عبدالله امینی
-
Hans-Georg Gadamer, in his work Truth and Method, raises a controversial and thought-provoking argument regarding language and its relation to Being. He states that “Being that can be understood is language.” Despite his subsequent efforts in some works following Truth and Method to elucidate what he considers to be self-evident in the meaning of this expression, various interpreters have continued to derive various interpretations from it. Some have focused on its ontological dimension within Heideggerian context, while others have emphasized its epistemological aspect within the Kantian tradition. In this paper, we aim to clarify the meaning of the Gadamer’s expression and explore the grounds and reasons for the emergence of conflicting interpretations, while also referencing such interpretations and relying on a descriptive-analytical approach based on Gadamer’s relevant texts. Overall, it seems that the ambiguity in Gadamer’s position regarding language and its relation to being boils down to the fact that he seeks to reconcile Heidegger’s phenomenological perspective with his own philosophical hermeneutics. Thus, Gadamer sometimes emphasizes on the being itself and sometimes on our linguistic understanding of being.Keywords: Language, Being, Ontological Interpretation, Understanding, Epistemological Interpretation
-
جان دیویی یکی از صاحب نظران مهم حوزه تعلیم و تربیت دوره معاصر است که برخی از آموزه های او امروزه به بخشی از بدنه نظام های آموزشی در سطح جهان بدل شده است. ازآنجاکه تعلیم و تربیت بخشی جدایی ناپذیر از ساختار هر جامعه ای است، هرگونه ضعف در آن موجب تضعیف فرهنگ آن جامعه خواهد شد. نظام های آموزشی گذشته عمدتا بر ابعاد فکری، اخلاقی و دینی در امر آموزش تاکید داشتند، اما امروزه توجه به ابعاد دیگری ازجمله بعد زیباشناختی، انتقادی و خلاق به عنوان یک ضرورت نگریسته می شود. دلیلش این است که نگرش زیباشناختی و هنری در کنار سایر رویکردها می تواند جهان و پدیدارهای آن را به نحو متفاوت برای ما بازنمایاند و امکان تجربه دیگرگون آن ها را برای ما فراهم سازد. لذا در کنار پرورش زمینه های فکری و اخلاقی بر «تربیت زیباشناختی» هم تاکید می شود. مسیله اصلی در مورد این نوع تربیت این است که برخی تنها آن را بر اساس منظر نبوغ نگریسته اند و برخی هم بر اساس منظر ذوق؛ درحالی که تربیت زیباشناختی توامان شامل هر دو منظر می شود. درنتیجه، هر نظام آموزشی موفق بایستی هم به پرورش قوه تخیل و بعد خلاق ذهن کودک توجه کند و هم به پرورش قوه ذوق جهت ادراک و ارزیابی امور و آثار زیبا اهتمام ورزد. در کتاب «هنر به منزله تجربه» اثر دیویی توجه به هر دو منظر دیده می شود، بر همین مبنا ما ضمن مرور مباحث مربوط به زیباشناسی و مولفه های تربیت زیباشناختی، به طور خاص به بازخوانی بخشی از اثر مذکور با محوریت تربیت زیباشناختی (بر اساس منظر نبوغ و منظر ذوق) خواهیم پرداخت.کلید واژگان: تعلیم و تربیت, تربیت زیباشناختی, هنر به منزله تجربه, تخیل, زیباشناسیJohn Dewey is one of the most important experts in the field of education in the contemporary period, and some of his teachings have become a part of the body of educational systems in the world today. Since education is an integral part of the structure of any society, any weakness in it will weaken the culture of that society. The past educational systems mainly emphasized the intellectual, moral, and religious aspects of education, but nowadays attention to other dimensions, including the aesthetic, critical, and creative dimensions, is seen as a necessity. The reason is that the aesthetic and artistic approach, along with other approaches, can represent the world and its phenomena in a different way for us and provide us with the possibility of experiencing them in a different way. Therefore, in addition to developing intellectual and moral fields, emphasis is also placed on "aesthetic education". The main issue regarding this type of education is that some have only seen it based on the perspective of genius and some based on the perspective of taste; while the aesthetic education of Taaman includes both views. As a result, every successful educational system should pay attention to the development of imagination and the creative dimension of the child's mind, as well as the development of taste to perceive and evaluate beautiful things and works. In the book "Art as an experience" Dewey's work shows attention to both perspectives, on this basis, while reviewing the topics related to aesthetics and the components of aesthetic education, we specifically reread a part of the said work focusing on aesthetic education (based on the perspective of genius and We will discuss the view of taste.Keywords: Education, Aesthetic Education, Art as Experience, Imagination, aesthetics
-
بحث کرانمندی و ناکرانمندی مرزهای زبان در رابطه با واقعیت اشیاء، سابقه ای دیرینه دارد. در این برداشت، با فرض زبان به مثابه «آیینه»، همواره پرسش پیرامون این محور بوده که زبان تا چه حد می تواند چیزها را آنگونه که هستند، «بازنمایی» کند. وانگهی، گادامر به تاسی از مبانی هرمنوتیک فلسفی خویش، به ویژه الگوی حاکم بر عمل تفسیر، عمدتا از تمایز رایج میان کلمه و شیء (حتی میان زبان و تفکر) فرامی رود و تمایز را در دل خود زبان و حیث زبانی ما قرار می دهد. او در این زمینه، برای نشان دادن کرانمندی و ناکرانمندی هم زمان مرزهای زبان، به «کلمه درونی» متضمن در سنت مسیحی (به ویژه در خوانش آگوستینی) و «کلمه اظهارشده» در سنت فلسفی (در خوانش ارسطویی) متوسل می شود. در این نوشتار، ضمن مرور برخی بصیرت های مهم گادامر در رابطه با زبان و نقش آن در فهم، می کوشیم با روش توصیفی تحلیلی، نشان دهیم که او چگونه و چرا از تمایزهای میان کلمه و شیء، و تفکر و زبان، گذر می کند و فرض تمایز میان کلمه درونی و کلمه اظهارشده برای او چه نتایج هرمنوتیکی در بر دارد؟ همچنین نشان خواهیم داد که گادامر با فرض کلمه درونی به عنوان بعدی از زبانمندی ما، که تنها با «لکنت» می توانیم آن را به زبان بیاوریم، به نوعی پروژه خودش را در همان سنت معرفت شناسانه کانتی قرار می دهد و البته برخی از دشواره های آن را هم با خود دارد.
کلید واژگان: زبان, زبانمندی, کلمه درونی, کلمه اظهارشده, کلمه و شیء, نشانهThe problem of the limitedness and unlimitedness of language boundaries about the reality of things has a long history. In this perspective, with the assumption of language as a "mirror", the question has always revolved around how language can "represent" things as they are. However, based on his philosophical hermeneutic principles, Gadamer largely overcomes the common distinction between word and thing (even between language and thought) and places the distinction in the language itself and our linguisticality. In this regard, he appeals to the "inner word" implied in the Christian tradition and the expressed word in the philosophical tradition in order to show the limitedness and unlimitedness of language boundaries. In this article, while reviewing some of Gadamer's important insights on language, we try to use a descriptive-analytical method to show how and why he goes beyond the aforementioned distinctions. What are the hermeneutic results of Gadamer assuming the distinction between the inner and the expressed word? We will also show that by assuming the inner word, which we can speak only with "stuttering", Gadamer somehow places his project in the Kantian epistemological tradition. Of course, it has some difficulties.
Keywords: Language, Linguisticality, Inner Word, Expressed Word, Word, Thing, Sign -
یکی از کهن ترین نظریه ها درباره سرشت هنر، نظریه «تقلید» (هنر به منزله تقلید طبیعت) است. نخستین بار افلاطون مبانی نظری این نظریه را ازحیث فلسفی بررسی کرد. آنچه در موضع افلاطونی درخصوص ماهیت میمه سیس محوریت دارد، فاصله وجودی میان اصل و روگرفت است. این رویکرد در تاریخ فلسفه موجب واکنش های متفاوتی شده است. هانس گیورگ گادامر در دوره معاصر، به تاسی از مبانی هرمنوتیک فلسفی خودش به ارزیابی مسیله میمه سیس و رویکرد افلاطونی پرداخته است. او برخلاف افلاطون، حیث وجودی و معرفتی روگرفت را در نسبت با اصل در مرتبه نازلی قرار نمی دهد؛ بلکه به باور او، خود روگرفت ازحیث «سرشاری و فزونی در وجود» و بازنمایی «معنا» می تواند نقش اصل را بازی کند. برپایه این نگرش، ما به جای اینکه روگرفت را براساس اصل بسنجیم، این خود روگرفت است که می تواند بینش ما را نسبت به اصل (یا واقعیت) و حتی خودمان هم متحول سازد. براین اساس، اثر هنری، حتی اگر روگرفت چیزی هم باشد، باز می تواند موجب «بازشناسی» شود. در نوشتار حاضر ضمن شرح موضع ضدافلاطونی گادامر درخصوص رابطه اصل و روگرفت در حوزه هنر، با تکیه بر برخی از آثار مرتبط او، به ارزیابی نگرش او پرداخته می شود و نشان داده می شود که او باوجود تاکیدش بر نقش مستقل روگرفت، گهگاهی ناخواسته به همان موضع افلاطونی بازمی گردد.کلید واژگان: اصل و روگرفت, بازشناسی, اثر هنری, میمه سیس, نماد, دلالتMetaphysic, Volume:15 Issue: 1, 2023, PP 105 -119One of the oldest theories about the nature of art is the theory of "imitation". For the first time, Plato discussed the theoretical foundations of this theory from a philosophical point of view. What is central in the Platonic position regarding the nature of mimesis is the existential distance between the original and the copy. This approach has caused different reactions in the history of philosophy. In the contemporary era, Hans-Georg Gadamer has evaluated the issue of mimesis and the Platonic approach based on his philosophical hermeneutics. Contrary to Plato, he does not place the status of copy in a lower position compared to the original, rather, the copy itself can play the role of the original in terms of "increase in being". Based on this attitude, instead of measuring the copy based on the original, it is the copy that can transform our perspective about the original itself and even ourselves. According to this, the work of art, even if it is a copy of something, can still cause "recognition". In this article, while describing Gadamer's anti-Platonic position on the relationship between the original and the copy, we will evaluate his attitude and show that, despite his emphasis on the independent being of the copy, he sometimes unintentionally returns to the Platonic position.Keywords: Original, Copy, recognition, Artwork, Mimesis, symbol, signification
-
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 38 (بهار 1401)، صص 616 -643کتاب «هنر به منزله تجربه» اثر دیویی را می توان به عنوان مانیفیست زیباشناسی پراگماتیستی قلمداد کرد که در آن دیویی با بهره گیری از بصیرت های نظریه تکامل داروینی و اصول پراگماتیستی خود، کوشش می کند که با توسل به مفهوم «تجربه» و پیوند تجربه زیباشناختی با آن، باردیگر هنر را به ساحت زندگی واقعی و روزمره آدمیان در جهان کنونی بازگرداند. گرچه برداشت دیویی از مفهوم تجربه در معنای عام آن، به عنوان تعامل میان انسان با محیطش، بنیادی داروینی دارد، ولی چنان که از تحلیل هایش خصوصا در تشریح تجربه زیباشناختی برمی آید، دلالت مفهوم تجربه فراتر از صرف برداشتی داروینی می رود و ابعاد فرهنگی و اجتماعی به خود می گیرد. در نوشتار حاضر ما ضمن مرور دلالت مفهوم تجربه در تفکر دیویی و نسبت تجربه زیباشناختی با مفهوم تجربه در معنای عام آن، با استناد به کتاب «هنر به منزله تجربه» می کوشیم نشان دهیم که چرا عمده مثال هایی که دیویی به عنوان مبنای تجربه های زیباشناختی ذکر می کند جزء تجربه های مثبت زندگی هستند و آیا دلیل غلفت او از تجربه های منفی و دهشتناک حیات به مبانی پراگماتیستی و داروینی فلسفه اش او بازمی گردد یا ممکن است دلایل دیگری داشته باشد. مطابق آنچه از فحوای کتاب مذکور دیویی برمی آید، بخش عمده این غفلت به مبانی پراگماتیستی او بازمی گردد. هرچند از برخی عبارات دیویی زمینه برای اشاره به تجربه های منفی استنباط می شود، گرچه او به صراحت به مصادیق آن اشاره نکرده است.کلید واژگان: جان دیویی, تجربه در معنای عام, تجربه زیباشناختی, هنر و زندگی, هنر به منزله تجربهDewey's book "Art as Experience", can be considered as a manifesto of pragmatist aesthetics, in which Dewey uses the insights of Darwinian theory of evolution and his pragmatist principles through focusing on the concept of "experience" and aesthetic experience, to bring art back to the everyday life of human beings in today's world. Although, Dewey's view of experience in its general sense, as an interaction between human and his/her environment, has a Darwinian basis, but as Dewey's analysis shows, especially in his describing about the aesthetic experience, the concept of experience goes beyond the Darwinian conception and takes cultural and social dimensions. In this article, meanwhile reviewing the meaning of experience in Dewey's thinking and the relationship between aesthetic experience and the experience in its general sense, we try to show the connection between art and life by relying on Dewey's views in "Art as Experience". In addition, we attempt to demonstrate, most of the examples that Dewey cites as the basis of aesthetic experiences are positive life experiences, and by doing so, he unintentionality ignores negative experiences and reduces the circle of aesthetic experience to pleasant experiences.Keywords: Experience in the general sense, aesthetic experience, Art, life, Art as experience, John Dewey
-
The principle of sufficient reason is one of the most significant philosophical principles. Arthur Schopenhauer, the well-known German philosopher, has emphasized on this principle and taken it as the entrance key element to his philosophical system. He tries to characterize the limits and conditions of application of this principle, and to avoid the inappropriate use of this principle outside the phenomenal reality domain. In his philosophical system, this principle governs the relations between phenomena and objects. Furthermore, the mentioned principle is not equal to the principle of causality, but it is more general than that. For the principle of causality is only one of the four forms of the principle of sufficient reason. This paper tries to discuss the content, application domain and importance of this principle in Schopenhauer ׳s philosophy.
-
آرتور شوپنهاور (1860-1788)، فیلسوف ایدئالیست آلمانی به جهت الحاد، بدبینی، زن ستیزی، سبک سلیس و روانش شهرت یافته است. علاوه بر این مفاهیم و مسائل، مسئله نبوغ و به تبع آن نابغه جایگاه مهمی در اندیشه وی دارد. این امر معلول وحدت و یکپارچگی نظام فلسفی اش است. از آنجایی که نظام فلسفی شوپنهاور «یک اندیشه واحد»، یعنی یک کل منسجم و یکپارچه است، لذا درک کامل تلقی وی از مفاهیم نبوغ و نابغه مستلزم آشنایی کافی با کل نظام فلسفی اوست. این نوشتار در صدد است تا جایگاه نبوغ و نابغه و نسبت آن ها با هنر و هنرمند را به نحو مختصر در نظام اندیشه شوپنهاور بررسی کند. آشکار خواهد شد که برخی اظهار نظرهای شوپنهاور در باب نسبت میان نابغه و هنرمند تا حدی محل بحث است.
کلید واژگان: تامل زیبایی شناختی, نابغه, نبوغ, هنرمند, هنرWhat is the genius and who is a genius? / (The relation between genius and art in Schopenhauer's thought)Arthur Schopenhauer, the German idealist, is well-known for his atheism, pessimism, misogyny and fluent style. Additionally, the notion of the genius is significant in his thought. It is important to discuss the notion within Schopenhauer's whole system, because it can not be well grasped without fully understanding his system. The main purpose of this paper is to show briefly the genius ׳s position and its relation to art and artist in Schopenhauer ׳s thought. Finally, it will be noticed that some of Schopenhauer ׳s ideas on the relationship between the genius and the artist are controversial.
- این فهرست شامل مطالبی از ایشان است که در سایت مگیران نمایه شده و توسط نویسنده تایید شدهاست.
- مگیران تنها مقالات مجلات ایرانی عضو خود را نمایه میکند. بدیهی است مقالات منتشر شده نگارنده/پژوهشگر در مجلات خارجی، همایشها و مجلاتی که با مگیران همکاری ندارند در این فهرست نیامدهاست.
- اسامی نویسندگان همکار در صورت عضویت در مگیران و تایید مقالات نمایش داده می شود.