویش بلوچی سراوانی از ایرانی باستان تاکنون و مقایسه آنها با فارسی است. همچنین ساخت هجا در بلوچی سراوانی با فارسی میانه و فارسی نو مقایسه خواهد شد. برای رسیدن به این هدف، واجها از گفتار گویشوران بلوچی سراوانی گردآوری و تحول واجهای مورد نظر از ایرانی باستان تا بلوچی امروز مقایسه شد. از جمله برخی یافته های پژوهش ابقای واکه های مرکب ایرانی باستان و واج /t/ در پایان واژه ها در بلوچی سراوانی است. همچنین ساخت هجا در بلوچی سراوانی شباهت بیشتری به فارسی میانه دارد تا فارسی نو و در آن ساخت (c)cv(c)(c) از دوره میانه باقی مانده است.
کلید واژگان: واج شناسی تاریخی- تطبیقی, زبان بلوچی, گویش بلوچی سراوانی, ساخت هجا, گویش شناسیHistorical-comparative Study of Some Phonemes and Syllable Structure in Sarawani Balochi and PersianSarawani Balochi is one of the dialects of the Balochi language. The aim of this paper is to study and describe some of the historical phonological changes from Old Iranian in this dialect and comparing them with Persian. Moreover, the syllable structure in Sarawani Balochi will be compared with Old, Middle and New Persian. To achieve this goal, phonemes were gathered from the speech of Sarawani Balochi speakers and some phonological changes were compared diachronically. Findings show that, for example that the Old Iranian diphthongs have remained in Sarawani Balochi. Also, the preservation of the phoneme /t/ at the end of words is another feature of this dialect. The comparison of syllable structure in Sarawani with Old, Middle and New Persian shows that the (c)cv(c)(c) structure is more similar to Middle Persian than New Persian.
Keywords: Historical comparative phonology, Balochi, Sarawani Balochi dialect, Syllable structure, Dialectology -
نشریه علم زبان، پیاپی 12 (پاییز و زمستان 1399)، صص 105 -153
هدف این پژوهش، توصیف و تحلیل حوزه های مفهومی به کار رفته در استعاره های بوستان سعدی بر اساس نظریه آمیزه مفهومی مطرح شده توسط فوکونیه و ترنر (1998، 2002) می باشد. در این نظریه، برای توصیف و تحلیل استعاره ها از فضاهای ذهنی استفاده می شود که عبارتند از: دو فضای دروندادی، یک فضای عام و یک فضای آمیخته. در این پژوهش، فضاهای ذهنی هر استعاره در بوستان سعدی توصیف شده است تا مشخص شود در هر استعاره از چه حوزه های مفهومی در ساخت فضاهای ذهنی استفاده گردیده است. سپس، معنادار بودن و یا معنادار نبودن استفاده از این حوزه های مفهومی با استفاده از آزمون خی دو در نرم افزار اس. پی. اس. اس. اندازه گیری شده است. نتایج نشان می دهد حوزه های مفهومی به کار رفته در استعاره های بوستان سعدی را می توان در 13 گروه دسته بندی نمود که عبارتند از: (1) جاندار پنداری، (2) سفر برای مفهوم زندگی، (3) استفاده از جهت ها برای هستارهای مثبت و منفی، (4) پدیده های طبیعی، (5) حیوانات، (6-) مزه ها، (7) کشاورزی، (8) اعضای بدن، (9) مظروف بودن هستارهایی که ظرف نیستند، (10) اشیا، (11) افعال، (12) شخصیت های انسانی و (13) محل . هنگام ساخت استعاره ها، این حوزه های مفهومی در یک فضای دروندادی قرار گرفته و همراه با فضای دروندادی دیگری که هدف شاعر محسوب می شود، به فضای آمیخته فرافکنی شده و استعاره را می سازند. آنگونه که نتایج این پژوهش نشان می دهد؛ تمام استعاره های بوستان سعدی را می توان براساس حوزه های مفهومی که در ساخت فضاهای ذهنی مطرح شده در نظریه آمیزه مفهومی نقش دارند، مورد توصیف و تحلیل قرار داد.
کلید واژگان: استعاره, بوستان سعدی, نظریه آمیزه مفهومی, حوزه های مفهومی, فوکونیه و ترنرThe aim of the present study study is to describe and analyze the conceptual domains used in metaphors of Saadi’s Boostan based on conceptual blending theory as presented by Fauconnier and Turner (1998, 2002). This theory uses mental spaces to describe and analyze metaphors that are two input spaces: a generic space and a blended space. In this research the mental spaces of each metaphor in Saadi’s Boostan are described to determine which conceptual domains are involved in the construction of mental spaces in each metaphor. Then, the significance or non-significance of using these conceptual domains are measured using X2 test in SPSS. The results show that the conceptual domains used in the metaphors of Saadi’s Boostan can be grouped into 13 groups: (1) personification, (2) journey for the life concept, (3) using orientation for positive and negative entities, (4) natural phenomena, (5) animals, (6) tastes, (7) agriculture (8) body organs, (9) being containment by non-containers, (10) things, (11) actions, (12) human characters, and (13) locations. When constructing metaphors, these conceptual domains are embedded in an input space and together with the other input space intended by the poet, are projected into a blended space and make a metaphor. The results show that all the metaphors of Saadi’s Boostan can be described and analyzed based on conceptual domains in constructing the mental spaces suggested in conceptual blending theory.
Keywords: Metaphor, Saadi’s Boostan, Ccnceptual Blending theory, conceptual domains, Fauconnier, Turner
- این فهرست شامل مطالبی از ایشان است که در سایت مگیران نمایه شده و توسط نویسنده تایید شدهاست.
- مگیران تنها مقالات مجلات ایرانی عضو خود را نمایه میکند. بدیهی است مقالات منتشر شده نگارنده/پژوهشگر در مجلات خارجی، همایشها و مجلاتی که با مگیران همکاری ندارند در این فهرست نیامدهاست.
- اسامی نویسندگان همکار در صورت عضویت در مگیران و تایید مقالات نمایش داده می شود.